بسم اللّه الرحمن الرحیم

    موضوع: محبت بین انسان‌ها 2

    تاریخ: 23شهریور1387؛ 12شعبانالمعظم1429

    مکان: اصفهان، حوزه‌علمیه ملاعبدالله

     

    مروری به مباحث جلسات قبل

    موضوع صحبت پیرامون عوامل ایجاد و یا تقویت محبّت بین مردم بود.

    پرداختن به این موضوع به خاطر آثار مهم عملی آن، اهمّیّت ویژهای دارد. از جمله‌ مواردی که وجود محبّت بسیار مؤثر و نتیجه بخش است، یکی در رفاقت با دیگران و دیگری بین زن و شوهر است. چرا که زوجین برای استحکام بنیاد خانواده، به شدت نیاز به محبّت قلبی نسبت به یکدیگر دارند.

    این بحث در تمام معاشرت ها مفید است. برای مثال کارفرما یا رئیس یک اداره و یا مدیر یک مؤسسه، برای بهتر اداره کردن مجموعۀ خود نیاز به برقراری ارتباط محبّت آمیز با آنها دارد.

    البتّه عواملی که بیان می‌شود‌ حالت مقتضی دارد و در هر جا قابل استفاده نیست. بنابراین برای نتیجهگرفتن از آن، باید علاوه بر وجود مقتضی مانعی هم در کار نباشد.

    در جلسۀ قبل پنج عامل از عوامل ایجاد محبّت را بیان کردیم و در مورد چهارم به حسن خُلق اشاره نمودیم.

    در مورد گشاده رویی روایت دیگری از امام محمد باقر(علیه‌السلام) عرض می‌نماییم.

    امام(علیه‌السلام) فرمودند: «طَلَاقَةُ الْوَجْهِ مَکْسَبَةٌ لِلْمَحَبَّةِ وَ قُرْبَةٌ مِنَ اللَّه‌‌»[1]؛ «گشادهرویی با دیگران، هم باعث کسب محبّت می‌شود و هم انسان را به خدا نزدیک می‌کند».

    از این روایت در می‌یابیم که خداوند متعال هم، الفت بین مردم را به عنوان یک کمال دوست دارد. و در روایت دیگری هم امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرماید: «الْمُؤْمِنُ مَأْلُوفٌ وَ لَا خَیْرَ فِیمَنْ لَا یَأْلَفُ وَ لَا یُؤْلَفُ‌»[2]؛ «مؤمن الفت‌گیر است، هر کسی که نه با کسی الفت می‌گیرد و نه اجازه می‌دهد کسی با او انس بگیرد خیری در او نیست».

    شاید علت بی خیر بودن چنین انسان‌هایی، سنگدلی آنها باشد، چه بسا این انسان سنگدل در ارتباط با خدا هم همین‌طور باشد.

    به عبارت دیگر کسی که روحیۀ کم محبّتی و کم لطفی دارد و در برخورد با مردم خیلی سرد برخورد می‌کند، در مناجات با خدا هم این چنین است و بالعکس کسانی که روحیۀ لطیفی دارند و با مردم با گرمی برخورد می‌کنند، در محبّت به خدا هم خوب و سریع حرکت می‌کنند.

    جایگاه محبّت مجازی نسبت به محبّت حقیقی

    آنچه بعضی از بزرگان در مورد محبّت مجازی فرموده‌اند که این محبّت مقدمۀ محبّت حقیقی است، مطلبی اشتباه و نادرست است زیرا محبّت های مجازی مقدّمۀ به گناه آلوده شدن را برای انسان فراهم می‌کند و این نه تنها مقدمۀ محبّت حقیقی نیست بلکه مانع از آن نیز می‌شود. انسانی که آلوده به محبّت مجازی است، هرچه زمان بیشتری را بگذراند بیشتر از خدا دور می‌شود. و یقیناً نمی‌تواند از این راه به خدا برسد.

    مانند کسی که در جادۀ شیراز مشغول حرکت است و انتظار دارد در پایان راه به تهران برسد. این شخص هر چه بیشتر به حرکت خود ادامه دهد، بیشتر از مقصد اصلی که تهران است دور می‌شود. انسان نیز اگر به محبّت مجازی آلوده شد باید آن‌را سریعاً از خودش دور کند تا بتواند در مسیر تقرب به خدای متعال حرکت کند.

    اما نکتۀ قابل توجّه این است که کسانی که روحیۀ لطیفی دارند اگر از آن مراقبت نکنند در دام محبّت‌های مجازی قرار می‌گیرند و از این محبّت‌های بیهوده جوانیشان را از بین می‌برند، و چه بسا چند سال بعد متوجّه شوند که چه سقوطی گریبان‌گیرشان شده، در حالی‌که باید به امام زمان(علیه‌السّلام) علاقه‌مند می‌شدند و در مسیر تقرّب به خدا قرار می‌گرفتند.

    اشخاصی که روحیۀ لطیفی دارند ـ به طوری که اگر در محبّت مجازی قرار گرفتند به شدت علاقه‌مند می‌شوند، آمادگی درک محبّت حقیقی را هم دارند، یعنی محبّت مجازی در انسان، نشانۀ این است که این شخص قلب پذیرا و آماده‌ای دارد و اگر آن را در جهت خدا بیندازد،  با سرعت به طرف قلّۀ کمال حرکت می‌کند. نه این که محبّت مجازی مقدّمۀ محبّت حقیقی باشد بلکه فقط نشانه است و نشان می‌دهد که این فرد در محبّت، سرعت خوبی دارد، چه در عشق مجازی و چه در محبّت حقیقی. اگر انسان این آمادگی و استعداد را خوب هدایت کرد می‌تواند در محبت حقیقی پیشرفت کند و به مقامات خوبی برسد.

    بنابراین باید فرودگاه محبّت انسان، محبوب حقیقی یعنی خداوند متعال باشد و بعد از او هم کسانی که صبغه و رنگ الهی در آن‌ها دیده می‌شود، مانند اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌توانند محبوبی حقیقی انسان باشند.

    ادامۀ بحث رِفق و لین

    همان‌طور که اشاره شد وجود روحیۀ نرم‌خویی در انسان، باعث تولید محبّت در دیگران می‌شود، برخلاف کسانی که روحیۀ خشن دارند و انعطاف‌پذیر نیستند. برای مثال انسان های سخت‌دل، اگر در جایی حقّی داشته باشند خیلی بر روی آن پافشاری می‌کنند و حاضر به پایین آمدن از موضع خود نیستند.

    تعارضات فقه و اخلاق

    آنچه در دین اسلام مورد تأکید و اهمّیّت واقع شده است جمع بین فقه و اخلاق است.

    1. برای مثال زن از نظر فقهی می‌تواند در مقابل شیر دادن به فرزندش، از شوهر پول دریافت کند اما از نظر اخلاقی خیر.

    به عبارت دیگر چون دین اسلام به نیازهای روحی افراد هم توجّه دارد، این گونه حکم می‌کند که یک زن اگر چه از نظر فقهی حقّ گرفتن پول را از شوهرش را دارد اما از نظر اخلاقی نباید مرتکب چنین کاری شود. زیرا زن و شوهر برای ادامۀ زندگی نیاز به محبّت واقعی به یکدیگر دارند که گرفتن پول این محبّت را از بین می‌برد و گاهی نیز مورد نفرت می‌شود.

    2. یا کسی به دوستش پولی را قرض می‌دهد اما شخص بدهکار فراموش می‌کند که پول را برگرداند. این شخص طلبکار اگر چه از نظر فقهی حق گرفتن پول خود را دارد، اما از نظر اخلاقی وظیفه‌اش گذشت و عفو نسبت به بدهکار است.

    قرآن کریم می‌فرماید: «وَ لْیَعْفُوا وَ لْیَصْفَحُوا أَ لا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ‌»[3]؛ «و باید عفو کنند و درگذرند، آیا دوست ندارید که خدا شما را ببخشاید؟»

    البتّه در جایی که بخشیدن موجب تجری و جرأت دادن به طرف مقابل ‌شود وظیفۀ انسان بخشش نیست. به هر حال کسانی که نرم خو و اهل انعطاف نیستند به دستورات اخلاقی توجّهی ندارند و همواره مایلند به هر طریقی که ممکن است آن حق را استیفاء کنند.

    3. مثال دیگری که برای اهمّیّت مباحث اخلاقی می‌توانیم مطرح کنیم رُک‌گویی است که در سال گذشته به آن اشاره شد. برخی از مردم گمان می‌کنند رُک‌گویی صفت خوبی است و به آن افتخار هم می‌کنند. در حالی‌که رُک‌گویی از نظر روانشناسی نشانۀ کم حیایی و یا بی حیایی انسان است و یکی از رذایل اخلاقی است. گاهی در رُک‌گویی آنچه به صورت صاف گفته می‌شود حقیقت است، اما همان هم صحیح نیست. انسان رک‌گو وقتی از کسی دروغی را می‌شنود، به راحتی این صفت زشت را برملا می‌کند و گوینده را توبیخ می‌کند. این موضوع مقداری هم به اُذُن بودن انسان باز می‌گردد. صفتی که در سال گذشته به طور مفصّل روی آن صحبت کردیم و مباحث مهمّی را پیرامون آن مطرح نمودیم.

    انسانی که به صفت «اُذُن» متّصف باشد گاهی عالمانه و حکیمانه با این که حقیقتی را می‌داند اما سکوت می‌کند به طوری که مخاطب فکر می‌کند این شخص متوجّه نیست و چیزی نمی‌داند و نمی‌فهمد. درحالی‌که هم می‌داند و هم عنان نفس خود را در دست دارد. به طوری که هر قدر نفسش می‌خواهد متلاطم شود و سرکشی کند نمی‌گذارد و سکوت می‌کند.

    چنین انسانی به دستور عقل رفتار می‌کند، و تابع حکم عقل است. برای همین اگر عقلش درک کرد که گفتن او نتیجه دارد سخن می‌گوید و الا سکوت می‌کند. بنابراین بحث رفق و لین از مباحث مهم و زیبایی است که موجب جلب محبّت در انسان ها می‌شود که در قرآن کریم هم اشاره شده است.

    استناد قرآنی

    1. خداوند متعال در آیۀ 159 از سورۀ آل عمران می‌فرماید: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ»؛ «پس به برکت رحمتى از جانب خداوند با آنها (امت خود) نرم‌خو شدى، و اگر بد خلق و سخت‌دل بودى حتماً از دورت پراکنده مى‌شدند.»

    پس علّت این‌که مردم به شدّت به پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) علاقمند بودند، نر‌م‌خو بودن ایشان بود. به‌طوری‌که اگر کسی پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را نمی‌شناخت، در اوّلین برخورد عاشق و شیفتۀ پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌شد و به اندازه ای نرم‌خو بودند که دشمنان هم به پیامبر علاقه‌مند می‌شدند.

    امیرالمؤمنین(علیه‌السّلام) می‌فرمایند: «مَنْ لَانَ عُودُهُ کَثُفَتْ أَغْصَانُهُ‌»[4]

    این روایت را به دو شکل می‌توان معنی کرد:

    1. اگر کلمۀ «عود» را به معنای عیادت بگیریم، این گونه معنا می‌شود:

    کسی که عیادت (دیدن او) نرم و آسان باشد، شاخه های او زیاد می‌شود. یعنی کسی که وقتی به دیدنش می‌روند اخلاق نرمی دارد، اطرافیان و محبین و اتباع او هم فراوان می‌شوند.

    2. و اگر کلمۀ «عود» را به معنای بازگشت گرفتیم، معنای حدیث یعنی: آن‌که بازگشت او از خواستۀ خودش آسان باشد، شاخه‌های او زیاد می‌شود؛ یعنی کسی‌که درخواست دیگران را به راحتی اجابت می‌کند، برای مثال وقتی به او می‌گویند بازگرد، بازمی‌گردد یا می‌گویند بنشین می‌نشیند و یا می‌گویند مقداری صبر کن صبر می‌کند و قابل انعطاف است و زود بازمی‌گردد. چنین شخصی دوستان زیادی هم پیدا می‌کند. البتّه انعطاف پذیری او تا مرز گناه است یعنی اگر گناهی را از او بخواهد در اینجا سرسختانه می‌ایستد مقاله می‌کند.

    مثال

    کسی‌که وارد خانۀ شخصی می‌شود و صاحب خانه از او می‌خواهد که در فلان مکان بنشین! اگر مهمان اهل انعطاف باشد به راحتی می‌پذیرد و اگر نرم خو نباشد بر موضع خودش پافشاری می‌کند.

    6. بی‌رغبتی به اموال دیگران

    ششمین عامل برای ایجاد محبت، بی‌رغبتی و بریدن طمع از اموال مردم است. توجّه و علاقه به اموال مردم نیز باعث نفرت انسانها می‌گردد.

    مثال

    کسی لباسی دارد که مورد علاقۀ شخصی واقع شده به طوری که این علاقه گاهی توسط محب ابراز می‌شود و می‌گوید من خیلی به لباس شما علاقه مندم. گاهی نیز تا جایی جلو می‌رود که به اموال درشت مردم رغبت دارد، مثلاً می‌گوید شما خانه‌ات را به من بفروش، یا ـ نعوذ بالله ـ به همسر کسی علاقه دارد و از او درخواست می‌کند که همسرت را طلاق بده تا من با او ازدواج کنم.

    طمع ورزی در برخی از موارد هم موجب اضرار به دیگران می‌شود.

    گاهی هم ریشۀ این طمع حسادت است، یعنی چون نمی‌تواند نعمتی را در دیگری  ببیند به آن طمع می‌ورزد و چه بسا طمع طوری در وجودش پیشرفت می‌کند که طرف مقابل را نفرین می‌کند و می‌گوید خدایا این نعمت را از فلانی بگیر!

    درحالی‌که اگر می‌گفت خدایا این نعمت را به من هم عطا کن و بیشتر و بهتر از آن را هم به من عطا کن دیگر اشکالی نداشت.

    چشم زخم نیز از مسائل دیگری است که بر زندگی انسان ها تأثیر منفی می‌گذارد. انسان تنگ نظری که چشم به نعمت های دیگران می‌ورزد، گاهی سبب زوال نعمت از آن ها نیز می‌شود؛ بنابراین تمایل به اموال مردم کینه‌ساز است و اِعراض از آن ایجاد محبّت می‌کند.

    در روایتی از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) آمده است: «قَالَ رَجُلٌ لِلنَّبِیِّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) یَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) عَلِّمْنِی شَیْئاً إِذَا فَعَلْتُهُ أَحَبَّنِیَ اللَّهُ مِنَ السَّمَاءِ وَ أَحَبَّنِی أَهْلُ الْأَرْضِ قَالَ ارْغَبْ فِیمَا عِنْدَ اللَّهِ یُحْبِبْکَ اللَّهُ وَ ازْهَدْ فِیمَا عِنْدَ النَّاسِ یُحْبِبْکَ النَّاسُ»[5]؛ «شخصی از پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) پرسید که کاری را به من یاد دهید که وقتی آن را انجام دادم، خدا از آسمان و مردم از زمین مرا دوست داشته باشد. حضرت پاسخ فرمودند: در آنچه نزد خدا است به شدّت تمایل داشته باش تا خداوند تو را دوست بدارد. و در آنچه نزد مردم است زاهد باش، تا مردم تو را دوست بدارند.»

    یعنی در دلت نسبت به اموال مردم تمایلی نداشته باش و به آن اظهار تمایل هم مکن. برای مثال از مال مردم، نفوذ مردم، آبروی مردم و… اعراض کن.

    بی‌رغبتی به آن‌چه در دست مردم است از نظر روان‌شناسی نکتۀ بسیار مهمّی است زیرا کسی که به اموال مردم رغبت داشته باشد یا خود را ذلیل کرده و از آن‌ها درخواست می‌کند و یا نسبت به آن‌ها، حسادت می‌ورزد. گاهی چشم زخم می‌زند، گاهی پشت سر او غیبت می‌کند و آبرویش را می‌برد و اگر بالاتر رود به سرقت و دزدی از او اقدام می‌کند. پس طمع تا در وجود انسان است و هنوز بروز نکرده است از رذایل کشندۀ اخلاقی است و هرگاه در اعمال انسان ظاهر شد به کارهای خلاف شرع و حرام منتهی می‌شود.

    7. انصاف در معاشرت

    هفتمین چیزی که باعث ایجاد و یا تقویت محبّت می‌شود انصاف در معاشرت است.

    معنای انصاف

    انصاف از کلمۀ «نصف» است و منظور از آن این است که «نِصْفٌ لِی و نِصْفٌ لَکَ» یعنی نیمی برای من و نیمی برای شما.

    انسان منصف اگر از نعمتی برخوردار شد تمام آن‌را برای خودش نمی‌خواهد، و نصف آن‌را به دیگری  می‌دهد.

    این صفت از اوصاف با ارزشی است که در تمام افعال انسان راه پیدا می‌کند. مثل نشستن که اگر انسان منصف جایی برای نشستن دارد و دیگری ندارد، جمع‌تر می‌نشیند برای دیگران هم جا باز می‌کند.

    انسان‌های اهل انصاف در تمام کارها رعایت حال دیگران را هم می‌نمایند. برای مثال در غذا خوردن، به دیگران هم تعارف می‌کنند و به یاد آن‌ها هم هستند، در زیارت هم برای دیگران جا باز می‌کنند تا آنها هم استفاده کنند. و یا با وسیلۀ نقلیۀ خود دیگران را جا به جا می‌کنند.

    در این بحث نیز ممکن است تمام آنچه را پیدا می‌کند از نظر فقهی حقّ خودش باشد اما از نظر اخلاقی باید دیگران را هم از آن نعمت بهره‌مند کند.

    ایثار، فوق انصاف

    درجۀ بالاتر از انصاف، ایثار است. ایثارگر کسی است که نیاز دیگران را به خود مقدم می‌اندازد. برای مثال از ماشین پیاده می‌شود و آن‌را در اختیار نیازمند می‌گذارد و طوری وانمود می‌کند که گویا به این وسیله هیچ نیازی ندارد.   

    چه کنیم خود را بهتر از دیگران ندانیم!

    گاهی اوقات انسان خود را بهتر از دیگران می‌پندارد به طوری که خوبی‌هایش در دید خودش نمود کرده و گناهانش کم‌رنگ می‌ شود. امام سجاد(علیه‌السلام) در پاسخ به زهری که یکی از اصحابشان بود راه نجات از این دام بلا را به زیبایی بیان فرموده‌اند به طوری‌که عمل به این دستور انسان را از پریشان‌حالی و نگرانی از این حالت خارج می‌کند.

    روزی امام(علیه‌السلام) زهری را حزین و ناراحت یافتند و از علت آن سؤال کردند. زهری در پاسخ امام(علیه‌السّلام) گفت: آدم‌های حسود مرا بیچاره کرده‌اند و کسانی که مورد احسان من بودند و من از آن ها انتظار بدی نداشتم مرا اذیت می‌کنند و از شدت حسادت آن‌ها فکرم پریشان است.

    امام سجاد(علیه‌السلام) در پاسخ او فرمودند: «یَا زُهْرِیُّ أَ مَا عَلَیْکَ أَنْ تَجْعَلَ الْمُسْلِمِینَ مِنْکَ بِمَنْزِلَةِ أَهْلِ بَیْتِکَ فَتَجْعَلَ کَبِیرَهُمْ مِنْکَ بِمَنْزِلَةِ وَالِدِکَ وَ تَجْعَلَ صَغِیرَهُمْ مِنْکَ بِمَنْزِلَةِ وَلَدِکَ وَ تَجْعَلَ تِرْبَکَ بِمَنْزِلَةِ أَخِیکَ فَأَیَّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَظْلِمَ وَ أَیُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَدْعُوَ عَلَیْهِ وَ أَیُّ هَؤُلَاءِ تُحِبُّ أَنْ تَهْتِکَ سِتْرَهُ وَ إِنْ عَرَضَ لَکَ إِبْلِیسُ لَعَنَهُ اللَّهُ أَنَّ لَکَ فَضْلًا عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَهْلِ الْقِبْلَةِ فَانْظُرْ إِنْ کَانَ أَکْبَرَ مِنْکَ فَقُلْ قَدْ سَبَقَنِی بِالْإِیمَانِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ فَهُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ إِنْ کَانَ أَصْغَرَ مِنْکَ فَقُلْ قَدْ سَبَقْتُهُ بِالْمَعَاصِی وَ الذُّنُوبِ فَهُوَ خَیْرٌ مِنِّی وَ إِنْ کَانَ تِرْبَکَ فَقُلْ أَنَا عَلَى یَقِینٍ مِنْ ذَنْبِی وَ فِی شَکٍّ مِنْ أَمْرِهِ فَمَا لِی أَدَعُ یَقِینِی لِشَکِّی»[6]؛ « ای زهری! آنچه بر عهدۀ تو است این است که تمام مسلمان‌ها را مانند اهل خانۀ خود حساب کنی، پس بزرگان جامعه را به منزلۀ پدر خود فرض کنی. آنان را که کوچک تر از تو هستند به منزلۀ فرزند خود قرار دهی. و هم سن و سالان خود را به منزلۀ برادر خود محسوب کنی.

    دوست داری به کدامیک از این سه گروه ظلم کنی!؟ و کدام گروه را نفرین کنی و پردۀ اسرارش را بدری؟

    اگر شیطان در ذهن تو القا کرد که تو فضیلتی بر یکی از مسلمان‌ها داری، این‌گونه دقّت کن! اگر می‌بینی آن شخص بزرگ‌تر از تو است، بگو او که از من بزرگتر است زودتر از من ایمان آورده و زودتر از من هم عمل صالح انجام داده، بنابر این از من بهتر است و اگر آن فرد از تو کوچکتر بود بگو من در معصیت و گناه از او سبقت گرفتم چون سنّم بالاتر از او است، برای همین او از من بهتر است.

    اگر از همسنوسالان تو است، بگو من به گناهان خودم یقین دارم؛ اما نسبت به گناهان او شک دارم. پس من یقینم را به خاطر شکم رها نمی‌کنم».

    اگر انسان متوجه مضامین این روایت باشد، هیچ‌گاه خود را بالاتر و بهتر از دیگران ندیده و اعمال و رفتارش را هیچ می‌بیند و دستانش را در پیشگاه خداوند متعال خالی و بی زاد و توشه می‌یابد.

    این دیدگاه انسان نسبت به خودش نوعی انصاف در معاشرت است که موجب می‌شود هیچ‌گاه خود را بالا تر از دیگران نبیند.

    8 ـ مواسات

    هشتمین عامل ایجاد محبت و تقویت آن مواسات است. مواسات نسبت به دیگران یعنی این‌که آن‌ها را در آسانی و راحتی و در نعمت‌های خود سهیم می‌کند و خودش را نیز در سختی و ناراحتی دیگران سهیم می‌داند و سختی آنان را به دوش می‌کشد.

    9ـ دل سالم

    نهمین عامل ایجاد محبّت هم دل سالم داشتن است. برای همین اگر دقت کنید انسان‌هایی که اهل قلب سلیم و دل سالم‌اند را دوست دارید اگر چه امتیازات مادی، و وجاهت اجتماعی هم نداشته باشند.

    دل سالم از آنِ انسان‌های پاکی است که ظاهر و باطنشان یکی است و ساده و بی‌آلایش‌اند و اگر روزی اظهار محبّت به کسی داشتند انسان می‌تواند به گفتۀ آنان اعتماد کند. در مقابل آن‌ها هم کسانی هستند که دورو دارند و همیشه به مصالح و منافع کار نگاه می‌کنند و اگر جایی نیاز باشد به کسی ابراز علاقه می‌کنند و در جای دیگر از او بیزاری می‌جویند.

    البته سادگی اگر با عقل همراه نباشد موجب ضرر و زیان انسان می‌شود. چه بسا این شخص در مواقعی که نباید اقدام کند از روی سادگی اقدام می‌کند و یا بالعکس. بنابراین قلب سلیم موجب ایجاد محبت به دیگران می‌شود.

    امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «ثَلَاثُ خِصَالٍ تُجْتَلَبُ بِهِنَّ الْمَحَبَّةُ الْإِنْصَافُ فِی الْمُعَاشَرَةِ وَ الْمُوَاسَاةُ فِی الشِّدَّةِ وَ الِانْطِوَاعِ وَ الرُّجُوعُ عَلَى قَلْبٍ سَلِیمٍ‌»[7]؛ «سه ویژگی است که محبت دیگران را به انسان جلب می‌کند: انصاف در معاشرت، مواسات در سختی‌ها و راحتی‌ها و قلب سالم.»

    «الحمد‌لله رب العالمین»


    [1]بحارالأنوار، بیروت، ج75، ص176.

    [2]. اصول‌کافی، الإسلامیة، ج2، ص102؛ بحارالأنوار، بیروت، ج68، ص381.

    [3]. نور، 22.

    [4]. غررالحکم و دررالکلم، ص613.

    [5]. بحارالأنوار، بیروت، ج93، ص156.

    [6]. بحارالأنوار، بیروت، ج71، ص156.

    [7]. بحارالأنوار، بیروت، ج75، ص82.

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار