أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و أقدمهم، سیدنا و مولانا احمد ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی أهل بیته المعصومین، لا سیما مولانا بقیه الله فی أرضه عجل الله تعالی فرجه و جعلنا من خیر أعوانه و أنصاره و من الطالبین لثار جده و جدته

صلوات الله و سلامه علیهما

 

آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی حضرت آیت الله مهدوی حفظه الله است که در روز        شنبه ، 7/6/ 1388 مصادف با هشتم ماه مبارک رمضان، در مدرسه­ی علمیه­ی ملا عبدالله پیرامون صفت سخاوت و ایثار ایراد شده است که با توجه به ضیق وقت سعی شده است با حد اقل تغییرات از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل شود.

 

در جلسه­ی گذشته حدود 50 اثر را برای صفت سخاوت بیان نمودیم.

 موضوعات دیگری که در این جلسه باید به آن پرداخته شود نشانه های سخاوت، عوامل ایجاد سخاوت و معالجه­ی سخاوت است که به بیان آن به صورت تفصیلی می­پردازیم.

اما روایتی که در این جا مناسب است از آن استفاده نماییم روایتی از امام صادق علیه السلام است که خطاب به فرزندشان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام فرموده اند که نکات روانشناسی مهمی را مطرح می­نمایند و ما قسمتی از آن را در اینجا نقل می­کنیم.

امام صادق علیه السلام می­فرمایند : « ِ یَا بُنَیَّ إِذَا طَلَبْتَ الْجُودَ فَعَلَیْکَ بِمَعَادِنِهِ » ای فرزندم! هر زماتی که به دنبال جود و سخاوت بودی باید به دنبال معدنش بروی، ( یعنی منبع آن را در درونت ایجاد کن تا صاحب صفت جود شوی )

پس همانا جود معادنی دارد و آن معادن نیز ریشه هایی دارد ( زیرا خود معدن ممکن است به طور مستقیم به جود منتهی نشود و از معدن به ریشه متصل باشد ) سپس از ریشه ها به تنه ها می­آید و بعد از آن به شاخ و برگ رسیده و سرانجام میوه می­دهد ( که میوه اش همان سخاوت است ) و هیچ گاه میوه­ای پاکیزه نمی­شود مگر اینکه شاخ و برگ درخت خوب باشد و آن شاخ و برگ وجود پیدا نمی­کند مگر به واسطه­ی ریشه ( که اگر اصل و ریشه  نباشد شاخ و برگی هم نیست) و ریشه ها نیز هیچ گاه خوب، طیب و پاکیزه نمی­شوند مگر اینکه معدن و منبع خوبی داشته باشد.» [1]

به عنوان مثال، معدن همان زمین حاصل خیز است که می­تواند ریشه های خوبی را در خود پرورش دهد. ریشه ها نیز بر روی شاخ و برگ اثر گذاشته و در نتیجه میوه های خوبی به بار می­نشیند.

پس برای دستیابی به میوه­ی سخاوت، باید با دنبال منبع و ریشه­ی آن رفت و علت را به وجود آورد تا معلول نیز به وجود آید. پزشک نیز برای درمان بیماری ها و ریشه کن کردن آنها به جستجوی علت بوده وبرای ریشه کن کردن معلول، علت از بین می­برد.

نشانه­های سخاوت

  1ـ اهمیت ندادن به خوردنی ها  

بحث امروز پیرامون علامات و نشانه های سخاوت است، علاماتی که انسان بتواند خود را با آن بیازماید و از وجود سخاوت در وجودش مطلع شود.

 

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی به چند نشانه اشاره نموده و می­فرمایند:«  وَ مِنْ عَلَامَةِ السَّخَاءِ أَنْ لَا یُبَالِیَ مَنْ [أَصْحَابُ‏] أَکَلَ الدُّنْیَا » ‏ [2]

« از نشانه های انسان سخاوتمند این است که خوردن دنیا برایش اهمیت ندارد » یعنی اگر انسان سخی در شرایطی قرار گرفت که غذای مناسبی نبود و یا اصلا غذایی نبود، برایش هیچ اهمیتی ندارد ( البته این به معنای اهمال و ترک وظیفه نیست که کسی به بهانه­ سخاوتمندی نسبت به انجام وظایفش بی مبالات باشد).

ارتباط این موضوع با سخاوت در این است که شخص سخیّ در هنگام انفاق، به خورد و خوراک خود توجهی نمی­کند و برایش مهم نیست که چیزی برای خودش باقی می­ماند یا نه. و به همین خاطر به راحتی انفاق می­کند و حتی اگر نیاز دیگران مهمتر از نیاز خودش باشد آن را مقدم می­اندازد در حالی که انسان­های بخیل یا کم سخاوت حاضر نیستند دیگران را بر خود مقدم بیاندزد و تا خود و خانواده و فرزندانش را سیر نکند به فکر دیگران نیست و این نشانگر مهم بودن خورد و خوراک در نزد انسان بخیل است.

در سیره­ی عملی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نیز آمده است که هیچ گاه در تمام عمر سه شب متوالی با شکم سیر نخوابیدند و به این مسائل اهمیت نمی­دادند. خادم آن حضرت انس بن مالک که سال ها در خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بود، داستان زیبایی را از ایشان نقل  می­کند و می­گوید: «روزهایی که حضرت محمد صلی الله علیه و آله روزه می­گرفتند من غذایی را برای افطار آماده می­کردم و ایشان بعد از اقامه­ی نماز در مسجد برای صرف افطاری به منزل تشریف می­آوردند. در یکی از شب ها آمدن حضرت صلی الله علیه و آله به طول انجامید به طوری که من مطمئن شدم جای دیگری افطار کرده­اند و غذای افطاری را خودم خوردم. وقتی غذا تمام شد حضرت صلی الله علیه و آله به منزل تشریف آوردند. از اطرافیانشان سؤال کردم که آیا پیامبر صلی الله علیه و آله برای افطار، منزل کسی بوده­اند؟ که با پاسخ اطرافیان متوجه شدم که پیامبر صلی الله علیه و آله در مسجد بوده و به سؤالات اطرافیان پاسخ می­دادند. از این اتفاق نگران شدم، چون از طرفی غذای پیامبر صلی الله علیه و آله را خورده بود و از طرف دیگر هیچ غذایی در منزل وجود نداشت و بسیار شرمنده شدم. برای همین خود را برای عذر خواهی از محضر پیامبر    صلی الله علیه و آله آماده کردم که اگر ایشان سراغ افطاری را گرفتند ماجرا را توضیح داده و عذر خواهی کنم.

اما پیامبر صلی الله علیه و آله چیزی نفرمودند و آن شب را گرسنه خوابیدند. اَنس با دیدن این صحنه بسیار شرمنده تر شد. گویا پیامبر صلی الله علیه و آله می­دانستند که انس افطاری را میل کرده و برای اینکه شرمنده نشود سکوت نموده و گرسنه خوابیدند. انس می­گوید من سال های سال منتظر بودم تا پیامبر صلی الله علیه و آله ماجرای آن شب را مطرح نمایند و من هم توضیح داده و عذر خواهی کنم اما تا آخر عمر مبارکشان به روی خود نیاوردند.»

البته این داستان نشانگر این است که پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله به اینگونه مسائل اهمیت    نمی­دادند.

بنا بر این انسان سخاوتمند اگر در شرایط کمبود، و یا نبود غذا قرار بگیرد احساس ناراحتی نمی­کند و به راحتی دیگران را بر خود ترجیح داده و انفاق می­نماید.

2ـ بی اهمیتی نسبت به اموال

نشانه­ی دیگر انسان سخاوتمند بی تفاوتی نسبت به دارایی دیگران است و انسان سخیّ چشم به اموال، خانه، لباس، فرزند، مدرک و بالاخره چشم به ریاست انسان­های دیگر نمی­دوزد. او از همه چیز به راحتی می­گذرد و از دارایی­های دیگران هم به راحتی چشم می­پوشد. برای همین چشم زخم در وجودش راه ندارد و نعمت­های دیگران برایش بزرگ جلوه نمی­کند. اما انسان بخیل و تنگ نظر چشم به نعمت­های دیگران دوخته و آنها را به چشم زخم مبتلا کرده و یا اینکه به آنها حسادت می­ورزد و اگر نتواند حسادت خود را عملی کند، کینه­ی دیگران را به دل می­گیرد.

پس برای انسان سخاوتمند ِملک و دارایی دیگران هیچ تفاوتی ندارد، خواه مؤمن باشند یا کافر، معصیت کار باشد یا مطیع، بلند مرتبه باشد یا پست.

3ـ  اطعام دیگران  

از نشانه های دیگر اطعام دیگران است .انسان سخاوتمند در حالی دیگران را اطعام می­کند که خودش گرسنه است و در شرایطی به دیگران لباس می­پوشاند که خود برهنه است. با این حال هیچ گونه چشم داشتی به دیگران نداشته و انتظار ندارد که از نعمت­های آنان استفاده نماید.

4ـ انفاق بدون چشم داشت

انسان سخی دائماً به دیگران نعمت می­دهد اما هیچ نعمتی را از کسی نمی­پذیرد و در واقع انتظار هیچ گونه تشکری را از دیگران ندارد. (البته اگر دیگران به او لطف کنند می­پذیرد زیرا نپذیرفتن نشانه­ی تکبر است چرا که  با قبول نکردن هدیه­ی دیگران خود را بالاتر از آنها    می­بیند. گاهی هم به انسان چیزی را تعارف می­کنند و او به خاطر اینکه میل ندارد نمی­پذیرد. دستور دین در این مواقع پذیرفتن هدیه­ی دیگران است اما اگر گیرنده واقعا میلی به آن غذا ندارد می­تواند آن را به نفر سومی هدیه کند و اگر او هم نیاز نداشت در اختیار فرد چهارم بگذارد و این عمل آن قدر تکرار می­شود تا بالاخره به دست نیازمند برسد.)

5ـ وارستگی از دنیا  

انسان سخاوتمند اگر تمام دنیا را به او بدهند، خود را مالک نمی­داند و اگر تمام دنیا را یک جا ببخشد به هیچ وجه نگران نمی­شود. این نشانه از علامت­های مهم سخاوت است که در    انسان­های عادی یافت نشده و منحصر به اهل بیت علیهم السلام است. البته تنها کسانی که غیر از معصومین سلام الله علیهم دارای این صفتند عالمان دینی و انسان­های وارسته­ای هستند که دورنمایی از این نشانه در آنها نمایان است. حضرت امام رضوان الله علیه یکی از مصادیق این خصوصیت بودند. به طوری که با اینکه ملیونها نفر در دنیا حاضر به جانفشانی در محضر ایشان بودند خودشان را کمتر و پایین­تر از همه دانسته و در مقابلِ یک فرزند شهید بسیار متواضع بودند. در شجاعت نیز آنچنان شجاع و بی باک بودند که فرمودند: "آمریکا هیچ غلطی نمی­تواند بکند"و ترس در وجودشان راه نداشت. این تواضع در مقابل انسان­های مؤمن و حتی کودکان، و آن شدت و موضع گیری در برابر دشمنان، از ویژگی­های برجسته­ی یک عالم دینی است.

مقام معظم رهبری حفظه الله تعالی نیز این چنین اند. در جلسه­ای که در محضرشان بودیم فرمودند: "شما مرا از نزدیک می­شناسید و می­دانید چه می­گویم. در وجود من ذره­ای علاقه نسبت به موقعیت رهبری نیست. اما از وظیفه­ای که بر دوشم گذاشته شده کوتاهی نمی­کنم و وظیفه­ام را محکم انجام می­دهم".

جمع شدن این دو حالت در وجود یک شخص که از طرفی هیچ گونه اهمیت برای پست و مقامش قائل نباشد و از طرف دیگر وظیفه­اش را به خوبی انجام دهد، نکته­ی بسیار مهمی است چراکه بعضی اشخاص نسبت به بعضی از کارها خود را بی اهمیت جلوه داده و در مقام عمل نیز تنبلی و کوتاهی می­کنند. اما عالمان دینی همواره در راستای انجام وظایف خود تلاش نموده و با اینکه علاقه­ای به دنیا ندارند از هیچ خدمتی کوتاهی نمی­کنند.

در اوائل دوران حکومت امیر المؤمنین علیه السلام، مردم به محضرشان شتافته و با ایشان بیعت  می­کردند. ابن عباس می­گوید: «روزی عده­ای از بزرگان برای زیارت امام علیه السلام آمده بودند. حضرت داخل خیمه نشسته و مشغول وصله کردن کفشهایشان بودند. ابن عباس وارد خیمه شد تا حضور بزرگان را به اطلاع حضرت برساند. امام علیه السلام به او فرمودند : " حکومتی که من بر شما دارم از این کفش در دید من کم ارزش­تر است. (کفشی که در دست مبارکشان بود یک لنگه و آن هم وصله داشت.) مگر اینکه بتوانم عدالتی را اجرا کنم و یا حق مظلومی را زنده نمایم".»

بنا بر این انسان سخاوتمند اگر همه­ی دنیا را مالک شود بازهم خود را اجنبی می­بیند و اگر تمام آنرا یک جا واگذار کند خود را ملامت نمی­کند.

قرآن کریم در سوره­ی حدید آیه­ی 23 می­فرماید: « لِکَیْلا تَأْسَوْا عَلى‏ ما فاتَکُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاکُمْ » یعنی« تا بر آنچه از دست شما رفت تأسف نخورید، و بر آنچه به شما داده شادمانى (بى‏جا) نکنید». اگر چه این آیه­ی شریفه در بیان زهد وارد شده است اما در مورد سخاوت نیز می­توان از آن بهره جست.

عوامل سخاوت  

1ـ یقین  

از عواملی که صفت سخاوت را برای انسان به وجود می­آورد "یقین" است. انسان با ایمان هر مقدار خدا را بیشتر بشناسد و بر ایمانش افزوده شود بر سخاوت او نیز افزوده می­شود.

 

 زیرا خداوند را پشتیبان خود دانسته و هیچ ترس و نگرانی در او راه ندارد.

از طرف دیگر هر مقدار از ایمانش کاسته شود، در مقام عمل نیز دچار اشکال شده و کم کم اعمال صالح را کنار می­گذارد و نسبت به آن کاهل می­شود که از جمله­ی آن اعمال صالح سخاوت است.

ابناء دنیا و انسان­هایی که هم و غمّشان دنیاست، برای بدست آوردن دنیا تمام تلاش خود را بکار گرفته و از هیچ کاری فرو گذار نمی­کنند. اما نسبت به آخرت و مسائل معنوی می­گویند خدا کریم است و ما به او توکل می­کنیم.

امام هفتم علیه السلام می­فرمایند : « لَا یَشْغَلْکَ رِزْقٌ مَضْمُونٌ عَنْ عَمَلٍ مَفْرُوضٍ » [3] یعنی« مراقب باش رزقی که از طرف پروردگارت ضمانت شده تو را از عمل واجب محروم نکند.»

2ـ  علوّ همت  

از عوامل دیگر ایجاد سخاوت همت بالاست و هر مقدار همت انسان بالاتر شد سخاوت او نیز بیشتر می­شود زیرا انسان عالی همت دنیا را کوچک می­بیند و برای همین به راحتی انفاق    می­کند. به عنوان مثال کسی که از روی کوه صفه به تماشای اصفهان می­پردازد آن قدر دیدش وسیع است که هیچ عنایتی به جزئیات شهر ندارد و با اینکه شهر حقیقتا بزرگ است اما در دید او کوچک شده است. اما همین شخص وقتی به  داخل شهر بیاید خیابان ها را از هم تمیز داده و جزئیات در دیدش بزرگ می­شود.

 

3ـ توجه به مقصد نهایی

عامل سوم برای ایجاد سخاوت، توجه به مقصد یعنی هدف خلقت است. انسانی که به مقصد حقیقی خلقت توجه دارد و دنیا را در حال گذر می­بیند، دیگر به ذخیره سازی نپرداخته و به راحتی انفاق می­کند زیرا دنیا را محل زراعت و آخرت را محل برداشت می­داند.

در روایتی از امام صادق علیه السلام به این سه عامل اشاره شده که می­فرمایند: « السَّخَاءُ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْإِیمَانِ وَ لَا یَکُونُ مُؤْمِناً إِلَّا سَخِیٌّ وَ لَا یَکُونُ سَخِیّاً إِلَّا ذُو یَقِینٍ وَ هِمَّةٍ عَالِیَةٍ لِأَنَّ السَّخَاءَ شُعَاعُ نُورِ الْیَقِینِ وَ مَنْ عَرَفَ مَا قَصَدَ هَانَ عَلَیْهِ مَا بَذَلَ » [4] یعنی : سخاوت از اخلاق پیامبران است و آن پایه­ی ایمان انسان است انسان وقتی مؤمن واقعی می­شود که سخاوتمند باشد. و وقتی سخاوتمند می­شود که در ایمان به یقین رسیده و همت بالا داشته باشد؛ زیرا سخاوت شعاعی از نور یقین است و کسی که مقصد خود را بشناسد بذل و بخشش برایش آسان می­شود». ارتباط ایمان با سخاوت به اندازه ای است که مومن نمی­تواند بدون سخاوت ایمانش را حفظ نماید و انسان بخیل بالاخره ایمانش را از دست خواهد داد.

4ـ  عقل  

چهارمین عامل سخاوت « عقل » است. حد کامل عقل 120 درجه است لکن عقل­های متعارفی که در مردم وجود دارد از نصف هم کمتر است و عده­ی بسیار کمی می­توانند درکشان را از نصف به بالاتر افزایش دهند. برای همین است که انسان­های مختلف دارای شدت و ضعف عقلی هستند و برهمین اساس  سخاوت آنان نیز با یکدیگر تفاوت می­کند.

در زمان ظهور حضرت ولی عصر علیه السلام که به لطف ایشان عقل انسان­ها کامل می­شود، مردم از گناه و ظلم کناره گیری کرده و به بندگی خدا پناه می­آورند و سخاوت آنان نیز کامل   می­شود. بنا بر این یکی از وظایف ما رشد دادن عقل و درک است تا بتوانیم از آثار آن    بهره­مند شویم.

 

امیر المؤمنین علیه السلام می­فرمایند: «  اَلسَخاءُ ثَمَرةُ العَقل» [5] یعنی: «میوه­ی عقل سخاوت است» و هر چه عقل انسان از درون تقویت شود انسان سخی­تر می­شود.

در روایت دیگری می­فرمایند: « کَثرَةُ البَذلِ آیَةُ النَبل » [6] یعنی« کثرت بخشش نشانه­ی تیز هوشی است»

5ـ مردانگی   

صفت مروت و مردانگی در وجود انسان آثار و برکات فراوانی دارد. آثاری همچون وفای به عهد، راستگویی(ولو به ضرر خودش باشد) و سخاوت. انسانِ با مروت(زن باشد یا مرد) به راحتی انفاق می­کند و به ویژه اگر نیازی را در طرف مقابلش ببیند، سریعا اقدام می­کند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: « اَلسَخاءُ عُنوانُ المُرُوَءة وَ النَبل » [7]

یعنی:« سخاوت تابلوی مروت است»  و هرگاه انسان سخاوتمندی را دیدید بدانید که او صاحب مروت و جوانمردی است.

6ـ کرامت  

عامل دیگری که سخاوت را در وجود انسان ایجاد می­نماید کرامت است. انسان­های کریم، بزرگوار و صاحب فضائل اخلاقی هستند.

امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند: « بِکثرَةِ الإِفضالِ یُعرَفُ الکَریِم » [8] یعنی« بخشش زیاد نشانه­ی کریم بودن است».

در حدیث دیگر می­فرمایند: « سُنَةُ الکِرامِ تُرادِفُ الإِنعام » [9] یعنی« روش انسان­های کریم پی در پی نعمت دادن است» به طوری که تا آخرین لحظات عمر، همواره درحال انفاق به دیگران است.

 

در جای دیگری می­فرمایند: « لَذَةُ الکِرامِ فِی الإِطعامِ وَ لَذَةُ اللِئامِ فِی الطَعامِ » [10] یعنی                  « لذت انسان­های کریم در خوراندن است و لذت انسان­های پست در خوردن است.»

ارتباط کریم بودن با سخاوت در این است که انسان سخی نفسش را بالا می­بیند و هر چه انسان نفسش را بالا تر ببیند حاضر نیست با چیز پستی آن را معاوضه کند؛ زیرا آن قدر خود را بزرگوار می­داند که به راحتی از دنیا صرف نظر کرده و همواره انفاق می­کند.

 

اما انسان­هایی که نفسشان را در پستی می­بینند، و برای آن ارزش قائل نیستند در انفاق به دیگران نیز بخل می­ورزند و نه تنها بخل، بلکه به راحتی به گناه آلوده می­شوند و در واقع نفسشان را با گناه معاوضه می­کنند.

یکی از نکات بحث امر به معروف نیز همین است که برای تأثیر بیشتر، تا می­توانید طرف مقابل را بالا برده و به او شخصیت دهید تا گناه در دیدش حقیر و کوچک شود و خود را بالاتر از آن ببیند. اگر خوبی­های او را به زبان آورده و از او تعریف کنید و به او بگویید: "من باورم نمی­شد که این کار از شما سر بزند و شأن شما را بالاتر از این می­دیدم، حتما دلیلی داشته­اید که این گناه را مرتکب شدید." آهسته آهسته گناه در دیدش ذلیل شده و حداقل دیگر حاضر نیست آن گناه را جلوی شما انجام دهد چون فکر می­کند شما او را بزرگوارش می­دانید.

امیر المؤمنین علیه السلام به یک نکته­ی ظریف و دقیق روانشناسی اشاره کرده و فرموده­اند:          « مَنْ کَرُمَتْ عَلَیْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَیْهِ شَهْوَتُهُ » . [11] یعنی : کسی که نفسش نزد او کریم شد   خواسته­ی نفس در نظرش کوچک و ذلیل می­شود». چه اینکه آن خواسته­ی نفس گناه باشد، ترک واجب باشد و یا رذیله­ای اخلاقی مانند بخل باشد. به هر حال نفس با کرامت به او اجازه­ی بخل ورزی نمی­دهد.

در روایت دیگری می­فرمایند: « مَن کَرُمَت نَفسُه اِستَهانَ بِالبَذلِ وَ الإِسعافِ » [12] یعنی « کسی که نفسش در نزد او کریم شد، بخشش و اسعاف برای او خیلی آسان می­شود». مراد از « اسعاف » مساعدت و برآوردن حاجت دیگران است. یعنی انسانِ با کرامت همواره انفاق کرده و تمام تلاش خود را برای برآوردن خواسته­ی دیگران به کار می­گیرد ».

7ـ فقیر، فرستاده­ی خدا

هفتمین عامل سخاوت این است که انسان بداند شخص فقیر رسول و فرستاده­ی خداست و گمان نکند که او یک انسان معمولی است. چه رسد به اینکه او را پایین­تر و زیر دست خود بداند.

خواه آن فقیر کوچک باشد یا بزرگ، زن باشد یا مرد. در واقع احترامی که انسان سخی برای فقیر قائل است به خاطر خدایی است که آن فقیر فرستاده­ی اوست. توجه به این نکته عزم انسان را برای سخاوت جزم می­نماید.

امیر المومنین علیه السلام می­فرمایند : « إِنَّ الْمِسْکِینَ رَسُولُ اللَّهِ إِلَیْکُمْ فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّهَ وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ » [13] یعنی« مسکین فرستاده­ی خداست. کسی که به مسکین عطا می­کند به خدا عطا کرده و کسی که او را منع می­کند از خدا منع کرده است.»

 منع از خدای متعال که در این روایت اشاره شده است نظیر آیه­ی شریفه­ی قرآن است که در مورد قرض می­فرماید:« مَنْ ذَا الَّذی یُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً » [14] یعنی «کیست آن که به خداوند قرض الحسنه دهد تا خدا آن را برایش چندین برابر فزونتر کند؟! در حالی که انسان قرض دهنده،  قرض را در اختیار بنده­ی خدا قرار می­دهد نه خود خدا » .

در تاریخ آمده است که: امام سجاد علیه السلام چیزی را که انفاق کرده بودند از فقیر باز پس گرفتند، آن را بوسیدند و مجددا به او برگرداندند. گویا چیزی که به فقیر داده شد به دست خدا داده شده و امام علیه السلام برای تبرک آن را بوسیدند و دو مرتبه به فقیر باز گرداندند.[15]

 

 

 معالجه و تحصیل سخاوت

تفکر بر روی چند مسأله موجب تحصیل صفت سخاوت برای انسان می­شود،

1ـ تفکر بر آثار سخاوت  

از موضوعاتی که عزم انسان را برای تحصیل سخاوت جزم می­کند تفکر بر روی آثاری است که در جلسه­ی قبل به بیش از پنجاه مورد از آن اشاره شد.

2ـ تفکر بر فناء خود، دیگران و مال  

مورد دوم، تفکر بر  فنای خود انسان دیگران و  مال است. زیرا هم شخص انفاق کننده فانی می­شود هم کسی که به او انفاق می­کند وهم مالی که در راه انفاق هزینه می­شود.

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روایتی در مورد انسان ها و ارتباط آنها با دنیا این گونه می­فرمایند:  « مِلْکِی مِلْکِی وَ مَالِی مَالِی» انسان ها می­گویند این ها ملک من است ملک من است، مال من است مال من است. سپس فرمودند: « یَا مِسْکِینُ أَیْنَ کُنْتَ حَیْثُ کَانَ الْمِلْکُ وَ لَمْ تَکُنْ ؟! » ای مسکین! آن زمانی که این جهان هستی بود اما تو نبودی، کجا بودی؟ وَ هَلْ لَکَ إِلَّا مَا أَکَلْتَ فَأَفْنَیْتَ؟» آیا تو چیزی داری به غیر از چیزهایی که خوردی و فانی شد؟ أَوْ لَبِسْتَ فَأَبْلَیْتَ؟ یا لباسهایی که پوشیدی و بعد کهنه­اش کردی؟ أَوْ تَصَدَّقْتَ فَأَبْقَیْتَ؟ یا  صدقه­ای دادی و آنها را باقی گذاشتی؟»

پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله وسلم در این روایت به دو قسم از دارایی­های انسان اشاره فرمودند:

یکی نعمت­های مادی دنیا که نابود شدنی است مانند خوردنیها و پوشیدنیها، و دوم نعمت­های معنوی و آخرتی که همیشه باقی است.

« روزی مرحوم آیت الله شمس آبادی رحمه الله تعالی یک عدد دو ریالی به کسی داده بودند و گفته بودند این را برای خودت نگه دار. آن مرد در پاسخ گفته بود: به روی چشم! آقا مجدداً گفته بودند برای خودت نگه دار! آن شخص دوباره گفت: آقا! این پول را در جیبم می­گذارم و درِ آن را می­دوزم که مطمئن باشم خرجش نمی­کنم. آقا فرمودند: منظورم این نبود، بلکه می­خواستم وقتی از منزل بیرون رفتی آن را به فقیر بدهی تا برای خودت بماند ».

در فراز بعدی از همان روایت آمده است: «إِمَّا مَرْحُومٌ بِهِ وَ إِمَّا مُعَاقَبٌ عَلَیْهِ فَاعْقِلْ أَنْ لَا یَکُونَ مَالُ غَیْرِکَ أَحَبَّ إِلَیْکَ مِنْ مَالِکَ » یعنی  « به وسیله­ی مال یا مورد رحمت قرار می­گیری و یا مؤاخذه می­شوی. پس عقلت را به کار گیر و مواظب باش مال دیگران محبوبتر از مال خودت نباشد(و چشم داشتی به مال دیگران نداشته باشی)».

امیر المؤمنین علیه السلام نیز در روایت مشابهی می­فرمایند: « مَا قَدَّمْتَ فَهُوَ لِلْمَالِکِینَ وَ مَا أَخَّرْتَ فَهُوَ لِلْوَارِثِینَ » یعنی: «آن اموالی که در گذشته به دیگران داده­ای در ملک دیگران رفت و آنچه برای آیندگان گذاشتی از آنِ تو نیست، بلکه از آن وارثان است.

« وَ مَا مَعَکَ فَمَا لَکَ عَلَیْهِ سَبِیلٌ سِوَى الْغُرُورِ بِهِ کَمْ تَسْعَى فِی طَلَبِ الدُّنْیَا وَ کَمْ تَدَّعِی أَ فَتُرِیدُ أَنْ تُفْقِرَ نَفْسَکَ وَ تُغْنِیَ غَیْرَکَ »  چه چیز با توست؟ پس هیچ تسلطی در اموالی که نزدت حاضر است نداری مگر فریب!  چقدر به دنبال طلب دنیا می­دوی و تلاش می­کنی و چقدر دعا می­کنی؟ آیا فکر می­کنی اراده داری که خودت فقیر و دیگران را غنی نمایی»  [16]

3ـ انسان مالک ظاهری نه واقعی  

سومین عاملی که باعث می­شود روحیه­ی سخاوت در وجود انسان قرار گیرد توجه به این است که انسان خودش را مالک واقعی مال نداند. کسی که خود را مالک اموالش می­داند به راحتی نمی­تواند از آن چشم پوشی کرده و انفاق کند.

امام صادق علیه السلام در حدیث عنوان بصری در مورد انفاق فرمودند : « عبد بودن سه نشانه دارد؛ یکی از آن سه این است که انسان خود را مالک آنچه دارد نداند و بر این عقیده باشد که این مال، مال خداست تا بتواند در جایی هزینه کند که خدا به او امر کرده است.

و در ادامه نیز می­فرمایند: « زمانی که انسان خود را مالک اموالی که خداوند به او داده است نمی­داند، به راحتی انفاق می­کند.».

 

 

 

4ـ یقین به جبران  

در این مورد نیز روایات فراوانی وجود دارد. امام علیه السلام در روایتی می­فرمایند: «اگر یقین دارید که خدای تعالی جبران می­کند، پس چرا بخل می­ورزید؟!»

و در جای دیگر می­فرمایند: « « مَنْ صَدَّقَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالْعَطِیَّةِ » [17] یعنی «کسی که تلافی کردن پروردگار را تصدیق کند، به راحتی عطا می­کند و می­بخشد.»

5ـ بیشترین کمک سخی به خود اوست تا دیگران  

پنجمین عامل برای سخاوت این است که بدانیم انسان سخی بیشتر از آنچه به دیگران کمک می­کند به خودش کمک کرده است و اگر فقیر چیزی را از ما نگرفت و از عطای ما صرف نظر کرد فقط او متضرر نشده بلکه ما هم ضرر کرده­ایم.

امام حسین علیه السلام می­فرمایند : «مَن قَبِلَ عَطائَکَ فَقَد اَعانَ عَلی الکَرَم » یعنی « آن کس که کمکی را قبول می­نماید به کرم شما کمک کرده است.»

امام صادق علیه السلام می­فرمایند: « وَ یَرَى أَنَّ الَّذِی أَخَذَهُ مِنْ شُکْرِ الَّذِی أَسْدَى إِلَیْهِ أَکْثَرُ مِمَّا أَعْطَاهُ» [18] یعنی« انسان سخاوتمند معتقد است که بیش از مقداری که کمک کرده چیزی دریافت کرده است و آنچه که دریافت کرده است شکر نعمتی است که نصیبش شده است.» این نوع شکر ، تشکر عملی است. یعنی توانسته است نعمتی را که خداوند به او داده به جا مصرف کند.

6ـ ازدیاد عقل

از دیگر عوامل ایجاد سخاوت ازدیاد عقل است چنانچه قبلا نیز به آن اشاره شد.  هرچه عقل انسان بیشتر باشد سخاوت او نیز بیشتر خواهد بود. اما اکنون این سوال مطرح می شود که چگونه می توان عقل را زیاد کرد. در پاسخ به این سوال به دو روش برای ازدیاد عقل اشاره می کنیم:

 

1ـ تعقل؛ که منظور از آن بکار گیری عقل است چرا که هر چه انسان از عقلش بیشتر استفاده کند رشد  عقلی او نیز بیشتر می­شود.

2ـ انسان از انجام آنچه که به عقل ضربه می زند خودداری کند و بزرگترین چیزی که عقل انسان را کم می کند گناه است. انسان با هر گناهی که مرتکب می شود ضربه ای به عقل خود وارد می کند.

 از دیگر عواملی که بر طبق روایات باعث ضربه زدن به عقل می­شود کار لغو است.

در این مورد در روایت آمده است که کار لغو بیشترین ضربه را به عقل وارد می­کند که متاسفانه ما به آن اهمیت نمی دهیم. مثلا علی رغم آنکه می­دانیم دیدن فیلم سودی برای ما ندارد باز هم بدون دلیل خود را به دیدن آن مشغول می­کنیم و یا بدون دلیل صحبت می­­کنیم و یا صدایی مثل صدای رادیو را روشن می گذاریم. این گونه کار ها و در مجموع هر کار لغوی که از انسان سر می­زند عقل را کم می­کند.

برای همین انسان عاقل هیچ کار لغوی را مرتکب نمی­شود بلکه قبل از انجام عمل به نتیجه­ی آن توجه کرده و مانند تاجری که معامله­ی بیهوده انجام نمی­دهد از انجام آن صرفه نظر      می­کند( یعنی همانطور که تاجر معامله ای را که هیچ گونه سودی برای او نداشته باشد و یا سود آن کم باشد به گونه ای که جبران زحماتش را هم نکند انجام نمی دهد انسان عاقل نیز کار های لغو را ترک می­کند.

7ـ تحمیل کردن سخاوت به خود  

هفتمین عامل ایجاد سخاوت این است که انسان برای مدتی سخاوت را به خود عملا تحمیل کند.

 تحمیل عملی یعنی (با توجه به آنکه جایگاه سخاوت دل انسان است) در خارج و لو به اجبار هم که شده است انفاق کند که این نوع معالجه در معالجات اخلاقی قبلا هم ذکر شده است. در روایت شریف می­فرماید: « قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام إِذَا لَمْ تَکُنْ حَلِیماً فَتَحَلَّمْ » [19] یعنی

 « اگر حلیم نیستید پس حلم را محکم به خود ببندید » و در مقام عمل حلیم باشید اگر چه هنوز در وجود شما رسوخ نکرده باشد».

  در بحث ما نیز می فرمایند که اگر سخاوت ندارید مدتی به اجبار عطا کنید وکاری کنید که نامتان در اسامی خیّرین ثبت شود. در هر کجا که می­فهمید خیّرین جمع اند تا کمکی بکنند شما هم خود را آنجا حاضر کنید و خود را در ردیف آنها قرار دهید اگرچه که به مقدار کمی انفاق می­کنید.

شخصی را مشاهده کردم که برای انجام کار خیر نام فرزندانش را به صورت جداگانه در میان اسامی خیّرین ثبت می­کرد. اینکه پدری مالی رادر اختیار کودکش قرار دهد تا او انفاق کند و بدین وسیله نام فرزندانش را در طومار خیّرین ثبت نماید اثراتی را به دنبال دارد که یکی از آن، آثار معنوی آن است یعنی این کودک در آینده و در زمانی که بزرگ می­شود و لو به میزان کم هم که باشد  انفاق و بخشش می­کند.

داستان حضرت موسی و شعیب پیامبرعلیهما السلام

در پایان این بحثِ بسیار مختصر، به داستانی اشاره می کنم.

حضرت موسی علیه السلام به دختران شعیب  علیه السلام کمک نمود بدون اینکه هیچ گونه چشم داشتی در مقابل این عمل خود از آنها داشته باشد. زمانی که آن دو دختر آمده بودند تا به گوسفندان خود آب بدهند دیگران نوبت آن دو دختر را رعایت نمی­کردند. هنگامی که حضرت موسی علیه السلام آن صحنه را مشاهده کرد بدون آنکه مطلع باشد که آنها  دختران شعیب اند، بسوی چاه رفته واز آن آب بیرون کشید و برای گوسفندان آن دو دختر آورد و به گوسفندان آنها آب داد و به این ترتیب بخششی خوب را برای خدا انجام داد.

 بعد از آن به زیر سایه­ی درختی رفته و در حالی که خوابیده بود جمله ای را خطاب به خداوند متعال بیان کرد. فرمود:« رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیر» [20] یعنی « خدایا! آنچه خیر به من نازل کنی من به آن محتاجم ».  هنگامی که  حضرت موسی علیه السلام چنان بخششی را برای خدا انجام داد و بعد دست خود را به راحتی درب خانه­ی خدا بلند کرده و این دعای پر معنا را از خدا خواست، خداوند متعال هم دست او را می­گیرد، در حالی که نه در وطنش بود (زیرا از آنجا فرار کرده بود) ،نه سایه­ی پدر و مادر بالای سر او بود، نه هیچ گونه یار و یاوری داشت و نه پولی نزد او بود تا بتواند کاری انجام دهد خداوند برای او جبران می کند..

 دستگیری خداوند متعال بعد از آن بخشش و آن دعای خالصانه به این صورت بود که دختران شعیب هنگامی که به محضر پدر خود رسیدند به او گفتند جوانی بود که به ما کمک کرد و اگر چه که او مزدی از ما طلب نکرد اما شایسته است شما پاداشی به او بدهید حضرت شعیب علیه السلام هم که از خاندان انبیاء می­باشد درک می­کند که به آن جوان مدیون شده است.

 برای همین چون خود در سنین پیری قرار داشت  ( و بنا بر قول بعضی نابینا هم بود ) به دختران خود می­­گوید: بروید و او را بیاورید.

 آن دو نیز رفتند و او را صدا زدند و موسی نزد حضرت شعیب علیه السلام رسید. حضرت شعیب علیه السلام قبل از هر کاری سفره­ی غذا را پهن کرد و از او تقاضا کرد تا غذا بخورد. حضرت موسی علیه السلام علی رغم اینکه به خاطر سفری که انجام داده بود و هنوز چیزی نخورده بود گرسنه بود اما  هنگامی که چشمش به سفره غذا افتاد گفت: امکان ندارد از این غذا بخورم.  حضرت شعیب علیه السلام فرمود: چرا نمی خورید مگر شما گرسنه نیستید؟ موسی علیه السلام  فرمود: چرا گرسنه هستم اما ما از خاندانی هستیم که وقتی کاری را برای خدا انجام می دهیم در مقابل آن مزد نمی­گیریم و بیم آن را دارم که این غذا در مقابل آن خدمتی باشد که من انجام دادم.

حضرت شعیب علیه السلام  هم گفت: ما هم از خاندانی سخاوتمند هستیم و پذیرایی ما از مهمان در مقابل چیزی نیست. و با این تعبیر بیان نمود که این پذیرایی به عنوان مزد در برابر خدمات شما نیست. هنگامی که حضرت موسی علیه السلام از قصد او آگاه شد بسم الله گفته و شروع به خوردن غذا نمود و گرسنگی خود را بر طرف کرد. حضرت شعیب علیه السلام چون موسی علیه السلام را انسان خداشناسی یافته بود و به اوصاف او پی برده بود، محبتی در دل نسبت به او پیدا کرده بود.

(ما نیز که اکنون صفت حضرت موسی علیه السلام را می­شنویم محبتی در دل نسبت به او پیدا می کنیم و آرزو می­کنیم که ای کاش موسی علیه السلام  اکنون بود در نزد او می­رفتیم او را از نزدیک ملاقات می­کردیم ) این محبت و علاقه سبب شد تا بعد از پذیرایی، حضرت شعیب علیه السلام به موسی  بگوید که تصمیم دارم تا یکی از دخترانم را به ازدواج تو دربیاورم.

موسی علیه السلام گفت: من پولی ندارم که بخواهم به عنوان مهریه بپردازم. حضرت             شعیب علیه السلام در جواب فرمود: مشکلی نیست. گوسفندان مرا به مدت 8 یا 10 سال به چرا ببر زیرا من کسی را ندارم که حاضر شودگوسفندانم را به چرا ببرد و تا کنون دخترانم زحمت می­کشیده اند. حضرت موسی علیه السلام هم قبول کرد و فرمود اشکالی ندارد و ایستاد.

 قرآن کریم می­فرماید که حضرت موسی علیه السلام فرمود: هر کدامش که باشد ظلمی به من نشده. یعنی در مقابل این ازدواج که می­خواهم انجام بدهم چیز مناسب و خوبی است. و به این ترتیب این ازدواج سر گرفت و تمام شد. حال ممکن است کسی سوال کند که چرا شعیب علیه السلام چرای گوسفندان خود را مهریه قرار داد در صورتی که مهریه به دختر باید برسد اما چرای گوسفندان چیزی نبود که به دختران برسد؟ در جواب باید گفت که اگر حضرت موسی      علیه السلام داماد آنها نمی شد وظیفه به چرا بردن گوسفندان به خاطر کهولت سن حضرت شعیب علیه السلام بر عهده­ی دختران می بود .

داستان حضرت شعیب علیه السلام

جناب شعیب از روی عشق به پروردگار به شدت گریه می­کرد. آنچنان درب خانه­ی خداوند متعال گریه کرد که چشمانش نابینا شد. خداوند متعال بینائیش را به او باز گرداند اما او باز هم آنچنان گریه کرد که نابینا شد. خداوند متعال دو مرتبه چشمانش را به او باز گرداند. اما او برای بار سوم آنقدر گریه کرد که مجددا نابینا شد. این بود که از طرف خداوند متعال خطاب شد: ای شعیب! چرا این چنین گریه می کنی؟ اگر گریه ات به خاطر بهشت است آن را برایت ضمانت می­کنم.

 و اگر به خاطر خوف از جهنم است دوری آن را ضمانت می­کنم. شعیب عرض کرد که خدایا خودت می­دانی که برای رفتن به بهشت این چنین گریه نمی­کنم ؛ چرا که نعمتهای بهشتی اززش این گریه را ندارد. برای ترس از جهنم هم نیست بلکه من چنان عشقت در دلم افتاده که دیگر نمی توانم تو را نبینم. تو خدای نادیدنی هستی دوری تو را   نمی توانم تحمل کنم.

 خداوند متعال هم پاسخ داد: حال که این چنین است و تو این گونه به من اظهار علاقه می­کنی من هم به زودی خلیل خودم را خدمت گذار تو قرار می­دهم. خداوند متعال فرمود موسی را (که مقام بزرگی نزد خداوند متعال داشت) خادم تو قرار می­دهم. تو دوری مرا نمی­توانستی تحمل کنی از این روی ولیّ خودم را به عنوان خدمت گذار تو قرار می­دهم و حدود 8 سال او یعنی حجت خدا را به جای خداوند متعال می بیند.

 تمام انسان ها این گونه اند که اگر عشق خدا در دلشان باشد هیچ چیز آن را درمان نخواهد کرد مگر دیدار امام زمان علیه السلام. چرا که حجت خدا وجه الله است و وقتی انسان او را می­بیند گویا خدا را دیده و آتش دل او فروکش می­­کند.

 البته من احتمال می­دهم که حضرت شعیب علیه السلام بیش 8 یا 10 سال زنده نبوده اند یعنی نیاز نبود که بعد از این مقدار ایشان زنده بمانند؛ چرا که بعد از آن مدت حضرت موسی علیه السلام سفر کرده و در مسیر هدایت فرعون به مصر بازگشتند.  

 

 

السلام علیکم و رحمه الله و برکاته     

 

 

 

 

 


1 ـ بحارالأنوار/ج75 /ص201 / باب 23

1 ـ بحارالأنوار/ج68 /ص355 / باب87

1 ـ بحارالأنوار/ج75 /ص374 / باب 29

1 ـ مستدرک‏الوسائل/ج7 /ص17 /باب2

1 ـ غررالحکم/ص375  

2 ـ غررالحکم/ص377 /ح 8498

3 ـ غررالحکم/ص376 /ح8490

4 ـ غررالحکم/ص377 /ح8494

5ـ غررالحکم/ص377 /ح8495  

1 ـ غررالحکم/ص377 /ح 8499

2 ـ بحارالأنوار/ج67 /ص78 / باب 46/باب12

3 ـ غررالحکم/ص231 /ح 4609 

1 ـ وسائل‏الشیعة/ج9 /ص420 /باب22/ح12381

2 ـ سوره­­ی ­بقره، آیه­ی 245

3 ـ « کَانَ أَبِی إِذَا تَصَدَّقَ بِشَیْ‏ءٍ وَضَعَهُ فِی یَدِ السَّائِلِ ثُمَّ ارْتَدَّهُ مِنْهُ فَقَبَّلَهُ وَ شَمَّهُ ثُمَّ رَدَّهُ فِی یَدِ السَّائِل‏» الکافی/ج4 /ص

 

1 ـ بحارالأنوار/68 / 355 /باب 87/

2 ـ الکافی/ج4 /ص2/ح 4  

1 ـ بحارالأنوار/ج75 /ص229 /باب23

1 ـ الکافی/ج2 /ص112

1 ـ آیه­ی24 سوره قصص 

 

گروه بندی
کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار