أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و أقدمهم، سیدنا و مولانا احمد ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی أهل بیته المعصومین، لا سیما مولانا بقیه الله فی أرضه عجل الله تعالی فرجه و جعلنا من خیر أعوانه و أنصاره و من الطالبین لثار جده و جدته
صلوات الله و سلامه علیهما
آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی حضرت آیت الله مهدوی حفظه الله است که در روز سه شنبه ، 3/6/ 1388 مصادف با چهارم ماه مبارک رمضان 1430، در مدرسهی علمیۀ ملا عبدالله پیرامون صفت سخاوت و ایثار ایراد شده است که با توجه به ضیق وقت سعی شده است با حد اقل تغییرات از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل شود.
در جلسات گذشته به بیان صفت رذیلهی بخل و آثار و عوامل ایجاد آن پرداختیم . مطالبی را به صورت تفصیلی بیان نمودیم. صفتی که در مقابل این رذیله قرار دارد صفت سخاوت است که به بیان تعریف، آثار و عوامل آن میپردازیم. صفت دیگری که با این بحث مناسبت دارد صفت ایثار است، صفتی که بالاتر از سخاوت، و از کمالات مهم انسانی است که به سادگی نمیتوان آن را تحصیل نمود. زیرا شخص سخیّ مازادِ از زندگی خود را به دیگران میبخشد در حالی که انسان ایثارگر دیگران را بر خود مقدّم انداخته و چیزی را که به آن محتاج است به دیگران عطا میکند.
در قرآن کریم در مورد سخاوت هیچ آیه ای ذکر نشده است اما حدود هفت آیه برای ایثار وجود دارد. در مورد کلمات مترادف سخاوت هم مانند « جود » آیه ای ذکر نشده، و کلمهی « جودی » که در یکی از آیات آمده، نام کوهی است که کشتی حضرت نوح بر آن مستقر شد و به معنای عطا و بخشش نیست.
البته آنچه در ایجاد صفات خوب اخلاقی باید مورد توجه قرار گیرد مقدّم بودن مرحلهی تخلیه بر تحلیه است. یعنی انسان سالک باید در ابتدا و با زحمت فراوان صفات زشت را از خود دور نماید آن وقت به راحتی صفات خوب را میتواند جایگزین کند. این جایگزینی مانند شخصی است که میخواهد بدن خود را به بوی عطر آغشته کند اما هنوز لباس و بدنش کثیف است.
طبیعی است که چنین شخصی هرچقدر هم بوی خوش استعمال کند نتیجه نمیگیرد. و یا کسی که میخواهد آب تمیز را وارد حوض آب نماید با این که هنوز آب کثیف حوض را تخلیه نکرده است. او هم به نتیجهی دلخواه دست نمییابد.
انسان هایی که میخواهند اَحباب را وارد قلب خویش نمایند نیز باید اول اغیار را بیرون کرده تا جای آمدن اَحباب باز شود. اول باید « لا الهَ » گفت سپس « الله» وارد قلب میشود. اولیای الهی و در رأس آنها حضرت بقیه الله الاعظم ارواحنا له الفدا نیزدر جلساتی قدم میگذارند که فضای آن آماده و مناسب باشد و آلوده به ناخالصی و گناه نباشد.
صفت سخاوت نیز هنگامی وارد وجود انسان میشود که انسان بتواند با هر زحمت و تلاشی که مقدور است بخل از آن بیرون کرده باشد تا سخاوت به زودی مستقر شود.
تعریف سخاوت
با تعریفی که از بخل شد، معنای سخاوت نیز آشکار میشود. بخل حالتی در وجود انسان بود که انسان در اثر آن صفت، در جا هایی که باید بخشش کند، امساک میکند و اعم از موارد مالی و اخلاقی و معنوی هم بود که به طور مفصل توضیح داده شد. [1]
سخاوت عبارت است از روحیهای که در وجود انسان قرار دارد که شخص را به عطا و بخشش در مقام عمل میکشاند اگر چه کسی از او درخواست نکرده باشد.
مثلا شخص سخاوتمند کسی را در خیابان میبیند که مشغول تعمیر وسیلهی نقلیهی خودش است. این شخص بدون اینکه صاحب وسیله از او درخواست کرده باشد به کمک و یاریش میشتابد.
گاهی سخاوت در عفو و بخشش است. قرآن کریم میفرماید : « َ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْو » [2] یعنی از تو در مورد انفاق سؤال میکنند، در پاسخ بگو عفو کنید. در تفسیر این آیه آمده است که ابن عباس میگوید عده ای که دارایی اندکی هم داشتند و همان را انفاق کرده بودند.
خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله رسیدند، پرسیدند: ما دیگر چه چیزی انفاق کنیم؟ پیامبر صلی الله علیه و آله در پاسخ فرمودند: عفو کنید! یعنی اگر کسی حقی از شما ضایع کرده او را حلال کنید.
عفو کردن از مصادیق بزرگ سخاوت است زیرا بسیاری از انسان ها حاضرند سخاوت در امور مالی داشته باشند و مبلغ زیادی را هم بذل و بخشش کنند اما نمیتوانند کسی را که ظلمی به آنها کرده ببخشند و میگوید حسابش را برای قیامت گذاشتم. انسان سخاوتمند در همه چیز سخاوتمند است.
اگر کسی صفت بخل را خوب بشناسد ضد آن را که سخاوت و ایثار باشد به خوبی میشناسد که گفته اند « تُعرَفُ الاشیاءُ بِاَضدادِها » یعنی شناخت هرچیزی به شناسایی ضد آن است.
تعریف ایثار
ایثار از کلمهی « اثر » است و اثر همان مکان و جای موجودی است که خود آن، موجود نیست مانند نوشتهی کسی که میگوییم اثر فلانی است. کلمات « ایثار »، « تأثیر » و « تأثّر » نیز با اثر هم خانواده اند. [3]
ایثار در کلام اهل لغت
کتاب صحاح اللغه
در کتاب صحاح اللغه در مورد کلمهی « اثر » آمده است که « اثر » همان مصدر « اثره الحدیث » است. یعنی وقتی گفتاری را از کسی نقل میکند میتواند بگوید « ذکرت کلماته » اما به جای آن میگوید« اثره الحدیث » یعنی کلام او را نقل کردم.
کلمهی « اثر » به معنای « ما بقی من رسم الشیئ » یعنی آنچه از ترسیم چیزی باقی میماند را اثر آن گویند .
مثال دیگری که در صحاح اللغه آورده است جملهی« ضربه السیف » است یعنی گاهی با شمشیر روی چیزی میزنید و در اثر آن ضربه، چیزی قطع میشود، به آن چیز قطع شده اثر گویند.
کلمهی « مأثور » نیز از همین خانواده است و وقتی در مورد حدیثی گفته میشود این حدیث مأثور است به این معنا است که از اهل بیت علیهم السلام نقل شده است و در واقع میگوییم این اثر معصومین علیهم السلام است. مراد از حدیث مأثور این است که « یَنقُلُه خَلفٌ عَن سَلَف » یعنی گفتاری است که نسل بعدی از نسل قبلی نقل میکند.
از کلمات دیگر « آثار النبی » صلی الله علیه و آله و سلم است که منظور از آن سنت ها و روش هایی است که از آن حضرت باقی مانده است.
کلمهی « اثاره » هم از همین خانواده است که وقتی گفته میشود « اثاره من علم » یعنی باقیماندهی علم خوب.
کلمهی « تأثیر » به معنای ابقاء اثر شیئ است و وقتی اطلاق میشود که اثر چیزی باقی گذاشته شود.
در کتاب مصباح اللغه نیز تعابیری مانند همین ذکر شده است که آن را تکرار نمیکنم.
کتاب مقاییس اللغه
در کتاب مقاییس اللغهی ابن فارس مطالب قابل توجه دیگری ذکر شده است که به آن اشاره مینماییم.
ایشان میگوید کلمهی اثر دارای سه معنا است :
معنای اول، تقدیم الشیئ است به معنای مقدم انداختن چیزی بر دیگری، که کلمهی ایثار هم از همین گرفته میشود.
معنای دوم، ذکر الشیئ است به معنای یاد کردن چیزی.
معنای سوم، رسم الشیئ است یعنی چیزی را ترسیم کردن، که هم میتواند روی سنگ یا کاغذ یا هر چیز دیگری باشد. ایشان بعد از بیان این تقسیم میفرماید منظور از اثر، « بَقِیهُ ما یُری مِن کُلِ شَیئ » است. یعنی باقیماندهی هر چیز را اثر میگویند. بنا بر این ممکن است خود آن چیز از بین رفته باشد اما اثر آن موجود باشد. اما اگر خود شیئ موجود باشد دیگر به خود آن چیز اثر نمیگویند.
جملهی دیگری که در ادامهی همین تعریف آورده است عبارت « ما لا یُری » است. یعنی باقیماندهی هرچیز ممکن است دیدنی هم نباشد اما همین که یک علقه و ارتباط عرفی و عامیانه ای بین اثر و صاحب اثر باقی مانده است آن را اثر گویند.
کتاب « عین »
در کتاب « عین » نوشتهی جناب خلیل که در سال 175 هجری از دنیا رفته و به همین خاطر که از کتب کهن و قدیمی به شمار میرود مورد توجه بسیاری قرار گرفته است نیز به معنای این کلمات پرداخته شده است. البته مطالب آن به خاطر قدمتی که دارد و ما را بر معنای لغات در قرن دوم هجری رهنمون میسازد ارزش زیادی دارد.
ایشان میفرماید : معنای اثر « الاستِغناءَ وَ الِاتّباع » است یعنی اثر، پیگیری و دنبال یک چیز رفتن است که گاهی در فارسی میگوییم در قفاءِ فلانی بر آمد یعنی به دنبال او حرکت کرد.
کتاب مفردات راغب
در کتاب مفردات راغب اصفهانی (متوفی 565) میفرماید : « اَثرُ الشَیئِ حُصولُ ما یدُلُ عَلی وُجودِه » یعنی اثر شیئ به دست آوردن چیزی است که دلالت کند برخودِ آن چیز، و به این حصول اثر میگویند.
کلمهی دیگری که ایشان ذکر میکند « مئآثر » است که به هر اثری اطلاق نمیشود و منظور از آن اثر به قید خوب بودن است. [4]
ایشان در ادامه میفرماید لفظ اثر گاهی برای برای فضل و ایثار عاریه گرفته میشود به این بیان که لفظ اثر فقط بر یک معنا دلالت دارد و آن اثری است که از چیزی باقی میماند اما گاهی در معنای فضل و تفضّل نیز استعمال شده است که در نتیجه وقتی به صورت استعاره استعمال شود به معنای برتری دادن و یا برتری داشتن است که به معنای ایثار هم بی ارتباط نیست و برای همین ایشان در ادامهی بحث وارد آیهی 8 از سورهی حشر میشوند که پیرامون آن صحبت خواهیم کرد.
بنا بر آنچه ذکر شد میتوانیم این گونه به جمع بندی برسیم که ریشهی ایثار همان اثر به معنای رسم یک چیزی است مضافا به اینکه دیگران را بر خود مقدم میاندازد. این تقدیم دیگران بر خود در واقع همان ابقای اثر است؛ زیرا اگر این نعمت را در اختیار دیگران نگذارد خودش استفاده میکند اما انسان ایثار گر آن اثری را که خود به او نیاز دارد در اختیار دیگران میگذارد.
نکتهی خاصی که میتوان از آن در جاهای دیگر هم استفاده کرد خصوصیت باب های افعال و تفعیل است.
برخی از لغات عربی را هم میتوان در باب افعال استعمال نمود و هم در باب تفعیل، مانند کلمات کَرُمَ و حَسُنَ که در هر دو استعمال میشوند.
تفاوت الفاظی مانند اکرام و تکریم، و یا احسان و تحسین، و ایثار و تأثیر بسیار مهم است. زیرا هردوی آنها در متعدی بودن مشترک اند یعنی هر دو هم به فاعل نیاز دارند هم به مفعول، اما زمانی گوینده از باب افعال استفاده مینماید که توجهش به صدور از فاعل است و میخواهد بیان کند که عمل به فاعل قائم است اگر چه به مفعول هم رسیده است اما گوینده در ذهنش به مفعول توجهی ندارد. اما اگر گوینده رسیدن به مفعول را بخواهد عنوان کند از باب تفعیل استفاده میکند. برای مثال زمانی که میخواهد بگوید کرم از چه کسی صادر شد از کلمهی اکرام، و وقتی میخواهد بگوید به چه کسی کرم نمود کلمهی تکریم را به کار میبرد.
کلمهی ایثار و تأثیر نیز همین تفاوت را دارند یعنی هرگاه کسی بخواهد بگوید اثری از من صادر شد که لازمهی باقی ماندن آن اثر، تقدیم شیئی بر شیئ دیگر است از کلمهی ایثار استفاده کرده و هرگاه نخواهد صدور از فاعل را بیان کند و به اثری که بر مخاطب گذاشته توجه داشته باشد از کلمهی تأثیر استفاده میکند.
این دو کلمه اگر چه در زبان فارسی تفاوت چندانی ندارند اما در زبان عربی با هم بسیار متفاوت اند.
مطالبی پیرامون سخاوت
از تعابیری که در مورد سخاوت وارد شده است این است که سخاوت خُلق عظیم پروردگار است. منظور از خُلق، روحیه ای نیست که در وجود انسان ها قرار دارد بلکه یکی از صفات کمالیه ای است که در وجود پروردگار عالم قرار دارد.
البته ارزش صفات کمالیه مانند یکدیگر نیست و خدای مهربان برخی از آنها مانند سخاوت را بسیار دوست میدارد و از همین رو است که اگر این صفت در بندهی کافری هم باشد که خدارا قبول ندارد، به برکت همین روحیه به او لطف زیادی روا میدارد که به برخی از آنها اشاره مینماییم.
داستان سامری گوساله پرست
وقتی حضرت موسی علی نبینا و اله و علیه السلام از میعاد خود بازگشت و متوجه شد که سامری قومش را فریب داده و گوساله پرست نموده است بسیار ناراحت شد و با برادرش جناب هارون به مجادله و دعوا پرداخت.
قرآن کریم میفرماید موسی چنان موهای سر برادرش را گرفت و تکان داد که الواحی را که از کلمات پروردگار در کوه طور قرار داشت را به زمین انداخت و پیشانی برادرش را گرفت و با تندی او را مؤاخذه کرد که چرا زحمات مرا بر باد دادی و و جلوی سامری را نگرفتی!
هارون در پاسخ گفت من میتوانستم جلوی سامری را بگیرم اما اگر این کار را میکردم اختلافی در بین مردم ایجاد میشد و ترسیدم مرا به خاطر این اختلاف مورد عتاب قرار دهی. [5] حضرت موسی سامری را دستگیر کرد و او را مورد مؤاخذه قرارداد و از چگونگی منحرف کردن مردم سؤال کرد.
سپس تصمیم گرفت او را اعدام کند که از جانب خدای متعال به او وحی شد که سامری را نکش! زیرا او مرد سخاوتمندی بود. [6] آری خداوند متعال به خاطر روحیهی سخاوتی که در سامری بود حکم او را تخفیف داد با اینکه او مستحق مرگ بود.
البته بخشش و تخفیف حکم از اختیارات امام معصوم علیه السلام و همچنین مجتهد جامع الشرایطی است که قائم مقام امام علیه السلام است و تمام اختیارات امام را دارد.
داستان فرزند حاتم طائی
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به عدی فرزند حاتم طایی فرمودند : پدرت به خاطر سخاوتی که داشت از عذاب شدید در امان ماند.[7]
آزادی اسیر سخاوتمند
بعد از یکی از جنگ ها اسرای زیادی را خدمت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله آوردند و حضرت به امیرالمومنین علیه السلام دستور گردن زدن آنها را صادر کردند. اما در بین اسرا یکی را استثنا کردند و فرمودند: این شخص را گردن نزن! خود آن اسیر از پیامبر صلی الله علیه و آله سؤال کرد که چرا مرا از دوستانم جدا کردی در حالی که جنایت همهی ما یکسان بود!؟
حضرت فرمودند : خدای متعال به وحی کرد که تو در قومت سخاوتمند هستی و به همین خاطر تو را به قتل نمیرسانم! اسیر وقتی این جمله را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنید به دین اسلام علاقمند شد و شهادتین را گفت مسلمان شد. [8]
با این که صفت سخاوت در دین اسلام از چنین جایگاه بالایی برخوردار است اما بعضی از مردم تمام عمرشان را در بخل به سر میبرند و از ترس اینکه مبادا با بذل و بخشش به دیگران فقیر شوند از این کمال مهم بی نصیب میمانند.
علت دیگر بخل ورزی و دوری از سخاوت، غفلت و هوشیار نبودن است یعنی بدون توجه به آخرت و کمالات آخرتی و معنوی عمر خود را در امور دنیوی صرف میکند و در این روز مرگی آهسته آهسته در سرازیری مرگ قرار گرفته و به مرور از خواب غفلت بیدار میشود و در آن حالت به فکر سخاوت میافتد.
از عوامل دیگر بخل ورزی در زندگی، محروم کردن فرزندان از میراث است چرا که برخی از افراد دچار فرزندان صالحی نیستند و برای دور کردن آنها از مال، در طول عمر خویش بخیلانه زندگی میکنند و در اواخر عمر نیز سخاواتمند شده و اموالشان را در کار های خیر مصرف میکنند تا به ورثه چیزی نرسد.
البته اگر کسی بگونه ای بیمار شده که بیماری او منجر به فوت شود شرعا مالک اموال خود نیست و با او مانند میت برخورد میشود و نمیتواند در اموال خود تصرف کند و حق انفاق ندارد. مگر اینکه تمامی ورّاث او راضی باشند. تنها اختیاری که چنین شخصی از اموال خود دارد، تصرف در یک سوم اموال خود میباشد که اگر این مقدار را هم در راه خدا انفاق کند دیگر نمیتواند برای بعد از فوتش وصیت کند.
بنابراین انسان عاقل تا قبل از اینکه خود را در آستانهی مرگ ببیند، با اختیار خود مبادرت به انفاق در راه خدا میکند و همین عمل اختیاری او است که موجب وصول به کمال و سعادت دنیا و آخرت میشود. انفاق در هنگام مرگ همچون توبهی دم مرگ است که خداوند آن را نمیپذیرد. زیرا انسانی که در آستانهی مرگ قرار میگیرد و در این حال « اََستَغفِرَالله رَبّی وَ اَتوبُ اِلَیه » میگوید، توبه ی او ارزشی نخواهد داشت.
فرعون نیز تا قبل از آنکه در حال غرق شدن قرار بگیرد به نصیحت های حضرت موسی علیه السلام توجهی نمیکرد اما هنگامی که در حال غرق شدن قرار گرفت گفت اکنون توبه میکنم.
اما جبرئیل امین بر دهان او زد و فرمود : « آلْآنَ وَ قَدْ عَصَیْتَ قَبْلُ وَ کُنْتَ مِنَ الْمُفْسِدینَ » [9] یعنی ( به او گفته شد ) الآن ( که وقت توبه گذشته )؟! در حالى که پیش از این نافرمانى کردى و از تبهکاران بودى.
پیامبر اکرمصلی الله علی و آلهدر روایتی میفرمایند : « إِنَّ اللَّهَ یُبْغِضُ الْبَخِیلَ فِی حَیَاتِهِ السَّخِیَّ عِنْدَ وَفَاتِهِ »[10] یعنی خداوند نسبت به کسی که در زمان حیات خود بخیل بوده و هنگام مرگ سخی میگردد بسیار غضبناک و خشمگین است. و بدتر از این گروه کسانی هستند که در هنگام مرگ هم انفاق نمیکنند بلکه وصیت میکنند تا ورثه بعد از فوتشان فلان امر خیر را انجام دهند.
شخصی وصیت کرد که بعد از مرگش انبار خرمایی را صدقه دهند و ورثهی او نیز این کار را کردند. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یک دانه از آن خرما ها را با دست مبارکشان برداشته و فرمودند : اگر این یک دانه خرما را با دست خود انفاق کرده بود ارزش و ثواب آن بیش از انفاق انبار خرمایی بود که ورثهی او برایش صدقه دادند! این به آن معنی است که انفاق فقط کمک کردن به دیگران نیست بلکه آنچه که اهمیت دارد کمک کردن به خودمان است، زیرا اگر چه یک انبار خرما بسیار بیشتر از یک دانه خرما انسان ها را سیر میکند اما از لحاظ میزان نتیجه ای که برای خود شخص انفاق کننده دارد انفاق یک دانه خرما با دست خود از انفاق انبار خرما شخص را به کمالش نزدیک تر خواهد کرد.
مرحوم پدر داستان شخصی را نقل میکردند که نزد عالمی رفته بود و به او گفته بود مقداری خمس بدهکارم اما دلم نمیآید با دست خودم آن را به شما بپردازم. آن پول را در منزل روی طاقچه ای قرار داده ام. اگر لطف کنید بر من منت بگذارید و تشریف بیاورید آن پول را بردارید از شما سپاس گذار خواهم شد. آن عالم هم وعده گذاشته بود و زمانی که برای برداشتن آن پول رفته بود شخص بدهکار شروع به توهین کردن به آن عالم کرده بود که چرا این چنین میکنید. اما با شناختی که آن عالم از اخلاق شخص بدهکار داشت اعتنایی به توهین های او نکرد و پول را برداشت و رفت. بعد از آن هم شخص بخیل خود را به محضر آن عالم رساند و از او تشکر کرد.
بنابراین انسان عاقل با چه اطمینانی وصیت میکند که فلان مقدار خمس یا زکات بعد از فوتش بپردازند و چگونه آخرت خود را به دست فرزندانش میسپارد. چه بسیار انسان هایی که از دنیا رفتند و ورثه به وصیت آنها عمل نکردند.
یک نفر از همین اشخاص نزد من آمده و می گفت برادر و خواهر هایم سهم خود را نمیدهند تا خمس مال پدرمان را پرداخت کنیم. من هم در جوابش گفتم شما باید مقدار خمسی را که به سهمتان تعلق میگیرد حساب کنید و بعد آن را از مال خود خارج کنید. زیرا تصرف در مالی که خمس به آن تعلق گرفته است شرعا حرام است.
نمونه های دیگری هم هستند که با گذشت چند سال از فوت پدر یا مادر هنوز خمسی را که به مال آنها تعلق گرفته خارج نکرده اند و اموال آنها در گوشه ای رها شده و میت نیز در عذاب به سر میبرد. از این رو است که نباید به ورّاث بعد از مرگ اطمینان کرد بلکه باید روحیهی سخاوت را در خود ایجاد کرده و با دست خود به انفاق در راه خدا بپردازیم به خصوص در مورد واجبات مالی.
نکتهی دیگری که امام صادق علیه السلام می فرمایند این است که انسان سخی باید سه شرط را رعایت کند.
اول - آنکه حال یسر و عسر برای او تفاوتی نکند. نباید این چنین باشد که تنها در زمان تموّل بخشنده باشد بلکه آن زمان هم که مال ندارد باید بخشنده باشد منتهی مقدارش را کم کند، زیرا این بخشندگی باعث ازدیاد رزق میشود. همین که انسان قسمتی را از مال خود خارج کند رزق او زیاد میشود همانند درختی که هر چه او را هرس کرده و شاخ و برگ او را میزنند میوه های آن زیاد تر میشود و این خصوصیتی است که در خارج کردن اموال به خصوص واجبات مالی قرار داده شده است؛ یعنی اول واجبات مالی خود را خارج کند که این کار باعث رشد مالی برای انسان میشود سپس به انفاق های مستحبی بپردازد. لذا انسان چه در حال یسر و چه عسر باید بخشش و جودِ خود را فراموش نکند.
دوم ـ انسان سخی باید سعی کند مال خود را به انسان مستحق ببخشد. اگر چه که به غیر مستحق هم می توان در غیر واجبات بخشش نمود. چرا که صدقات غیر واجب هیچ شرطی ندارد و در صدقات مستحبی فرقی بین غنی و فقیر نیست و لازم نیست حتما ذکر شود که این صدقه است. زیرا ممکن است گیرندهی مال ناراحت شود به همین خاطر تحت عناوین دیگری که موجبات ناراحتی شخص مقابل را هم فراهم نکند این صدقهی مستحبی را و لو به شخص غنی میتواند پرداخت کند.
مثلا چیزی را به همسایهی خود به صورت هدیه ( تعارفی ) عطا میکند و نیت میکند تا به عنوان صدقه ای برای سلامتی امام زمان علیه السلام باشد. آن همسایه به خاطر سابقهی بد ذهنی خود نسبت به صدقه ناراحت نخواهد شد، چرا که مردم تصور بدی نسبت به آن پیدا کرده و گمان می کنند حتما باید به انسان فقیر صدقه بدهند. مرحوم والد در این رابطه به ما توصیه مینمودند و از ما میخواستند در هنگام سفر صدقه بدهیم مثلا از میوه هایی که همراه خود برده بودیم به دیگر مسافران هم هدیه کنیم.
حال اگر پول به آنها بدهیم شاید ناراحت میشدند اما هنگامی که میوه ای هدیه کنیم و از آن نیت صدقه نماییم کسی ناراحت نخواهد شد.
مرحوم والد خود مقید بودند هر روز صبح که از منزل خارج میشدند چیزی مثل بیسکویت یا میوه های درخت را به همراه خود از خانه خارج کرده و اگر کسی را میدیندند به او میدادند و الا بر روی سکویی می گذاشتند تا رهگذری آن را بردارد و استفاده کند. عده ای هم که این رویهی ایشان را فهمیده بودند و میدانستند که آن صدقه از آن کیست به سراغش آمده و گاهی برای دستیابی به آن با هم نزاع میکردند. لیکن صدقات واجب را با توجه به شرایط خاصی که دارد تنها به فقیر باید داد اما صدقات مستحبی را به غیر فقیر نیز میتوان پرداخت کرد و این شرط دوم در واقع شرطی برای صحت صدقه نیست بلکه شرط کمال صدقه است به این معنی که خوب و شایسته است که صدقهی خود را به دست مستحق برسانیم اگرچه که صدقات مستحبی را به غیر مستحق نیز میتوان داد.
سوم ـ امام علیه السلام فرمودند : « یَرَى أَنَّ الَّذِی أَخَذَهُ مِنْ شُکْرِ الَّذِی أَسْدَى إِلَیْهِ أَکْثَرُ مِمَّا أَعْطَاهُ»[11] یعنی باید شخص انفاق کننده معتقد باشد که بهره ای را که از این انفاق نصیب او شده است بیشتر از آن مقداری است که به دیگران عطا نموده باشد. انسان سخی باید عقیده داشته باشد زمانی که مالی را انفاق می کند و بعد از آن خدا را به خاطر این انفاق شکر میکند ارزش این شکر بیشتر از آن چیزی است که او در انفاق از دست داده است. لذا امام علیه السلام بحث شکر را در ادامه مطرح میکند. و شایسته است داستان خرما را در این قضیه مجددا به یاد بیاوریم.
سرعت در بذل
نکتهی بسیار مهم دیگری که باید مورد توجه قرار گیرد سرعت در سخاوت است. انسانی که قصد بذل و بخشش دارد نباید دچار وقفه شود و در کمک کردن تعلل ورزد. زیرا شیطان به سرعت سراغ او رفته و از انفاق کردن منصرفش میکند.
تأخیر در بذل به بهانه هایی نظیر مشورت کردن، استخاره نمودن و مانند آن همگی از دام های شیطان است. از این رو است که قرآن کریم دستور به تسریع در کار خیر میدهد.
قرآن کریم در آیهی133 از سورهی ال عمران میفرماید : « وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ » یعنی برای دریافت مغفرت و بخشش الهی به سرعت اقدام کنید و توبه و استغفار را به آینده موکول نکنید.
در آیهی 148از سورهی بقره نیز میفرماید : « فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ » یعنی در انجام همهی کار های خیر از دیگران سبقت بگیرید و برای سبقت از دیگران در کارهای خیر سریعا اقدام کنید.
به همین خاطر است که روایات اهل بیت علیهم السلام ما را به تسریع در سخاوت دعوت میکند و میفرماید : « الوعد مرض الجود » یعنی وعده دادن ( و بخشیدن را به آینده موکول کردن) بیماری جود است و دوای آن سرعت در بخشش است. تأخیر در سخاوت و وعدهی انجام آن در آینده، همان مَرَضی است که گریبان سخاوت را گرفته و آن را از پای در میآورد و معالجهی آن هم سرعت در اعطا و بخشش است.
یکی از دوستان ما قصد داشت با همسرش به جمکران برود. میگفت: یک وعده غذا در منزل داشتیم که میشد بعد از بازگشت آن را میل کنیم. اما به ذهنم رسید آن را به عنوان صدقه برای سلامتی امام زمان علیه السلام به یکی از همسایه هایه مان بدهیم. ظرف چلو مرغ را به همسایه دادیم و با اتوبوس به طرف مسجد مقدس جمکران حرکت کردیم. در راه بازگشت به اصفهان خواب امام زمان علیه السلام را دیدم که مشغول تلافی کردن خدمات و زحمت های زائرین بودند. مثلا کسی که نان برده بود حضرت نیز در مقابل به او نان میدادند. کسی گوسفندی نذر کرده بود و آقا به او گوسفند میدادند. وقتی نوبت ما شد چون آن بشقاب غذا را برای آقا صدقه داده بودم حضرت یک بشقاب چلو مرغ به من دادند. من نیز از گرفتن استنکاف کردم و با امام علیه السلام گفتم آقا ما خودتان را میخواهیم، محبتتان را میخواهیم، ولایتتان را میخواهیم. امام علیه السلام در پاسخ فرمودند: باشد! آنچه را ما اهل بیت به شما میدهیم رد نکنید! ( کنایه از اینکه ما کمِ شما نمیگذاریم ) من هم چون در خواب صحنهی منزل خودمان را میدیدم از آقا خواهش کردم که اگر منت بر من بگذارید خودتان با دست مبارکتان غذا را در یخچال بگذارید. از خواب که بیدار شدم ماجرا را برای همسرم تعریف کردم. وقتی به منزل رسیدم درب یخچال را باز کردم و دیدم همان بشقاب غذا در یخچال است.
آری دار، دار مکافات است و همه چیز در عالم بالا ثبت و ضبط میشود و کار های اختیاری خوب و بد ما است که آینده را میسازد. اگر اعمال خوب و شایسته از ما سر بزند آیندهی خوبی را برای خود رقم زده ایم و اگر اعمال زشت و نا صالح از ما سر بزند نتیجهی سوء آن را خواهیم دید. پس همه چیز در اختیار خود انسان است.
در کربلا نیز اصحاب با وفای امام حسین علیه السلام اینچنین بودند که با اختیار خود سعادت ابدی را برای خودشان تحصیل کردند و کسانی که از همراهی امام علیه السلام سر باز زدند با اختیار خود دنیا و آخرت خود را نابود ساختند.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
[1]. از جملهی مصادیق بخل، بخل در سلام کردن، صلوات فرستادن، بخل در امر به معروف و نهی از منکر، بخل در دستگیری معنوی، بخل در احوالپرسی، بخل در صحبت کردن در جایی که وظیفه صحبت کردن باشد که امیر المومنین علیه السلام میفرمایند: « لَا خَیْرَ فِی الصَّمْتِ عَنِ الْحُکْمِ کَمَا أَنَّهُ لَا خَیْرَ فِی الْقَوْلِ بِالْجَهْلِ» (بحارالأنوار/ج2 /ص81 /باب 13/ح 82) یعنی هیچ خیری در سکوت نیست زمانی که انسان باید صحبت کند. و مثال های دیگری که به برخی از آنها در جلسهی قبل اشاره شد.
[2] . سورهی بقره، آیهی 219
[3] . برای توضیح این کلمات بعضی از نکات کلیدی را مطرح میکنیم که در همه جای لغت میتوانید از آن استفاده کنید.
[4] . در بعضی ار فراز های دعا آمده است « و المئاثر الباقریه» یعنی مکارم انسانی و کرامت های اخلاقی، که از امام باقر علیه السلام باقی مانده است.
[5]. این نکته دلالت بر اهمیت اتحاد دارد که مشرک شدن مردم را بر اختلاف بین آنها ترجیح داد.
[6] . « قَالَ أَوْحَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَى مُوسَى ع أَنْ لَا تَقْتُلِ السَّامِرِیَّ فَإِنَّهُ سَخِیٌّ » الکافی/ج4 /ص41
[7] . .« وَ رُوِیَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ لِعَدِیِّ بْنِ حَاتِمِ طَیٍّ: دُفِعَ عَنْ أَبِیکَ الْعَذَابُ الشَّدِیدُ لِسَخَاوَةِ» نَفْسِهِ مستدرکالوسائل/ج7 /ص14
[8]. بحارالأنوار/ج68 /ص354 /باب 87
[9] . یونس/91
[10] . بحارالأنوار/ج74 /ص175
[11] . بحارالأنوار/ج75 /ص229