بسم اللّه الرحمن الرحیم

    موضوع: محبت انسان به خدا 3

    تاریخ: 7مهر1387؛ 27رمضانالمبارک1429

    مکان: اصفهان، حوزه‌علمیه ملاعبدالله

     

    موضوع صحبت پیرامون جلب محبت خدا به انسان بود که در جلسه‌ی قبل صفت  «احسان» را که یکی از آن عوامل بود مورد بررسی قرار دادیم و  به ده مورد از صفات محسنین اشاره نمودیم و عرض شد که با دست یافتن به این صفت، خداوند انسان را دوست می‌دارد. در این جلسه نیز به دو مورد دیگر از صفات محسنین اشاره مینمایم.

    بازگشت به مطلب گذشته

    1ـ عمومیت احسان

    دهمین صفتی که در جلسه‌ی قبل بیان شد انجام بهترین و پاکترین عمل بود. یعنی انسان تمام کارهایش را به بهترین کیفیت ممکن انجام دهد.

    پیامبر اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌فرمایند: «إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ عَلَیْکُمُ الْإِحْسَانَ فِی‌ کُلِّ شَیْ‌ءٍ فَإِذَا قَتَلْتُمْ فَأَحْسِنُوا الْقِتْلَةَ وَ إِذَا ذَبَحْتُمْ فَأَحْسِنُوا الذِّبْحَةَ وَ لْیُحِدَّ أَحَدُکُمْ شَفْرَتَهُ وَ لْیُرِحْ ذَبِیحَتَهُ»[1] (خداوند احسان را بر همه چیز واجب کرده است. پس هر گاه می‌کُشید، کشتنتان را به نیکویی انجام دهید! و هر گاه  ذبح می‌کنید ذبحتان نیکو باشد و ابتدا چاقو را تیز کنید و بعد سر حیوان را ببرید.)

    از این روایت معلوم می‌شود در کشتن و ذبح حیوان،  هم خوبی هست و هم بدی، و ذابح باید در هنگام ذبح  مراعات حال حیوان را بکند.

    در روایت دیگری ابن عباس نقل می‌کند که پیامبر اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) از کنار مردی عبور می‌کردند که دیدند پایش را روی صورت گوسفندی گذاشته و در آن حال چاقویش را تیز می‌کند. گوسفند هم درحال نگاه کردن به این شخص بود. پیامبر(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) ناراحت شدند و فرمودند: آیا نمی‌شد قبل از اینکه گوسفند را بخوابانی، چاقویت را تیز کنی؟ آیا می‌خواهی او را دو مرتبه بکشی!؟». پس احسان به حیوان این است که وقتی او را خواباندی سریعاً با چاقو ذبحش کنید.

    امیر المؤمنین(علیه‌السلام) در مورد عمومیت احسان می‌فرمایند: «الْمُحْسِنُ مَنْ عَمَّ النَّاسَ بِالْإِحْسَانِ»[2] (محسن کسی است که عمومیت می‌دهد مردم را به احسان.)

    2ـ محسن و کارهای بی عیب و نقص

    پیامبر اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) نیز فرمودند: «خداوند دوست دارد هر کسی هر کاری انجام می‌دهد بهترینش را انجام دهد.»[3]

     و در جای دیگر فرمودند : «إِذَا عَمِلَ أَحَدُکُمْ عَمَلًا فَلْیُتْقِنْ‌»[4] (هر کدام از شما کاری انجام می‌دهد، آن را محکم کند.)

    برای مثال فرض کنید کسی آخرین سال تحصیلی خود را می‌گذراند و بعد از تمام شدن تحصیل می‌خواهد وارد بازار کار شود. با خود می‌گوید: اگر نمرۀ کمتری هم بیاورم اشکالی ندارد چون می‌خواهم وارد بازار کار شوم و  نمرۀ زیاد تر برایم استفاده ای ندارد اما خدای متعال دوست دارد او خوب درس بخواند و لو هیچ نیازی به نمرۀ آن ندارد و از طرف دیگر سستی و تنبلی و ... در انجام کارها را دوست نمی‌دارد.

    امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: زمانی که حضرت ابراهیم فرزند رسول اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فوت شد « پیامبر(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) متوجه سوراخی در قبر ابراهیم شدند. سپس آن شکاف را پر کردند و فرمودند: هر گاه کاری را انجام می‌دهید متقن باشد.»[5] «اتقان» به معنای محکم کاری است و شایسته است انسان هر کاری را به بهترین وجه ممکن انجام دهد.

     پیامبر اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) وقتی سعد بن معاذ را داخل قبر گذاشتند، خودشان داخل قبر رفتند و لحد را چیدند. در حین انجام کار مرتب می‌فرمودند: سنگ بدهید!  گِل بدهید! و بین سنگ‌ها را با گِل محکم می‌کردند.

     وقتی از چیدن لحد فارق شدند و با خاک قبر را پوشاندند، فرمودند: من می‌دانم بدن او پوسیده می‌شود و بلا به او می‌رسد، و لکن خدا دوست دارد وقتی کسی کاری را انجام می‌دهد محکمش کند.»[6] باز از امیر المؤمنین(علیه‌السلام) نقل شده است که : «الْإِحْسَانُ مَحَبَّةٌ»[7]. (احسان،  محبت است) و اظهار علاقه کردن به دیگران احسان است.

    چند مثال برای احسان

    1ـ احسان در گفتار

    «وَ قُلْ لِعِبادی یَقُولُوا الَّتی‌ هِیَ أَحْسَنُ إِنَّ الشَّیْطانَ یَنْزَغُ بَیْنَهُمْ إِنَّ الشَّیْطانَ کانَ لِلْإِنْسانِ عَدُوًّا مُبیناً»[8] (و به بندگان من بگو سخنى را که نیکوتر است بگویند. همانا شیطان [به‌وسیله کلمات مفسده‌انگیز] میانشان را بر هم می‌‌زند، زیرا شیطان همیشه براى انسان دشمن آشکار بوده و هست.)

    2ـ احسان در مقابل بدی های دیگران

    الف) سورۀ مومنون، آیۀ 96 «ادْفَعْ بِالَّتی‌ هِیَ أَحْسَنُ السَّیِّئَةَ نَحْنُ أَعْلَمُ بِما یَصِفُونَ» (به بهترین شیوه، بدى آن‌ها را دفع کن، ما به آنچه توصیف می‌‌کنند داناتریم.)

    ب) سورۀ فصلت، آیۀ 34 «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی‌ هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ» (و هرگز امر نیک [از اعتقاد و کردار و گفتار] با امر بد یکسان نیست [پس بدى‌هایى را که به تو می‌‌رسد] با بهترین روش دفع کن، به‌طورى‌که به ناگاه آنکه میان تو و او دشمنى است [چنان شود که] گویى دوستى گرم و خویشاوند است.)

     3ـ احسان در جدل

    سورۀ عنکبوت، آیۀ 46 «وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلاَّ بِالَّتی‌ هِیَ أَحْسَنُ» (و با اهل کتاب مجادله و محاجّه مکنید مگر با شیوه‌اى نیکوتر [بدون غلظت و اهانت و تهدید].)

    4ـ احسان در طلاق

    سورۀ بقره، آیۀ 229 «الطَّلاقُ مَرَّتانِ فَإِمْساکٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْریحٌ بِإِحْسانٍ وَ لا یَحِلُّ لَکُمْ أَنْ تَأْخُذُوا مِمَّا آتَیْتُمُوهُنَّ شَیْئاً إِلاَّ أَنْ یَخافا أَلاَّ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ فَإِنْ خِفْتُمْ أَلاَّ یُقیما حُدُودَ اللَّهِ فَلا جُناحَ عَلَیْهِما فیمَا افْتَدَتْ بِهِ تِلْکَ حُدُودُ اللَّهِ فَلا تَعْتَدُوها وَ مَنْ یَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (طلاق [رجعى که شوهر در آن حق رجوع دارد] دو بار است، پس [در هر بار بر شوهر است یا در عده رجوع کردن و او را] به نیکى نگه داشتن و یا [ترک، رجوع و او را] به خوشى و احسان رها ساختن و براى شما جایز نیست از آنچه به آن‌ها [به عنوان مهر] داده‌اید چیزى را پس بگیرید مگر آنکه هر دو بترسند که حدود خدا را برپا ندارند پس اگر [شما حکّام شرع] بیم آن داشتید که آن دو حدود خدا را برپا ندارند [درصورتى‌که هر دو یکدیگر را نمی‌‌خواهند یا زن کراهت شدیده دارد به آن‌ها اعلام کنید که] گناهى بر آن‌ها نیست در آنچه زن [براى رهایى خود بعضى از مهر یا همه آن یا بیشتر از آن را به‌عنوان عوض طلاق] فدیه دهد. اینها مرزهاى خداوند است، از آن‌ها تجاوز نکنید، و کسانى که از مرزهاى خدا تجاوز کنند آنها حقیقتا ستمکارند.)

    5ـ احسان در مقابل جاهلین

    سورۀ فرقان، آیۀ 63 «وَ عِبادُ الرَّحْمنِ الَّذینَ یَمْشُونَ عَلَى الْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً» (و بندگان [واقعى خداى] رحمان کسانى‌اند که بر [روى) زمین با آرامش و فروتنى راه می‌‌روند و چون نادانان آن‌ها را [به گفتار ناروا] طرف خطاب قرار دهند آن‌ها سلام [سخنى مسالمت‌آمیز و دور از خشونت] گویند.)

    6ـ احسان در برابر حقوق برادر دینی

    سورۀ بقره، آیۀ 178 «فَمَنْ عُفِیَ لَهُ مِنْ أَخیهِ شَیْ‌ءٌ فَاتِّباعٌ بِالْمَعْرُوفِ وَ أَداءٌ إِلَیْهِ بِإِحْسانٍ ذلِکَ تَخْفیفٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَ رَحْمَةٌ فَمَنِ اعْتَدى‌ بَعْدَ ذلِکَ فَلَهُ عَذابٌ أَلیمٌ» (پس هر که [هر قاتلى که] از جانب برادر [دینى] خود [ولىّ مقتول] مورد چیزى از عفو قرار گرفت [همه حق قصاص یا بعضى از آن را بخشید یا تبدیل به دیه نمود] پس [بر عفوکننده است نسبت به بقیّه یا گرفتن دیه] پیروى از معروف، و [بر قاتل است] پرداخت دیه به او به نیکى و احسان. این [دستور که قصاص حکم تخییرى است نه واجب معین] تخفیف و رحمتى است از جانب پروردگارتان. پس هر که بعد از عفو، تجاوز کرد [قاتل را کشت] او را عذابى دردناک خواهد بود.)

    در دعای شریف ابوحمزه نیز می‌خوانیم: «وَ أَمَرْتَنَا بِالْإِحْسَانِ إِلَى مَا مَلَکَتْ أَیْمَانُنَا وَ نَحْنُ أَرِقَّاؤُکَ فَأَعْتِقْ رِقَابَنَا مِنَ النَّارِ» (خدایا به ما دستور دادی که به انسان‌های دیگری که تحت تملّک ما هستند احسان کنیم. خدایا ما عبد توایم پس به ما احسان کن! ».

     ادامۀ صفات محسنین

    11ـ تقوا و صبر

    یازدهمین صفت محسنین از دیدگاه قرآن کریم «صبر و تقوا» است.

    این آیه مربوط به زمانی است که برادران یوسف برای چندمین بار پیش یوسف آمدند و یک‌دفعه او را شناختند. در آن موقع یکی از برادران یوسف به او گفت : آیا تو یوسفی ؟  یوسف پاسخ داد بله من یوسفم و این برادرم بنیامین است.

    قرآن کریم در آیه ی 90 از سوره ی یوسف می‌فرماید :

    «قالُوا أَ إِنَّکَ لَأَنْتَ یُوسُفُ قالَ أَنَا یُوسُفُ وَ هذا أَخی‌ قَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَیْنا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (گفتند: آیا راستى تو خود یوسفى؟ گفت: [آرى] من یوسفم و این هم برادر من است حقّاً که خدا بر ما منّت نهاد [ما را از ذلّت به عزّت، از جدایى به وصل و از جهل به علم رسانید] زیرا که هر کس پروا پیشه کند و صبر نماید [به پاداش رسد که] همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌‌کند.) پس تقوا و صبر انسان را به مقام محسنین می‌رساند.

    12ـپرداخت زکات و به پاداشتن نماز و ایمان به آخرت

    دوازدهمین صفت محسنین بر پا داشتن نماز و پرداخت زکات و ایمان به آخرت است. در اول سوره ی لقمان هر 3 ویژگی را دریک آیه بیان می‌فرماید:

    «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ * هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ * الَّذینَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ»[9] (این آیات [آیات این سوره] آیات کتاب حکمت‌آموز است که مایۀ هدایت و رحمت است براى نیکوکاران آنان که نماز را برپا می‌‌دارند و زکات می‌‌پردازند و به آخرت یقین دارند.)

    آثار «احسان»

    تا به حال 14 عامل از عواملی که انسان را به مقام محسنین می‌رساند بیان نمودیم. که  کوشش در راه تحصیل این صفت را زیاد می‌کند و ارادۀ انسان را قوی می‌کند. کسی که به مقام احسان دست پیدا می‌کند دوازده اثر نیز در وجودش قرار می‌گیرد که به بیان آن آثار میپردازیم.

    1ـ قرب به رحمت الهی

    اولین اثر احسان، نزدیکی به رحمت خداوند است، رحمتی که همۀ انسان ها به آن نیازمندند. قرآن کریم در سورۀ اعراف آیۀ 56  می‌فرماید:

    «وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها وَ ادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَریبٌ مِنَ الْمُحْسِنینَ» (و در روى زمین پس از اصلاح آن [به وسیلۀ انبیا و شرایع آسمانى، به کفر و فسق] تباهى مکنید، و او را به حال بیم و امید بخوانید که همانا رحمت خدا به نیکان و نیکى‌کنندگان نزدیک است.)

    2ـ تکلیف در حد طاقت

    انسان محسن بر فوق طاقت خودش مکلف نمی‌شود. در هنگام جنگ و جهاد در راه خدا عده ای از مسلمانان برای فرار از جنگ بهانه جویی می‌کردند تا بالاخره جنگ از آنها ساقط شود. اما بعضی آن‌قدر مشتاق جنگ و جبهه بودند که هر زحمتی را برای شرکت در جنگ به جان می‌خریدند تا بتوانند خود را در صفوف مجاهدین قرار دهند.

    انسان‌هایی با این خصوصیت اگر مانعی برایشان پیش نیاید، شرکت در جهاد را به خود لازم و واجب می‌دانند. برای همین قرآن کریم نیز در مورد کسانی که به جنگ و جهاد اشتیاق دارند اما به خاطر مانعی که پیدا کرده اند (بیماری ، فقر) نمی‌توانند از جهاد کنندگان باشند، می‌فرماید: این‌ها محسنین‌اند و انسان‌های محسن و نیکوکار چون قصد بهانه تراشی و فرار از تکلیف ندارند باک و حرجی بر آنان نیست.

     قرآن کریم در سورۀ توبه، آیۀ 91 در این باره می‌فرماید:

    «لَیْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‌ وَ لا عَلَى الَّذینَ لا یَجِدُونَ ما یُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنینَ مِنْ سَبیلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ» (بر ناتوان‌ها [مانند زنان و کودکان] و بیماران و کسانى‌که چیزى پیدا نمی‌‌کنند که هزینه [راه] کنند[10] حرجى نیست اگر براى خدا و رسولش [در گفتار و کردار] خیرخواهى کنند بر نیکوکاران هیچ راهى [براى مؤاخذه و عقاب] نیست و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است.)

    3ـ ضایع نشدن اجر و پاداش

     سومین تأثیر احسان در وجود انسان این است که خداوند اجر و پاداش او را ضایع نمی‌کند. و جزای تمام سختی ها و رنج هایی که متحمل می‌شوند را به آن‌ها می‌دهد.

     در سورۀ توبه آیه‌ی 120 می‌فرماید: «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (اهل مدینه و اطرافیانشان از عرب‌هاى بادیه‌نشین را نسزد که از رسول خدا [در مقام جهاد] تخلف نمایند و یا از او [در سفر و خطرات جنگ] به وسیلۀ پرداختن به خویش روى برتابند این به خاطر آن است که هیچ تشنگى و رنج و گرسنگى در راه خدا به آن‌ها نمی‌‌رسد و به هیچ مکانى که کافران را به خشم آورد قدم نمی‌‌نهند و هیچ بهره‌اى از دشمن [از کشتن و اسیر کردن آن‌ها] نمی‌‌یابند مگر آنکه به پاداش آن براى آن‌ها عملى صالح نوشته می‌‌شود همانا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمی‌‌سازد.) و در سوره‌ی هود آیه‌ی 115 نیز می‌فرماید : «وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (و صبر و شکیبایى کن که همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌‌کند.)

    سؤال مهمی‌که در این‌جا باید به آن پاسخ گفت این است که اگر کسی محسن و اهل احسان و نیکوکاری به دیگران بود اما ایمان به خدا نداشت، اجر و پاداش او چه می‌شود؟ و آیا خداوند او را به خاطر اجر و مزدش به بهشت می‌برد یا نه؟

    در پاسخ باید گفت بهشت جایگاه مومنین است اما خداوند طبق همین آیه اجر و پاداش انسا ن‌های بی ایمان را هم ضایع نمی‌کند و بالاخره از طریقی جبران می‌نماید.

    روزی عایشه از پیامبر اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) سوال کرد: فلان شخص که کافر بود اما کارهای خوبی انجام داده است، اهل وفای به عهد و صلۀ رحم بوده، آیا وارد بهشت می‌شود یا خیر؟ پیامبر(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) در جواب فرمودند: خیر. زیرا او هیچ گاه نگفت: خدایا مرا ببخش.

     منظور پیامبر اکرم(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) این بود که وقتی کسی اعتقاد به خدا و قیامت ندارد و هیچ‌گاه کاری  برای رضای خدا انجام نداده است، انتظاری هم از خدا نباید داشته باشد تا در قیامت او را اجر دهد. اگر کسی فکر کند این شخص چون کار خوب انجام داده است باید به بهشت برود، اولین کار خوب ایمان به خدا است. پس چرا او به خدا ایمان نیاورده است؟!

    در روایت دیگری هم در پاسخ به همین سوال فرمودند: هدف این شخص از انجام این کار این بوده است که در دنیا بر سر زبان‌ها بیفتد و مردم به خوبی از آن یاد کنند، خداوند نیز خواستۀ او را در دنیا داد و چیزی در آخرت به نمی‌رسد.

    گاهی اوقات نیز خداوند آن ها را به جهنم می‌فرستد اما به خاطر کارها و صفات خوبی که داشته‌اند در عذابشان تخفیف می‌دهد که در روایتی در مورد انسان سخاوتمند به همین مضمون اشاره شده است.[11]

    4ـ حکمت

    چهارمین اثر احسان، عالِم و حکیم شدن است و خداوند به انسان های « محسن » حکمت عطا می‌کند.

    قرآن کریم در آیه 22 از سورۀ یوسف می‌فرماید: «وَ لَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُ آتَیْناهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (و چون به حد بلوغ و کمال نیروى بدنى و فکرى رسید او را قدرت داورى، معارف عقلى، علوم شرایع [گذشته، شریعت نوح و ابراهیم] دادیم و ما نیکوکاران را این چنین پاداش می‌‌دهیم.)

    در واقع حضرت یوسف(علیه‌السلام) به‌خاطر تقوا و صبری که داشت از محسنین شد و خداوند در اثر این احسان، علم و حکمت را به او عطا کرد. کلمۀ «کَذلِکَ» نیز به این اشاره دارد که هرکس که از محسنین شد ما نیز به او علم حکمت عطاء می‌کنیم و این پاداش منحصر در حضرت یوسف(علیه‌السلام) نیست.

    5 ـ تمکین در زمین

    پنجمین اثر و نتیجۀ احسان، تمکین در زمین است. قرآن کریم در سورۀ یوسف، آیۀ56  می‌فرماید:

    «وَ کَذلِکَ مَکَّنَّا لِیُوسُفَ فِی الْأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُ وَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (و این چنین یوسف را در آن سرزمین قدرت و توان دادیم که در هر جاى آن می‌‌خواست مسکن می‌‌گزید. ما رحمت خود را به هر کس بخواهیم می‌‌رسانیم و هرگز پاداش نیکوکاران را ضایع نمی‌‌کنیم.)

    در سورۀ کهف، آیۀ 84 نیز می‌فرماید:

    «إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَ آتَیْناهُ مِنْ کُلِّ شَیْ‌ءٍ سَبَباً» (همانا ما او را در روى زمین قدرت دادیم و از هر چیزى [که اراده می‌‌کرد] اسباب و وسایلى [مانند دانش و توان و امکانات] در اختیار او نهادیم.)

     تمکین از نظر لغوی به این معناست که شخص هر کجا بخواهد بتواند مسکن بگزیند. اما معنای دیگری که در دل تمکین است، سُکنی به همراه قدرت است. یعنی چون قدرت دارد هر کجا که خواست می‌تواند ساکن شود.

     از مصادیق دیگر تمکین این است که مسئولیتی به او می‌دهیم که بتواند برای اصلاح جامعه اقدام کند و قدرت اعمال نظر داشته باشد. انقلاب اسلامی‌ ‌ما نیز نمونۀ دیگری از مصادیق مُکنت است؛ زیرا ما در زمان طاغوت قدرت  اجرای احکام و حدود الهی را نداشتیم ولی به برکت انقلاب اسلامی ‌توانمند شدیم.

    مُکنت حضرت یوسف(علیه‌السلام) آن‌چنان بود که وقتی پادشاه از او اطمینان حاصل کرد، او را از زندان آزاد نمود و به عنوان خزانه دار خودش منصوب کرد و بعد از او هم یوسف مالک و پادشاه مصر شد. پس خداوند حق و اجر زحمات و سختی های او را ضایع نکرد و همچنین پاداش هیچ محسنی را ضایع نمی‌کند.

    امیر المومنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند : «أَحَقُ‌ النَّاسِ‌ بِالْإِحْسَانِ‌ مَنْ أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ بَسَطَ بِالْقُدْرَةِ یَدَیْهِ».[12] (شایسته ترین انسانی که باید به دیگران احسان کند، کسی است که خدا به او احسان کرده است و با قدرتی که به او داده دستش را باز گذاشته است.)

    6 ـ آیات الهی، هدایتگر «محسن»

    ششمین اثر احسان، این است که آیات الهی مایۀ هدایت و رحمت برای محسنین می‌شود. در ابتدای سورۀ لقمان می‌فرماید: «تِلْکَ آیاتُ الْکِتابِ الْحَکیمِ * هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُحْسِنینَ»[13] (این آیات [آیات این سوره] آیات کتاب حکمت‌آموز است که مایۀ هدایت و رحمت است براى نیکوکاران.) اما کسی که اهل احسان نباشد آیات الهی را با گوش می‌شنود ولی نمی‌پذیرد و زیر  بار آن نمی‌رود.

    اگر این آیه را در کنار آیۀ دوم از سورۀ بقره[14] بگذارید در می‌یابید که تقوا و احسان از نظر مصداقی در کنار هم قرار دارند. زیرا در این‌جا قرآن را مایۀ هدایت محسنین می‌داند و در آن‌جا می‌فرماید قرآن هدایت گر متقین است.

    در آیه آخر سورۀ نحل نیز به همین مطلب اشاره دارد و می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (به‌یقین خداوند با کسانى است که پروا پیشه کرده‌اند و کسانى که نیکوکارند.) و در این آیه احسان و تقوا را کنار هم گذاشته است.

    علت این‌که خداوند رحمت و هدایت را برای محسنین قرار داده، این است که انسانِ «محسن» پاکی باطنی دارد و برای همین آیات الهی ـ که آن هم پاک است ـ بر روی باطن پاک اثر می‌گذارد.

