أعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بسم الله الرحمن الرحیم

     

    الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و أقدمهم، سیدنا و مولانا احمد ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی أهل بیته المعصومین، لا سیما مولانا بقیه الله فی أرضه عجل الله تعالی فرجه و جعلنا من خیر أعوانه و أنصاره و من الطالبین لثار جده و جدته

    صلوات الله و سلامه علیهما

     

    آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی حضرت آیت الله مهدوی حفظه الله است که در روز         دو شنبه ، 9/6/ 1388 مصادف با  دهم  ماه مبارک رمضان، در مدرسه­ی علمیه­ی ملا عبدالله پیرامون صفت سخاوت و ایثار ایراد شده است که با توجه به ضیق وقت سعی شده است با   حداقل تغییرات از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل شود.

     

     آنچه در جلسه­ی گذشته به آن پرداخته شد در مورد صفت "ایثار" بود (تقدیم دیگران بر خود) که گفته شد، بالاترین درجه­ی سخاوت، ایثار است. انسان سخی نیاز خودش را برطرف کرده و مازادش را انفاق می­کند ولی در ایثار، ایثارگر دیگران را بر خودش مقدم می­اندازد در حالی که خودش محتاج تراست و برای همین ایثار بسیار با ارزش تر و  بالاتر از سخاوت است.

    بحث ایثار  از این جهت که انسان باید بطور دقیق همه­ی حد و حدود ایثار را بداند، مقداری مشکل و دقیق است. سؤالاتی از قبیل این که در چه جایی باید ایثار کرد؟ و آیا همیشه می­توان نیاز دیگران را بر نیاز خود مقدم داشت؟ و مباحثی از این دست که باید پاسخ آن را به صورت شفاف معین کرد. 

     

     

    به عنوان مثال از جاهایی که مسلما نمی­توان نیاز دیگران بر نیاز خود مقدم اندخت، جایی است که جان خود شخص به خطر بیفتد، مثلا بخواهد آبی را به دیگری بدهد و او را بر خودش مقدم بیاندازد، در حالی که طرف مقابلش زیاد تشنه نباشد و اگر خودش آب نیاشامد می­میرد. اینجا از مواردی است که نباید ایثار کند و دیگری را بر خود مقدم بیاندازد.

    بنابراین بحث ایثار بسیار دقیق است و با این که در علم اخلاق بسیار از آن مدح می­شود ولی متأسفانه موانع و حد و حدودش به طور واضح بیان نشده است.

    حق الناس و حق الله در ایثار

    نکته ی مهمی که در این بحث برای ما راه گشایی می­کند تفاوت حق الله با حق الناس است. به این بیان که در جایی که حکم الهی و حق الله مطرح باشد، نمی­توان ایثار نمود و از حکم خدا صرف نظر کرد.

    مثلا اگر کسی خواهشی کرد که با انجام خواسته­ی او حکم خدا انجام نمی­شود و یا خلاف آن صورت می­گیرد، ( اگر خواسته­ی او را مقدم کنیم ، مرتکب عمل حرامی شده ایم) در اینجا ایثار معنایی ندارد. بنابراین باید مواظب بود که در تقدیم خواسته­ی دیگری، حکم خدا پایمال نشود.

    عناوین کلی بحث

    در این زمینه چند عنوان کلی وجود دارد که بخشی از این عناوین در بحار الانوار، و بخشی دیگر در اصول کافی، و بخشی دیگر از آن در کتاب وسائل الشیعه آورده شده است.

    در تقدیم دیگران بر خود نباید آنچه راجح است بر حکم خدا ترجیح پیدا کند و حکم الهی زمین بماند.

    در اینجا به سه مورد از مواردی که از روایات اهل بیت علیهم السلام می­توان استفاده کرد، اشاره می­نماییم که در آنها دستور به عدم ایثار داده شده است.

    1ـ راجح و چیزی که انسان می­خواهد بر چیز دیگری آن را ترجیح دهد نباید مطابق دستور نفس انسان باشد و نباید خواهش نفس بر  اراده­ی الهی مقدم شود. (خواسته ی انسان یک چیزی است که خلاف اراده ی الهی است)

    2ـ گاهی راجح، دنیا است و شخص می­خواهد دنیا را بر آخرت مقدم اندازد که این کار هم از نظر لُغوی ایثار نام دارد ولی نه آن ایثاری که در اصطلاح علم اخلاق آمده است.[1]

     3ـ مورد سومی که نباید در آن ایثار کرد، ایثار حق بر باطل است. (یعنی حق را بر باطل مقدم کند) زیرا تقدیم حق بر باطل واجب است و ما اختیاری در مؤخر انداختن آن نداریم ، یعنی واجب است حتما حق را بر باطل مقدم کرد وهرگونه اقدامی غیر از آن حرام است.

    در تمام مواردی که بیان شد یک عنوان کلی وجود دارد که آن حق الله است. ایثارگر نباید حق الله را پایمال کند و حتی باید حکم خدا را بر سایر خواسته ها مقدم اندازد؛ چه این که خواسته­ی خودش باشد یا دیگران. یعنی همه ی این عناوین منحصر می شود به این که حکم خدا نباید پایمال شود.

    بنا بر آنچه بیان شد، موضوع صحبت ما منحصر به جایی می­شود که حکم خدا پایمال نشود.    ( مانند ایثار در موضوعاتی مثل ایثار در لباس، در غذا، در وسیله­ی نقلیه و امثال آن)

    البته این بحث مقداری طولانی خواهد شد زیرا بیان جزئیات، مقداری مشکل است و این نگرانی وجود دارد که اگر کسی با ذهن خالی  بحث های آینده را مطالعه کند و از آن نتیجه بگیرد در حالی که مطالب گذشته را مطالعه نکرده باشد به نتیجه­ی مطوب دست نیابد.

     پس لازم است برای نتیجه گیری مثبت، تمام جلساتی که به این موضوع اختصاص دارد با هم مطالعه و بررسی شود.

     

     

    بنا بر این آنچه مورد بحث ما قرار می­گیرد حق الله نیست بلکه حق الناس است و در حقوقی است که اختیارش با ما است. یعنی می­توانیم غذا را خودمان بخوریم یا به شخص دیگری انفاق کنیم که این جا جایی است که ایثار مطرح است. یعنی نمی خواهد حکم خدا را پایمال کند بلکه می­خواهد حق کسی را بر حق خودش مقدم کند.

    ایثار حق بر باطل  

    ایثار حق بر باطل از نظر شرعی واجب است. هر گاه حق  و باطلی را با هم در جایی دیدیم، واجب است ، حق را بر باطل مقدم کنیم. مثلا موقعیتی پیش می­آید که اگر بخواهد راست بگوید متضرر می­شود ولی چون حکم خدا راستگویی است، و اگر دروغ بگوید خداوند متعال را نافرمانی کرده است در این حالت  حق را بر باطل ایثار می­کند.

    یعنی  در چنین جایی واجب است انسان حق را بر باطل ترجیح دهد حتی اگر باطل به نفع،  و حق به ضرر انسان باشد.در این موقعیت است که میزانِ ایمان اشخاص مشخص می­شود و آن کس که مردانگی دارد هر اتفاقی بیفتد از راستگویی دست بر نمی دارد.

    امام صادق علیه السلام می فرمایند: « یکی از حقایق ایمان این است که حق را بر باطل ترجیح بدهی ولو حق به ضرر تو تمام شود و باطل به نفع تو باشد و همچنین ( حقیقت ایمان این است که ) گفتارت از علمت تجاوز نکند ». (یعنی به اندازه ی علمت صحبت کن و آنگاه که نسبت به مطلبی جاهلی، بگو نمی­دانم ). [2]

    ابوذر از قول پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم نقل می­کند که حضرت فرمودند: « حق را بگو حتی اگر تلخ باشد» [3]

     

      داستانی است که اطلاعی از صحت آن ندارم که گفته شده: شبی که منزل پیامبر اکرم       صلی الله علیه و آله را در مکه محاصره کرده و قصد جان حضرت را داشتند، ابوذر پیامبر صلی الله علیه و آله را در یک گونی قرار داده و بر دوشش انداخته و از منزل پیامبر صلی الله علیه و آله که توسط کفار محاصره شده بود بیرون آورد.

    آن شب هم چهل نفر از چهل قبیله برای قتل رسول الله صلی الله علیه و آله آمده بودند که همه در کشتن حضرت سهیم باشند و سفره­ی اسلام و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را جمع کنند.

    ابوذر در چنین وضعیت خطرناکی درحالی که پیامبر صلی الله علیه و آله بر دوشش بود از خانه خارج شد. یکی از کفار از او سؤال کرد : آنچه که بر دوشت داری چیست؟ ابوذر هم گفت حضرت محمد صلی الله علیه و آله است. آن ها خندیدند و گفتند: " ما را دست می اندازد چون ما             می خواهیم پیامبر صلی الله علیه و آله را بکشیم ولی ابوذر می­گوید ایشان بر دوش من است".

    آنچه بر جناب ابوذر واجب بود، حفظ جان مبارک پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود و ایشان با راستگویی این وظیفه­ی خطیر را به خوبی انجام دادند زیرا اگر دروغ می گفتند باعث حساس شدن مشرکان می­شد. لذا بهترین راه را راستگویی دانسته و به وسیله ی آن ذهن دشمنان را منحرف کرد تا تجسس نکنند.

    البته باید دقت داشت که حفظ جان مؤمن واجب است، خواه از طریق راستگویی باشد و خواه از طریق دروغگویی باشد. برای همین نباید کسی گمان کندکه همیشه باید راست گفت ولو این راستگویی منجر به کشته شدن یک مؤمن شود بلکه در این موارد دروغ گفتن واجب   می­شود.

    جناب ابوذر نیز حکم شرعی را خوب می­دانسته ولی چون دروغگویی در آن موقعیت کاربردی نداشته است و با راستگویی می­توانسته ذهن افراد را منحرف کند، از آن طریق پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را از خطر جانی حفظ می­نماید. [4]

     

    البته پیرامون شخصیت جناب ابوذر ذکر این نکته ضروری است که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مدالی پر افتخار به ایشان عطا کرده و فرمودند: «آسمان سایه نیانداخته است بر کسی که راستگو تر از ابوذر باشد».[5]

     روایات اهل سنت نیز مانند شیعیه، بر راستگویی جناب ابوذر مهر تأیید می­زند. بنابر این اهل سنت باید در مقابل این روایت پاسخ دهند که ابوذرِ "راستگو" بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله چه کسی را وصی و جانشین ایشان می­دانست. اگر ذره­ای انصاف داشته باشند همین یک نکته برای تبیین حق کافی است.

    و این چراغی است پر فروغ که پیامبر صلی الله علیه و آله برای بیان صراط مستقیم، بعد از خودشان بر افروختند تا کسی نتواند بگوید ما نمی­دانستیم و جای هیچ گونه شک و اختلافی در تشخیص اراده­ی  الهی برای جانشینی رسول خدا صلی الله علیه و آله وجود نداشته باشد. و جناب ابوذر نیز چه خوب به سفارش پیامبر صلی الله علیه و آله عمل نمودند آنجا که حضرت به او فرمودند: «همیشه حق را بگو اگر چه تلخ بوده و به ضرر تو باشد».

    در روایت دیگری وارد شده که مردی روستایی خدمت امام صادق علیه السلام رفت و سؤالی نمود که جواب حضرت خلاف خواسته ی آن مرد بود یعنی مایل بود حضرت طور دیگری جواب می دادند.[6]

    وقتی امام علیه السلام کراهت و ناخوشایندی را در چهره ی او مشاهده کردند آن مرد را نصیحت کرده و فرمودند: « یَا هَذَا اصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ فَإِنَّهُ لَمْ یَصْبِرْ أَحَدٌ قَطُّ لِحَقٍّ إِلَّا عَوَّضَهُ اللَّهُ مَا هُوَ خَیْرٌ لَه » یعنی « ای فلانی ! روی حق صبر کن( وحکم خدا را اجرا کن ) هر چند بهره ای از دستت برود.

     و بدان هر کس بر حق صبر کند، حتما خداوند بهتر از آن چیزی که از دست داده به او عطا خواهد کرد».[7]

    از این بیان امام علیه السلام فهمیده می­شود که اجرای حکم الهی توسط آن مرد باعث می­شد چیزی از دستش رفته و ضرر مادی ببیند.

    از سوی دیگر مسلمانانی که دین راسخ و ایمان قوی ندارند، تا وقتی که ضرری متوجه دنیایشان نشده، ادعای دینداری می کنند اما زمانی که اندک مشکلی سر راه آنها قرار گیرد، به راحتی دنیا را به دین و حکم الهی ترجیح داده و می­فروشند. به این کار ایثار و مقدم داشتن خواهش نفس بر دستور خدا می­گویند. مثل کسانی که حقوق واجب مالی مانند، خمس و زکات و بدهی مردم.–که برعهده ی آنها ست – را ادا نکرده و به توجیه بافی رو می­آورند.

    امیر المؤمنین علیه السلام پیرامون این موضوع در نهج البلاغه می فرمایند:

    «هر گروهی که از دینشان کم بگذارند تا دنیای خود را اصلاح نمایند ، خداوند متعال حتما دری را به سوی آنها باز می کند که ضرر بیشتری بر آنها وارد می شود». [8]

    یعنی مردم گمان می­کنند ترجیح دستور دین باعث می شود که از نظر مادی و دنیایی ضرری به ایشان وارد شود بنابراین چون می­خواهند از این ضرر جلوگیری کنند، به دستور خدا عمل نکرده و برای جلب منفعت دنیایی بر می­آیند در حالی که باید بدانند خداوند حتما ضرر بسیار بیشتر از آنچه به خاطرش به دستور دین عمل نکرده اند، به آنها می­رساند.

    البته باید دانست که این قاعده برای انسان های دین دار است وگرنه خدای متعال جزاء و مکافات انسانهای بی دین را به بعد از مرگ موکول کرده تا آنجا به حسابشان رسیدگی شود و با عذاب های غیر قابل مقایسه با سختی های این دنیا، عذاب شوند.

     ولی کسی که دین دار است، خداوند مهربان از روی لطف و کرامتش، ضرر بیشتری به او وارد می­کند تا سرش به سنگ خورده و متنبه شود.

    و این بیداری باعث شود اشتباه خود را جبران نماید تا مبادا جزای کار حرامی که مرتکب شده به آخرت موکول شود.

    در جای دیگری امیر المؤمنین علیه السلام در این باره می فرمایند : برترین مردم نزد خداوند متعال کسی است که عمل به حق نزد او محبوبتر باشد، هر چند این ترجیح باعث ضرر و کمبود او شود و اندوه و ناراحتی در پی داشته باشد. با این وجود حق را بر باطل مقدم می­اندازد هر چند باطل فایده ای را به سمت او جلب کند. [9]

    نکته ی بسیار مهمی که در این حدیث به آن اشاره شده این است که بسیاری از مردم           می گویند : اگر این کار حق است چرا عده ی کمی طرف دار آن هستند؟! یعنی گاهی اوقات معیار حق و باطل در نظر مردم، زیاد یا کم بودن تعداد طرف داران است که زیادی طرف دار اثبات کننده ی حقانیت بوده و کمی پیرو نشانگر بطلان. در حالی که چنین نیست. گاهی حق طرفداران  زیادی دارد و گاهی هم افراد کمی به دنبال حق حرکت می­کنند.

    در انتخابات های جمهوری اسلامی هم نمونه هایی داشته ایم که گاهی با جو سازی، جبهه ی باطل ترجیح داده می­شد و گاهی بر عکس.

     بنابر این، اکثریت هیچ گاه ملاک و معیار محسوب نمی­شود. اگر شما به حقانیت حق پی بردید، دیگر از کمی یاوران ناراحت نباشید.

     به عنوان نمونه در جنگ جمل امتحان شدیدی اتفاق افتاد؛ چرا که در زمان رسول اکرم      صلی الله علیه و آله حق و باطل کاملا معلوم و از هم جدا بود. یعنی در یک طرف مسلمانان حضور داشتند و طرف دیگر کفار.

     لذا تشخیص حق و باطل چندان سخت نبود اما بعد از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله، فقط پیروان وصیِ بر حقِ رسول الله ، اهل تلاوت قرآن و نماز شب نبودند بلکه طرف مقابل نیز نماز شب می­خواندند و صدای تلاوت قرآنشان بلند بود.

     

     در چنین موقعی که هر دو طرف به یکسری ظواهر پای بند هستند و یک شعار و یک ادعا دارند ، تمایز حق از باطل بسیار مشکل می­شود. [10] و دیگر نمی توان برای تشخیص حق به "مسلمان" بودنِ تنها اکتفا کرد. در چنین مواردی از روی ادعا و حسن ظاهر مدعیان نمی­توان به حقانیت آنها پی برد بلکه ابتدا باید حق راشناخت و سپس این حق را ترازوی سنجش افراد و گروهها قرار داده و حق را سنگ محک ادعاها ساخت و این مهم فرموده ی امیر المؤمنین    علیه السلام  است : « حق را بشناس تا اهل حق را بشناسی  ».[11]

    این کلام نورانی در جنگ جمل در حالی از لبان ایشان صادر شد که مردی خدمت ایشان آمد و گفت آقا من دچار شک شده ام . چرا که هم شما و یارانتان اهل نماز و قرآن هستید و هم طرف مقابل شما ! و من تردید نمودم که آیا می­توان با آنها جنگید یا نه؟  امام علیه السلام در جواب فرمودند : بایست خود  افراد را کنار گذاشت و در گام اول حق را شناخت، چرا که وقتی حق شناخته شد، می­توان اهل حق را نیز شناخت.

    در این جا باید به موضوع بسیار مهمی اشاره کنیم که حضرت از بیان آن معذور بودند و آن مهم فرموده ی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله است که در وصف امیر المؤمنین علیه السلام فرمودند :     « عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ » یعنی  « علی همیشه همراه حق است و حق نیز همیشه همراه علی است». [12]

    آن بنده­ی خدا اگر به این روایت توجه داشت حق را زودتر می­ شناخت چرا که هیچ انسانی معیار جداسازی حق و باطل نیست مگر امام معصوم علیه السلام. [13]

    یعنی خود ائمه علیهم السلام معیار حق هستند، و اگر نمی­دانید چه چیزی حق است، قبل از اینکه دنبال استدلال و برهان رفته و بر اساس عقل، آیات و روایات حق را تشخیص دهید، سراغ "امام" بروید چون امام با حق است و حق با امام و هیچ گونه از هم جدا نمی­شوند.

    بنا بر این، موضع گیری، رفتار، گفتار و سکوت امام معصوم علیه السلام نشان دهنده­ی حق و باطل است و استدلال دیگری نیاز نیست و این نکته­ی مهمی است که امیر المؤمنین علیه السلام  در آن موقع نمی­ توانستند بیان کرده و به او بگویند من میزان حقم. اگر آن شخص معرفتی این گونه داشت دیگر در تشخیص حق و باطل دچار شبهه نمی­شد.

    آری! این حقیقت بزرگی است که تعداد طرفداران و پیروان، هیچ گاه بیانگر حقانیت نیست و بر این اساس است که فرموده­اند: « در مسیر هدایت هیچ وقت دچار وحشت نشوید که چرا یاران حق تعدادشان کم است (در ادامه امام علی علیه السلام با بیان مثالی زیبا فرمودند : اگر      می بینید اکثریت مردم گرد باطل جمع شده اند نگران نباشید چرا که مردم دور سفره ای جمع شده اند که زمان سیر شدنشان کوتاه است اما گرسنگی آن بسی طولانی مدت. [14]

    این فرموده، به آیه­ی شریفه 17 از سوره مبارکه رعد اشاره دارد.[15]

    امام علیه السلام نیز در این جا می فرمایند : اگر دیدید اکثریت مردم دور باطل جمع شده اند و طرفداران حق کم هستند، نگران نباشید چرا که آن اکثریت دور سفره ای جمع شده اند که مدت زمان سیری او کوتاه است و در عوض خواهند دید که زمان بسیار طولانی گرسنه خواهند ماند به ویژه آن که عذاب آخرت نیز چشم انتظارش است.

    آخرین مطلبی که در مورد تأکید بر ضرورت مقدم داشتن حق الله بیان می­کنیم آیه­ی: « ای مومنین اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما، و اموالی که به دست آورده‌اید، و تجارتی که از کساد شدنش می‌ترسید، و خانه هائی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوبتر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند؛ و خداوند جمعیت نافرمان بردار را هدایت نمی‌کند! ». [16]

    نکته ی مهم در ایثار این است که باید مراقب بود پدر و مادر و همسر و فرزندان هر چقدر عزیز هم باشند ، نباید بر حکم الهی مقدم بیفتند زیرا برای مؤمن کسی محبوب تر از خدا و رسول او و فرمان آنها نیست. و ملاک تشخیص حق برای مومن همین است.

    زمانی که حضرت مهدی علیه السلام ظهور می­کنند آنکه از حق حمایت می­کند اگر در سمت دیگری از زمین هم باشد، با او دست اخوت می­دهیم ولی آنکه باطل است اگر نزدیک ترین فرد به ما باشد و یا در یک خانه در کنار ما زندگی کند، دیگر همراه ما نیست. البته ما دلسوز و به فکر هدایتش هستیم.

    تقدیم رضایت خدا بر خواهش نفس

    این هم یکی از عناوین ایثار است که در کتاب وسائل الشیعه  جلد 11 صفحه 220 با عنوان " بَابُ وُجُوبِ إِیثَارِ رِضَا اللَّهِ عَلَى هَوَى النَّفْسِ وَ تَحْرِیمِ الْعَکْس‏" مطرح کرده اند یعنی « باب روایاتی که دلالت دارد بر  وجوب تقدیم رضایت خدا بر خواهش نفس، و حرام بودن  عکس آن».

    این هم یک نوع ایثار است. یعنی چنانچه حکم خدا با اراده ی نفسانی تعارض داشت،  حکم خدا را مقدم می­کند و خواهش نفس را فدای حکم خدا می­کند.

    مثلا حکم الهی دلالت بر وجوب جهاد و دفاع دارد ولی نفس چون جان را در خطر می­بیند شرکت نکردن در جهاد امر می­کند. در  این جا واجب است حکم خدا را بر خواهش نفسانی مقدم کند و اگر خلاف آن را انجام دهد عمل حرامی مرتکب شده است.

    توجه شما را به چند روایت در این باره جلب می­نمایم .[17]

    امام صادق علیه السلام می فرمایند: « با هوای نفست باید کاملا جهاد کنی همان طوری که با دشمنانت جنگ می­کنی ».[18] بنابراین همانطور که جهاد با دشمن بیرونی واجب است، جهاد با دشمن درونی نیز واجب است.

    امیر المؤمنین علیه السلام می فرمایند : « بیشترین چیزی که در مورد شما می­ترسم دو چیز است؛ یکی تبعیت از هوای نفس و دیگری آرزوی طولانی است ».

     که حضرت  ضررش را هم بیان می فرمایند: «إِنَّمَا أَخَافُ عَلَیْکُمُ اثْنَتَیْنِ اتِّبَاعَ الْهَوَى وَ طُولَ الْأَمَلِ أَمَّا اتِّبَاعُ الْهَوَى فَإِنَّهُ یَصُدُّ عَنِ الْحَقِّ وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَیُنْسِی الْآخِرَةَ » یعنی « ضرر تبعیت از هوای نفس این است که در مقابل حق قرار می­گیرد و فرمان حق را زمین می­گذارد، و ضرر  طول آرزو این است که آخرت را فراموش می­کند» [19]

     یعنی فراموش می­کند که مسافر آخرت است، مانند کسی که در مسیر مسافرت به یک جای خوش آب و هوایی برخورد می­کند و چند ساعتی را آن جا استراحت می­نماید و بعد از آن به ادامه ی سفر می پردازد. انسان عاقل در چنین مکانی برای چند سال توقف نمی­کند چون    می­داند مسافر است.

    آرزوی طولانی نیز باعث فراموش شدن مقصد انسان و از یاد رفتن  سفر آخرت می­شود. برای همین است که اگر انسان آرزوهای طولانی و چند ساله برای خویش تجسم کند، آخرت را بکلی فراموش می­کند.

    البته نکته­ی مهمی که این جا باید اشاره شود این است که این روایات به معنای بی تدبیری انسان در امور زندگی نیست و احادیث فراوان دیگری داریم که حضرت فرمودند : «در زندگی به گونه ای تدبیر کن که گویا همیشه در دنیا هستی ». [20]

     یعنی نگران آینده باش! اینکه گفته می­شود چشم انداز بیست ساله یا سی ساله، کارِ عاقلانه ایست یعنی مؤمن عاقل برنامه ریزی خوبی برای آینده و زندگی دارد. « اما نباید فراموش کند که مسافر است وباید طوری برای آخرت برنامه ریزی کند که گویا امروز روز آخر عمر او است. »

     

    در حدیث دیگری آمده است: « نماز که می­­خوانی فرض کن آخرین نمازی است که        می­خوانی و طوری نماز گذار که گویا با آن وداع وداع می­کنی ».

    امام باقر علیه السلام می فرمایند : خدای متعال بعد از چندین قسم می­فرماید: شک نکنید که حتما همین است : به عزت و جلال و عظمت و بهاء و جلوه و علّو مقامی که دارم قسم که هیچ بنده ای اراده و خواهش من  را ، بر خواهش خودش در امری از امور دنیایی مقدم نمی­اندازد مگر این که من در نفس او " غنا " قرار می دهم ( و او را بی نیاز می­کنم)  و همت و تلاشش را در مسیر آخرت قرار می­دهم.

     من تضیمن می­کنم که آسمان ها و زمین رزقش را متکفل شوند و به او می گویم تو این گونه عمل کردی ( وخواهش دینت را بر خواهش نفست مقدم کردی ) در هر تجارتی وارد شوی من پشت آن [تجارت] قرار می­گیرم (حامی تمام معاملات او می­شوم و معلوم است تجارتی که خدای متعالی حامی آن باشد چه تجارتی خواهد بود). [21]

    حرام بودن فدا کردن آخرت بر دنیا   

    سومین مورد ایثار در حق الله ، ایثار آخرت بر دنیا بود. قرآن کریم حرمت تقدم دنیا بر آخرت و وجوب تقدم آخرت بر دنیا را بیان فرموده است.

     این بحث به جایی مربوط است که تعارض پیش بیاید وگرنه همیشه تمام موارد دنیوی حرام نیست و دنیای حلال نیز وجود دارد که دنیای حلال، تعارضی با آخرت ندارد.

     بحث مربوط به تعارض است یعنی موردی را فرض می­کنیم که اگر بخواهد آخرت را عملی کند باید از دنیا بگذرد. مثلا : رِبا سود دنیایی دارد ولی حرام آخرتی است و مطلب ما نیز در همین مورد است چون رِبا که سود دنیایی دارد با آخرت کاملا در تعارض است.

     

     

    قرآن کریم می فرماید:« فَإِنَّ الْجَحیمَ هِیَ الْمَأْوى‏ * وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى ». [22]‏  یعنی « کسی که طغیان کند و حیات دنیا را بر زندگی آخرتی مقدم اندازد جایگاه او جهنم است » .

    درآیه­ی دیگری می­فرماید: « تُؤْثِرُونَ الْحَیاةَ الدُّنْیا * وَ الْآخِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ »[23] یعنی « حیات دنیا را جلو انداختید در حالی که آخرت بهتر و باقی تر است برای شما ».

    در تفسیر این آیات در روایتی آمده است که: « مراقب باش هیچ موقع دنیا را به آخرت مقدم نیندازی، زمانی که دنیای تو همراه با لذت گناه و شهوت است».

    خداوند در آیه­ی39 و40 از سوره­ی نازعات فرمود : « کسی که از حدود الهی تجاوز کند »    و سریعا به دنبال آن می فرماید : « و حیات دنیا را بر آخرت مقدم انداخته است » (یعنی صریح نمی­گوید چگونه دنیا را مقدم کرده است،  با گناه یا غیر آن،) ولی در ادامه­ی روایت         می­فرماید : « با لذت شهوات و گناه، دنیا را بر آخرت ترجیح داده است ».

    سپس  به آیات «  فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى » اشاره کرده و    می­فرمایند : « منظور از دنیا در این آیه، "دنیای ملعونه" است و دنیای ملعونه یعنی « آنچه برای غیر خدا باشد ( منظور از دنیای ملعونه، هرمصداق دنیوی است که برای غیر خدا باشد) «کل دنیا  و آنچه در اوست ملعون است مگر آنچه برای خدا باشد » یعنی از رحمت خدا دور است وقتی چیزی برای غیر خدا باشد و چنین چیزی مسلما به امر شیطان و یا هوای نفس است که مورد لعنت واقع شده است. [24]

    جناب لقمان به فرزندش این چنین سفارش کرد : « دنیایت را به آخرت بفروش و آخرتت را زنده کن تا سود دنیا و آخرت را برده باشی و آخرتت را بخاطر آبادانی دنیا از دست نده که اگر چنین کنی هر دو را از دست خواهی داد.» [25]

    خلاصه­ی بحث ایثار دنیا بر آخرت

    بنا براین در جایی که بین دنیا و آخرت معارضه پیش آید، ایثار آخرت بر دنیا واجب است.

    قرآن کریم می­فرماید: « وَ أَمَّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَ نَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى‏ * فَإِنَّ الْجَنَّةَ هِیَ الْمَأْوى » [26] یعنی « کسی که از خدا می­ترسد و نفسش را از هوا باز می­دارد (یعنی فرمان خدا را بر هوای نفس مقدم می­اندازد) بهشت جایگاه اوست ».

    داستان سوید بن غفله

    ابن غفله می­گوید : بعد از آنکه مردم با امیر المؤمنین علیه السلام بیعت کردند خدمت حضرت رسیدم و دیدم حضرت روی حصیر کوچکی نشسته اند که غیر از آن حصیر در خانه چیز دیگری نیست. به حضرت عرض کردم: یا امیر المؤمنین! بیت المال در اختیار شما است ولی در خانه­ی شما چیز دیگری جز این حصیر، حتی وسایل ضروری و ابتدایی زندگی را هم        نمی­بینم؟! حضرت فرمودند : یابن غفله ! [27]

     

     

    انسان عاقل در این دار دنیا که دار انتقال و گذشت است اثاث جمع نمی­کند. انسان عاقل هنگامی که به مسافرت می­رود برای مقصد خود اثاث جمع می­کند نه برای مسیرزندگیِ خود. چرا که در مسیر، در حال حرکت است نه توقف. ما دار امنی داریم ( قیامت ) که بهترین متاع خود را برای آنجا فرستاده ایم . به این خانه نگاه نکن که چیزی در آن نیست. و زمانی طول نمی­کشد که ما به آن جا سفر خواهیم کرد. پس باید مراقب آنجا باشیم». [28]

    نقل می­کنند بهلول هنگامی که می­خواست هارون را از خواب غفلت بیدار کند از روی شوخی سخنانی را برای او بیان کرد. او در حالی که بسیار درک بالایی داشت اما گاهی تجنّن کرده و خودش را به جنون می­زد؛ چرا که اگر می­خواست با صراحت لهجه با هارون سخن بگوید جان خود را از دست می­داد.

    لذا از روی تجنّن به هارون گفت: جناب هارون! تو وسایل زیادی داری اما من در زندگی وسیله­ی خاصی ندارم. تو هم می­دانی که در آخرت " فی حَلالِها حِسابٌ وَ فِی حَرامِها عِقابٌ " می­باشد. فرض کن اکنون آخرت است. هارون گفت : حرفت را بزن چه می­خواهی بگویی؟ بهلول گفت: "من همین جا یک پل صراط به همراه آتش درست می­کنم" و سپس آتشی درست کرد و سنگی بر روی آن گذارد و به هارون گفت: بر روی این سنگ بایست و اموالت را فقط نام ببر و بشمار! نمی­­خواهد برای آنها پاسخی بدهی!

     هارون که نتوانست تحمل کند به او گفت: خودت ابتدا انجام بده. بهلول هم پایش را بر روی آن سنگ گذارد و گفت: بهلول و خرقه، نان جو و سرکه، و بعد به آن طرف سنگ پرید. سپس به هارون گفت : حال تو بر روی این سنگ بایست و اموالت را حساب کن.

    البته خداوند متعال سریع الحساب است اما گاهی ما وزر و وبال زیادی در دنیا برای خو انباشته می­کنیم و آنجا ما را نگاه خواهند داشت. خدایا مارا حفظ بفرما و در آن روز به آسانی با ما محاسبه بفرما.

     

     

    ایثار هوای خدا بر هوای خود

    چنانچه قبلا اشاره شد آنجا که اراده­­ی ما خلاف اراده­ی خداست باید اراده­ی او را بر اراده­ی خود مقدم کنیم. در قرآن دو آیه در این مورد ذکر شده است. یکی آیه­ی 43 از سوره­ی فرقان، و دیگری آیه­ی 23 از سوره­ی جاثیه.

     البته این دو یک تغییر جزئی با هم دارند اما مضمونش یکی است به این معنی که فرمود :       « می دانی که عده ای هستند که هوای خود را خدای خود قرار می­دهند ( یعنی به جای آنکه از خدای خود فرمان بگیرد نفسش را خدا به حساب آورده و از او فرمان می گیرد ).

    امیر المومنین علیه السلام  در روایتی فرمودند : « اَلهَوى إِلهٌ مَعبُودً » یعنی « هوای نفس او خدایی است که پرستیده می شود ».

    و در جای دیگری می­فرمایند : « اَلعقلُ صَدیقٌ محَمودٌ » [29] یعنی « عقل رفیقی راستگو است » که مورد ستایش واقع شده است.

    پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند : « مَا تَحتَ ظِلِّ السَماءِ مِن اِلهٍ یَعبُدُ مِن دونِ اللهِ اَعظَمٌ عِندَ اللهِ مِن هَوی مُتَبَع »  یعنی « بعد از خدایی که بر روی کره­ی زمین تبعیت می­شود هیچ الهی نزد خدا بزرگتر از هوای نفسی که از آن تبعیت می­شود نیست. یعنی هوای نفس خیلی بزرگتر از بتی است که بگذارند جایی و آن را پرستش کنند.

     پس کسی که از بت نفسش تبعیت کرده و در زمانی که حق برای او تبیین می شود و به او گفته می شود که ایمان بیاور و به شیعیان بپیوند بگوید : " دلم نمی­خواهد "  و از هوای نفسش تبعیت کند، مشرک است یعنی دچار شرک خفی شده و از هوای نفسش فرمانبرداری می­کند.

    پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می­فرمایند : « خدای عزوجل می فرماید به عزت و جلالم قسم که هیچ بنده ای هوای من را بر هوای خودش مقدم نمی­اندازد مگر اینکه ملائکه­ی خودم را به حفاظت او وا می­دارم.

     

     

     و آسمانها و زمین را متکفل رزقش قرار می­دهم و هر تجارتی که انجام می­دهد از او پشتیبانی می­کنم و دنیا به او رو می­آورد در حالی که خاضع است » یعنی دنیا بدون سختی و به راحتی به سمت او سرازیر می­شود. [30]

    ارزش مخالفت با هوای نفس   

    فرموده اند : گذشتن از هوای نفس  و تقدیم خواسته ی الهی بر آن آثاری دارد که به برخی از آن اشاره می­شود :

     

     

    1. شفای عقل است. [31]
    2. اطاعت از علم است. [32]
    3. حفظ عمل است.
    4. حفظ عقل است.  [33]    
    5. رأس دین است.   [34]

     

     

     

     

     

    1. رأس عقل است. [35]
    2. ملاک دین است.  [36]
    3. باعث سلامتی انسان است. [37]
    4. باعث استقامت انسان در مسیر الهی است.
    5. مخالفت با هوای نفس روش راحتی در زندگی است. (راه آسان زندگی کردن)
    6. مخالفت با هوای نفس جهاد اکبر است.[38]
    7. مخالفت با هوای نفس بیشترین وسیله ی دور شدن از معصیت است.
    8.  به انسان نسبت به دیگران، فضیلت بیشتری می دهد.[39]
    9. کسی که بر شهوتش غالب شود، عقلش ظاهر می­شود.
    10. کسی که غالب بر شهوت شد مالک نفسش می­شود. [40]
    11. کسی که با هوای نفسش مخالفت کرد دارای قوی ترین  نفس می­شود. [41]
    12. شجاع ترین مردم آن است که با هوای نفس مخالفت می­کند.

     

     

    در مضمون آیه­ی 66 سوره مبارکه­ی کهف آمده است : مخالفت با نفس، در رشد نفس قرار گرفته است. یعنی زمانی که حضرت موسی از حضرت خضر علیهما السلام تقاضای رشد کرد، حضرت خضر علیه السلام  به او گفت : رشد در مخالفت با هوای نفس است. یعنی بهترین راه رشد مخالفت با هوای نفس است.

    اهل بیت علیهم السلام نیز می­فرمایند: اگر خواستار رشد معنویت هستید، خواهشهای نفس را سرکوب کنید (یعنی خواهشهای حرام را سرکوب کنید)

    فرمودند : حقیقت زهد و نجات از غفلت در مخالفت با هوای نفس خوابیده است. [در حالی که غربی ها می گویند غفلت درمان ندارد.]

    مخالفت با نفس تضعیف کننده ی شهوت است. باعث حکمت، عزت، کمال عقل و کرامت انسان است.

    راه مخالفت با نفس  

    بهترین راه مخالفت با نفس، توجه به آخرت است. انسان همواره باید به یاد داشته باشد که روزی ساکن قبر می­شود و زمانی هم که زنده است حضور در قبرستان بیشترین تأثیر را در این زمینه دارد.

    تمام این بحث حول محور " مقدم انداختن حکم غیر خدا بر خدا " بود. چه این که غیر از خدا دنیا، هوای نفس، اراده ی دیگران، باطل یا خواهش پدر و مادر باشد.

    ایثار واقعی  

    ایثار واقعی آن جایی است که انسان از حق یا لباس یا غذا یا آبرو و یا چیزی که می­تواند فدا کند صرف نظر کند. و این موارد از اموری است که حق پروردگار نیست و می­توان دیگران را برخود مقدم انداخت.ایثار واقعی که بحث شیرینی است که  آینده ان شاء الله در جلسه­ی آینده  بیان آن خواهیم پرداخت.

    السلام علیکم و رحمه الله و برکاته

     



    1 ـ گفته شد ایثار در لغت به معنای مقدم انداختن چیزی به چیز دیگر است که گاهی می­شود دنیا را بر آخرت مقدم، و گاهی هم آخرت را بر دنیا مقدم انداخت.

     

    1 ـ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: «إِنَّ مِنْ حَقِیقَةِ الْإِیمَانِ أَنْ تُؤْثِرَ الْحَقَّ وَ إِنْ ضَرَّکَ عَلَى الْبَاطِلِ وَ إِنْ نَفَعَکَ وَ أَنْ لَا یَجُوزَ مَنْطِقُکَ عِلْمَک»‏ بحارالأنوار/ج2/ص114/ باب 16

    عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ: «أَوْصَانِی رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله بِأَنْ أَقُولَ الْحَقَّ وَ إِنْ کَانَ مُرّاً وَ تَمَامُ الْخَبَرَ فِی أَبْوَابِ الْمَوَاعِظِ» بحارالأنوار/ج67/ص106/باب 48

    1 ـ اصل این داستان زیاد معتبر نیست و بنا بر فرض صحت، باید رفتار جناب ابوذر را اید به شرحی که بیان شد، توجیح کرد.

    1 ـ عَنِ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَال: ... «یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله قَالَ عَنْ أَیِّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ تَسْأَلُنِی؟ قَالَ: یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ أَخْبِرْنِی عَنْ أَبِی ذَرٍّ الْغِفَارِیِّ ، قَالَ علیه السلام: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه و آله یَقُولُ: مَا أَظَلَّتِ الْخَضْرَاءُ وَ لَا أَقَلَّتِ الْغَبْرَاءُ ذَا لَهْجَةٍ أَصْدَقَ مِنْ أَبِی ذَر... الحدیث»  بحارالأنوار/ج10/ص121/ باب 8

    2 ـ اکنون نیز بعضی از مردم از علما و مراجع معظم تقلید سؤال یا استفتاء می­کنند و به جای آنکه دنبال دستور الهی باشند، دلشان می­خواهد جواب، موافق میل آنها باشد حال آنکه مراجع معظم دنبال حکم خدا هستند.

     

    1 ـ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام: «أَنَّهُ اسْتَفْتَاهُ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الْجَبَلِ فَأَفْتَاهُ بِخِلَافِ مَا یُحِبُّ فَرَأَى أَبُو عَبْدِ اللَّهِ الْکَرَاهَةَ فِیهِ فَقَالَ یَا هَذَا اصْبِرْ عَلَى الْحَقِّ فَإِنَّهُ لَمْ یَصْبِرْ أَحَدٌ قَطُّ لِحَقٍّ إِلَّا عَوَّضَهُ اللَّهُ مَا هُوَ خَیْرٌ لَه» بحارالأنوار/ج67/ص107/باب 48

    2 ـ قَالَ علیه السلام: «لَا یَتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لِاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ»  نهج‏البلاغة/ص487/حکمت106

     

     

    1 ـ قَالَ علیه السلام: «إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ کَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَیْهِ وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ کَرَثَهُ مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ فَائِدَةً وَ زَادَهُ » بحارالأنوار/ج67/ص107/ باب 48

     

    1 ـ مانند انتخابات اخیر (دوره ی دهم انتخابات ریاست جمهوری) که همه مدعی پیروی از خط امام رحمه الله ، دلسوزی برای مردم و پایبندی به قانون اساسی بودند.

    2 ـ قال علِیٍّ علیه السلام حَیْثُ قَالَ: «لَا یُعْرَفُ الْحَقُّ بِالرِّجَالِ اعْرِفِ الْحَقَّ تَعْرِفْ أَهْلَه‏» بحارالأنوار/ج40/ص125/باب 92  

    3 ـ قَوْل النَّبِیِّ صلی الله علیه و آله: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ» بحارالأنوار/ج10/ص432/ باب 26

    4 ـ کسانی هم که جانشین امام معصوم علیه السلام هستند (نواب خاص و عام) چنین حکمی دارند

    1 ـ الْأَصْبَغِ بْنِ نُبَاتَةَ قَال: سَمِعْتُ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام عَلَى مِنْبَرِ الْکُوفَة: «قُولُ أَیُّهَا النَّاسُ أَنَا أَنْفُ الْإِیمَانِ أَنَا أَنْفُ الْهُدَى وَ عَیْنَاهُ أَیُّهَا النَّاسُ لَا تَسْتَوْحِشُوا فِی طَرِیقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ مَنْ یَسْلُکُهُ إِنَّ النَّاسَ اجْتَمَعُوا عَلَى مَائِدَةٍ قَلِیلٍ شِبَعُهَا کَثِیرٍ جُوعُهَا وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ وَ إِنَّمَا یَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَى وَ الْغَضَب»‏ مستدرک‏الوسائل/ج12/ح193/ح‏13858

    2ـ باطل مانند کف روی آب است که رد شده و می­گذرد، مدتش نیز کوتاه است اما آنچه برایتان نفع دارد ، آن چیزی است که "مکث" داشته و زیر آب برایتان باقی می ماند.

    3 ـ قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَیْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی‏ سَبیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى یَأْتِیَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِقینَ/سوره مبارکه توبه/ آیه24

     

    1 ـ علت ذکر این روایت نکات ویژه ای است که در آن وجود دارد و همچنین در سند این احادیث هم دقت شده است و سعی شده که اسناد آنها صحیح یا موثق باشد.

    2 ـ وَ قَالَ علیه السلام: جَاهِدْ هَوَاکَ کَمَا تُجَاهِدُ عَدُوَّکَ » من‏لایحضره‏الفقیه/ج4/ص410/ح5893

    1 ـ الکافی/ج2/ص335/

    2 ـ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ علیهماالسلام: «أَنَّهُ قَالَ اعْمَلْ لِدُنْیَاکَ کَأَنَّکَ تَعِیشُ أَبَداً وَ اعْمَلْ لآِخِرَتِکَ کَأَنَّکَ تَمُوتُ غَداً» مستدرک‏الوسائل/ج1/ص146/ح220 

     

    1 ـ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله؛ «أَنَّهُ دَخَلَ الْمَسْجِدَ فَنَظَرَ إِلَى أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ یُصَلِّی وَ یَنْظُرُ حَوْلَهُ فَقَالَ: لَهُ یَا أَنَسُ صَلِّ صَلَاةَ مُوَدِّعٍ تَرَى أَنَّکَ لَا تُصَلِّی بَعْدَهَا صَلَاةً أَبَداً اضْرِبْ بِبَصَرِکَ مَوْضِعَ سُجُودِکَ لَا تَعْرِفُ مَنْ عَنْ یَمِینِکَ وَ لَا عَنْ شِمَالِکَ وَ اعْلَمْ أَنَّکَ بَیْنَ یَدَیْ مَنْ یَرَاکَ وَ لَا تَرَاهُ»  مستدرک‏الوسائل/ج4/ص102/ح4237

     

    1 ـ سوره­ی نازعات آیات 39 و 40

    2 ـ سوره اعلی/ آیه 16

    3 ـ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ دَخَلْتُ أَنَا وَ خَمْسَةُ رَهْطٍ مِنْ أَصْحَابِنَا یَوْماً عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله ... «وَ لَا تُؤْثِرَنَّ الْحَیَاةَ الدُّنْیَا عَلَى الْآخِرَةِ بِاللَّذَّاتِ وَ الشَّهَوَاتِ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ فِی کِتَابِهِ فَأَمَّا مَنْ طَغى‏ وَ آثَرَ الْحَیاةَ الدُّنْیا فَإِنَّ الْجَحِیمَ هِیَ الْمَأْوى‏ یَعْنِی الدُّنْیَا الْمَلْعُونَةَ وَ الْمَلْعُونُ مَا فِیهَا إِلَّا مَا کَانَ لِلَّه‏ ... الحدیث»بحارالأنوار/ج74/ص107/ باب 5

     

    1 ـ قَالَ لُقْمَان: ...‏ «قَالَ یَا بُنَیَّ بِعْ دُنْیَاکَ بِآخِرَتِکَ تَرْبَحْهُمَا جَمِیعاً وَ لَا تَبِعْ آخِرَتَکَ بِدُنْیَاکَ تَخْسَرْهُمَا جَمِیعا... الحدیث»بحارالأنوار/ج13/ج421/باب 18

     

    2 ـ سوره نازعات/ آیات 40 و 41

    3 ـ حضرت به جای آنکه او را به اسم صدا بزنند و بگویند "یا سوید" فرمودند: "یابن غفله" که در ضمن این صدا زدن، نکته­ای را متذکر شوند که چون پدرش "غفلت" بود به او گفتند: ای پسر غفلت. یعنی می­خواستند دو معنا را بفرمایند یکی این که نام پدرت غفلت است و دیگر اینکه فرزند غفلت شده ای، یعنی دچار غفلت شده ای که چنین سؤالی می­کنی.

     

    1 ـ بحارالأنوار/ج67 /ص321

     

    1 ـ غررالحکم/ص50

    1 ـ وَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ علیه السلام؛ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: «یَقُولُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَاهُ عَلَى هَوَایَ إِلَّا شَتَّتُّ عَلَیْهِ أَمْرَهُ وَ لَبَّسْتُ عَلَیْهِ دُنْیَاهُ وَ شَغَلْتُ قَلْبَهُ بِهَا وَ لَمْ أُوتِهِ مِنْهَا إِلَّا مَا قَدَّرْتُ لَهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی وَ عَظَمَتِی وَ کِبْرِیَائِی وَ نُورِی وَ عُلُوِّی وَ ارْتِفَاعِ مَکَانِی لَا یُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَایَ عَلَى هَوَاهُ إِلَّا اسْتَحْفَظْتُهُ مَلَائِکَتِی وَ کَفَّلْتُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ رِزْقَهُ وَ کُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ کُلِّ تَاجِرٍ وَ أَتَتْهُ الدُّنْیَا وَ هِیَ رَاغِمَةٌ»

    مستدرک‏الوسائل/ج11/ص304/ح13105/ باب 32

    2 ـ «مخالفة الهوى شفاء العقل» غررالحکم /ص64

    3. « من خالف هواه أطاع العلم » غررالحکم /ص65

    4ـ « لا عقل مع هوى » غررالحکم /ص 64

    5 ـ «رأس الدین مخالفة الهوى » غررالحکم/ص241/ح4875/

    1 ـ   « رأس العقل مجاهدة الهوى» غررالحکم /242   

    2 ـ « ملاک الدین مخالفة الهوى » غررالحکم/ 241     

    3 ـ « خالف الهوى تسلم و أعرض عن الدنیا تغنم » غررالحکم/241     

    4 ـ « ردع النفس عن الهوى الجهاد الأکبر » غررالحکم/ص 241   

    5 ـ « أفضل الناس من جاهد هواه » غررالحکم /ص242  

     6ـ « املکوا أنفسکم بدوام جهادها »  غررالحکم /ص 241

    7ـ « لا قوی أقوى ممن قوی على نفسه فملکها »  غررالحکم/ ص241

     

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار