بسم اللّه الرحمن الرحیم

     

    موضوع: حب آخرت 1

    تاریخ: 12شهریور 1387؛ 1رمضانالمبارک 1429

    مکان: اصفهان، حوزه‌علمیه ملاعبدالله

     

    سال گذشته صحبتی را در ماه مبارک رمضان دربارۀ اخلاق عملی از دیدگاه روانشناسی خدمت شما بیان کردیم که این مطالب ناقص ماند و به بحث حب دنیا و حب آخرت منتهی شد. بحث حب دنیا را چند جلسه‌ای هم مطرح کردیم، عواملی که باعث حب دنیا می‌شد و عواملی که باعث جلوگیری از حب دنیا می‌شد، نزدیک به پنجاه عامل را خدمت شما بیان کردیم اما آنچه در ادامه مناسبت دارد دربارۀ آن بحث کنیم، موضوع حب آخرت است.

    بحث حب آخرت از موضوعات اخلاقی است یا فقهی؟

    واضح است که تا وقتی که بحث محبت مطرح است این موضوع  یک بحث اخلاقی است چون بحث‌های اخلاقی بحث‌هایی است که مربوط به خُلق و روحیات باطنی انسان است و محبت نیز از صفاتی است که روحیۀ انسان می‌شود.

    ولیکن در بعضی از کتب اخلاقی این بحث با عمل صالح مخلوط ‌شده است  یعنی آنجایی که بحث آخرت مطرح می‌شود می‌گویند برای آخرتمان باید عمل نیک انجام بدهیم و عمل صالح انجام دادن دیگر بحث اخلاقی نیست بلکه بحث عملی است که مربوط به فقه و احکام و رساله است.

    بحث حبّ آخرت هم موضوعی است بینابین، یعنی هم می‌شود بحث اخلاقی از آن مطرح کرد چنانچه الآن بحث حبّ آن را مطرح می‌کنیم و هم می‌توان آن را از دیدگاه آخرتی مورد بررسی قرار داد که آن هم از مباحث اخلاقی است که به دو صورت قابل دقت است: یکی بحث یقین به آخرت و دیگری هم بحث ارادۀ آخرت.

    1. ارادۀ آخرت

     آنجایی که انسان محبت پیدا می‌کند و به‌دنبال محبت اراده می‌کند یعنی تصمیم می‌گیرد که به سمت آخرت حرکت کند و تمایل به آخرت پیدا می‌کند، معلوم است که هم حبّ آخرت و هم ارادۀ آخرت هردو از مباحث اخلاقی است یعنی بحثی است مربوط به درون انسان.

    اما به دنبال اراده، بحث عمل مطرح است یعنی کسی که اراده کرده است آخرت را، به سوی آن نیز حرکت می‌کند و عمل صالح انجام می‌دهد. عمل صالح دیگر بحث اخلاقی نیست و در واقع موضوعی فقهی و رساله‌ای است.

    2.اعتماد به آخرت

    همچنین بحث اعتقاد به قیامت نیز درجاتی دارد گاهی انسان در حال شک است یعنی حالت پنجاه،پنجاه، پنجاه درصد می‌گوید آخرت هست، پنجاه درصد می‌گوید نیست که این حالت شک نام دارد. اما وقتی ترجیح می‌دهد وجود آخرت را بر نبود آن یعنی می‌گوید پنجاه و یک درصد احتمال می‌دهم که آخرت باشد و 49 درصد می‌گویم نیست، این 51 درصد می‌شود ضعیف‌ترین درجۀ عقیدۀ به آخرت که قابل تقویت است و می‌توان پنجاه و یک درصد را تا 99 و 100 درصد افزایش داد. اگر اعتقاد انسان در مورد وجود قیامت به 100درصد رسید می‌شود اعتقاد جازم که نام دیگرش یقین است.

     یقین به آخرت نیز از بحثهای مهم اخلاقی است که باید پیرامون آن بحث کنیم یعنی اعتقاد جازم که در درون انسان است و می‌تواند خُلق انسان بشود، گرچه موضوعات اعتقادی بحثی است که به فکر انسان مربوط می‌شود نه به نفس انسان، ولیکن فکر انسان وقتی به یقین رسید وتثبیت شد و مدتی هم ماند کم‌کم عادت پیدا می‌کند به این یقین، و این عادت به یقین از مباحث اخلاقی است.

    این موضوع از مباحث مهمی است که چند جلسه ای پیرامون آن بحث می‌کنیم و سپس از دیدگاه روانشناسی آن را مورد دقت قرار می‌دهیم و در واقع بحث علت و معلول شناختی را مطرح می‌کنیم که چه عواملی باعث می‌شود که حبّ آخرت در دل انسان ایجاد شود یا چه عواملی مانع از آن می شود. این بحثی است که انشاءالله بعداً باید واردش بشویم.

    استشهاد قرآنی و تفاوت ایمان و یقین

    الآن بخاطر اینکه عرضم را از محضر قرآن کریم استفاده کنم و تبرک بجویم از اول قرآن استفاده می‌کنم. آیۀ چهار سورۀ بقره را ملاحظه بفرمایید به‌جای اینکه بفرماید انسان‌های متقی به قیامت ایمان دارند، می‌فرماید: «به قیامت یقین دارند» «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» درحالی‌که می‌توانست بفرماید: «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُؤْمِنُونَ» اما ایمان و یقین چه تفاوتی دارد؟

     عرض کردم ایمان همان اصل وجود اعتقاد را می‌گویند اما این اعتقاد ضعیف، متوسّط یا قوی است؟ با همۀ این درجات جمع می‌شود یعنی ممکن است عقیده ضعیف باشد و یا قوی باشد.

    ولکن قرآن راجع به قیامت می‌فرماید «وَ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ» یعنی متّقین کسانی هستند که ایمانشان را به یقین رسانده‌اند. منظور از یقین همان ایمان است اما درجۀ آخر که دیگر انسان به درجۀ یقین رسیده است.

    قرآن کریم در جای دیگر هم بحث یقین به قیامت را مطرح فرموده: «کَلاَّ لَوْ تَعْلَمُونَ عِلْمَ الْیَقینلَتَرَوُنَّ الْجَحیم‌»[1] در این آیات نیز یقین را مطرح می‌کند. یعنی اگر شما علم یقینی به قیامت داشتید آتش جهنم را می‌دیدید. «ثُمَّ لَتَرَوُنَّها عَیْنَ الْیَقینِ»[2] بلکه یک درجه بالاتر از آن، شما قیامت را به عینیت یقین می‌یافتید. یعنی خود آتش را می دیدید.

     فرق است بین اینکه من به وسیله علم به قیامت یقین دارم یا با دیدن یقین دارم. جایی که با علم است دیگر دیدن در کار نیست که در اصطلاح علمی می‌گویند «واسطه در اثبات» یعنی آن علم یک واسطه می خورد. مثل اینکه من پشت دیوار را نمی‌بینم اما با یک واسطه یعنی دلیل اثبات می‌کنم که فردی پشت دیوار است. آن واسطه را دلیل گویند. دلیل هم برای من علم‌آور است و علم ممکن است برای من یقین آور باشد اما آخرش با دیدن تفاوت دارد. نقطۀ ضعفش این است که هر جا استدلال علمی است ضعفش ندیدن است.

    علّت شیرین بودن علم ریاضی این است که علم ریاضی تؤام با دیدن است. می‌گوید دو و دو مساوی چهار است، بعد دوتا سیب و دوتا پرتقال هم کنار هم می‌گذارد و نشان می‌دهد بنابراین چون عملیات ریاضی را حسی می‌کنند انسان خیلی لذّت می‌برد؛ اما جایی که دیدن نباشد یک مقداری بحث مشکل است مثل بحث روح، بحث عقل، بحث جن، بحث مَلَک، اینها از بحث‌های ندیدنی است و برای همین اثباتش مشکل است.

    نتیجه اینکه در بحث اعتقاد به قیامت، کلمه یقین در آیات قرآن مرتّب تکرار شده است مانند آیات 40 به بعد در سورۀ مدثّر، در آیۀ 47 می‌فرماید: «حَتَّى أَتانَا الْیَقینَ» می‌فرماید: ما اهل خلاف بودیم تا اینکه یقین به سراغمان آمد که منظور از یقین مرگ است یعنی مرگ آمد سراغمان و وقتی انسان مرگ به سراغش بیاید یقین به قیامت پیدا می‌کند.

    این یکی از چیزهایی است که معمولاً افراد تا در دنیا هستند اعتقاد به قیامت ندارند و یقین به قیامت در آن‌ها از وقتی آغاز می‌شود که مرگ را می‌بیند و روح از بدن خارج می‌شود و می‌فهمد که خبرهای دیگری هم هست. ملک مقرّب الهی را ممکن است ببیند یا ملک دیگر را و از آنجا به بعد متوجه می‌شود که افتاده در دالان قیامت و قیامت را کاملاً باور می‌کند.

    در هر صورت علّت اینکه گاهی بجای مرگ لفظ یقین آمده و بجای اینکه بگوید مرگ آمد سراغمان می‌گوید یقین آمد سراغمان این اشاره ـ در حالیکه مرگ و یقین دو چیزاند و ربطی به هم ندارندـ به این دلیل است که تلازم مصداقی دارند یعنی هرکس به مرگ می‌رسد به یقین هم می‌رسد چون آن طرف را می‌بیند. در حالی که غالب کسانی که زنده هستند اعتقاد به قیامت به صورت یقینی ندارند و لذا قرآن کریم در بعضی آیات وقتی بحث مرگ را می‌خواهد مطرح کند یقین را مطرح می‌کند؛ مثل همین آیه در سورۀ مدثّر که می‌فرماید: «حَتَّى أَتانَا الْیَقینَ».

    در آخر سورۀ حجر هم همینطور است می‌فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ»[3]؛ «و پروردگارت را پرستش کن تا آن امر یقینى (مرگ که براى هر زنده‌اى حتمى است) بر تو فرا رسد» یعنی این عبادت را باید همین‌طور ادامه دهی تا لحظۀ مرگ؛ اما به‌جای اینکه بگوید «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ المَوتُ» می‌فرماید: «وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتَّى یَأْتِیَکَ الْیَقینُ».

    معنای دیگر آیۀ شریفه

    عده‌ای معتقدند که منظور از کلمۀ یقین در آیات شریفه، خود یقین است و به عبارت دیگر یکی از آثار عبادت یقین است. یعنی اگر چه خود یقین عامل عبادت انسان است و انسان را وادار به عبادت می‌کند اما از آن‌طرف عبادت نیز برای انسان یقین آور است و درجات اعتقاد انسان به خدا را بالا می برد.

    برای مثال کسی که شصت‌هفتاد درجه ایمان دارد یکی از راه‌هایی که می‌تواند برای تکمیل ایمان و کسب سی درجه باقیمانده طی کند، عبادت و عمل صالح است که از همین آیات استفاده می‌شود.

    حصول یقین، اعطایی یا تکسبی؟

    نکتۀ دیگر اینکه حصول صفت یقین در اختیار ما نیست و انسان فقط زمینه را آماده می‌کند تا خداوند یقین را به او عطا نماید. و به عبارت دیگر یقین را نمی‌توان در کلاس و درس تحصیل کرد و باید بعد از فراهم شدن زمینه به وسیله انسان، از جانب خدا عطا شود.

    اراده آخرت

    اما بحث ارادۀ آخرت هم که اشاره نمودم در آیۀ بیست سورۀ شوری[4] اشاره شده است که موضوع بسیار جالبی است. منظور از ارادۀ آخرت تصمیمی است که در درون انسان است برای رسیدن به آخرت، که آن تصمیم اگر روحیۀ انسان شود از مباحث اخلاقی است و تا زمانی که تصمیم می گیرد و هنوز روحیه و عادت او نشده، در مباحث اخلاقی جایی ندارد. در واقع یک بار تصمیم گیری را نمی‌شود بحث اخلاقی نامید، زیرا یکبار تصمیم گرفتن مقدمۀ عمل است.

    چهار مقدمه برای عمل

    عملی را که انسان انجام می‌دهد چهار مقدمه دارد که تا وقتی هر چهار مقدمه محقق نشود عملی هم از انسان  صادر نمی‌شود. مثلاً نمازی را که انسان می‌خواند چهار مقدمه قبل از آن محقق می‌شود تا فعل نماز صادر شود.

    مقدمۀ اول، تصور: یعنی انسان خود نماز را تصوّر می‌کند و به ذهن می آورد که اگر تصور نکند هیچ‌وقت به نماز نمی ایستد.

    مقدمۀ دوم تصدیق: بعد از تصور و خطور در ذهن می‌گوید نماز می‌خوانم و تصوّر را تصدیق می‌کند. اگر شخص تصوری را تصدیق نکند بلکه انکار کند و یا از آن صرف‌نظر کند اصلاً آن تصوّر به مقام عمل نمی رسد.

    مقدمۀ سوم شوق: وقتی نماز خواندن را تصدیق و تأیید کرد از حالت استواء نسبت به نماز خارج می‌شود و شوق به انجام آن پیدا می‌کند.

    مقدمۀ چهارم اراده: مقدمۀ چهارم همان شوق است اما به صورت مؤکد، یعنی وقتی میل و علاقۀ انسان به صد در صد رسید اراده می‌کند و آن عمل را انجام می‌دهد.

    و آخرین مرحله هم خود عمل است که در واقع ذی‌المقدمه محسوب می‌شود.

    این چهار مرحله در تمام افعال انسان چه خوب و چه بد وجود دارد و تا وقتی که محقّق  نشود هیچ کار خوب یا بدی از انسان صادر نمی‌شود.

    منظور ما از بحث «ارادۀ آخرت» همین اراده است. اگر اراده مقدمۀ عمل شود و اراده کننده گفت حالا که ارادۀ آخرت کردم باید چه کنم و از چه راهی حرکت کنم؟ دیگر از بحث اخلاق خارج می‌شود. اما اگر این اراده تکرار شد و به آن عادت کرد و بدون فکر کردن کار را انجام داد، این اراده از مباحث اخلاقی محسوب می‌شود.

    استشهاد قرآنی

    خداوند متعال نیز می‌فرماید: «مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی‌ حَرْثِهِ»؛ «هر کس کشت آخرت بخواهد (بذر عمل براى محصول آخرت بکارد) بر کشت او مى‌افزاییم»

     کلمۀ «یُرِیدُ» در آیۀ شریفه نیز هم می تواند شامل اراده‌ای شود که مقدمۀ عمل است و هم شامل اراده‌ای شود که از مباحث اخلاقی است.

    نقد نظریۀ بعضی از مفسرین

    متأسّفانه بعضی از مفسرین علت اینکه خداوند پاداش را مضاعف می‌کند و بیشتر از اراده انسان به او پاداش می‌دهد را نیّت انسان ذکر کرده‌اند و گفته‌اند «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‌ بِالنِّیَّاتِ»[5] و چون انسان نیّت آخرت را کرده خداوند بیشتر از خود عمل به او ثواب می‌دهد و در واقع ثواب زیاد به خاطر خود نیت است نه عمل.

    اشکالات نظریه

    1. اولاً این نظر خلاف صریح دستورات دین است زیرا که در روایت آمده است نیت عمل یک پاداش و حسنه دارد و خود عمل ده برابرپاداش دارد.[6]

    قرآن کریم می‌فرماید: «مَن جاءَ بِالحَسَنَة فَلَهُ عَشرُ اَمثالِها»[7]؛ «هر کس کار نیکى به جا آورد او را ده برابر آن پاداش است» دلیل زیاد بودن پاداش عمل از نیّت هم این است که آنچه انسان را می‌سازد خود عمل است نه نیّت به تنهایی. یعنی انسان وقتی عمل را انجام داد بیشتر به خدا نزدیک می‌شود تا وقتی که نیّت انجام عمل را می‌کند.

    اما معنای روایت که می‌فرماید «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ‌ بِالنِّیَّاتِ» یعنی اگر عملی را بدون نیّت انجام دادید این عمل هیچ ارزشی ندارد و تا نیّت خدایی وارد آن نشود انسان را به خدا نزدیک نمی‌کند. و به عبارت دیگر عمل انسان ها به نیت آن‌ها وابسته است. برای همین اگر نیّت انجام کار خوبی را داشتید و به مانعی برخورد کرد که نتوانستید انجام دهید، در اینجا خدای متعال نیّت را بی پاداش نمی‌گذارد. اما اگر همین نیّت را مقایسه کنیم با عمل خیری که نیّت کردیم و بعد هم آنرا عمل را انجام دادیم می‌بینیم حالت دوم بیشتر انسان را به خدا نزدیک می‌کند.

     پس اگر منظور از اراده در آیۀ شریفه بیست سورۀ شوری نیّتی است که مقدمۀ عمل باشد و موجب تحقق عمل شود از مباحث اخلاقی نیست.

    این آیۀ شریفه عمل کردن به آخرت را به کشت تشبیه کرده، یعنی همانطور که کشاورز وقتی گندم را اراده میکند این اراده و نیّت، او را به عمل و کشت و کار می‌کشاند و بعد هم مواظبت کند تا هنگام برداشت بتواند محصول خوبی برداشت کند؛ انسانی هم که آخرت را اراده می‌کند، عمل صالح انجام می‌دهد و در دنیا از آن مواظبت می‌کند تا در قیامت درو کند، خداوند متعال کشت چنین اشخاص را زیاد می‌کند. از طرفی کسانی که طالب کشت دنیا هستند خداوند بهره‌های دنیا را به آن‌ها می‌دهد و از لذّت‌های دنیا استفاده می‌کند اما هیچ فیضی در آخرت برای آن‌ها نیست.

    مرحوم فیض کاشانی(رحمةالله‌علیه) در تفسیر صافی در ذیل همین آیه روایت بسیار زیبا و شیرینی را ذکر می‌کنند. کسی به امام صادق(علیه‌السلام) عرض کرد معنای این آیه: «مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ» چیست؟ حضرت در پاسخ یکی از مصادیق درشت آنرا بیان کردند و فرمودند: «مَعْرِفَةُ امِیرِالْمُؤْمِنِینَ وَ الْاَئِمَّةِ عَلَیْهِمُ السَّلامُ»[8] یعنی منظور از کشت آخرت این است که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) و یازده فرزندشان را بشناسید. معلوم است که شناخت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بالاترین کشت برای آخرت است. علت آن هم این است که با این معرفت تمام اعمال انسان قبول می‌شود. بر خلاف کسانی که بدون معرفت عمل صالح انجام می‌دهند مانند اهل تسنن که خیلی هم زحمت می کشند اما هیچ نتیجه‌ای عاید آن‌ها نمی‌شود. پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز فرمودند: کسی‌که عمل صالح را انجام می‌دهد ولی معرفت ندارد و ولایت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را نپذیرفته است اعمالش باطل و سر انجامش جهنم است.

    تفسیرآیۀ 40 سورۀ مدثّر

    «فی‌ جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ * عَنِ الْمُجْرِمینَ * ما سَلَکَکُمْ فی‌ سَقَرَ * قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»[9] یعنی وقتی اهل بهشت از اهل جهنم سؤال می‌کنند که چه عاملی باعث شد به جهنم بروید؟ اولین عاملی را که ذکر می‌کنند این است که ما تابع اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نبودیم.

    معنای «مصلّین»

    معنای کلمۀ «مصلّین» نمازگزاران است یعنی ما از نمازگزاران نبودیم. اما معنای دیگری هم دارد و آن اینکه عرب به اسبی که در مسابقه اول می‌شود مجلّی می‌گوید و اسب دوم را که تابع اسب اول است مصلی می‌گوید. یعنی اسب دوم به دنبال اسب اول به هدف و مقصد رسید.

    اهل‌بیت(علیهم‌السلام) مجلی‌اند که از همه سبقت گرفتند و به مقصد رسیدند و ما مؤمنین باید مصلّی و تابع آن‌ها باشیم.

     راوی در ادامۀ حدیث از امام(علیه‌السلام) سؤال کرد معنای «نَزِدْ لَهُ فی‌ حَرْثِهِ» یعنی چه؟ امام(علیه‌السلام) فرمودند: «نَزِیدُهُ مِنْها یَسْتَوْفِی نَصِیبَهُ مِنْ دَوْلَتِهِمْ» یعنی ما برای این شخص زیاد می‌کنیم و او را از دولت ائمه(علیهم‌السلام) بهره‌مند می‌کنیم. یعنی در زمان ظهور امام زمان(علیه‌السلام) و حکومت امامان  بعد از ایشان، خداوند نصیبش را استیفاء می‌کند و او را در دولت آن‌ها قرار می‌دهد. که در زیارت جامه نیز با تعابیر بسیار زیبایی اشاره شده است.[10] راوی سؤال کرد معنای ادامۀ آیۀ شریفه چیست که فرمود: «وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیبٍ»؛ «و هر کس کشت دنیا بخواهد (عمل به قصد دنیا کند، ما طبق تقدیر خود) از آن به او مى‌دهیم و دیگر او را در آخرت نصیبى نخواهد بود»؟

    امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «لَیْسَ لَهُ فِی دَوْلَةِ الْحَقِّ مَعَ الْإمامِ نَصِیبٌ»؛ یعنی در زمان حکومت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) هیچ نصیبی ندارد.

    معنای کلمه آخرة

    کلمۀ آخرت از «آخِر» که به معنای انتها است می‌باشد و در واقع آخِر اول را گویند. لذا آخر گاهی به معنای قیامت است و گاهی به معنای زمان ظهور امام زمان(علیه‌السلام). چون اول، غیبت امام محقق است و در آخر نسبت به اول ظهور امام محقّق می‌شود. و لذا امام صادق(علیه‌السلام) لفظ «آخرة» را در این آیۀ شریفه به زمان حکومت امام زمان(علیه‌السلام) معنا فرمودند.

    برکات تحصیل یقین

    1. یکی از برکاتی که در اثر یقین نصیب انسان می‌شود این است که اعمالش را بسیار عالی انجام می‌دهد چون آخرت را می‌بیند و با یقین به آخرت عمل صالح انجام می‌دهد. از طرفی مهمترین ویژگی عمل خوب خلوص است؛ لذا کسانی که طالب صفت مهم اخلاص‌اند باید یقین به آخرت را تحصیل کنند. انسانی که یقین دارد در آخرت پاداش می‌گیرد، فقط برای گرفتن پاداش عمل را انجام می‌دهد و دیدن یا ندیدن دیگران و یا تعریف و ردّ مردم برایش هیچ اهمیتی ندارد. پس اولین برکت یقین، عمل صالح خالص است.[11]

    2. برکت دوم یادآخرت است. چرا که انسانی که یقین به آخرت دارد کمتر آن را فراموش می‌کند. در حالی که انسان‌هایی که یقین به آخرت ندارند اگر چه معتقد به آن هستند اما مکرّر آخرت را فراموش می‌کنند.

    در روایت نیز آمده است که هیچ چیز یقینی‌تر از مرگ نیست که نزدیکترین امر به شک است. یعنی مرگ در حالی که یقینی است اما انسان به گونه‌ای رفتار می‌کند که گویا هیچ یقینی در آن نیست.[12]

     قرآن کریم در آیۀ 26 سورۀ ص می‌فرماید: «إِنَّ الَّذینَ یَضِلُّونَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ بِما نَسُوا یَوْمَ الْحِساب»؛ «مسلماً کسانى که از راه خدا گمراه مى‌شوند آن‌ها را عذابى سخت است در برابر آنکه روز حساب را فراموش کردند» پس انسان باید خیلی مراقب نسیان باشد زیرا ممکن است آخرت او را به تباهی بکشاند و راه دوری از نسیان و فراموشی آخرت، حب آخرت است.

    بیان امیرالمؤمنین(علیه‌السلام)

    امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در خطبۀ 114 نهج البلاغه با بیان بسیار زیبایی می فرمایند: «کُلُّ شَیْ‌ءٍ مِنَ الدُّنْیَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِیَانِهِ وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِیَانُهُ أَعْظَمُ‌ مِنْ‌ سَمَاعِهِ» یعنی تمام کارهای دنیا ـاز نعمت‌ها، زیورهاـ شنیدنش بزرگتر از دیدن آن است. یعنی وقتی برای انسان از چیزی تعریف می‌کنند و او می‌شنود، وقتی آن نعمت را دید می‌فهمد اینقدر هم که تعریف کرده‌اند جالب نبوده است. به عبارت دیگر با شنیدن تعریف دیگران طور دیگری تصوّر می‌کرد و وقتی آن‌ها را دید فهمید که اینگونه نیست و بزرگ‌نمایی کرده‌اند. 

    در فراز دوم روایت نیز می‌فرمایند: و تمام کارهای آخرت، چه بهشت، چه جهنم و چه رضوان الهی و چه غضب خداوند و بالاخره تمام امور آخرتی، دیدن آن بزرگتر از شنیدن آن است. در ادامه نیز می‌فرمایند: یعنی باید به جای دیدن، شنیدن شما را کفایت کند و به جای غیب، خبر و استماع کفایتتان کند.[13]

    در این روایت، چهار جمله آمده است که جملۀ اول در مورد دنیا و جملۀ دوم در مورد آخرت است. دو جملۀ بعدی هم چون «لف و نش مرتب» است همین‌طور معنا می‌شود که جملۀ اول به دنیا برمی‌گردد و جملۀ دوم به آخرت اشاره دارد. یعنی در مورد دنیا، شنیدن باید شما را از دیدن کفایت کند و وقتی امور دنیا را شنیدید احتیاج به دیدن شنیده‌ها نداشته باشید چون بالاتر از آنجه خواهید دید شنیده‌اید. و اگر تمام دنیا این باشد که شنیدن لذت‌هایش بیشتر از دیدنش باشد، وقتی انسان در مورد آن لذت‌ها شنید به آن دست یافته است و دیگر نیازی به حرص و طمع دیدن آن‌ها نیست.

    تمام نعمت‌ها و زیبایی‌های مادی همینطور است که اگر اوّل شنید و بعد آن را دید می‌بیند آن‌طور هم که می‌گویند نبوده است. اما زیبایی اهل‌بیت(علیهم‌السلام) زیبایی روح است و آنقدر این زیبایی انسان را جذب می‌کند که انسان می‌خواهد جانش را فدای آن‌ها کند. گاهی انسان به اشخاصی علاقه مند می‌شود که چهرۀ جذاب و زیبایی هم ندارند اما همین‌طور مایل است به آن‌ها نگاه کند غافل از اینکه این جذابیت از روح و صفات روحی و کمالات نفسانی آن‌هاست و کاری به ظاهر افراد ندارد.

    در مورد جملۀ دوم نیز تمام امور آخرتی دیدنش اعظم از شنیدنش است. فرمودند: باید شنیدن این امور غیبی شما را کفایت کند. ظاهراً منظور امام(علیه‌السلام) این است که چون بحث آخرت از امور غیبی و غیر حسّی است و هنوز آخرت را ندیده‌اید پس باید شنیدنش شما را کفایت کند. و شما را به حرکت بیندازد تا عمل صالح انجام دهید آنچه که شما از آخرت شنیده‌اید شاید یک صدم واقعیت باشد. در مورد عذاب جهنم هم همین‌طور، فرض کنید عذاب واقعی آخرت صد برابر آن مقداری است که شنیده‌اید و شما بخاطر همین یک در صدی که شنیده‌اید گناه را ترک می‌کنید تا چه رسد به آن صد در صد.

     پس شنیدن این اخبار غیبی باید شما را کفایت کند و به عمل صالح و ترک معاصی وا دارد .

    آنچه از این قانون کلی در مورد دنیا استثناء می‌شود اولیاء الهی و دیدن حالات و مقامات آنان است زیرا انسان وقتی می‌بیند آنچه را که از خصوصیات و کمالات معنوی آن‌ها شنیده است شوق و ارادت و علاقه‌اش به اولیاء خدا و انسان‌هایی همچون حضرت امام(رحمةالله‌علیه) و مقام معظم رهبری بیشتر می‌شود و آنچنان آنان را مورد عنایت و لطف خداوند متعال می‌بیند که توصیفش مقدور نیست و آنان که دیده‌اند و دریافته‌اند هر چه بگویند باز هم نمی‌توانند حق مطلب را ادا کنند.

    حضرت امام(رحمةالله‌علیه) نیز فرمودند: من احساس می‌کنم دست خدا از نزدیک روی سر این انقلاب است و هرجا می‌خواهد مشکلی پیدا شود دست خدا را مشاهده می‌کنیم که چطور مشکل را مرتفع می‌کند.

    ما هم همان وقت که ایشان این مطلب را می‌فرمودند دست خدا را روی سر ایشان مشاهده می‌کردیم که نمی‌توانم برای شما توصیف کنم. انسان به راحتی عنایت امام زمان(علیه‌السلام) را می‌بیند چرا که جهانی را ایشان باید هدایت می‌کردند ولطف خدای متعال این‌گونه اقتضا می‌کرد. اما کسی می‌تواند از محضر بزرگان استفاده کند که پاک باشد تا با انسان‌های پاک هم‌سنخ و نزدیک شود و ماه مبارک رمضان نیز برای پاک شدن است.

    خداوند متعال می‌فرماید:

    «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ قُولُوا قَوْلاً سَدیداً * یُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمالَکُمْ وَ یَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُم»[14]؛ «اى کسانى که ایمان آورده‌اید، از خدا پروا کنید و سخنى درست و استوار گویید تا خداوند عمل‌هاى شما را اصلاح نماید و گناهانتان را بیامرزد.»

    یعنی اگر می‌خواهید خدا به شما کمک کند و پاک و طاهرتان کند و اعمالتان را اصلاح کند باید تقوا و تسدید در گفتار داشته باشید. اگر اینگونه بودید وعدۀ الهی نیز محقق خواهد شد.

    این آیه از آیات بی نظیر قرآن کریم است که در هیچ کجای دیگر تکرار نشده است.

    «الحمدللّه رب العالمین»

     


    [1]. تکاثر، 5 و 6.

    [2]. تکاثر، 7.

    [3]. حجر، 99.

    [4]. قالَ اللهُ تعالی: «مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فی‌ حَرْثِهِ وَ مَنْ کانَ یُریدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصیب‌»؛ «هر کس کشت آخرت بخواهد (بذر عمل براى محصول آخرت بکارد) بر کشت او مى‌افزاییم (حدّاقل بهاى تفضّلى را ده برابر بهاى عادله مى‌دهیم)، و هر کس کشت دنیا بخواهد (عمل به قصد دنیا کند، ما طبق تقدیر خود) از آن به او مى‌دهیم و دیگر او را در آخرت نصیبى نخواهد بود.»

    [5]. وسائل‌الشیعة/ج6/ص5.

    [6]. عَنْ أَبِی بَصِیرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) قَالَ: «إِنَ‌ الْمُؤْمِنَ‌ لَیَهُمُ‌ بِالْحَسَنَةِ وَ لَا یَعْمَلُ بِهَا فَتُکْتَبُ لَهُ حَسَنَةٌ وَ إِنْ هُوَ عَمِلَهَا کُتِبَتْ لَهُ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ‌لَیَهُمُّ بِالسَّیِّئَةِ أَنْ یَعْمَلَهَا فَلَا یَعْمَلُهَا فَلَا تُکْتَبُ عَلَیْهِ»؛ «همانا مؤمن قصد کار نیک کند و انجام ندهد و براى او حسنه‌اى نوشته شود، و اگر انجام دهد ده حسنه براى او نوشته شود، و همانا مؤمن قصد کار بد کند که آن را بجا آورد و نکند، پس چیزى بر او نوشته نشود.» اصول‌کافی (ط – الإسلامیة)/ج2/ص428.

    [7]. انعام، 160.

    [8]. تفسیر الصافی/ج4/ص371.

    [9]. مدثر 40 إلی 43.

    [10]. «وَ یُحْشَرُ فِی زُمْرَتِکُمْ وَ یُکَرُّ فِی رَجْعَتِکُمْ وَ یُمَلَّکُ فِی دَوْلَتِکُمْ وَ یُشَرَّفُ فِی عافِیَتِکُمْ وَ یُمَکَّنُ فِی أیّامِکُمْ وَ تَقِرُّ عَیْنُهُ غَداً بِرُؤْیَتِکُمْ»؛ «[قرارم دهد از برگزیدگان دوستانتان از آنان که] محشور گردد در گروه شما و بازگردد در دوران رجعت و بازگشت شما و به فرمانروایی رسد در دوران حکومت شما و مفتخر گردد به عافیت (و حسن عاقبت) از شما و مقتدر گردد در روزهای (حکومت) شما و روشن گردد دیده‌اش فردای قیامت به دیدار شما» مفاتیح‌الجنان/فرازی از زیارت جامعة کبیره.

    [11]. قالَ علی(علیه‌السلام): «الْإِخْلَاصُ ثَمَرَةُ الْیَقِینِ» غررالحکم و دررالکلم/ص49.

    [12]. قَالَ الصادق علیه‌السلام:‌ «مَا خَلَقَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یَقِیناً لَا شَکَّ فِیهِ أَشْبَهَ بِشَکٍ‌ لَا یَقِینَ فِیهِ مِنَ الْمَوْتِ‌» من‌لایحضره‌الفقیه/ج1/ص194.

    [13]. قالَ علی(علیه‌السلام): «... کُلُّ شَیْ‌ءٍ مِنَ الدُّنْیَا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِیَانِهِ وَ کُلُّ شَیْ‌ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِیَانُهُ أَعْظَمُ‌ مِنْ‌ سَمَاعِهِ‌ فَلْیَکْفِکُمْ مِنَ الْعِیَانِ السَّمَاعُ وَ مِنَ الْغَیْبِ الْخَبَرُ  الحدیث» نهج‌البلاغه (للصبحی‌صالح)/ص170.

    [14]. احزاب، 70 و 71.

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار