بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع: حب آخرت 7
تاریخ: 19شهریور1387؛ 8رمضانالمبارک1429
مکان: اصفهان، حوزهعلمیه ملاعبدالله
موضوع بحث دربارۀ ایجاد و تقویت حب آخرت در وجود انسان بود که بیستویک عامل آن را مورد بررسی قرار دادیم.
1. حرکت به سوی نعمتهای بزرگ الهی.
2. آخرت، محل دریافت رضوان الهی.
3. قیامت دار قرار.
4.ورود به آخرت عامل یقین به آن.
5. لذتهای ناب و بیغصه.
6. آخرت باطن دنیا.
7.آخرت، مراد پروردگار عالَم.
8. حریص به آخرت مالک و حریص به دنیا هالک است.
9. آخرت تجلیگاه فوز و رستگاری و سعادت انسان.
10. طالب آخرت، دنیا طالب اوست.
11. حیات آخرت، حیات واقعی.
12. آخرت، گوهری بدون جایگزین.
13. یاد آخرت مشوق انسان به عمل صالح و دوری از گناه.
14. یاد آخرت مانع از لهو و لعب.
15ـ تحقق هدف خلقت در آخرت.
16. غنای روحی.
17. انسجام در کارها.
18ـ استکمال رزق.
19 . بهشت، سرای دلپسند.
20.نعمتهای بهشتی، در انحصار مؤمنین.
21. یاد آخرت، درمان غفلت.
22. قیامت، جایگاه برداشت عمل
بیستودومین عامل ایجاد و یا ازدیاد شوق به آخرت، توجه به این است که روز قیامت روز درو کردن اعمال است. طبیعتاً کسانی که در دنیا زحمت کشیدهاند و توشه ذخیره نموده اند به برداشت کاشته های خود و دیدن نتیجۀ تلاش هایشان علاقمندند.
مانند کسانی که در آزمون کنکور شرکت کرده اند و در روز اعلام نتیجه علاقه دارند که هر چه سریعتر نتیجۀ عملکرد خود را بفهمند.
البته این علاقه در کسانی وجود دارد که در دنیا اهل عمل بوده اند و کسانی که زحمتی نکشیده اند نه تنها علاقه ای به آخرت ندارند بلکه از آن متنفرند. پس کسانی که در دنیا اهل تقوا و عمل صالح اند مشتاق دیدن نتیجۀ اعمال خود در آخرتند و علاقۀ زیادی به فرا رسیدن آن روز دارند. زارع و کشاورز نیز همینطور است؛ از اولین لحظۀ کاشتن محصول، برای برداشت آن لحظه شماری میکند و دوست دارد ببیند بالاخره چقدر زحماتش به بار نشسته است.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «مَنْ زَرَعَ شَیْئاً حَصَدَهُ»[1] یعنی کسی که چیزی را کاشت بعد هم همان را درو میکند. بنابراین توجه به برداشت محصول در آخرت، واین که این روز را «یوم الحصاد» نامیدهاند[2] علاقهای را نسبت به آن در درونمان ایجاد میکند.
23. آخرت، محل فوز شهدا
بیستوسومین عامل ایجاد حب آخرت که فقط به شهدا مربوط میشود توجه به مقامات و درجاتی است که در قیامت به شهدا داده میشود.
قرآن کریم آیاتی در مورد شهیدان فی سبیل الله بیان میفرماید و درجاتی را برای آنها ذکر میکنند که دانستن آن دو نتیجه را برایمان به ارمغان میآورد:
یکی شوق به شهادت و دیگری شوق به مقامات و درجاتی که به شهید عطا میشود.
رزمنده ای که در میدان جهاد با این که همه چیز دارد و از امکانات مادی و دنیوی نیز برخوردار است، اما با اختیار خودش شهادت را انتخاب میکند. انتخاب شهادت در میدان جنگ، نشانگر اعتقاد ویژه ای است که او به وعده های الهی در قرآن کریم دارد.
استشهاد قرآنی
1. سورۀ حج، آیۀ 58
قرآن کریم میفرماید: «وَ الَّذینَ هاجَرُوا فی سَبیلِ اللَّهِ ثُمَّ قُتِلُوا أَوْ ماتُوا لَیَرْزُقَنَّهُمُ اللَّهُ رِزْقاً حَسَناً وَ إِنَّ اللَّهَ لَهُوَ خَیْرُ الرَّازِقینَ»؛ «و کسانى که در راه خدا (براى جهاد یا تحصیل علم دین یا هر امر الهى) هجرت کردند سپس کشته شده یا مردند حتماً خداوند آنها را روزى نیکو خواهد داد، و به یقین خداوند بهترین روزىدهندگان است.»
و در آیۀ بعد از آن در مورد پاداش آنها میفرماید:
«لَیُدْخِلَنَّهُمْ مُدْخَلاً یَرْضَوْنَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ لَعَلیمٌ حَلیمٌ»؛ «بىتردید آنها را در جایگاهى وارد مىکند که مىپسندند، و حقا که خداوند دانا (به نیازهاى آنها) و بردبار است (که شتاب در هلاکت دشمنانشان نمىکند).»
این آیۀ شریفه اختصاص به شهدا ندارد اما فقط شامل کسانی میشود که در راه خدا هجرت میکنند.
2. سورۀ آل عمران آیههای 169 و170 و 171
خداوند متعال میفرماید: «وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ» (آل عمران، 169) (و هرگز گمان مبر کسانىکه در راه خدا کشته شدند مردهاند، بلکه زندهاند و در نزد پروردگارشان روزى داده مىشوند.)
«فَرِحینَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذینَ لَمْ یَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (آل عمران، 170) (در حالى که به آنچه خداوند از فضل خود به آنها داده شادمانند و نسبت به کسانى که در پى آنان [هنوز] به آنها نپیوستهاند [کسانى که هنوز شهید نشدهاند] شادى مىکنند که نه ترسى بر آنهاست و نه اندوهگین خواهند بود.)
یَسْتَبْشِرُونَ بِنِعْمَةٍ مِنَ اللَّهِ وَ فَضْلٍ وَ أَنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُؤْمِنینَ» (آل عمران، 171) (به نعمت و بخششى از سوى خداوند شادمانند و نیز از این که خداوند پاداش مؤمنان را تباه نمىسازد.)
نکاتی پیرامون آیه:
1ـ معنای کلمۀ «احیاء»
کلمۀ «احیاء» به معنی «زندهها» میباشد اما باید توجه کرد که زنده بودن در آخرت فقط مخصوص شهدا نیست بلکه شامل اموات هم میشود.
توضیح مطلب
روح انسان وقتی از بدن بیرون رفت، به حالت تجرد در میآید و جسم او مانند جمادی بدون حرکت روی زمین قرار میگیرد.
اما روح و تمام آنچه مربوط به آن است مانند اطلاعات شخصی، حافظۀ او وصفات او و … از بدن جدا میشود و زنده میماند و هیچگاه نمیمیرد. بنابراین، صفاتی که انسان در دنیا داشت مانند شجاعت، سخاوت، بخل، همراه با روح از بدن خارج میشود.
نکتۀ قابل ذکر این است که تا زمانی که افراد زندهاند، انسان گمان میکند این اوصاف مربوط به جسم آنها است، چون در جسم دیده میشود، اما به محض خروج روح از بدن این اوصاف هم به دنبال آن از جسم خارج میشود.
داستانی در تأیید مطلب
یکی از اشخاصی که توانایی تخلیۀ روح را داشت، روح یک نوجوان و پیرمرد را با یکدیگر عوض کرد، یعنی روح نوجوان را در جسم پیرمرد، و روح پیرمرد را در بدن نوجوان قرار داد. پیرمرد که از جسم ضعیف و سالمند خودش خارج شده بود به محض ورود به جسم نوجوان، احساس سبکی و آسودگی کرد و نوجوان هم بالعکس احساس درد و رنج و فرسودگی را در خود میدید.
چون نوجوان برای امتحان دادن باید به مدرسه میرفت، از پیرمرد تقاضا میکند که به جای من به مدرسه برو و امتحان بده.
وقتی پیرمرد وارد مدرسه میشود، میبیند دوستان آن جوان با او صحبت میکنند و متوجه نمیشدند روح رفیقشان در این جسم نیست. اما چون حافظۀ شخص از متعلقات روحی او است و با روح جوان از بدن او خارج شده بود و به جسم پیر مرد منتقل شده بود، او آنها را نمیشناخت.
پیرمرد که نمیدانست کجا باید برای امتحان بنشیند، به کناری ایستاد تا همه بنشینند و جای خالی خودش را پیدا کند. بالاخره مکان امتحان را پیدا کرد و امتحان را با نمرۀ بیست به پایان رسانید.
نوجوان هم که در جسم پیرمرد بود چون کمرش خمیده و دردمند بود احساس سنگینی میکرد و فهمید که پیرمردها چه سختی و رنجی میکشند. و بعد هم روح را بجای خود بازگردانده بودند.
داستانی در تخلیه روح
حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی(حفظهالله) در کتاب «معاد یا جهان پس از مرگ» داستانی در همین زمینه نقل میکنند و میفرمایند: کسی را تخلیۀ روح کرده بودند و این شخص وقتی روح از بدنش جدا شد تصمیم گرفت به روستای خودشان برود. از آنجا تا روستای خودشان حدود شصت کیلومتر فاصله بود که اگر با جسم و به طور عادی میخواست به آنجا برود باید وسیله نقلیه میرفت. اما چون از جسم خارج شده بود، وقتی اراده میکرد جایی باشد همان وقت در همان جا حاضر میشد. وقتی وارد روستا میشود میبیند دو نفر از کشاورزان بر سر آبیاری با یکدیگر نزاع پیدا میکنند و یکی از آنها با بیل بر سر دیگری میکوبد و او را میکشد و فرار میکند وکسی هم قاتل را نمیتواند شناسایی کند. وقتی روح را دوباره به جسم باز میگردانند این اتفاق را برای دیگران تعریف میکند که در این چند ساعت من به روستا رفتم و چنین صحنهای را دیدم و الآن قاتل را میشناسم. منتهی چون این شخص روحانی بوده و در شهر قم درس میخوانده قضیه را دنبال نمیکند. بالاخره بعد از چند سال به روستای خودشان بر میگردد و مردم به دیدار او میآیند. در بین کسانی که به دیدار او میآمدند شخص قاتل را هم میبیند اما چون مدت زیادی از آن اتفاق گذشته بود، فراموش کرده بود که این شخص را کجا دیده است. اما بعد از کمی تأمل داستان را به خاطر میآورد و او را میشناسد. قاتل را صدا میزند و به او میگوید من با تو کار خصوصی دارم و در خفا داستان را برای قاتل تعریف میکند و به او میگوید من فقط میخواستم شما وظیفۀ شرعی خودتان را انجام دهید، و چون حکم شرعی آن قصاص است و شما هم از روی عمد او را به قتل رساندی باید قصاص شوی اما اگر میتوانی بازماندگانش را راضی کنی ولو با پرداخت دیه تا چیزی به ذمه ات نباشد.
داستان مرحوم آیت الله مولوی
مرحوم آیتالله مولوی که از انسانهای وارسته و از اولیاء خدا بودند میفرمودند: روزی در حرم ملکوتی امام هشتم(علیهالسلام) بودم، ملکی سراغم آمد و گفت اجازه میدهید روحتان را از بدنتان جدا کنم.
ایشان در پاسخ میگویند اگر روحم را جدا کنید جسم به زمین میافتد و شخص کنار من فکر میکند من مردهام. ملک گفت: طوری روحتان را جدا میکنم که هیچ کس متوجه نشود. ـ و ظاهراً ایشان به سجده رفته بودند و بعد روح از بدنشان خارج شده بود فرمودند من خیال میکردم که فقط روح من این چنین است اما دیدم عدۀ دیگری هم آنجا هستند که روحشان جدا شده و رفت و شد میکنند. به هر حال ایشان را در عالم ملکوت سیر داده بودند و مطالبی را نشان داده بودند که خیلی برای ما توضیح ندادند، و دوباره روح را به بدنشان باز گردانده بودند.
نتیجه
کسیکه از دنیا میرود صفات او نیز به دنبال روح از جسم خارج میشود؛ چه این خروجِ روح موقتی باشد و چه دائمی و برای همیشه.
اما روح انسان تا وقتی در چشم قرار دارد بهوسیلۀ چشم اطرافش را میبیند اما با خروج روح، دیگر نیازی به چشم ظاهری نیست و بدون آن همه چیز را میبیند. و همینطور روح تا وقتی در جسم است اگر بخواهد از چیزی مطلع شود باید جسم را به حرکت بیاندازد اما وقتی از بدن خارج شد مانند شخص خواب بدون حرکت و جابجایی از امور دیگر مطلع میشود.
مرحوم آشیخ حسن نامی(رحمةاللهعلیه) پیرمرد نابینایی بود که خیلی ها او را میشناختند. از او سؤال کرده بودند که آیا در خواب هم نابینا هستی یا اینکه هرگاه خواب میبینی با چشم میبینی. گفته بودند: بله من در خواب با چشم میبینم. و یکبار میگفتند من چهرۀ شما را در خواب دیدهام و میدانم چه قیافهای دارید.
2. تفاوت زنده بودن شهید با اموات
همۀ کسانی که از دنیا میروند زندهاند اما زنده بودن شهید با اموات تفاوت میکند. و تفاوت آن در این است که شهید نزد پروردگار زنده است و مقام «عنداللهی» دارد اما دیگران در این رتبه نیستند. مگر افرادی که استثنائاً تلاش میکنند و به آنجا میرسند که تعداد آنها بسیار کم است.
3. روزی خوردن شهدا
روزی خوردن هم از ویژگی های شهیدان نیست و تمام اموات در آخرت روزی میخورند.
4ـ سرور فوق العاده
از ویژگیهای دیگر شهیدان، خوشحال بودن و مسرور شدن به چیزهایی است که خدا از فضلش به آن ها عطا کرده است. این شادی و مسرت، نسبت به مومنین دیگر حالت فوق العادهای دارد و بیشتر از آنها شادند. یعنی همۀ مؤمنین شادند؛ اما شادی شهدا استثنائی است.
4ـ پاداش تفضلی
از نکات دیگری که در آیۀ شریفه به آن اشاره شده است تفضلی بودن عطای خداوند به شهیدان است. یعنی این همه پاداش و مزد و نعمت استثنایی، خاطر استحقاق آنها نبوده بلکه از روی کرم و فضل خداوند بوده است.
5ـ شهدا بشارت دهندگان به جا ماندگان
شهدا به کسانی که هنوز به آنها ملحق نشدهاند دو بشارت میدهند: یکی اینکه ما حزن و خوفی نداریم و شما نگران ما نباشید و در بشارت دوم میگویند: ما غرق نعمت های الهی و فضل او هستیم و خداوند اجر مومنین را ضایع نمیکند. بنابراین بشارت از جانب آنها صادر میشود اما ما انسانهای زنده گیرندگی لازم را نداریم.
24. آخرت، ملاقات با اهل بیت(علیهمالسلام)
عامل دیگری که باعث ایجاد حب آخرت میشود توجه به این نکته است که انسان در لحظۀ مردن و بعد از آن با اهلبیت(علیهمالسلام) محشور میشود وتوفیق زیارت آنها راپیدا میکند.
پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم )
حشر ونشر با پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)، حشر ونشر با انسان کاملی است که هیچ نقصی در وجود مبارکشان راه ندارد و هیچ کمالی در عالم یافت نمیشود مگر اینکه آن کمال به طور کامل در ایشان وجود دارد. و در طول حیات گهر بارشان هیچ سخنی از ایشان شنیده نشد که مایۀ رنجش خاطر کسی شود. آقایی که از تمام انبیا افضل بودند و با هیچ کدام از آنها مقایسه نمیشوند. انسانی که هم موجب حدوث، یعنی خلقت انبیا گذشته بودند و هم واسطۀ اعطای نبوت به آنها. و بالأخره بشری بودند که در تمام عمر همواره به دو صفت یقین و صبر، آن هم به طور کامل متصف بودند که این خود معجزهای آشکار برای خردمندان است.
اگر معتقدیم با هیچ پیامبری مقایسه نمیشوند برای این است که خداوند حکیم درآیه 75 سورۀ انعام میفرماید: «وَ کَذلِکَ نُری إِبْراهیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»؛ «و همان گونه به ابراهیم مالکیت و ربوبیت تامّه (خود) بر آسمانها و زمین را نشان مىدادیم و براى آنکه از باورکنندگان باشد.»
اما در مورد اهلبیت(علیهمالسلام) در آیه 24 سورۀ سجده میفرماید: «وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُونَ»؛ «و از آنان پیشوایانى قرار دادیم که (مردم را) به دستور ما هدایت مىکردند، از آن رو که صبر ورزیدند و همواره به آیات ما را یقین داشتند».
با دقت در این دو آیه در مییابیم که ملک آسمان و زمین به حضرت ابراهیم (علیهالسلام)نشان داده شد تا به مقام یقین برسد، اما پیامبر گرامی اسلام و امامان معصوم(علیهمالسلام) همواره از ابتدا دارای یقین دائمی بودند.
یقین از کمالات بسیار بزرگ الهی است که اگر ما سالهای سال به جدیت تلاش کنیم و زحمت های فراوان را متحمل شویم، شاید بتوانیم یک لحظه، آن هم در حد چند دقیقه به آن دست پیدا کنیم؛ چرا که انسان تا پاک مطلق نشود و تمام زشتیها و گناهان و آلودگیهای اخلاقی و فکری را از وجودش بیرون نکند، یقین در وجودش نمیآید. به عبارت دیگر یقین نور مطلق است[3] و برای همین تا وجود انسان طهارت مطلق نشود جایی را برای حلول خود نمییابد.
دو صفت یقین دائمی و صبر از مهمترین کمالات است که خداوند ملاک انتخاب حضرات معصومین(علیهمالسلام) را در آیۀ 24 سورۀ سجده، همین دو صفت بیان میکند.
یقینی که فقط در زمان غیبت، در وجود امام زمان(علیهالسلام) قرار دارد و هیچ کس در کرۀ زمین نمیتواند به دست آورد. ما نیز همواره با علم به این کمالات استثنایی باید حسرت دوری از محضرشان را بخوریم.
انسان های عاقل و مشتاق به زیارت حضرت، باید دقت کنند که اگر روزی خدمت امام(علیهالسلام) رسیدند به جسم مبارکشان زیاد توجه نکنند، و قیافه و لباسشان، آن ها را از دقت در کمالات روحی امام باز ندارد و از این دیدگاه حضرت را نظاره کند که این شخص به صفاتی متصفاند که هیچکس دیگری در روی زمین به آن متصف نیست؛ هم یقین دائمی هم صبری بینهایت. صبری که انسان از مشاهدۀ آن بهت زده میشود و از عظمتش فریاد الله اکبر سر میدهد.
انبیاء گذشته با اینکه صبرشان بیشتر از مردم بوده اما باز هم به یک جایی که میرسید صبرشان تمام میشد. حضرت یونس بالاخره بعد از چند سال صبرش تمام شد و در حق قومش نفرین کرد[4] و از میان آنها رفت.
حضرت نوح نیز به خدا گفت: خدایا! احدی از کافرین را روی زمین باقی مگذار.[5]
انبیای گذشته اینچنین بودند اما از آن طرف در زیارت حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) آمده است که خداوند قبل از اینکه شما را خلق کند صبرتان را امتحان کرد و پس از امتحان، شما را صبور یافت.[6]
بنابراین صبر صفت بسیار مهمی است که هرگاه در وجود انسان کامل شود، خداوند او را حجت خودش قرار میدهد و مسئولیتی بزرگ و امانتی الهی را به او میسپارد.
پس یکی از بشارت های مهم به کسانی که در این زمان از مجالست و همنشینی با اهلبیت(علیهمالسلام) محروماند، همین است که در هنگام مرگ چشمشان به جمال آنها روشن میشود واز زیارتشان لذت میبرند.
شخصی از امام صادق(علیهالسلام) سؤال کرد: یابن رسول الله! آیا قبض روح برای مؤمن ناخوشایند است؟ حضرت فرمودند: وقتی لحظۀ قبض روح مؤمن فرا میرسد، به خاطر علاقهای که او به دنیا دارد از قبض روح خود ناراحت است. اما خدای متعال که نمیخواهد ناراحتی مؤمن را ببیند بلافاصله اهلبیت(علیهمالسلام) را به او نشان میدهد تا با اشتیاق به این امر رضایت دهد.
مؤمن نیز وقتی چشمش به جمال اهل بیت(علیهمالسلام) روشن میشود، قابض روح آن ها را به او معرفی میکند.
امام صادق(علیهالسلام)میفرمایند وقتی مؤمن این صحنه را میبیند هیچ چیز برایش شیرینتر از مرگ نیست و تنها آرزویش این است که جان از بدنش خارج شود و در کنار اهل بیت(علیهمالسلام) قرار گیرد.[7]
چند نکته پیرامون مطلب
1.آیا کافر هم اهلبیت(علیهمالسلام) را میبیند
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در آن بیت شعری که به حارث همدانی فرمودند این دیدار را مطلق ذکر کردند. در آن شعر آمده است:
«یَا حَارِ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُنَافِقٍ قُبُلًا»؛ یعنی هر کس میخواهد از دنیا برود مرا میبیند چه مومن باشد یا منافق. اما معلوم است که ملاقات منافق با امام(علیهالسلام) برای او مفید نیست.
2. همنشینی در رجعت و آخرت
نکتۀ دوم این است که حشر و نشر با اهل بیت(علیهمالسلام) فقط در هنگام قبض روح نیست بلکه در دو مورد دیگر هم اتفاق میافتد: یکی در هنگام رجعت، و دیگری در آخرت.
استشهاد قرآنی در مورد آخرت
در مورد همنشینی با اهلبیت(علیهمالسلام) در آخرت، آیات آخر سورۀ فجر میفرماید: «فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی»[8]؛ «پس در میان بندگان من درآى و در بهشت من داخل شو» یعنی ـ قبل از اینکه بگوید به بهشت وارد شو میگوید ـ در عِباد و در جمع بندگان من وارد شو.
البته این بشارتی است برای انسان هایی که به نفس مطمئنه رسیدهاند،[9] و در دنیا توانستهاند به هدف خلقتشان دست یابند. تا در آخرت نیز با بهترین انسانها همنشین شوند و بهترین لذتها را از زیباترین حالات ببرند؛ لذتی که با هیچ چیزی در دنیا قابل مقایسه نیست، و اگر خوب فکر کنید میبینید حاضر نیستید با هیچ لذتی آن را عوض کنید.
هم درجه بودن، مهمتر از همنشین بودن
مهمتر از این کمال، قرار گرفتن در درجۀ اهل بیت علیهمالسلام است. یعنی یک وقت کسی آن ها را فقط زیارت میکند، و یا با آنها همنشین میشود اما بالاتراز آن این است که در درجۀ آنها هم قرار میگیرد، یعنی در همان رتبهای قرار میگیرد که امام(علیهالسلام) در آن قرار دارند.
مانند روایتی که امام رضا(علیهالسلام) فرمودند: «مَنْ زَارَنِی فِی غُرْبَتِی بِطُوسَ کَانَ مَعِی فِی دَرَجَتِی»[10] یعنی هرکس مرا زیارت کند در زمان غربتم در طوس، با من و در درجۀ من قرار دارد.
استشهاد قرآنی برای رجعت
در مورد زمان رجعت نیز قرآن کریم در آیات 62 تا 64 سورۀ یونس میفرماید:
«أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ * الَّذینَ آمَنُوا وَ کانُوا یَتَّقُونَ * لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ لا تَبْدیلَ لِکَلِماتِ اللَّهِ ذلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظیم»
یعنی آگاه باشید که اولیاء خدا نه حزنی دارند و نه خوفی. همانان که ایمان آوردند و تقوای دائمی داشتند. آنان را هم در زندگی دنیا و هم در آخرت بشارت هست. هیچ تبدیلی در کلمات خدا (و وعده های او) نیست. این است کامیابی بزرگ.
نکاتی پیرامون آیۀ شریفه
1. تقوای دائمی (کانُوا یَتَّقُونَ)
قرآن کریم میفرماید: اولیاء خدا کسانی هستند که دو خصلت در وجودشان قرار دارد: یکی ایمان به خدا، و دیگری تقوای دائمی، نه تقوای موقتی که چند روز یا چند سال، یا در مواقعی خاص، کسی تقوا داشته باشد. بلکه از اول تکلیف تا آخر عمر باید باتقوا باشد.
2. معنای بشارت
از امام رضا(علیهالسلام) در مورد معنای بشارت سؤال شد. حضرت فرمودند: خداوند در دنیا بوسیلۀ خواب های رحمانی به مؤمن بشارت میدهد.[11] معنای دیگر بشارت که در بعضی از روایات اشاره شده است ظهور امام زمان(علیهالسلام) است.[12]
یعنی شخصی که از دنیا رفته، قبل از برپایی قیامت و در هنگام ظهور امام (علیهالسلام)رجعت میکند. البته رجعت فقط نصیب بهترین انسانها میشود و انسانهای عادی چنین توفیقی ندارند.
یکی از شیرینیهای دیگر در زمان ظهور، این است که انسان همانطور که در کنار امام زمان(علیهالسلام) قرار میگیرد و لذت میبرد، انسانهای وارستۀ قرنهای گذشته را نیز ملاقات میکند؛ افرادی مانند جناب سلمان و ابوذر و سیدبن طاووس و... .
به هر حال رسیدن به این مقامات تلاش و مجاهدت در خور توجهی را نیاز دارد. در دعای عهد نیز با جملات زیبایی به این مضامین اشاره شده است.[13]
داستان مرحوم حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد
مرحوم حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد که انسان باتقوا و وارستهای بودند و از نظر پارسایی و عبودیت نیز از شخصیت های کم نظیری بودند، فرزند ایشان که مرحوم شهید حاج آقا حسن بهشتی نژاد بودند نقل میکردند که: در هنگام فوت پدر من نزد ایشان بودم و ایشان حدود 3 یا 4 نیمه شب از دنیا رفتند.
یکی دو روز بعد فردی ظاهرالصلاح که از مشهد آمده بود و خود را به مراسم پدرم رسانده بود به من گفت: من ساکن مشهد هستم. شب گذشته امام هشتم(علیهالسلام) را در خواب دیدم که در حال آماده شدن برای مسافرت بودند.
از ایشان پرسیدم کجا میروید؟ فرمودند: برای قبض روحِ حاج آقا بهشتی نژاد به اصفهان میروم. از خواب بیدار شدم و نام متوفی را یادداشت کردم و آمدم اصفهان ببینم خوابم صحیح بوده یا نه.
فرزند ایشان میگفتند بعد از شنیدن این قضیه، بررسی کردم و فهمیدم ساعت خواب این آقا دقیقاً همان ساعت فوت پدرم بود.
مرحوم تربتی راشد یزدی نیز مشابه همین داستان برایشان اتفاق افتاده بود که در هنگام قبض روح به اهلبیت علیهمالسلام سلام داده بودند و بعد از دنیا رفته بودند.
داستانی از زبان مرحوم آقای لطیفی
مرحوم آقای لطیفی(رحمهاللهعلیه) که ایشان هم از اولیای خدا بودند میفرمودند: دوستی داشتم که در شمال بود و سالها بود از او خبری نداشتم. روزی در دلم شوری افتاد و ملهم شدم به دیدن او بروم.
وسیلهای مهیا کردم و به اتفاق بعضی از دوستان به طرف شمال حرکت کردیم. به آنجا که رسیدیم دیدم اتفاقاً دوستم در حال احتضار است و چند لحظهای بیشتر تا قبض روح او باقی نمانده است.
او هم از دیدن ما خیلی مسرور شد و گفت چندین سال بود شما را ندیده بودم و آرزویم این بود که شما را ببینم و بعد از دنیا بروم. تازه فهمیدم حکمت آمدن ما چه بود.
دوست ما روی تخت خوابیده بود و نمیتوانست از جا حرکت کند. به ذهنم رسید توسلی به امام دوازدهم(علیهالسلام)پیدا کنیم و زیارت آلیس(علیهمالسلام) را بخوانیم. در اتاق رو به قبله ـ که رو به درب اتاق هم بود ـ نشستیم و شروع به خواندن زیارت کردم.
من همین طور که مشغول خواندن زیارت بودم (ایشان به طریقۀ خاصی دعا میخواندند) یک وفت دیدم امام زمان(علیهالسلام) در حیات منزل ظاهر شدند. البته دوستان نمیدیدند و در حال خودشان بودند، اما دوست ما که در حالت احتضار بود و نمیتوانست حرکت کند مثل اینکه جان دوبارهای پیدا کرد، بلند شد و به سمت آقا حرکت کرد و خود را روی پاهای آقا انداخت و از دنیا رفت. دیگران هم نفهمیدند چه شد! اما من با چشمان خودم این صحنه را دیدم.
25. آخرت، نیل به مقام «عنداللهی»
آخرین عامل ایجاد حب آخرت، توجه به این مطلب است که نیل به مقام «عنداللهی» در آخرت محقق میشود. مقام «عنداللهی» به کسی داده میشود که در دنیا به مقام «عبداللهی» رسیده باشد، و به عبارت دیگر «عبدالله» یعنی کسی که در دنیا بندۀ بی چون و چرای خدا بوده، در آخرت «عندالله» میشود یعنی در نزد خدا قرار میگیرد.
به عبارت زیباتر، بندگی باعث میشود نقطۀ «عبد» که در زیر حرف «با» قرار دارد به بالای آن منتقل شود و «عبدالله» به «عندالله» تبدیل شود. پس اگر کسی عبد محض و مخلص پروردگار عالم شد مقام عنداللهی پیدا میکند.
معنای مقام عند اللهی
در تفسیر مقام «عنداللهی» تعابیر گوناگونی را میتوان بکار برد:
1ـ عندالله یعنی جنب الله: یعنی کنار خدا. قرآن کریم میفرماید: «یا حَسْرَتى عَلى ما فَرَّطْتُ فی جَنْبِ اللَّه»[14] جنب همان کنار را گویند و کنار خدا همان مقام عنداللهی است.
2ـ عندالله یعنی مَثَلُ الله: قرآن کریم میفرماید: «وَ لَهُ الْمَثَلُ الْأَعْلى فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[15] مَثَل خدا همان کسی است که به درجۀ عنداللهی رسیده است.
3ـ گاهی هم در تفسیر این مقام با کنایه میفرماید: اهل بیت علیهمالسلام مقام عنداللهی دارند. قرآن کریم در آیۀ 19 از سورۀ انبیا میفرماید: «وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُون»؛ «هر چیز و هر کس که در آسمانها و زمین است از آن اوست و کسانى که در نزد او هستند. هرگز از پرستش او تکبر نمىورزند و هیچ گاه خسته و وامانده نمىشوند».
این آیه موجودات عالم را به سه دسته تقسیم میکند: گروه اول اهل آسمان، گروه دوم اهل زمین، و دستۀ سوم را میفرماید «وَ مَنْ عِنْدَهُ» یعنی و کسانی که در نزد اویند. امام(علیهالسلام) میفرمایند: منظور از «مَنْ عِنْدَهُ» ما اهلبیت هستیم که قبل از خلقت جهان آفریده شده بودیم. دلیل این کلام نیز واضح است زیرا اگر خلقت اهل بیت علیهمالسلام بعد از خلقت آسمانها و زمین بود، آنها هم یا آسمانی بودند ویا زمینی و دیگر نیازی به قسم سوم نبود.
راوی نیز از امام(علیهالسلام) سؤال میکند که: شما میگوئید روح ما قبل از خلقت جهان خلق شده بود آیا آیهای هم در این زمینه وجود دارد؟ امام(علیهالسلام) در پاسخ همین آیه را قرائت میفرمایند.[16]
ما نیز باید تلاش خود را در راه رسیدن مقام عنداللهی به کار گرفته تا به این بهشت روحی منتقل بر بهشت صوری که در آخرت محقق میشود، تقدم و ارجحیت دارد.
حضرت آسیه همسر فرعون که شخصیت والایی بوده نیز مشتاق مقام عنداللهی بوده و به خداوند عرض میکند: «رَبِّ ابْنِ لی عِنْدَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ»[17]؛ «خداوندا برای من نزد خودت در بهشت خانه ای بنا کن». او چون از اولیاء خدا بوده در هنگام دعا نیز توجه به مقام عنداللهی داشته و در دعایش «عندالله» را مُقدم بر «فِی الْجَنَّةِ» میآورد.
«الحمدلله رب العالمین»
[1]. غررالحکم و دررالکلم/ص668.
[2]. قالَ اللهُ تعالی: «وَ هُوَ الَّذی أَنْشَأَ جَنَّاتٍ مَعْرُوشاتٍ وَ غَیْرَ مَعْرُوشاتٍ وَ النَّخْلَ وَ الزَّرْعَ مُخْتَلِفاً أُکُلُهُ وَ الزَّیْتُونَ وَ الرُّمَّانَ مُتَشابِهاً وَ غَیْرَ مُتَشابِهٍ کُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ إِذا أَثْمَرَ وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ حَصادِهِ وَ لا تُسْرِفُوا إِنَّهُ لا یُحِبُّ الْمُسْرِفینَ»؛ «و اوست که باغهایى بر روى داربست و بدون داربست، و درخت خرما و زراعت با حاصل گوناگون و زیتون و انار شبیه به هم و غیر شبیه به هم را بیافرید، از میوه و محصول آنها هنگامى که به ثمر نشست بخورید و حق (خدایى) آن را در روز درو کردن (و چیدن حاصل) آنها بدهید، و اسراف (در خوردن و دادن) نکنید، که همانا خدا اسرافکنندگان را دوست ندارد» انعام، 141.
[3]. قالَ علیٌ علیهالسّلام: «الْیَقِینُ نُورٌ» غررالحکم و دررالکلم/ص20.
[4]. عَنْ أَبِیجَعْفَرٍ علیهالسّلام، قَالَ: «إِنَّ یُونُسَ لَمَّا آذَاهُ قَوْمُهُ دَعَا اللَّهَ عَلَیْهِمْ الحدیث» البرهان فی تفسیر القرآن/ ج3 /ص64 .
[5]. قالَ اللهُ تعالی: «وَ قالَ نُوحٌ رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیَّاراً» نوح، 26.
[6]. «یا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَکِ الله ُالَّذِی خَلَقَکَ قَبْلَ اَنْیَخْلُقَکِ فَوَجَدَکِ لِمَا امْتَحَنَکِ صابِرَةً» مفاتیحالجنان/فرازی از زیارت حضرت زهرا سلام الله علیها.
[7]. «عَنْ سَدِیرٍ الصَّیْرَفِیِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسّلام جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ یُکْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى قَبْضِ رُوحِهِ؟ قَالَ: لَا، وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَکُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِکَ فَیَقُولُ لَهُ مَلَکُ الْمَوْتِ یَا وَلِیَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً صلّی الله علیه و آله و سلّم لَأَنَا أَبَرُّ بِکَ وَ أَشْفَقُ عَلَیْکَ مِنْ وَالِدٍ رَحِیمٍ لَوْ حَضَرَکَ افْتَحْ عَیْنَکَ فَانْظُرْ قَالَ وَ یُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّیَّتِهِمْ علیهمالسّلام فَیُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَیْنُ وَ الْأَئِمَّةُ علیهمالسّلام رُفَقَاؤُکَ قَالَ: فَیَفْتَحُ عَیْنَهُ فَیَنْظُرُ فَیُنَادِی رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَیَقُولُ- یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَیْتِهِ- ارْجِعِی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً بِالْوَلَایَةِ مَرْضِیَّةً بِالثَّوَابِ فَادْخُلِی فِی عِبادِی یَعْنِی مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَیْتِهِ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی فَمَا شَیْءٌ أَحَبَّ إِلَیْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِی» اصولکافی (ط - الإسلامیة) /ج3/ ص127.
[8]. فجر، 29 و 30.
[9]. «یا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّة * ارْجِعی إِلى رَبِّکِ راضِیَةً مَرْضِیَّة * فَادْخُلی فی عِبادی * وَ ادْخُلی جَنَّتی» فجر، 27 إلی 30.
[10]. بحارالأنوار (ط - بیروت)/ج99/ص39.
[11]. عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیهالسّلام، قَالَ: «قَالَ رَجُلٌ لِرَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا قَالَ هِیَ الرُّؤْیَا الْحَسَنَةُ یَرَى الْمُؤْمِنُ فَیُبَشَّرُ بِهَا فِی دُنْیَاهُ» اصولکافی (ط – الإسلامیة)/ج8/ص90.
[12]. «... فَقَالَ [أبوجعفر علیهالسّلام]: "لَهُمُ الْبُشْرى فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ فِی الْآخِرَةِ "وَ الْإِمَامُ یُبَشِّرُهُمْ بِقِیَامِ الْقَائِمِ وَ بِظُهُورِهِ وَ بِقَتْلِ أَعْدَائِهِمْ وَ بِالنَّجَاةِ فِی الْآخِرَةِ وَ الْوُرُودِ عَلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الصَّادِقِینَ عَلَى الْحَوْضِ»؛ «سپس فرمود: "بشارت در زندگى دنیا و آخرت براى آنهاست" (یونس، 64) و امام ایشان را بقیام و ظهور حضرت قائم و بکشته شدن دشمنانشان و نجات در آخرت و ورود بر محمد صلّى اللَّه على محمد و آله الصادقین بشارت دهد» اصولکافی (ط – الإسلامیة)/ج1/ص429.
[13]. «اَللّهُمَّ إنْ حالَ بَیْنِی وَ بَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِی جَعَلْتَهُ عَلی عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَاَخْرِجْنِی مِنْ قَبْرِی مُؤْتَزِراً کَفَنِی شاهِراً سَیْفِی مُجَرِّداً قَناتِی مُلَبِیّاً دَعْوَةَ الدّاعِی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادِی»؛ «خدایا! اگر حائل شد میان من و او آن مرگی که قرار دادهای آن را بر بندگانت حتمی و مقرّر، پس بیرونم آر از گورم، کفن به خود پیچیده، با شمشیر آخته و نیزة برهنه پاسخگویان به ندای آن خوانندة بزرگوار در شهر و بادیه» مفاتیحالجنان/فرازهایی از دعای عهد.
[14]. «اى دریغ بر تقصیرى که دربارةخداوند کردم» زمر، 56.
[15]. «و براى اوست مَثَلها و نمایندگان برتر و والا در آسمانها و زمین (نظیر فرشتگان، معصومین و اولیاء اللَّه)»روم، 27.
[16]. قالَ الصّادقُ علیهالسّلام: «... فَکُنَّا وَ اللَّهِ الْکَلِمَاتِ الَّتِی تَلَقَّاهَا آدَمُ مِنْ رَبِّهِ فَاجْتَبَاهُ وَ تَابَ عَلَیْهِ وَ هَدَاهُ وَ إِنَّهُمْ لَیَرْوُونَ أَنَّ اللَّهَ خَلَقَنَا نُوراً وَاحِداً قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ خَلْقاً وَ دُنْیَا وَ آخِرَةً وَ جَنَّةً وَ نَاراً بِأَرْبَعَةِ آلَافِ عَامٍ نُسَبِّحُ اللَّهَ وَ نُقَدِّسُهُ وَ نُهَلِّلُهُ وَ نُکَبِّرُهُ. قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا سَیِّدِی هَلْ بِذَلِکَ شَاهِدٌ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ قَالَ: نَعَمْ، هُوَ قَوْلُهُ تَعَالَى: لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ إِلَى قَوْلِهِ وَ قالُوا اتَّخَذَ الرَّحْمنُ وَلَداً سُبْحانَهُ بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یَشْفَعُونَ إِلَّا لِمَنِ ارْتَضى وَ هُمْ مِنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ وَ مَنْ یَقُلْ مِنْهُمْ إِنِّی إِلهٌ مِنْ دُونِهِ فَذلِکَ نَجْزِیهِ جَهَنَّمَ کَذلِکَ نَجْزِی الظَّالِمِینَ وَیْحَکَ یَا مُفَضَّلُ، أَ لَسْتُمْ تَعْلَمُونَ أَنْ مَنْ فِی السَّمَاوَاتِ هُمُ الْمَلَائِکَةُ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ هُمُ الْجَانُّ وَ الْبَشَرُ وَ کُلُّ ذِی حَرَکَةٍ فَمِنَ الَّذِینَ فِیهِمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ الَّذِینَ قَدْ خَرَجُوا مِنْ جُمْلَةِ الْمَلَائِکَةِ. قَالَ الْمُفَضَّلُ: مَنْ تَقُولُ: یَا مَوْلَایَ قَالَ: یَا مُفَضَّلُ وَ مَنْ نَحْنُ الَّذِینَ کُنَّا عِنْدَهُ وَ لَا کَوْنٌ قَبْلَنَا وَ لَا حُدُوثُ سَمَاءٍ وَ لَا أَرْضٌ وَ لَا مَلَکٌ وَ لَا نَبِیٌّ وَ لَا رَسُول الحدیث» الهدایة الکبری/ص432.
[17]. تحریم، 11.