    اما انسان‌های خبیث و شیطان صفت و کسانی که بر مدعاهای خود بی‌دلیل پا فشاری می‌کنند اگر دلیل حق را هم بفهمند پایمال می‌کنند، انسان های بی منطقی که دلیل را می‌شنوند و با این که از پاسخ گویی به آن هم عاجزند، اما نمی‌پذیرند. به هرحال قرآن برای هدایت همۀ انسان‌ها آمده است اما همۀ آن‌ها هدایت نمی‌شوند و کسانی می‌توانند از نورانیت قرآن استفاده کنند که زمینه در وجودشان مساعد باشد.

    هدایت گری قرآن، مانند باران است؛ باران با این که همیشه لطیف و زیبا است اما اگر در باغی ببارد گل می‌روید و اگر در شوره زاری ببارد خَس می‌روید. هردو باران است اما هر کدام به مقدار آمادگی خود استفاده می‌کند. قرآن کریم مایۀ شفاء و رحمت است اما نه برای همه بلکه برای مؤمنین.

    خدای متعال در سورۀ اسراء، آیۀ 82 می‌فرماید: «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنینَ وَ لا یَزیدُ الظَّالِمینَ إِلاَّ خَساراً» (و از قرآن آنچه را که براى مؤمنین شفا و رحمت است فرو می‌‌فرستیم [شفا از امراض معنوى و اجتماعى] و بر ستمکاران جز زیان [روحى و اجتماعى] نمی‌‌افزاید.) پس عده‌ای با آیات قرآن هدایت می‌شوند و عده‌ای دیگر خسارت می‌بینند.

    قرآن برای هدایت همۀ انسان ها، نه فهم همۀ انسان ها

    مطلب مهم و قابل توجه دیگر اشتباهی است که عده‌ای را به انحراف کشانده که چون قرآن برای هدایت همۀ انسان‌ها آمده است پس همۀ مردم می‌توانند از آن استفاده کنند؛ درحالی‌که این عقیده از انحرافات بزرگی است که سعادت انسان را به خطر می‌اندازد. فهم قرآن کریم به تخصص نیازمند است و کسانی که تخصص فهم  آن را نداشته باشند چگونه می‌توانند بدون رجوع به متخصص و دین شناس (مجتهد) از مفاهیم آن بهرمند شوند؟!

    پس قرآن برای هدایت همۀ مردم آمده است اما برای فهم همۀ آنها نیست، و دقیقاً مانند علم پزشکی است که برای سلامتی همۀ انسان ها آمده است اما کسانی که متخصص نیستند نمی‌توانند به بهانۀ اینکه علم طب برای تندرستی انسان ها است در آن اظهار نظر کنند.

    برای همین بود که اهل بیت(علیهم‌السلام)  از تفسیر نابجای قرآن نهی می‌فرمودند و گاهی مردم را تهدید می‌کردند که اگر کسی قرآن را تفسیر به رأی کرد جایگاهش آتش است.[15]

    7ـ  دخول در بهشت

    هفتمین اثر احسان در وجود انسان، دخول در بهشت است. البته این اثر مخصوص محسنینی است که اهل ایمان باشند و الا کسانی که ایمان به خدا ندارند با احسان کردن نمی‌توانند وارد بهشت شوند.

    خداوند متعال در آیات 15 و 16 از سوره ذاریات می‌فرماید: « إِنَّ الْمُتَّقینَ فی‌ جَنَّاتٍ وَ عُیُونٍ * آخِذینَ ما آتاهُمْ رَبُّهُمْ إِنَّهُمْ کانُوا قَبْلَ ذلِکَ مُحْسِنینَ» (به یقین پرهیزکاران در باغ‌ها و چشمه‌سارهایى هستند در حالى که آنچه را پروردگارشان [از نعمت‌هاى آخرت] به آنان عطا کرده دریافت می‌‌کنند، زیرا که آنان پیش از آن [در دنیا] نیکو و نیکوکار بودند.)

    مشابه همین آیه، در سورۀ مرسلات آیات 41 تا 44  آمده است: «إنَّ الْمُتَّقینَ فی‌ ظِلالٍ وَ عُیُونٍ * وَ فَواکِهَ مِمَّا یَشْتَهُونَ *کُلُوا وَ اشْرَبُوا هَنیئاً بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ * إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (به‌یقین پرهیزکاران در [زیر] سایه‌ها و [بر لب] چشمه‌هایند و [در کنار] میوه‌ها از هر رقم که اشتها کنند. بخورید و بیاشامید، گوارا باد، به پاداش آنچه انجام می‌‌دادید حقّا که ما نیکوکاران را این گونه پاداش می‌‌دهیم.)

     8 ـ نیل به مقام عندالهی

    اثر هشتم، دسترسی به مقام بزرگ عندالهی است. مقام عندالهی فوق بهشت و تمام نعمت های بهشتی است و بهشتیان نیز چون در کنار پروردگار خود قرار دارند احساس لذت فوق العاده‌ای می‌کنند.

    قرآن کریم نیز در آیه 34 سوره زمر می‌فرماید: «لَهُمْ ما یَشاؤُنَ عِنْدَ رَبِّهِمْ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ» (براى آن‌هاست در نزد پروردگارشان هر چه بخواهند این است پاداش نیکوکاران.)

      احتمال دیگری که در آیۀ شریفه وجود دارد این است که خود محسنین نزد پروردگارشان نیستند اما آنچه را بخواهند نزد خداوند متعال می‌یابند. اگر این معنا هم برای آیه صحیح باشد نتیجۀ آن همان مقام عند الهی می‌شود زیرا بهشتیان از نزد خدا، چیزی به غیر از هم‌جواری با او را نمی‌خواهند.

    در آیۀ 29 سورۀ احزاب در مورد زنان پیامبر(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) می‌فرماید: «وَ إِنْ کُنْتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ فَإِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْمُحْسِناتِ مِنْکُنَّ أَجْراً عَظیماً» (و اگر خدا و رسول او و خانه آخرت را می‌‌خواهید، به‌یقین خداوند براى نیکوکاران شما پاداش بزرگى مهیّا کرده است.) در این آیه نیز یکی از مصادیق «اجر عظیم» همان مقام «عندالهی» است.

    کلمۀ «مِنْکُنَّ» به این دلالت دارد که تمام زنان پیامبر(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) محسنات نبودند بلکه بعضی از آن ها مانند حضرت خدیجه(سلام‌الله‌علیه) از محسنات بودند. به بیان دیگر این آیه جواب شبهۀ وهابیان نیز هست که معتقدند هرکس همسر پیغمبر(صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) باشد «أُم المؤمنین» هم هست.

    9ـ معیّت با پروردگار

    نهمین اثر احسان در وجود انسان، معیت با پروردگار است یعنی خداوند همواره در دنیا و آخرت همراه انسان های محسن است. این همراهی خدا با محسنین باعث می‌شود که نیکوکاران در دنیا هیچ نگرانی و دلواپسی نداشته باشند و اگر چه سختی ها و مشکلات و مصائبی هم در زندگی آنان است ولی با آسایش و آرامش زندگی دشوارشان را سپری می‌کنند.

    در واقع، نه در میدان جنگ و کارزار، و نه در بیماری ها و ... و نه در مشکلات زندگی کمرشان خم نمی‌شود.

    داستان آیت الله میرجهانی

    مرحوم آیت الله میرجهانی نقل می‌کردند: «در زمان جوانی پاهایم بسیار درد می‌کرد به طوری که نمی‌توانستم بدون عصا راه بروم و در حرکت نیز چون نمی‌توانستم پاها را از زمین بلند کنم کشان‌کشان راه می‌رفتم. روزی دوستانم پیشنهاد دادند که به امام‌زاده‌ای که در سینۀ کوهی بود برویم. من هم پذیرفتم. بالآخره حرکت کردیم و صبح زود به امام‌زاده رسیدیم.

    حدود دو ساعت مانده به ظهر بود که به دوستانم گفتم برای تجدید وضو به پایین کوه و کنار رودخانه می‌روم که بتوانم تا اذان ظهر برگردم. دوستانم ممانعت کردند که حالا تا اذان ظهر فرصت باقی است عجله نکن! اما چون کار خاصی نداشتم به طرف رودخانه به پایین کوه آمدم.

    با اینکه خیلی برایم سخت بود ولی آهسته‌آهسته و کشان‌کشان خود را به کنار رودخانه کشاندم. وقتی وضو گرفتم و آماده شدم به طرف امام‌زاده برگردم، ناگهان آقایی را دیدم که در کنارم ظاهر شدند. چهرۀ آقا بیشتر شبیه به دهقانان بود و برای همین فکرم کار نمی‌کرد که بفهمم این شخص چه کسی است؟

     او کنار من آمد و سلام و احوال‌پرسی کرد  و گفت: آقای میرجهانی پایتان چطور است؟ خیلی درد می‌کند؟ گفتم: بله.  فرمود: می‌خواهید پایتان را خوب کنم؟ گفتم: اگر بتوانید بله. او کنارم نشست و چاقویی از پایش در آورد و آن را بالای ران من گذاشتند و چاقو را از روی لباس تا پایین پا کشیدند. همین طور که چاقو را حرکت می‌داد درد پا هم از بالا به طرف پایین می‌آمد و شدیدتر می‌شد. و وقتی به نوک پا رسید آن قدر دردش زیاد شد که دیگر نمی‌توانستم تحمل کنم.

     وقتی چاقو را از روی مچ پا رد کرد تمام دردی که داشتم از پا بیرون رفت. بعد از آن به من گفت بلند شو و روی پایت بایست! من طبق عادت گذشته می‌خواستم با عصا بلند شوم اما او عصا را گرفت و به آن طرف پرتاب کرد و فرمود بدون عصا بلند شو! من هم با کمال ناباوری از روی زمین بلند شدم و دیدم پاهایم سالم است و هیچ دردی در آن ها احساس نمی‌کنم.

    خیلی خوشحال شدم و صورتم را به طرف دوستانم برگرداندم که آن‌ها را از موضوع مطلع کنم، اما همین‌که صورتم را برگرداندم آن شخص غایب شد. با سرعت به طرف امام‌زاده رفتم. وقتی دوستانم مرا در آن وضعیت دیدند از علت آن سوال کردند. پرسیدم شما آن آقا را ندیدید؟ گفتند: نه. من هم جریان را برایشان نقل کردم ».

    ایشان نفرمودند که آن شخص امام زمان(علیه‌السلام) بودند یا نه و تا دلیل هم نداشته باشیم، نمی‌توانیم چنین نسبتی بدهیم. به هر حال ممکن است یکی از نزدیکان آقا بوده باشند.

    در این مورد نیز به دو آیه از قرآن اشاره می‌نماییم:

    1ـ سورۀ عنکبوت آیۀ 69

    «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»‌ (و کسانى که در راه ما [با نفس خود و دشمن ما] جهاد کردند به یقین آن‌ها را به راه‌هاى [وصول به مقام قرب] خود راهنمایى می‌‌کنیم، و همانا خداوند با نیکوکاران است.)

    2ـ سورۀ نحل آیۀ 128

    «إِنَّ اللَّهَ مَعَ الَّذینَ اتَّقَوْا وَ الَّذینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (به‌یقین خداوند با کسانى است که پروا پیشه کرده‌اند و کسانى که نیکوکارند.)

    «الحمد‌لله رب العالمین»


    [1]. بحار الانوار، ج62، بیروت، ص315.

    [2]. غرر الحلکم و دررالکلم، ص87.

    [3]. قال رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم: «یُحِبُّ اللَّهُ الْعامِلَ إذَا عَمِلَ أنْ یَحْسُنَ»، نهج الفصاحة، ص801.

    [4]. اصول کافی، ج3، الاسلامیة، ص263.

    [5]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السّلام قَالَ: «... فَلَمَّا مَاتَ إِبْرَاهِیمُ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم ... رَأَى النَّبِیُّ صلّی الله علیه و آله و سلّم فِی قَبْرِهِ خَلَلًا فَسَوَّاهُ بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ: إِذَا عَمِلَ أَحَدُکُمْ عَمَلًا فَلْیُتْقِنْ الحدیث»، اصول کافی، ج3، الاسلامیة، ص263.

    [6]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ علیهماالسّلام فِی حَدِیثٍ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم نَزَلَ حَتَّى لَحَدَ سَعْدَ بْنَ مُعَاذٍ وَ سَوَّى اللَّبِنَ عَلَیْهِ وَ جَعَلَ یَقُولُ نَاوِلْنِی حَجَراً نَاوِلْنِی تُرَاباً رَطْباً یَسُدُّ بِهِ مَا بَیْنَ اللَّبِنِ فَلَمَّا أَنْ فَرَغَ وَ حَثَا التُّرَابَ عَلَیْهِ وَ سَوَّى قَبْرَهُ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم: إِنِّی لَأَعْلَمُ أَنَّهُ سَیَبْلَى وَ یَصِلُ إِلَیْهِ الْبَلَاءُ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ عَبْداً إِذَا عَمِلَ عَمَلًا أَحْکَمَهُ»، وسائل الشیعه، ج3، ص230.

    [7]. غرر الحکم و درر الکلم، ص22.

    [8]. اسراء، 53.

    [9]. لقمان، 2تا4.

    [10]. کسانی‌که در زمان های قدیم در جنگ شرکت میکردند ابزار جنگ مانند اسب وشمشیر و کفش و ... را باید خودشان تهیه می کردند و اگر کسی فقیر بود نمی توانست در جنگ حرکت کند.

    [11]. نَرْوِی أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله و سلّم قَالَ لِعَدِیِّ بْنِ حَاتِمِ طَیِّئٍ: «دُفِعَ عَنْ أَبِیکَ الْعَذَابُ الشَّدِیدُ لِسَخَاءِ نَفْسِهِ» (روایت شده رسول خدا صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم به عدى به حاتم طائى فرمودند: خداوند عذاب‌ را به‌خاطر سخاوت از پدرت دور کرده است.)، بحار الانوار، ج68، بیروت، ص354.

    [12]. غرر الحکم و درر الکلم، ص217.

    [13]. لقمان، 2و3.

    [14]. قالَ اللهُ تعالی: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ» (این کتاب والارتبه جاى شکى در آن نیست، مایۀ هدایت پرهیزکاران است.)

    [15]. قَالَ [رسولُ الله] صلّی الله علیه و آله و سلّم: «مَنْ فَسَّرَ الْقُرْآنَ بِرَأْیِهِ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»، محجة البیضاء، ج2، ص250.

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار