موضوع: اثبات معاد
تاریخ: ۲۰شهریور۱۳۸۷؛ ۹رمضانالمبارک۱۴۲۹
مکان: اصفهان، حوزه علمیه ملاعبدالله
مقدمه
موضوعی که لازم است به مناسبت بحث حب آخرت به آن پرداخته شود، بحث معاد است. البته این موضوع از مباحث اعتقادی است و از بحث ما خارج است؛ اما بهخاطر نتایج عملی مهمی که برای زندگی ما به همراه دارد، به لطف خداوند متعال سعی میکنیم دلایل اثبات معاد را به طور فشرده بررسی کنیم. اگر چه علما به صورت بسیار مفصلی این موضوع را در کتابهای خود مطرح کردهاند؛ ولی ما بهخاطر اختصار، فقط به اصل دلیلهای اثبات معاد اکتفا مینماییم.
دلایل اثبات معاد
در کتابهای کلامی دلایل گوناگونی برای اثبات معاد ذکرشده است که در مجموع میتوان به شش دلیل اشاره کرد. استدلالات اثبات معاد نیز دو گونه است، برخی از آنها کاملاً عقلی است و ارتباطی با نقل (آیات و روایات) ندارد و در مقابل آن، بعضی دیگر ترکیبی از ادلّۀ عقلی و نقلی است؛ یعنی در آن استدلال از شرع مقدس اسلام هم استفاده میشود.
۱. خلقت جهان بیهوده و عبث نیست
اوّلین دلیل برای اثبات معاد این است که خلقت جهان، عبث و بیهوده و بیفایده نبوده است. و کسانی که در بحث توحید، وجود خدا را میپذیرند و به حکیم بودن او معتقد میشوند، به حکم عقل باید معاد را نیز بپذیرند؛ چرا که خداوند حکیم چیزی را بیهوده نمیآفریند و حتماً از آفریدن عالَمی با این همه ظرافت و پیچیدگی، مقصدی داشته است.
اما بهطور یقین، مقصد و هدف او خود دنیا نیست؛ زیرا نمیشود گفت خدا دنیا را برای خودش خلق کرده است؛ بلکه از خلقت این جهان منظور دیگری را دنبال میکند. قرآن کریم در آیۀ ۱۱۵ سورۀ مؤمنون میفرماید: «أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناکُمْ عَبَثاً وَ أَنَّکُمْ إِلَیْنا لا تُرْجَعُونَ» (پس آیا گمان کردهاید که شما را بیهوده آفریدهایم و شما هرگز به سوى ما بازگردانده نمىشوید؟!)
در این آیۀ شریفه دو جمله آمده است که هر دو به صورت استفهام انکاری انسان ها را مورد خطاب قرار میدهد. در جملۀ اول میفرماید: فکر میکنید بیهوده آفریده شده اید؟! و بلا فاصله در جملۀ دوم میفرماید: آیا گمان کرده اید قیامتی در کار نیست؟
از ارتباط این دو جمله در مییابیم که وقتی انسان خلقت خود را بیهوده دانست وجود قیامت را نیز انکار میکند و معتقد است که زندگی انسان با مرگ تمام میشود. در مقابل آنان که به هدفمندی دنیا و نظام خلقت معتقدند و میدانند خداوند انسان را بیهوده نیافریده است، هدف بودن قیامت را هم میپذیرند.
بیان علمی استدلال
در استدلال علمی و بیان این دلیل میگوییم: جهان دارای حرکت است (صغری) و هر حرکتی نیاز به محرّک دارد (کبری). و این محرّک اگر موجود عاقلی باشد، هدفی را از ایجاد حرکت دنبال میکند.پس خداوند متعال هم که این جهان را به حرکت در آورده (خلق کرده) حتماً هدفی را دنبال میکرده است. (نتیجه)
به بیان دیگر، وقتی ما انسانها به خاطر قوّۀ عقل و درکی که در وجودمان قرار دارد در حرکات و کار های خود حتماً مقصدی را دنبال میکنیم، خداوند متعال نیز که محرّک این جهان است، چون موجود حکیمی است باید مقصدی را از این حرکت داشته باشد که آن مقصد آخرت است. (و الّا اگر بدون مقصد باشد خلقت دنیا کار بیهودهای است و کار بیهوده از موجود حکیم سر نمیزند.)
۲. انکار قیامت، انکار عدالت
استدلال دوم برای اثبات معاد این است که لازمۀ انکار معاد، انکار عدالت خداوند است؛ چرا که در فرض نبود قیامت و حساب و کتاب، مؤمن و کافر، مطیع و فاسق در یک رتبه قرار میگیرند. یعنی کسانی که در دنیا اهل عمل بوده اند و عمل صالح انجام داده اند با کسانی که عمرشان را در گناه و معصیت و دوری از خدا سپری کرده اند برابر میشوند. و چه بسا اگر مؤمن هم کافر بود و از لذّتها و شهوتهای دنیا بیشتر استفاده میکرد امتیاز بیشتری داشت.
کسانی که معتقد بودند این دنیا با مرگ تمام میشود «دهریون» نام داشتند. که قرآن کریم درآیۀ ۲۴ از سوره جاثیه آنها را یاد میکند و میفرماید: «وَ قالُوا ما هِیَ إِلاَّ حَیاتُنَا الدُّنْیا نَمُوتُ وَ نَحْیا وَ ما یُهْلِکُنا إِلاَّ الدَّهْرُ وَ ما لَهُمْ بِذلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ»؛ «و (مشرکان که معاد را منکرند) گفتند: زندگیى جز همین زندگى دنیاى ما نیست که همواره مىمیریم و زنده مىشویم و ما را جز مرور زمان نمىکشد و آنها را بر این (مدّعا) هیچ علمى جز این نیست که آنها گمانپردازى مىکنند.»
پس لازمۀ اعتقاد به بیهوده بودن دنیا، معتقد بودن به بیعدالتی خداست، چرا که اگر خداوند عادل بود باید پاداش و جزای انسانها را به گونهای عطا میکرد که نیکوکار به پاداش اعمال نیک خود و بدکار به جزای اعمال زشت خود برسد و نباید به طور مساوی با آنها برخورد کند.
واجب بودن عدالت، تعیین تکلیف برای خدا
سؤالی که باید در اینجا به پاسخ آن پرداخت، این است که اگر میگویید خدا باید عادل باشد، این تحکّم بر خدا و تعیین تکلیف برای اوست، ما که مخلوق او هستیم، چگونه میتوانیم برای خدا تعیین تکلیف کنیم؟!
در پاسخ باید گفت: انسان پس از بررسی دین و معارف دینی، با عقل و درک خود، عادل بودن خدای متعال را درک میکند و میفهمد که خداوند اجر هیچ کسی را ضایع نمیکند. و برای همین حتماً باید بعد از مرگ برنامهای را برای جزا و پاداش بندگان خود داشته باشد. زیرا اگر دنیای انسان، با فرارسیدن مرگ تمام شود، همۀ انسانها در یک رتبه قرار میگیرند.
استناد قرآنی
۱. آیههای ۲۷ و ۲۸ سورۀ ص
این استدلال شامل دو قسمت بود که هر دو آیههای ۲۷ و ۲۸ سورۀ ص، بیان شده است.
استدلال اول: بیهودهنبودن این جهان
قرآن کریم میفرماید: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما باطِلاً ذلِکَ ظَنُّ الَّذینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذینَ کَفَرُوا مِنَ النَّارِ»[۱] (و ما آسمان و زمین و آنچه را میان آن دو هست لغو و بیهوده نیافریدیم، آن گمان کسانى است که کفر ورزیدند، پس واى به حال کسانى که کافر شدند از آتش [دوزخ].)
جالب اینکه کافران، به این عقیدۀ خود (باطل بودن خلقت) گمان دارند و خودشان نیز یقین به صحت گفتار خود ندارند.
استدلال دوم: معاد، لازمۀ عدالت خدا
خدای متعال میفرماید: «أَمْ نَجْعَلُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ کَالْمُفْسِدینَ فِی الْأَرْضِ أَمْ نَجْعَلُ الْمُتَّقینَ کَالْفُجَّارِ»[۲]؛ «آیا ما کسانى را که ایمان آورده و عملهاى شایسته انجام دادهاند (در مقام پاداش) همانند فسادانگیزان در روى زمین قرار مىدهیم؟ یا پارسایان را مانند گنهکاران مىسازیم؟!»
خداوند متعال این استدلال را در غالب استفهام انکاری بیان میفرماید یعنی در ضمن اینکه استدلال را بیان میکند انکار هم میکند. پس ما چون خدا را میشناسیم و میدانیم تمام کارهای او بر طبق حکمت و مصلحت است، باید جزا و پاداش انسان ها را ضایع نکند، و چون میبینیم در دنیا چنین پاداش و جزایی نیست در مییابیم که این امتیاز مربوط به آخرت است.
۲.آیۀ ۵۹ از سورۀ یس
قرآن کریم میفرماید: «وَ امْتازُوا الْیَوْمَ أَیُّهَا الْمُجْرِمُونَ»؛ «و (به مجرمان خطاب مىشود) جدا شوید امروز اى گنهکاران (از صف مؤمنان و صالحان)».
این تفکیک مجرمان از خوبان که نتیجۀ اعمال انسان ها است در دنیا انجام نشد پس در آخرت انجام میشود.
۳. آیۀ ۶ تا۸، سورۀ زلزال
در سورۀ زلزال نیز میفرماید: «یَوْمَئِذٍ یَصْدُرُ النَّاسُ أَشْتاتاً لِیُرَوْا أَعْمالَهُمْ * فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ»؛ «در آن روز مردم در صورت گروههاى گوناگون (از قبرها به طرف صحنه حساب) برمىآیند تا حساب اعمالشان به آنها نشان داده شود، و (از مرکز حساب به سوى محل ابدى خود) بیرون مىشوند تا عملهاشان به آنان ارائه شود. پس هر که هموزن ذرّهاى کار خیر کند آن را مىبیند. و هر که هموزن ذرّهاى کار شر کند آن را مىبیند.»
دو دلیل ذکر شده از دلایل عقلی برای اثبات معاد بود، یعنی در کنار آن، بایستی توحید و عدل را با دلیل عقلی میپذیرفتیم و سپس استدلال میکردیم.
۳. ایصال رحمت
دلیل سوم که از دلایل نقلی است (یعنی از قرآن کریم استفاده میشود) ایصال رحمت است. خداوند متعال در قرآن کریم رحمت رساندن به مخلوقات را بر خود واجب کرده است.
استناد قرآنی
۱ـ آیۀ ۱۱۸ از سورۀ هود
قرآن کریم در آیۀ ۱۱۸ از سورۀ هود میفرماید: «وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفینَ»؛ «و اگر پروردگارت ارادۀ حتمى مىکرد و همۀ مردم را (به اجبار) یک امّت (متّحد در یک دین و عامل به یک آیین) قرار مىداد (یعنی ارادۀ قلبى همه را بدون اختیار بر یک اعتقاد و عمل استوار مىکرد، ولى آنها را مختار آفرید) و (از این رو) آنها همواره در اختلافند.»
پس خداوند میتوانست همۀ انسانها را شیعۀ دوازده امامی بیافریند و از این کار عاجز نبود اما چون این کار، عمل بیهودهای است و خدای متعال هم به خاطر حکمتش کار بیهوده انجام نمیدهد، مخلوقات را یکسان نیافرید. بلکه بهگونهای خلق نمود که امکان رشد و تکامل در وجودشان باشد و بتواند با اختیار خود عمل صالح انجام دهد، و صعود به قلّۀ کمال را بر سقوط ترجیح دهد، و سعادت و شقاوت خود را، با انتخاب خود رقم بزند.
نتیجۀ مختاربودن انسان این است که مردم در دین اختلاف پیدا کردند و عدۀ کمی تشیّع را برگزیدند.
شیعه، مورد رحمت خدا
در ادامۀ آیۀ قبل میفرماید: «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعینَ»؛ (مگر کسانى که پروردگارت بر آنها رحم کرده [توفیق ایمان و وحدت کلمه داده] و براى همین هم آنان را آفریده است و کلمه پروردگارت (از ازل) مسلّم و قطعى شده که بىتردید جهنم را از (طاغیان) جن و انس یکسره پر خواهم کرد.)
قرآن کریم نیز با تعبیر «إِلاَّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ» از شیعه یاد میکند، یعنی خداوند رحمت خود را فقط به شیعیان میرساند و سپس میفرماید: «وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ» یعنی اصلاً مردم را برای شیعهشدن آفرید.
این مطلب اگر چه به صورت صریح در آیه ذکر نشده است؛ اما اسم اشارۀ «لِذلِکَ» به رحمتی که قبل از آن ذکر شده برمیگردد.
امام صادقعلیهالسّلام در تفسیر این آیه میفرمایند: «شما برای ایصال رحمت خلق شدهاید (که خدا رحمتش را به شما برساند) و آن هم مختص به شیعه است.» در واقع چون شیعیان حق را یافتند و از آن تبعیت کردند، خداوند هم رحمتش را بر آنها نازل میکند.
۲ـ آیۀ ۱۲ سورۀ انعام
در آیۀ ۱۲ از سورۀ انعام نیز همین نکته (ایصال رحمت ) را به صراحت بیان میکند و میفرماید: «قُلْ لِمَنْ ما فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قُلْ لِلَّهِ کَتَبَ عَلى نَفْسِهِ الرَّحْمَةَ لَیَجْمَعَنَّکُمْ إِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لا رَیْبَ فیهِ الَّذینَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فَهُمْ لا یُؤْمِنُونَ»؛ «بگو: آیا آنچه در آسمآنها و زمین است از آن کیست؟ بگو: از آن خداست، که بر خود واجب کرده رحمت را به بندگانش برساند (و از این رو) حتما شما را در روز قیامت که تردیدى در آن نیست گرد خواهد آورد (ولى) کسانى که خود را باخته و به زیان دادهاند ایمان نمىآورند».
جملۀ دوم بلافاصله بعد از جملۀ اوّل ذکر شده است یعنی تا میگوید خداوند رحمت را بر خودش واجب کرد از قیامت صحبت میکند.
این پشت سر هم آوردن این دوجمله، پاسخ از یک سؤال مقدّر است. و آن سؤال اینکه: حال که خداوند ایصال رحمت را بر خودش واجب کرده، جایگاه نزول این رحمت کجا است؟ در پاسخ میفرماید جایگاه ایصال رحمت به بندگان در قیامت است.
البته واضح است که انسان در دنیا با انجام عمل صالح و دوری از معصیت و هوی وهوس، باید ظرفیت کسب رحمت الهی را آماده کند تا در آخرت پذیرای آن باشد و به عبارت دیگر پرندهای سبک بالتر است که سبک بالتر باشد، هر چه بار او را سنگینتر کنیم پرواز کردن و به اوج رسیدن مشکلتر میشود.
در آیۀ ۳۷ و ۳۸ سورۀ توبه در مورد کسانی که وقتی فرمان جنگ را میشنوند با بهانههای بیهوده از جهاد در راه خدا سر باز میزنند (مثل سردی و گرمی هوا و.. ) میفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ إِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الْأَرْضِ أَ رَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنْیا مِنَ الْآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنْیا فِی الْآخِرَةِ إِلاَّ قَلیلٌ» (اى کسانى که ایمان آوردهاید، شما را چیست که چون به شما گفته مىشود: در راه خدا [به سوى جنگ]حرکت کنید، سنگینى نموده به زمین مىچسبید؟! آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا خشنود شدهاید؟ پس [بدانید که] فواید و منافع دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست).
منشأ این بهانهجویی و سنگینی، حبّ دنیا است و همین موجب کوتاهی از وظیفه میشود.
مفهوم آیه این است که اگر انسان حیات آخرت را به دنیا ترجیح داد، بر روی زمین سنگین نمیشود و در انجام تکالیف خود کوتاهی نمیکند.
پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز میفرمایند: «آنهایی که سبک بارند نجات پیدا میکنند».[۳]
امیرالمؤمنین علیهالسّلام هم میفرمایند: «تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا»[۴]؛ «خود را خفیف (سبک) کنید تا ملحق شوید و به مقصد برسید».
در مناجات بسیار زیبا مسجد سهله آمده است که: خداوندا من از آخرت خود نگرانم که وقتی گفته میشود: از روی پل صراط عبور کن تا به بهشت وارد شوی! نمیدانم من سبک بارم و میتوانم عبور کنم و یا سنگینبار و گنهکارم و به داخل جهنّم پرتاب میشوم.[۵]
۴. فطرت
چهارمین دلیل اثبات معاد که اشراقین آن را ذکر میکنند فطرت است. اما اشراقیین فطرت را مشروط به طهارت درونی میدانند و معتقدند تا کسی پاک نباشد نمیتواند از آن بهره گیرد و استدلال و برهان را نفی میکنند. اما ما به استدلال معتقدیم و نظریۀ اشراقیین را قبول نداریم. چرا که دین اسلام بر مبنای عقل است.
قرآن کریم نیز در در بیان فطرت میفرماید: «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدیلَ لِخَلْقِ اللَّهِ»[۶] (طریقه و آیین فطرى خدا که مردم را بر پایه آن آفریده و سرشته، [و] هرگز تبدیلى در آفرینش [تکوینى] خدا نباشد [و در آیین تشریعى او هم نباید باشد]).
پس خداوند فطرت انسان را توحیدی آفریده، به گونه ای که دوست دارد فقط یک خدا داشته باشد و نه بیشتر از آن.
اشکالی که در این رابطه به ذهن میرسد این است که اگر فطرت همۀ انسانها توحیدی است پس چرا غربی ها، مسیحی ها و یهودیها چند خدا را پذیرفتهاند؟
در پاسخ باید گفت اهل کتاب فطرت خود را کور کردهاند و با داشتن اعتقاد و اعمال ناشایست، گرد و غبار فراوانی بر آن نشاندهاند. و الا اگر از مسیحی ها سؤال کنید یک کشور یا یک مدرسه، چند مدیر باید داشته باشد؟ خواهند گفت: فقط یک مدیر.
استدلال بر فطرت
فطرت انسان طوری خلق شده است که وقتی انسان به فطرتش مراجعه میکند میفهمد که دوست دارد این دنیا آخر و پایان کار نباشد.
برای همین اگر به کسی که هشتاد سال زندگی کرده است بگویند تا شش ماه دیگر بیشتر زنده نیستی! اگر چه هشتاد سال از عمر خود را در بطالت و خوشگذرانی گذرانده باشد، اما در این شش ماه آخر فطرتش بیدار میشود و به دنبال اصلاح امر آخرتش میرود. یعنی بعد از هشتاد سال در مییابد که این دنیا آخر کار نیست و به سرای دیگر منتقل خواهد شد.
مثال قرآنی در توحید فطری
در مورد توحید فطری، قرآن کریم این گونه مثال میزند و میفرماید: «فَإِذا رَکِبُوا فِی الْفُلْکِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصینَ لَهُ الدِّینَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى الْبَرِّ إِذا هُمْ یُشْرِکُونَ»[۷]؛ «و چون به کشتى سوار شوند (و در خطر غرق قرار گیرند) خدا را مىخوانند در حالى که ایمان و اعتقاد را براى او خالص سازند (و معبودها را فراموش کنند)، و همین که آنها را به سوى خشکى رساند و نجات داد پس به ناگاه شرک مىورزند»
یعنی وقتی جانشان را در خطر میبینند از غفلت خارج شده و خدا را خالصانه صدا میزنند. این همان شخصی است در خشکی با خداوند کاری نداشت اما چون مرگ را در جلوی چشمانش میبیند، فریاد میزند و خالصانه نام خدا را به زبان جاری میکند.
۵. حرکت تکاملی انسان
دلیل پنجم که از زمان ملاصدرا به بعد مطرح شده است، حرکت تکاملی انسان است که در اصطلاح فلسفه به «حرکت جوهری» معروف است و منظور از حرکت جوهری این است که ذات اشیاء عالَم، همواره در حال حرکت به سوی کمالاند.
ابوعلی سینا معتقد بود که اگر نتوانیم معاد جسمانی را با دلیل عقلی اثبات کنیم، به قول صادق مصدّق، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اعتماد میکنیم و با اعتماد بر گفتار پیامبر در مورد صحت معاد جسمانی، آن را اثبات میکنیم.
اما مرحوم ملاصدرا از راه حرکت جوهری جلو میآید و معتقد است که در ذات همۀ اشیاء عالَم، حرکت تکاملی و رو به جلو وجود دارد.
اگر این حرکت تکاملی موجودات، با مرگ به پایان برسد، این تکامل هنوز به منتهای خود نرسیده است. اما وقتی پذیرفتیم که قیامتی هست، انسان میتواند با ورود به بهشت و جهنم این تکامل را نهایی کند به پایان برساند.
استناد قرآنی
۱. آیۀ ۴۴ از سورۀ نازعات
قرآن کریم میفرماید: «إِلى رَبِّکَ مُنْتَهاها»؛ «نهایت (کار) آن به سوى پروردگار توست.»
۲. آیۀ ۴۲ از سورۀ نجم
میفرماید: «وَ أَنَّ إِلى رَبِّکَ الْمُنْتَهى»؛ «و انتها (ى سیر عمل هر عاملى و حرکت هر موجودى در جهان هستى) به سوى پروردگار توست».
«ال» در کلمۀ «المنتهی» را هم میتوان موصول، عهد ذهنی، و یا جنس گرفت و درهرسه حالت صحیح است. یعنی هر آنچه در ذهنتان تصوّر کنید منتهایش به پروردگار است. و هر آنچه را تصوّر کنید به خدا میرسد.
۳. آیۀ ۱۵۶ سورۀ بقره
آیۀ ۱۵۶ سورۀ بقره میفرماید: «الَّذینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُون»؛ « همان کسانى که چون مصیبتى بر آنها وارد شود گویند: همانا ما از آن خداییم و همانا به سوى او باز خواهیم گشت.»
این آیه ما را به این نکته رهنمون میسازد که اگر به حرکت تکاملی انسان معتقدید باید به وجود قیامت هم معتقد باشید تا این تکامل در قیامت هم محقّق شود.
۶ـ زنده شدن مرده
استدلال ششم که ترکیبی از عقل و نقل است، زنده شدن مردگان در روز قیامت است. قرآن کریم در این آیه امکان زنده شدن مردگان را امری عاقلانه و طبیعی میداند.
مثال
وزنهبرداری را تصور کنید که جلوی چشمانتان یک وزنه پانصد کیلویی را بلند میکند و سپس از شما میپرسد آیا من فردا میتوانم وزنۀ چهارصد کیلویی را بلند کنم؟ شما در جواب با یک استدلال به او پاسخ میدهید: بله! عقل من حکم میکند که اگرشما امروز وزنۀ پانصد کیلویی را برداشتید، فردا هم امکان دارد وزنه چهارصد کیلویی را بلند کنید.
اما آیا فردا وزنۀ چهارصد کیلویی را واقعاً و در خارج بلند میکند یا خیر؟
این قسمت از سوال چون مربوط به وقوع خارجی یک اتّفاق است باید به انسان راستگو و مرجع قابل اعتمادی رجوع کرد و با استدلال قسمت اوّل قابل اثبات نیست.
پس اگر کسی از ما سوال کرد که آیا این شخص میتواند وزنه را بلند کند یا خیر؟ در پاسخ میگوییم: بله. اما اگر پرسیدند که آیا واقعاً هم بلند میکند یا خیر؟ میگوییم نمیدانیم و نمیتوانیم این قسمت از سوال را با دلیل عقلی جواب دهیم باید بر مرجع قابل اعتمادی اطمینان کرد و حرفش را پذیرفت.
استناد قرآنی
۱. آیات ۷۸ و ۷۹ سورۀ یس
قرآن کریم در آیات ۷۸ و ۷۹ سورۀ یس عقل و نقل را در کنار هم قرار میدهد و میفرماید: «وَ ضَرَبَ لَنا مَثَلاً وَ نَسِیَ خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمیمٌ * قُلْ یُحْییهَا الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلیمٌ»؛ «و براى ما مثالى زد در حالى که آفرینش خود را فراموش نموده، گفت: چه کسى این استخوآنها را زندگى مىبخشد در حالى که چنین پوسیده و خاکستر شده است؟!
بگو: کسى آن را زنده مىکند که نخستین بار پدیدش آورد، و او به هر (نوع) آفرینش و به هر آفریدهاى داناست».
شخصی که تکّه استخوانی از یک مرده همراهش بود، خدمت پیامبر صلّی الله علیه وآله و سلّم آمد و به حضرت نشان داد و در حالیکه آنرا فشار میداد تا پودر شود گفت: کیست این را زنده کند؟
قرآن فوراً جواب میدهد که این شخص خلقت خود را فراموش کرده؛ یعنی اگر به یاد میآورد که خداوند او را از هیچ به دنیا آورده، چنین سؤالی نمیکرد. و به پیامبر میفرماید: بگو همان کسی که اولین بار او را آفرید، دوباره زنده خواهد کرد.[۸]
در این آیۀ شریفه هم دو استدلال وجود دارد:
استدلال اول، دلیل عقلی
در قسمت اول آیه که میفرماید: «الَّذی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ» یعنی همان که او را اولین بار از هیچ آفرید. این جمله از استدلالات عقلی است که عقل انسان بدون نیاز به نقل آن را میفهمد. البتّه در این قسمت از آیه فقط امکان معاد اثبات میشود.
استدلال دوم، دلیل نقلی
در قسمت دیگر آیه میفرماید: «قُلْ یُحْییهَا» این جمله در واقع خبر از اتفاقی است که در آینده خواهد افتاد. و چون گویندۀ این سخن خداوند متعال است و کلام او برای ما حجّت، وقوع معاد را هم با همین آیه اثبات میکنیم.
۲. آیه۲۷ از سورۀ روم
قرآن کریم میفرماید: «وَ هُوَ الَّذی یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعیدُهُ وَ هُوَ أَهْوَنُ عَلَیْهِ وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»؛ «و اوست آن که آفریدگان را در آغاز مىآفریند، سپس آنها را (پس از فانى کردن) باز مىگرداند، و این (بازگرداندن) بر او بسیار آسان است و براى اوست صفتهاى برتر در آسمآنها و زمین، و براى اوست مثلها و نمایندگان برتر و والا در آسمآنها و زمین و اوست مقتدر غالب و حکیم».
در این آیه نیز با بیان دیگری همان مطلب را عنوان میکند و میفرماید: این (بازگرداندن) موجودات بعد از فانی شدن برای او بسیار آسانتر است نسبت به خلقت اوّلیه. چرا که در خلقت اوّلیه ما هیچ نبودیم و او ما را از نیستی آفرید. در حالیکه زنده کردن موجودات در معاد، از باقیماندۀ همین موجودات است اگر چه این باقیمانده در جاهای مختلفی پراکنده شده است.
نتیجۀ مهم
پس ما امکان معاد را با استناد به حکم عقل اثبات مینماییم (یعنی همان خدایی که اوّلین بار آفرید، در قیامت هم به راحتی آن ها را باز میگرداند) ولی وقوع معاد را با اعتماد بر نقلی که گویندۀ آن مورد اطمینان است میپذیریم. وکسی نمیتواند منکر معاد شود مگر اینکه در صادق بودن خداوند متعال تشکیک کند نعوذ بالله بگوید کلام وحی دروغ است.
البته صدق و کذب کلام خدا از مسائلی است که در اثبات توحید باید پیرامون آن صحبت شود. بنابراین در این آیه با یک دلیل عقلی و یک دلیل نقلی معاد اثبات شد.
۳. آیۀ ۵ سورۀ حج
خداوند متعال در در آیۀ ۵ سورۀ حج به طور مفصّلتری به این مطلب اشاره میکند و میفرماید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنْ کُنْتُمْ فی رَیْبٍ مِنَ الْبَعْثِ فَإِنَّا خَلَقْناکُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ مِنْ عَلَقَةٍ ثُمَّ مِنْ مُضْغَةٍ مُخَلَّقَةٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَةٍ لِنُبَیِّنَ لَکُمْ وَ نُقِرُّ فِی الْأَرْحامِ ما نَشاءُ إِلى أَجَلٍ مُسَمًّى ثُمَّ نُخْرِجُکُمْ طِفْلاً ثُمَّ لِتَبْلُغُوا أَشُدَّکُمْ وَ مِنْکُمْ مَنْ یُتَوَفَّى وَ مِنْکُمْ مَنْ یُرَدُّ إِلى أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِکَیْلا یَعْلَمَ مِنْ بَعْدِ عِلْمٍ شَیْئاً وَ تَرَى الْأَرْضَ هامِدَةً فَإِذا أَنْزَلْنا عَلَیْهَا الْماءَ اهْتَزَّتْ وَ رَبَتْ وَ أَنْبَتَتْ مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهیجٍ»؛ «اى مردم، اگر از برانگیخته شدن (پس از مرگ) در شکّید پس (در آفرینش خود دقّت کنید که) ما شما را از خاک آفریدیم. سپس از نطفه، سپس از علقه (یعنی لخته خون مبدّل از نطفه)، سپس از مضغه (یعنی پارهگوشتى مبدّل از علقه)، که برخى داراى خلقت کامل و برخى غیر کامل است، تا براى شما روشن سازیم، و ما آنچه را بخواهیم (از مضغه) در رحمها تا مدّت معینى (که جنین کامل شود) برقرار مىداریم، سپس شما را در حال کودکى بیرون مىآوریم، سپس (حفظ مىکنیم) تا به کمال رشد بدنى و روحى خود برسید، و برخى از شما (قبل از پیرى) قبض روح مىشود و برخى از شما به پایینترین مرحله عمر بازگردانده مىشود تا عاقبت بعد از دانش (فراوان) چیزى نداند. و (روى) زمین را (در فصل زمستان) خشک و مرده مىبینى، پس چون آب را (به صورت باران و برف و تگرگ) بر آن فرو فرستیم مىجنبد و بالا مىآید و از هر نوع (گیاه و نهال) بهجتانگیز مىرویاند».
در این آیۀ شریفه دو استدلال برای اثبات معاد مطرح شده است:
استدلال اول؛ دلیل عقلی بر امکان معاد
۱. در چند سطر اول آیه، مراحل به وجود آوردن انسان را بیان میکند و قدرت بی منتهای ربوبی را به نمایش میگذارد که چگونه ما این انسان را که اشرف مخلوقات است از خاک آفریدیم و سپس بعد از گذشت مراحلی خاص او را به دنیا آوردیم.
استدلال دوم؛ دلیل نقلی بر وقوع معاد
۲. آمدن فصل بهار و زنده شدن دوبارۀ طبیعت، که چگونه سر سبزی و خرّمی را برای انسان به ارمغان میآورد.
در این آیه هم مانند آیات گذشته از دو استدلال تشکیل شده است: یکی استدلال عقلی بر امکان معاد، و دیگری استدلال نقلی بر وقوع معاد.
قسمت اول استدلال همان دو مثالی است که در بالا بیان شد. یعنی خدایی که میتواند انسان را از خاک بیافریند و فصل بهار را پس از زمستانی خشک در طبیعت برویاند، قدرت بر ایجاد معاد نیز دارد و برقراری معاد از جانب او امکان دارد.
قسمت نقلی استدلال هم در اول آیه ذکر شده است که فرمود اگر «شکی از بر انگیخته شدن دارید، در این دو پدیده بنگرید».
نکتۀ دیگر این است که اگر چه ظاهر این آیه در مورد همین استدلال ششم است اما میتوان برای راه پنجم، یعنی حرکت تکاملی هم استفاده کرد. به این بیان که سیر تکاملی انسان از نطفه شروع شده و تا قیامت ادامه دارد.
گمان به آخرت، عاملی انسان ساز
آخرین مطلبی که در مورد این بحث عنوان میکنیم این است که اگر کسی گمان به قیامت هم داشته باشد کافی است که او را از انسانهای وارسته قرار دهد تا چه رسد به یقین به قیامت.
استناد قرآنی
خداوند متعال در سورۀ مطففین همین مسئله (گمان به آخرت) را یاد آور میشود و میفرماید: «وَیْلٌ لِلْمُطَفِّفینَ * الَّذینَ إِذَا اکْتالُوا عَلَى النَّاسِ یَسْتَوْفُونَ * وَ إِذا کالُوهُمْ أَوْ وَزَنُوهُمْ یُخْسِرُونَ * أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ * لِیَوْمٍ عَظیمٍ»[۹]؛ «واى بر کمفروشان، آنان که چون از مردم پیمانه مىستانند به تمام مىستانند، و چون براى آنها پیمانه یا وزن نمایند کم مىگذارند. آیا آنها گمان نمىکنند که (براى حساب و کتاب) برانگیخته مىشوند، در روزى بزرگ؟!»
پس اگر کمفروشان گمان میکردند که در قیامت برانگیخته خواهند شد، دست از گناه بر میداشتند تا چه رسد به اینکه یقین پیدا میکردند.
«الحمدلله رب العالمین»
[۱]. ص، ۲۷.
[۲]. ص، ۲۸.
[۳]. عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهمالسّلام عَنِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم، أَنَّهُ قَالَ: «... یَا عَلِیُّ نَجَا الْمُخِفُّونَ وَ هَلَکَ الْمُثْقِلُونَ الحدیث» بحارالأنوار، بیروت، ج۷۴، ص۵۵.
[۴]. بحارالأنوار، بیروت، ج۶، ص۱۳۵.
[۵]. «فَیا سَوْاَتاهُ غَداً مِنَ الْوُقُوفِ بَیْنَ یَدَیْکَ إذا قِیلَ لِلْمُخِفِّینَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلِینَ حُطُّوا أَ فَمَعَ الْمُخِفِّینَ اَجُوزُ اَمْ مَعَ الْمُثْقِلِینَ اَحُطُّ»
[۶]. روم، ۳۰.
[۷]. عنکبوت، ۶۵.
[۸]. عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ علیهالسّلام قَالَ: «جَاءَ أُبَیُّ بْنُ أَبِی خَلَفٍ، فَأَخَذَ عَظْماً بَالِیاً مِنْ حَائِطٍ فَفَتَّهُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ! أَ إِذَا کُنَّا عِظَاماً وَ رُفَاتاً أَ إِنَّا لَمَبْعُوثُونَ؟ مَنْ یُحْیِی الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ؟ فَنَزَلَتْ:"قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِی أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ"» البرهان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۵۸۲.
[۹]. مطفّفین، ۱ تا ۵.