بسم اللّه الرحمن الرحیم

    موضوع: حب آخرت 3

    تاریخ: 14شهریور1387؛ 3رمضانالمبارک1429

    مکان: اصفهان، حوزه‌علمیه ملاعبدالله

    مقدمه

    موضوع محبت پیرامون عوامل حب آخرت بود که در جلسه گذشته به 5 مورد از آن عوامل اشاره نمودیم. اهمیت بحث از آن جهت است که هر چه محبت انسان به آخرت تقویت شود، به مرور زمان در وجودش رسوخ می‌کند و کم کم عادت او می‌شود و این صفت و کمال اخلاقی (حب آخرت) در او استقرار می‌یابد. اما تا وقتی که این محبت به صورت دائمی در وجود انسان نیامده است و فقط گاهی به صورت لحظه ای و ساعتی و کمی بیشتر یا کمتر ظهور پیدا کند هنوز خُلق و روحیۀ او نشده و نمی‌توان گفت این شخص متصف به این کمال است.

    راه دائمی کردن محبت آخرت در وجودمان و تبدیل آن از حال به ملکه و روحیه، تکرار و عوامل ایجاد محبت است به گونه ای که شخص باید بارها و بارها بر روی این عوامل تفکر کند تا بعد از گذشت مدتی حب آخرت در وجودش مستقر شود و بتوان گفت خُلق، خوی، عادت و ملکۀ او حب آخرت شده است.

    عوامل حب آخرت

    6. آخرت باطن دنیا

    از عوامل دیگر حب آخرت توجه به این نکته است که آخرت باطن دنیای انسان است؛ یعنی انسان گاهی گمان می‌کند تمام آنچه در دنیا هست را فهمیده و به ظاهر و باطنش عالِم شده، در حالی که این چنین نیست و ما در این دنیا فقط به ظاهر بعضی از مخلوقات عالم هستیم. بنابراین چون محبت انسان به امور واقعی تعلق می‌گیرد نه به امور ظاهری و واقعیت و باطن این دنیا نیز آخرت است محبت انسان نیز باید به آخرت تعلق گیرد نه به دنیا.

    مثال

    فرض کنید به کالایی علاقه مند شده‌اید که ظاهر زیبایی دارد و بسته بندی جذابی هم برای آن طراحی کرده‌اند. اما همین که می‌فهمید کالای درون جعبه قلابی است، همان علاقه و محبت ابتدائی از بین می‌رود. چرا که محبت انسان وقتی مستقر می‌شود که در باطن چیزی را بپسندد.

    یا کسانی‌که قصد ازدواج دارند در اول کار اوصاف ظاهری طرف خود را پسندیده می‌یابند اما بعد از آن به دنبال این هستند که آیا امور باطنی و روحیات آنان نیز پسندیده است یا خیر. در بحث حب آخرت هم اگر انسان فهمید باطن این دنیا آخرت است میل درونی او به سمت آن امر باطنی و واقعی می‌رود.

    استشهاد قرآنی

    قرآن کریم نیز در یک آیه بی نظیر می‌فرماید: «یَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غافِلُونَ»[1]؛ «آنها ظاهرى از زندگى دنیا را مى‌دانند (آنچه حس مى‌کنند و از آن برخوردارند در نزد آنها هدف است و اصالت دارد) و از (زندگانى) آخرت (که نتیجه واقعى زندگى دنیاست) سخت غافلند».

    در جمله اول وقتی بیان می‌کند که مردم ظاهر دنیا را می‌دانند، سؤال ایجاد می‌شود که پس باطن دنیا چیست؟ و خداوند در پاسخ، به جای اینکه با صراحت بگوید باطن دنیا آخرت است می‌فرماید مردم از آخرت غافلند. اینکه خداوند می‌فرماید مردم از آخرت غافلند دو نکته را به انسان یادآور می‌شود: یکی اینکه باطن دنیا آخرت است و دوم اینکه مردم از حقیقت دنیا که آخرت باشد غافلند.

    باطن و ظاهر در علوم مختلف

    در مباحث عرفانی به چیزهایی که دیده می‌شود ظاهر، و به عالم ملکوت باطن می‌گویند. در علم فلسفه نیز از باطن به عالم مثال یاد می‌شود.  در علم اخلاق از ظاهر به عنوان صورت، و از باطن به عنوان سیرت تعبیر می‌کند؛ برای مثال می‌گویند هر انسانی یک صورت انسانی دارد و یک سیرت، که هرگاه باطن انسان ها آلوده به اخلاق های بد باشد سیرت و باطن او مثل حیوانات می‌شود.

    چرا باطن دنیا آخرت است؟

    ظاهر دنیا همین است که با چشم دیده می‌شود اما منظور از اینکه باطن دنیا آخرت است این است که انسان باید در همین دنیا آخرتی خوب و آباد را تحصیل کند. چرا که این دنیا دائمی و مستقر نیست و زندگی دائمی و باقی در آخرت است[2] و انسان عاقل آنچه را در آخرت برای یک زندگی ابدی نیاز دارد در دنیا تحصیل می‌کند و همواره از باطن این دنیا غافل نمی‌ماند و چون می‌داند باطن این دنیا آخرت است تمایل و شوقش به این امر حقیقی و باطنی زیاد می‌شود.

    گاهی انسان به امور ظاهری نیز متمایل می‌شود؛ اما اینگونه علاقه ها معمولاً ابتدائی است و وقتی  از باطن آنچه به آن علاقه مند بود با خبر شد از محبت خود برمی‌گردد.

    7. آخرت، مراد پروردگار عالَم

    هفتمین عامل ایجاد و ازدیاد حب آخرت این است که بدانیم آخرت مراد پروردگار است.[3] توضیح مطلب اینکه فرض کنید دوستی دارید که خیلی به او علاقه‌مندید. علاقۀ به رفیق موجب می‌شود آن چیزهایی را که او دوست دارد من هم دوست داشته باشم و از هر چه بیزار است بیزار باشم.

    برای مثال او فلان غذا، یا فلان رنگ را دوست دارد من نیز از شدت علاقۀ به او همان چیزها را دوست دارم. درواقع علاقه و محبت من مستقیماً و بدون واسطه به دوست بازمی‌گردد و به واسطۀ دوست به چیزهای دیگری که مورد علاقه اوست. و به عبارت دیگر محبوب من، رفیق من است و برای همین محبوب محبوب من هم محبوب من می‌شود. در مورد پروردگار نیز اگر علاقۀ انسان به خدای متعال زیاد باشد، موجب می‌شود تمام آنچه را خدا دوست می‌دارد من هم دوست داشته باشم که از جمله آنها آخرت است.

    عشق و علاقۀ اولیاء الله به خدا

    حقیقتاً اهل‌بیت(علیهم‌السلام) علاقۀ بسیار شدیدی به خدا داشتند، علاقه های استثنائی و بی نظیری که گاهی در سخنانشان ظهور می‌کرد. امام سجاد(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «خدایا! اگر مرا در آتش جهنم بیندازی، محبت تو از دلم بیرون نمی‌رود و حتی اگر مرا به انواع مجازات‌ها گرفتار کنی وغل و زنجیرم کنی و با انسان های بد و معصیت کار محشورم نمایی، باز هم در جهنم فریاد می‌زنم و به اهل جهنم اعلام می‌کنم که من عاشق تو هستم»[4].

    علاقه به اولیاء خدا نیز مانند علاقۀ به خدا انسان را مرید و تابع می‌کند. اگر کسی بگوید من به شدت علاقمند به امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) هستم وقتی می‌فهمد علاقۀ به آخرت به شدت در وجود امام(علیه‌السلام) موج می‌زند تا جایی که می‌فرمایند: «به خدا قسم علاقۀ فرزند ابوطالب به مرگ بیشتر از علاقۀ نوزاد به پستان مادر است»[5].

    براستی چگونه می‌توان به این مقامات رسید که ما باید حسرت این درجات را بخوریم و مشتاق شنیدن این کلمات باشیم واز افتخارات ما نیز همین است که پیرو چنین انسانی هستیم، انسانی که در آخرین لحظه زندگی خود، وقتی ضربه به فرق نازنینشان خورد به جای اینکه از درد آن شکوه و ناله کنند فرمودند: «فُزتُ وَرَبِّ الکَعبَه»[6] یعنی به خدای کعبه رستگار شدم، گویا سالها منتظر چنین لحظه‌ای بودند.

    انسان علاقه‌مند به خدا این‌گونه نیست که چیزی غیر از آنچه او اراده کرده است بخواهد و از مصادیق این آیه شریفه باشد که فرمود: «تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُریدُ الْآخِرَةَ»[7] یعنی مردم، دنیا و ظواهر دنیا را می‌خواهند در حالی که خدا آخرت را اراده کرده است.

    8. حریص به آخرت مالک و حریص به دنیا هالک است

    عامل هشتم برای جلب حب آخرت این است که بدانیم حرص به آخرت موجب مالک شدن انسان، و حرص به دنیا مایه هالک شدن اوست و این دو اگرچه در لفظ به هم نزدیک اند، اما در معنی بسیار متفاوتند. انسان حریص به دنیا هالک است زیرا آخرت از از دست می‌دهد و دنیا را هم نمی‌تواند به طور کامل تحصیل کند و در واقع «خَسِرَ الدُّنیا وَ الْآخِرَة » می‌شود.

    پس از طرفی انسان حریصِ به دنیا، هالک است و انسان حریصِ به آخرت مالک است و از طرف دیگر انسان همواره دوستدار مالک‌شدن است نه هالک‌شدن.  نتیجه این می‌شود که اگر کسی هالک بودن دنیا و مالک شدن در آخرت را خوب متوجه شد دلبسته و شیفتۀ آخرت می‌شود نه دنیا.

    امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نیز می فرمایند: «مَنْ‌ حَرَصَ‌ عَلَى‌ الْآخِرَةِ مَلَکَ و مَنْ‌ حَرَصَ‌ عَلَى‌ الدُّنْیَا هَلَکَ»[8] یعنی هرکس حریص به آخرت شد مالک می‌شود و هر کس حریص به دنیا شد هالک می‌شود.

    9. آخرت تجلی‌گاه فوز و رستگاری و سعادت انسان

    عامل نهم برای ایجاد اشتیاق به آخرت توجه به این است که فوز، رستگاری و سعادت انسان در آخرت تجلی پیدا می‌کند نه در این دنیا، که این مضمون در بسیاری از آیات قرآن کریم با تعبیراتی همچون سعادت و یا فوز ذکر شده است. فوز و رستگاری ازآن کسانی است که بتوانند وارد بهشت شوند و خشنودی خدا را تحصیل کنند. سعادتمند حقیقی کسی است که با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) محشور شود و مورد خطاب پروردگار قرار گیردکه: «یَأَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِى إِلىَ‌ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً * فَادْخُلىِ فىِ عِبَادِى * وَ ادْخُلىِ جَنَّتى»[9].

    معنای کلمۀ فوز

    کلمۀ فوز به معنای نجات از هر بدی و هلاکتی است. برای مثال به انسانی که بیچاره و یا بیمار بوده و شفا پیدا کرده نیز فائز گویند زیرا از سختی و هلاکت خارج شده است. به کشاورز هم که در زبان عربی فلاح می‌گویند به این خاطراست که دانه را زیر زمین می‌کارد و دانه زمین را می‌شکافد و خود را از زیر خاک نجات می‌دهد.[10]

    انسان‌هایی که دنبال خوشبختی دائمی هستند رستگاری خود را در آخرت می‌بینند نه در دنیا، و اگر این معنی در وجود ما خوب تجلی پیدا کند، شوق به آخرت را نیز در ما تشدید می‌کند. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نیز می‌فرمایند: «الْآخِرَةُ فَوْزُ السُّعَدَاءِ»[11] یعنی آخرت، محل نجات رستگاری سعادتمندان است.

    10. طالب آخرت، دنیا طالب اوست.

    دهمین عامل برای ایجاد و یا تشدید حب به آخرت این است که کسانی که به دنبال آخرتند دنیا هم به دنبال آنان است. [12] گاهی انسان گمان می‌کند اگر طالب آخرت بود دنیا را از دست می‌دهد وبرای اینکه دنیا را از دست ندهد، به دنبال آن می‌رود و از آخرت صرف‌نظر می‌کند. در حالیکه این گونه نیست و اگر کسی که به سمت آخرت رفت و به سمت دنیا نرفت، دنیا با ذلت به سوی او می‌آید در حالی که طالب دنیا با منت به آن دست پیدا می‌کند.

     در حقیقت طالب دنیا و طالب آخرت هر دو دنیا دارند اما طالب آخرت خودش هدف بزرگ آخرت را انتخاب کرده و خودش را فدای آخرت نموده نه فدای دنیا، در حالیکه طالب دنیا خود را فدای آن کرده و دنیا هم با منت به سراغش می‌آید. انسان مؤمن، دنیا تسلیم او شده و از موهبت‌های او استفاده می‌کند و گاهی آنچنان در دست مؤمن ذلیل می‌شود که کارهای خارق‌العاده نیز انجام می‌دهد و در واقع دنیا را مسخر خود می‌کند.

    در اصول کافی نیزآمده است که می‌فرماید: «عَبدِی اَطِعنی اَجعَلَکَ مَثَلی اَنا اِذا قُلتُ بِشَئٍ کُن فَیَکونُ اَنتَ اِذا قُلتَ بِشَئ کُن فَیَکُونُ» یعنی بنده من! از من اطاعت کن تا تو را مَثَل خود قرار دهم. من به هر چیزی بگویم بشو، می‌شود تو هم وقتی به چیزی گفتی بشو، می‌شود.[13]حنظله مدتی از این حالت ناراحت بود که ما تا وقتی خدمت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هستیم متذکر خدا و قیامتیم و وقتی از حضور آن بزرگوار به منزل می‌رویم، حالات قبلی فراموشمان می‌شود. نکند که ما منافق و دورو هستیم و ظاهر و باطنمان متفاوت است. خدمت پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) رسید و از ایشان سؤال کرد که آیا این حالت نفاق است یا خیر؟ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در پاسخ فرمودند: خیر! شما منافق نیستید ولکن وسوسه های شیطان نمی‌گذارد حالت خوب شما دوام پیدا کند. اگر آن حالتی که نزد من دارید در وجود شما دائمی می‌شد، روی آب راه می‌رفتید و با ملائکه مصاحفه می‌نمودید.[14]

    ذلت حیوانات در مقابل اولیاء خدا

    مرحوم والد از شیخ‌عباس قمی(رحمة‌الله‌علیه) صاحب کتاب‌شریف‌ مفاتیح ‌الجنان نقل‌می‌کردند‌که فرمودند: روزی با استادمان مرحوم میرزا نوری(رضوان الله تعالی‌علیه) به صورت پیاده از مسجد سهله به سمت مسجد کوفه به راه افتادیم. در وسط راه اذان مغرب شد و میرزای نوری فرمودند: همین جا نماز را اقامه می‌کنیم. من که از خطرناکی مسیر خوفناک بودم به ایشان گفتم اینجا خطرناک است و باید زود حرکت کنیم، مسجد کوفه نیز نزدیک است و بهتر است برویم تا در مسجد کوفه نماز مغرب را بخوانیم.

    میرزای نوری فرمودند: نماز اول وقت ترجیح دارد از اینکه مقداری تأخیر بیافتد تا درمسجد اقامه شود و خواندن نماز را شروع نمودند. در اثناء نماز بودیم که ناگهان صدای نعره شیری شنیده شد که به طرف ما می‌آمد اما میرزای نوری همانطور نماز را ادامه می‌دادند. من آنقدر ترسیده بودم که در نماز به استادم نزدیک شدم.

    شیر جلو آمد تا به سجادۀ مرحوم میرزا رسید و یکدفعه ایستاد و همان جا نشست. وقتی نماز تمام شد میرزای نوری رو به طرف شیر کردند و گفتند: بلند شو برو، آن هم رفت.

    مرحوم والد(رضوان الله‌تعالی‌علیه) وقتی این داستان رانقل می‌کردند این طور نتیجه می‌گرفتند که انسان وقتی با خدا باشد دنیا مسخر اوست و حتی حیوانات درنده نیز به فرمان اویند. پس یکی از راه‌های تحصیل حب آخرت این است که بدانیم اگر به طرف آخرت رفتیم از دنیا محروم نمی‌شویم و نعمت های دنیا از ما گرفته نمی‌شود و بالعکس دنیا با ذلت و خواری به طرف ما می‌آید.

    امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نیز می‌فرمایند: «عَلَیْکَ‌ بِالْآخِرَةِ تَأْتِکَ‌ الدُّنْیَا صَاغِرَةً»[15] یعنی همت خود را در تحصیل آخرت قرار ده، دنیا با ذلت وکوچکی به طرف تو می‌آید.

    حضرت در این روایت، هم دستور می‌دهند که به طرف آخرت حرکت کنید، و هم بشارت می‌دهند که اگر به دنبال آخرت بودید دنیا از شما گرفته نمی‌شود و با حالت کوچکی وذلت و خواری به دنبال شما می‌آید و شما به آن توجه نمی‌کنید و از آن روی گردانید.

    استقبال دنیا و بی رغبتی اولیاء

    شخصی خدمت مرحوم آیت‌الله انصاری همدانی(رحمة‌الله‌علیه) رسید و گفت همۀ عمرم را سپری کردم و طی‌الارض را با تمام جزئیات و کیفیاتش یاد گرفتم. حالا که می‌خواهم از دنیا بروم دوست دارم  این مطالب را به انسان وارسته‌ای تعلیم دهم. ایشان در پاسخ فرمودند: من به طی‌الارض نیاز ندارم. گفت من سالها برای یادگیری علم کیمیا زحمت کشیده‌ام، اجازه دهید آن را به شما تعلیم دهم. و باز ایشان فرمودند: من به علم کیمیا نیاز ندارم. پیرمرد از پاسخ آقا تعجب کرد و پرسید: مگر شما چه دارید که از این علوم بی‌نیازید؟ فرمودند: من علم توحید دارم و وقتی انسان خدا را یافت به اینها توجه ندارد.

    مرحوم آیت الله طباطبائی صاحب کتاب المیزان نیز از استادشان مرحوم آیت الله قاضی(رحمه‌الله‌علیه) نقل می‌کنند که به من گفتند به هر درجه و مقامی که رسیدید اعتنا نکنید تا درجۀ بالاتری به شما داده شود. یک بار در مسجد سهله مشغول عبادت بودم که مَلَکی با جام آب (شراب بهشتی) آمد و سمت راست من نشست و آن ظرف بهشتی را به من داد. من به یاد حرف استادم افتادم که فرمودند: اعتنا نکن! و صورتم را برگرداندم. مَلَک سمت چپ من‌نشست و دو باره به من نگاه کرد اما با بی اعتنایی من مواجه شد و رفت.

    بعدا که خدمت استادم رسیدم فرمودند: در مسجد سهله چه دیدید؟ من هم به ناچار ماجرا را برای استادمان گفتم.

    آری، اولیاء خدا این چنین‌اند، بی رغبت به دنیا و آنچه در آن است و مشتاق آخرت و مقامات معنوی، و دنیا اگر چه به دنبال آنان می‌شتابد اما ایشان تمایلی به آن ندارند.  

    «الحمدلله رب العالمین»

     


    [1]. روم، 7.

    [2]. قالَ اللهُ تعالی: «وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى» اعلی، 17.

    [3]. قالَ اللهُ تعالی: «تُریدُونَ عَرَضَ الدُّنْیا وَ اللَّهُ یُریدُ الْآخِرَة»؛ «شما متاع دنیا را مى‌خواهید و خدا آخرت را مى‌خواهد» انفال، 67.

    [4]. «اِلهی لَوْ قَرَنْتَنِی بِالْأَصْفادِ وَ مَنَعْتَنِی سَیْبَکَ مِنْ بَیْنِ الْأَشْهادِ وَ دَلَلْتَ عَلی فَضایِحِی عُیُونَ الْعِبادِ وَ اَمَرْتَ بِی اِلَی النّارِ وَ حُلْتَ بَیْنِی وَ بَیْنَ الْأَبْرارِ ما قَطَعْتُ رَجائِی مِنْکَ وَ ما صَرَفْتُ تَاْمِیلِی لِلْعَفْوِ عَنْکَ وَ لا خَرَجَ حُبُّکَ مِنْ قَلْبِی ... وَ لَئِنْ اَدْخَلْتَنِی النّارَ لَاُخْبِرَنَّ اَهْلَ النّارِ بِحُبِّی لَکَ»؛ «خدایا اگر مرا به زنجیر و بند گرفتارم کنی و بازداری از من عطایت را در میان انظار مردم و رسوایی‌هایم را به چشم بندگانت آری و دستور بردنم را به سوی دوزخ صادر کنی و میان من و نیکان حائل گردی، من هرگز امیدم را از تو قطع نخواهم کرد و آرزومندیم را از عفو تو باز نگردانم و بیرون نرود محبّتت از دلم ... و اگر به دوزخم ببری به دوزخیان گزارش می‌دهم که دوستت دارم» مفاتیح‌الجنان/فرازهایی از دعای ابوحمزه ثمالی.

    [5]. «وَ اللَّهِ‌ لَابْنُ‌ أَبِی‌ طَالِبٍ‌ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْیِ أُمِّهِ‌» بحارالأنوار (ط – بیروت)/ج71/ص57.

    [6]. بحارالأنوار (ط – بیروت)/ج41/ص2.

    [7]. انفال، 67.

    [8]. غررالحکم و دررالکلم/ص616.

    [9]. «اى جان آرام گرفته (جانى که در سایه کمال تقوا به مرتبه‌اى رسیده که هواها و شیاطین توان انحرافش را ندارند)، به سوى پروردگار خویش بازگرد در حالى که تو از او خشنود و او از تو خشنود است پس در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو» فجر، 27 إلی 30.

    [10]. معجم مقاییس اللغة/ج4/ص450.

    [11]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم/ص144.

    [12]. عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسّلام، قَالَ:‌ «الدُّنْیَا طَالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْیَا طَلَبَهُ الْمَوْتُ حَتَّى یُخْرِجَهُ مِنْهَا وَ مَنْ‌ طَلَبَ‌ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْیَا حَتَّى تُوَفِّیَهُ رِزْقَهُ»؛ «دنیا طالب و مطلوبست، پس کسى که دنیا را طلب کند، مرگ او را می‌طلبد تا از دنیا بیرونش برد، و کسى که آخرت را طلب کند دنیا او را مى‌طلبد تا رزقش را بسنگ تمام به او بپردازد» من‌لایحضره‌الفقیه/ج4/ص409.

     

    [13]. وَ فِی الْحَدِیثِ الْقُدْسِیِ‌: «... یَا ابْنَ آدَمَ أَنَا أَقُولُ لِلشَّیْ‌ءِ کُنْ فَیَکُونُ أَطِعْنِی‌ فِیمَا أَمَرْتُکَ‌ أَجْعَلْکَ تَقُولُ لِلشَّیْ‌ءِ کُنْ فَیَکُونُ»؛ «اى آدمیزاد! به هر چیزى بگویم «باش» بوجود مى‌آید در آن چه که دستورت مى‌دهم پیرویم کن تا تو را به گونه‌اى قرار دهم که به هر چیزى بگویى «باش» بوجود آید» بحارالأنوار (ط – بیروت)/ج90/ص376.

    [14]. و روی عن حنظلة قال: «کنّا عند رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم، فوعظنا موعظة رقّت منها القلوب و ذرفت منها العیون و عرفنا أنفسنا، فرجعت إلى أهلی فدنت منّی المرأة و جرى بیننا من حدیث الدّنیا فنسیت ما کنّا علیه عند رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم و أخذنا فی الدّنیا، ثمّ تذکّرت ما کنت فیه و قلت فی نفسی: قد نافقت حتّى تحوّل عنّی ما کنت فیه من الخوف و الرقّة فخرجت و جعلت أنادی نافق حنظلة فدخلت على رسول الله صلّى الله علیه و آله و سلّم و أنا أقول: نافق حنظلة، فقال صلّى الله علیه و آله و سلّم: کلاّ لم ینافق، فقلت: یا رسول الله کنّا عندک فوعظتنا موعظة وجلت منها القلوب و ذرفت منها العیون و عرفنا أنفسنا فرجعت إلى أهلی فأخذنا فی حدیث الدّنیا و نسیت ما کنّا عندک علیه، فقال: یا حنظلة لو أنّکم أبدا على تلک الحالة لصافحتکم الملائکة فی الطرق و على فرشکم و لکن یا حنظلة ساعة و ساعة» المحجّة‌البیضاء/ج7/ص281.-  «عَنْ سَلَّامِ بْنِ الْمُسْتَنِیرِ قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ أَبِی جَعْفَرٍ علیهماالسّلام فَدَخَلَ عَلَیْهِ حُمْرَانُ بْنُ أَعْیَنَ وَ سَأَلَهُ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَمَّا هَمَّ حُمْرَانُ بِالْقِیَامِ قَالَ لِأَبِی جَعْفَرٍ علیهماالسّلام أُخْبِرُکَ أَطَالَ اللَّهُ بَقَاءَکَ لَنَا وَ أَمْتَعَنَا بِکَ أَنَّا نَأْتِیکَ فَمَا نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِکَ حَتَّى تَرِقَّ قُلُوبُنَا وَ تَسْلُوَ أَنْفُسُنَا عَنِ‌ الدُّنْیَا وَ یَهُونَ عَلَیْنَا مَا فِی أَیْدِی النَّاسِ مِنْ هَذِهِ الْأَمْوَالِ ثُمَّ نَخْرُجُ مِنْ عِنْدِکَ فَإِذَا صِرْنَا مَعَ النَّاسِ وَ التُّجَّارِ أَحْبَبْنَا الدُّنْیَا قَالَ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهماالسّلام إِنَّمَا هِیَ الْقُلُوبُ مَرَّةً تَصْعُبُ وَ مَرَّةً تَسْهُلُ ثُمَّ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیهماالسّلام أَمَا إِنَّ أَصْحَابَ مُحَمَّدٍ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالُوا یَا رَسُولَ اللَّهِ نَخَافُ عَلَیْنَا النِّفَاقَ قَالَ فَقَالَ وَ لِمَ تَخَافُونَ ذَلِکَ قَالُوا إِذَا کُنَّا عِنْدَکَ فَذَکَّرْتَنَا وَ رَغَّبْتَنَا وَجِلْنَا وَ نَسِینَا الدُّنْیَا وَ زَهِدْنَا حَتَّى کَأَنَّا نُعَایِنُ الْآخِرَةَ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ وَ نَحْنُ عِنْدَکَ فَإِذَا خَرَجْنَا مِنْ عِنْدِکَ وَ دَخَلْنَا هَذِهِ الْبُیُوتَ وَ شَمِمْنَا الْأَوْلَادَ وَ رَأَیْنَا الْعِیَالَ وَ الْأَهْلَ یَکَادُ أَنْ نُحَوَّلَ عَنِ الْحَالِ الَّتِی کُنَّا عَلَیْهَا عِنْدَکَ وَ حَتَّى کَأَنَّا لَمْ نَکُنْ عَلَى شَیْ‌ءٍ أَ فَتَخَافُ عَلَیْنَا أَنْ یَکُونَ ذَلِکَ نِفَاقاً فَقَالَ لَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم کَلَّا إِنَّ هَذِهِ خُطُوَاتُ الشَّیْطَانِ فَیُرَغِّبُکُمْ فِی الدُّنْیَا وَ اللَّهِ لَوْ تَدُومُونَ عَلَى الْحَالَةِ الَّتِی وَصَفْتُمْ أَنْفُسَکُمْ بِهَا لَصَافَحَتْکُمُ الْمَلَائِکَةُ وَ مَشَیْتُمْ عَلَى الْمَاءِ الحدیث» اصول‌کافی (ط – الإسلامیة)/ج2/ص423.

    [15]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم/ص144.

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار