اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین

    مقدمه 

    موضوع صحبت پیرامون تکبر بود که در جلسه­ی گذشته نکاتی را در این زمینه به عرض رساندیم. در ادامه­ی بحث دیروز به تعریف تکبر و حد و مرز آن با صفات دیگر خواهیم پرداخت و تفاوت آنرا با صفات دیگری همچون عجب که به تکبر نزدیک است بیان خواهیم نمود.

    در تعریف تکبر از نظرات مختلف علما استفاده نموده و محدوده­­ی آن­را به دقت مشخص می­­­نماییم تا هر کس بتواند از وجود این صفت در خودش مطلع شود و اگر خود را خالی از تکبر دید خدا را شکر کرده و اگر این صفت را درون خود یافت به معالجه­ی آن بپردازد.

    همانطور که بیان شد صفت تکبر روحیه­ای است که در درون انسان قرار دارد که در اثر آن افعالی از انسان صادر می­شود. مانند شجاعت که در روح انسان قرار می­گیرد و در نتیجه­ی آن کار­های شجاعانه از انسان سر می­زند. به کارهایی که آن شخص انجام می­دهد شجاعت نمی­گویند بلکه به روحیه­ای که در وجودش قرار دارد شجاعت گفته می­شود.

    و نیز بیان نمودیم که به روحیه­ی درونی انسان « کِبر » و به اعمالی که در ظاهر از او سر می­زند « تکبر » گویند که این افعال از آن روحیه نشأت می­گیرد.

     

    البته ممکن است برای ملموس شدن تعریف ناچار به ذکر بعضی از رفتار­های ظاهری در آن شویم که شنونده باید با دانستن این اوصاف به روحیه­ی درونی پی ببرد.

    تعریف تکبر

    تکبر روحیه­­ای است درونی، که موجب می­شود شخص متکبر خود را در فضیلت و کمالی از دیگران بزرگ­تر ببیند.

      ارکان تکبر

    با دقت در این تعریف می­توانیم به سه رکن برای تکبر اشاره نماییم.

    1ـ شخص متکبر

    2ـ مُتُکَبِرٌ عَلَیه ( یعنی کسی که خود را از او بالاتر می­داند )

    3ـ  مُتُکَبِرٌ به ( یعنی فضیلت و صفتی که برای خود در آن صفت برتری قائل است )

    مثال

    به عنوان مثال می­توان گفت اگر استادی خودش  را در علومی که دارد از شاگردش بالاتر بداند نسبت به او تکبر ورزیده است. در این مثال استاد متکبِر، علم ُمتُکَبِرٌ به، و شاگرد  مُتُکَبِرٌ عَلَیه است.

     

    تعریف عجب

    انسانی که به رذیله­ی عُجب دچار گشته است کمالی را در خودش می­یابد و آنرا می­پسندد و خود را نیز در داشتن این کمال مستقل می­داند. پس تعریفی که در بعضی از کتاب­های اخلاقی برای عجب ذکر شده است و قید استقلال در آن نیامده است ایراد دارد چرا که عجب فقط خودپسندی تنها نیست.

    با توجه به این بیان سه رکنی که در تعریف تکبر وجود داشت در تعریف عجب وجود ندارد.

    نشانه­های عجب

     انسانی که عجب دارد از دو نشانه­ می­تواند به عجب خود پی ببرد؛

    1ـ از خدای متعال برای این صفت خوبی که دارد تشکر نمی­کند. بنابراین اگر از خدا تشکر کرد دیگر عجب ندارد چون خود را مستقل نمی­داند بلکه آن صفت را نعمتی از جانب خدای متعال می­داند. 

    2ـ  خودِ شخص برای زیاد شدن این کمال در وجود خود، دست به دعا بر    نمی­دارد و از او طلب زیادتی و فزونی نمی­نماید. این شخص اینچنین می­پندارد که با تلاش و کوشش خود این کمالات را به دست آورده است و خدا را در آن دخیل نمی­داند.

     

    در واقع تشکر از خدای متعال به خاطر توجه به گذشته است و دعا و مسئلت از خدا به خاطر توجه به آینده است.

    از آنچه که ذکر شد یکی از تفاوت­های عمده­ی تکبر و عجب به دست می­آید چرا که صفت عجب بدون وجود دیگران هم تحقق می­یابد  و اگر شخصی در تمام کره­ی زمین به تنهایی زندگی کند و هیچ انسان دیگری هم وجود نداشته باشد باز هم می­تواند به خود پسندی دچار شده و کمالی را در خود ببیند و نیز خود را در داشتن آن کمال مستقل بداند. اما ابتلا به رذیله­ی تکبر برای این شخص قابل تصور نیست زیرا یکی از ارکان تکبر وجود دیگران بود.

      بیانی از علامه­ی مجلسی رضوان الله تعالی علیه

    علامه­ی مجلسی رضوان الله تعالی علیه در کتاب شریف بحار الانوار به نکته­ای اشاره نموده و می­فرمایند عجب ریشه­ی تکبر است. یعنی انسان در مرحله­ی اول به عجب دچار شده و سپس در ادامه به تکبر مبتلا می­شود.

    نقدی بر بیان علامه  رضوان الله تعالی علیه

     اگر چه فرمایش علامه مجمل است اما در برابر آن می­توان به این نکته اشاره نمود که انسان می­تواند صفات و فضایل را در وجود خودش ببیند اما عجب نداشته باشد چون خود را در اکتساب آن صفات مستقل نمی­داند. اما همین شخص می­تواند به رذیله­ی تکبر دچار شده و در مقایسه­ی با دیگران خود را بالاتر بپندارد.

     

    آنچه از فرمایش علامه  رضوان الله تعالی علیه به ذهن منتقل می­شود این است که اگر کسی خالی از صفت عجب بود حتما از تکبر نیز به دور است در حالی که با بیان گذشته دریافتیم که ممکن است کسی عجب نداشته باشد اما به تکبر آلوده شود.

    بنابراین انسان عاقل همواره با چشمانی باز از وجود خود حراست می­کند تا مبادا به صفت تکبر دچار شود و ناگهان خود را در پرتگاه سقوط ببیند. او همواره وجودش را  از شر نفس امّاره در امان نمی­داند. و می­داند که شیطان گاهی با زینت دادن اعمال او، وضعیتش را خوب جلوه می­دهد تا او را از حرکت و سیر بسوی کمال باز دارد.

    نتیجه­ای دقیق از تعر­یف تکبر

    ازتعریف تکبر دو نتیجه استفاده می­شود :

    1ـ ممکن است کسی کمالی را در خود ببیند اما خودش را از دیگران بالاتر و بزرگ­تر نداند و معتقد باشد دیگران هم مشابه و یا بیشتر از این کمال را دارند. چنین شخصی متکبر نیست چرا که یکی از ارکان تکبر که برتری نسبت به دیگری است را ندارد.

    پس وجود کمال و یا صِرف دیدنِ آن، دلیل بر وجود تکبر نیست.

     

     

    2ـ ندیدن کمال در دیگران هم نشانه­ی تکبر انسان نیست. زیرا ممکن است کسی کمالی را در دیگران نبیند اما  خود را هم مانند آنان بداند و یا حتی پایین تر از دیگران بداند اگر چه دیگران آن کمال را داشته باشند. پس حقیر شمردن دیگران هم تکبر نیست.

    تکبر فقط در صورتی محقق می­شود که انسان کمالی را در خود ببیند و دیگران را فاقد آن بداند و در مقایسه با آنها خود را بالاتر بشمارد.

    البته همانطور که اشاره شد این حالت یعنی دیدنِ کمال تکبر نیست بلکه ناشی از تکبر درونی است.

    تأثیر روحیه بر عمل و بالعکس

    مطلب دیگر اینکه اعمال متکبرانه اگر چه معلول روحیه­ی درونی کِبر است اما این اعمال بر روی آن روحیه بی تأثیر نبوده و مانند شاخ و برگ یک درخت بر روی ریشه اثر می­گذارد. منتها تأثیر ریشه بر درخت تأثیر ایجادی و تولیدی است یعنی وجود ریشه بود که باعث ایجاد شاخ وبرگ می­شود اما تأثیر شاخ و برگ بر روی ریشه تأثیر تأکیدی و تقویتی است و فقط موجب تقویت ریشه می­گردد.

    پس روحیه­ی تکبر اثر تولیدی دارد و موجب بروز اعمال متکبرانه می­شود اما اعمال متکبرانه اثر تأکیدی بر آن روحیه دارند.

     

     

    رابطه­ی ایمان و عمل صالح نیز همینطور است. از طرفی وجود ایمان باعث بروز عمل صالح می­شود و از طرف دیگر انجام عمل صالح موجب تقویت ایمان می­گردد.

    این تأثیر متقابل  در گناه و ایمان نیز وجود دارد یعنی اگر کسی به خدای متعال ایمان داشت اما در مقام عمل مرتکب گناه شد، گناه ایمانش را تضعیف می­کند و هر مقدار بیشتر به انجام گناه مبادرت ورزد ایمانش روز به روز ضعیفتر می­شود. این حالت بسان کسی است که دائما شاخ و برگ درختان را مورد آزار و اذیت خود قرار دهد. این عمل او کم کم در ریشه هم تأثیر گذاشته و به مرور زمان ریشه را می­خشکاند.

    قرآن کریم در سوره­ مبارکه­ی روم آیه­ی10 می­فرماید:« ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَساؤُا السُّواى‏ أَنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَ کانُوا بِها یَسْتَهْزِؤُنَ»

    یعنی کسانی که همواره مرتکب گناه می­شوند، این اعمال بر روحیه­ی آنان تأثیر گذاشته و یک مرتبه آیات الهی را تکذیب کرده و بی ایمان می­شوند.

    پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می­فرمایند: « أَعُوذُ بِکَ مِنْ نَفْخَةِ الْکِبْرِیَاءِ  »[1] یعنی     «  خداوندا به تو پناه می­برم  از دمیدن کبریایی» اگر چه معانی متفاوتی برای این

     

    روایت به ذهن می­رسد اما معنایی که با این بحث تناسب دارد این است که" اعمال متکبرانه­ای که از انسان سر می­زند در روح او دمیده می­شود و روحیه­ی کبر را در وجودش تقویت می­کند" و این همان تأثیر تقویتی و تأکیدی بود که در بحث گذشته اشاره شد.

    درجات تکبر

    با توجه به اینکه یکی از ارکان تکبر، مُتُکَبِرٌ عَلَیه ( کسی یا چیزی که انسان نسبت به آن تکبر بورزد) بود درجات تکبر متفاوت می­شود.

      گاهی انسان به انسان دیگری تکبر می­ورزد. گاهی نسبت به اولیای الهی تکبر دارد. گاهی خود را با انبیاء و معصومین علیهم السلام مقایسه کرده و زیر بار آن ها  نمی­رود. گاهی در مواجه­ی با قرآن کریم متکبرانه برخورد کرده و آنرا قبول ندارد. و حتی گاهی نسبت به خود خدای بزرگ تکبر داشته و خدا را هم منکر می­شود. 

    پس  مُتُکَبِرٌ عَلَیه لازم نیست همیشه انسان باشد و مصادیق دیگری نیز می­توان برای آن برشمرد.

    تکبر عامل فسق یا کفر؟

    نکته­ای که باید به آن اشاره کرد این است که تکبر گاهی موجب کفر انسان  می­شود و در برخی از موارد انسان را در زمره­ی فاسقین قرار می­دهد.

     

    مثلا  گاهی کسی می­گوید: من آیات الهی را قبول ندارم، معجزات انبیاء را قبول ندارم، خدا را قبول ندارم. اینگونه اعتقادات و جملات متکبرانه، موجب کفر انسان می­شود.

    و گاهی شخص متکبر اصل دین را قبول کرده است و به امامان و حضرات معصومین علیهم السلام معتقد است اما نوبت به عمل که می­رسد زیر بار نماز خواندن نمی­رود و حاضر نیست در مقابل خدای مهربان سجده کند و پیشانی خود را به خاک بمالد و از اطاعت خداوند سر باز می­زند. این نوع از تکبر انسان را به فسق      می­کشاند زیرا اصل وجود خدا را پذیرفته است اما در هنگام التزام به واجبات سستی می­کند.

     

    استناد قرآنی

    قرآن کریم در آیه­ی 74  از سوره­ی ص می­فرماید:« إِلاَّ إِبْلیسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرینَ  » یعنی وقتی همه­ی ملائکه به حضرت آدم سجده کردند ابلیس استکبار ورزید و از سجده کردن سر باز زد و از کافرین بود.

     

    کلمه­ی « کان » در این آیه دلالت بر کافر بودن شیطان از قبل دارد. اگر تکبر ابلیس فقط در مقام عمل بود و به خداوند اعتقاد داشت اما در عمل زیر بار سجده

     

    نمی­رفت خدای متعال باید او را از فاسقین ذکر می­کرد در حالی که از کلمه­ی       « کافر » استفاده نموده است. پس این عبارت نشانگر این است که ابلیس از ابتدا به خدا ایمان نداشت، و سجده نکردن او نیز از روحیه­ی درونی او نشأت گرفته است.

    انسان­های گنه­کار نیز اینچنین­اند. برخی از آنها ممکن است اصل دین را پذیرفته باشند و در مقام عمل کوتاهی کنند. مانند خانمی که دین را قبول دارد اما حاضر نیست حجاب را رعایت کند. این تکبر، انسان را به فسق می­کشاند. اما کسی که از روی بی اعتقادی به دین و خدا از انجام واجبات خودداری می­کند و اصل دین را قبول ندارد، این تکبر کافرانه است.

    بیانی از مرحوم راغب رحمه الله علیه

    مرحوم راغب در کتاب مفردات خود، نکات خوبی را در بحث کبر بیان نموده­اند.

    ایشان می­فرماید:[2] « کبر حالتی است در وجود انسان که از عجب به نفس ناشی ­شده و به دو قسم تقسیم می­شود:

     

     

     

    1ـ قسم اول:

    شخص متکبر که خود را در صفات و کمالاتی برتر از دیگران می­داند، واقعا هم از دیگران بالاتر است و آن صفات و کمالات را حقیقتا دارد.

    2ـ قسم دوم

      شخص متکبر که خود را در صفات و کمالاتی برتر از دیگران می­داند، واقعا آن صفات و برتری­ها را ندارد.

    مرحوم راغب معتقد است کسانی که در قسم اول قرار دارند اگر چه تعدادشان بسیار اندک نیز هست اما تکبرشان بجا و محمود است. اما کسانی که در قسم دوم قرار دارند و شامل اکثر توده­های مردم هم می­شوند، تکبرشان مذموم و نابجا است.

    بنابراین آیه­ی 72 از سوره­ی ­زمر که در مورد جایگاه ناخوشایند متکبرین صحبت نموده و می­فرماید:« قِیلَ ادْخُلُواْ أَبْوَابَ جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا  فَبِئْسَ مَثْوَى الْمُتَکَبرِِّینَ » شامل گروه دوم می­شود که تکبرشان بیجا و ناشایست است.

    مرحوم راغب در ادامه­ی بحث، به آیه­ی 146 از سوره­ی اعراف تمسک جسته که می­فرماید:« سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ » یعنی   

     

     

     

    بزودی ما کسانی را که به ناحق تکبر می­ورزند از آیات خودمان منصرف    می­کنیم» و در استدلال خود می­فرمایند: "کلمه­ی « بغیر الحق » دلالت می­کند بر اینکه تکبر بحق نیز وجود دارد و خدای متعال تکبر به ناحق را مذمت فرموده است نه هر گونه تکبری را، و اگر انسان واقعا کمالاتی داشته باشد و آن کمالات را ببیند و خود را بالاتر از دیگران بداند، مورد مذمت دین اسلام قرار نمی­گیرد و این روحیه نه تنها مذموم نیست بلکه نوعی تکبر ممدوح و پسندیده نیز هست.

    و اما تکبر ناحق و بیجا، زمانی محقق می­شود که شخصی کمالاتی را نداشته باشد و خود را بالاتر از دیگران ببیند. چنین شخصی طبق این آیه­ی قرآن مذموم است و خدای متعال کسانی را که زیر بار نشانه­های الهی نمی­روند از آیات خود منصرف می­نماید و این مجازاتی است که به خاطر تکبرشان نصیبشان خواهد شد."   

     

    اشکال کلام مرحوم راغب  رحمه الله علیه

    ایرادی که به کلام زیبای ایشان وارد است، این است که تکبر به حق وجود ندارد و هر تکبری از هر انسانی بروز پیدا کند، تکبر بیجا است و تنها تکبر برای یک وجود ممدوح و ستودنی است و آن وجود خدای متعال است.

     

     

     

    در ادامه­ی اشکال سؤالی که از مرحوم راغب داریم این است که به راستی آیا اهل بیت علیهم السلام که واجد تمام کمالات یک انسان کامل بودند، اهل تکبر بودند و خود را نیز از مردم بالاتر می­دیدند؟!

    فرمایش جناب راغب بسیار زیباست اما از طرفی هنگامی که به اهل بیت علیهم السلام می نگرییم می­بینیم که ایشان خالی از تکبر می­باشند و حال آنکه تمامی مراتب کمال در وجودشان موجود است. و طبق بیان مرحوم راغب  اگر کسی کمالی را در خود می­بیند باید تکبر داشته باشد پس اهل بیت علیهم السلام هم که صاحب همه­ی کمالات می­باشند  می­بایست بر طبق این مبنا تکبر داشته باشند در صورتی که   ذره­ای از تکبر در ایشان  وجود ندارد.

    پس فرمایش جناب راغب خالی از اشکال نیست و اگرکسی به آن معتقد باشد تکبر او را نابود خواهد کرد.

     در زمان امام مجتبی علیه السلام کسی به ایشان عرض کرد که آیا شما تکبر دارید؟ ـ بنا بر نظر مرحوم راغب حضرت می­­بایستی در جواب او می­فرمودند: آری! چرا که هم واجد تمام کمالات بودند و هم غیر از ایشان کسی صاحب آن  کمالات عالیه نبود. اما ـ امام حسن علیه السلام در جواب فرمودند: خیر! تکبر مخصوص خداوند متعال است و من هر چه دارم عزت است . حضرت آیه­ی 8 از سوره­ی منافقون را که    می­فرماید:« وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنینَ» تلاوت کرده و فرمودند:        

     

     "من عزت دارم نه تکبر". و ای کاش مرحوم راغب این روایت را مشاهده کرده بودند که چگونه امام علیه السلام از خود نفی تکبر می­ کردند.

     اما اشکال مرحوم راغب در کجاست؟ که مثلا اگر کسی وزنه­ای را بلند می­کند و غیر از او کسی توانایی آن را ندارد، و یا از نظر علمی در رتبه­ی بالایی قرار دارد که دیگران در آن جایگاه نیستند، تکبر را از ناحیه­ی او مذموم و بد می­دانیم در حالی که طبق نظر راغب تکبر او ممدوح است؟

    در جواب این سؤال باید گفت انسان به هر کمالی که دست پیدا کند آن کمال از خودش نیست بلکه خداوند متعال آن کمال را به او ارزانی داشته است و او از خودش هیچ ندارد. موجودی که هیچِ هیچ است چگونه می­تواند بر دیگران برتری داشته باشد؟ و با توجه به آن که دیگران هم هیچ می­باشند چگونه هیچ بر هیچ برتری داشته باشد؟ به عنوان مثال اگر من علمی دارم هر مقدار که باشد  از جانب خداست و آفرینِ آن را باید به خداوند متعال گفت که توفیق داد تا چیز هایی را بدانم. اگر کسی سنگین ترین وزنه را بلند کند باید شاکر خداوند متعال باشد چرا که اگر نیرویی دارد از جانب خداوند است.

    پس اینگونه افراد نباید تکبر بورزند و دیگران را کوچک شمرده و خودشان را بالاتر بدانند. و در چنین مواقعی است که وقتی  زورِ بازو و یا

     

    قوت علمی، کسی را فریب می­دهد، خداوند متعال باصطلاح عامیانه بادش را خالی می کند و با ابتلاء او به یک بیماری، قدرت او را از او سلب می­نماید تا بفهمد که او از خودش قوه­ای ندارد و هر چه هست از خداست و نباید خود را بالاتر از دیگران بداند. کسی که ادعا می­کند که علم دارد و دیگران محروم از آن علمند و قصد تکبر ورزیدن دارد، خداوند متعال برای آنکه نقص او را بر طرف کند علم را از او می­گیرد تا در آن لحظه­ شخص متوجه شود که هیچ معلوماتی در ذهنش نیست و حتی نام خودش را هم به خاطر نمی آورد.

    خاطره­ای از  شهید قدوسی رضوان الله تعالی علیه

     شهید قدوسی رضوان الله تعالی علیه نقل می ­فرمودند:" که طلبه­ای در مدرسه­ی علمیه مقید بود که هر موقع جنابتی برایش حاصل شود  با هر مشقتی که می­تواند به سرعت غسل کند تا در آن حالت باقی نماند.

    زمانی این طلبه (ظاهرا به خاطر بیماری) به حالت احتضار درآمد و قبل از فوتش در حالی که گریه می­کرد به مرحوم شهید قدوسی گفته بود: آقای قدوسی من در طول عمر خود مراقب بودم که در حالت جنابت  به سر نبرم

     

     

     

    اما اکنون که در آستانه­ی مرگ قرار دارم در این حالت هستم و توانایی آنکه غسل بکنم را نداشته­ام."

     آنچه که هنگام شنیدن این سخن به ذهن بنده منتقل شد همان نکته­ای بود که خدمت دوستان گفته شد و آن اینکه خداوند متعال قصد تکامل  بنده­اش را دارد و برای اینکه مطلبی به او یاد دهد در آن لحظه اجازه­ی غسل کردن به او نمی­دهد تا بنده­اش بفهمد که خودش همه کاره نیست بلکه توفیق الهی سبب شده تا او توانسته در طول عمرش این چنین عمل کند. در حالی که آن شخص تا آن لحظه خود را می­دید و می­گفت:" یک عمر من این چنین رفتار کردم" و اکنون متوجه می­شود که مستقل نبوده و توفیق از جای دیگری شامل حالش شده است. چرا که اگر به خاطر خود او بود این نوبت نیز باید می­توانست غسل کند اما در آستانه­ی مرگ  این چنین نشد.

    فهمیدن و درک این حقیقت، که خداوند گاهی از بندگانش سلب توفیق می­کند تا از خواب غفلت بیدار شوند، کمال بزرگی برای انسان است. چنانچه در روایت در بحث نماز شب آمده است که شخصی با خواندن نماز

    شب دچار عجب شده و گمان می­کند که مستقلا موفق به خواندن نماز شب شده و توفیق الهی را در عمل خود دخیل نمی­دانسته،

     

    خداوند مهربان نیز از روی لطفی که دارد او را به حال خودش وا    می­گذارد و توفیق نماز شب را از او می­گیرد. این بنده­ی متکبر نیز وقتی نماز شبش فوت شد، تازه به فکر فرو می­رود که چرا نتوانستم نماز بخوانم و شروع به گریه و جزع و فزع می­کند. ارزش این گریه بالاتر از نماز شبی است که از روی عجب بجا آورده شود.

    بهترین حالت برای بنده این است که هم نماز شب رابخواند و هم خود را مستقل ندانسته و همواره به یاد داشته باشد که خدای متعال این توفیق را به او عنایت فرموده است.

      تکبر فقط برازنده­ی خداست

    تنها موجودی که در عالم شاسیته­ی تکبر است و لباس کبر برازنده­ی او است، خدای بزرگ است؛ خدایی که صاحب تمام صفات کمالیه است و هر کمالی را به نحو کامل، و بدون عنایت و لطف دیگری داراست.

    اما ما انسان­های مخلوقی که در حدوث و بقاء خود هیچ استقلالی نداریم و تمام هست و نیست ما از لطف خدای متعال است، چگونه شایسته­ی تکبر هستیم.

     

     

     

    بیان دیگری در اشکال به مرحوم راغب  رحمه الله علیه

    توضیح دیگری که می­توان در جواب مرحوم  راغب  رحمه الله علیه عنوان نمود این است که کلمه­ی «  بغیر الحق » در آیه­ی شریفه، قید توضیحی است نه احترازی، و خدای حکیم نمی­خواسته است با این قید، تکبر به حق را استثنا بزند و تکبر را به دو قسن تقسیم نماید.

    این قید مانند این است که کسی بگوید: "فلانی را که عینک دارد اکرام کن!" واضح ایت که کلمه­ی عینک، احترازی نیست و هیچ دلالتی بر این ندارد که اشخاص بی عینک را اکرام نکن!

    بررسی ادامه­ی کلام مرحوم راغب رحمه الله علیه

    صاحب کتاب مفردات، در ادامه­ی مطلب به دلیل دیگری بر مدعای خود استناد کرده و می­فرماید:

    "« کبریایی » به معنای پیرو و مطیع دیگری نبودن، از صفات مخصوص خداوند است و غیر خدا استحقاق این وصف را ندارند. شاهد این معنی کلام خدای متعال در آیه­ی 37 از سوره­ی جاثیه است که می­فرماید: « وَ لَهُ الْکِبْرِیاءُ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ » یعنی « و بزرگى و تسلیم‏ناپذیرى و تسلط، در آسمان‏ها و زمین از آن اوست و اوست مقتدر شکست‏ناپذیر و با حکمت.»

     

    پس با توجه به این آیه، کبریایی فقط مختص خداوند است. اما تکبر اینگونه نیست و با استناد به  آیه­ی 146 از سوره­ی اعراف، می­توان گفت که تکبر به دو قسم حق و نا حق تقسیم می­شود به این بیان که تکبر کسانی که واقعا صاحب کمالات هستند و خود را نیز برتر از دیگران می­دانند بجا و به حق، و تکبر کسانی که بدون داشتن کمالات خود را بالاتر از دیگران می­دانند بیجا است.

    پاسخ به استدلال  مرحوم راغب رحمه الله علیه

    در پاسخ به این کلام صاحب مفردات، همان مطالب گذشته را عرض نموده و معتقدیم که هم تکبر و هم کبریایی شایسته­ی خدای بزرگ است و هیچ موجودی غیر از او لایق این صفات نیست.

    حدیث امام صادق علیه السلام

    حفص بن غیاث از امام صادق علیه السلام نقل می­کند که امام فرمودند: کسی که به این سمت برود که گمان کند نسبت به دیگران برتری دارد، از

     

     

     

     

    مستکبرین است. حفص از امام علیه السلام پرسید: گاهی انسان فضیلتی را در خود می­بیند که در دیگران وجود ندارد.

    مثلا دیگران را آلوده به گناه می­بیند اما خود در عافیت بسر می­برد؟     ـ طبق فرمایش  مرحوم راغب رحمه الله علیه تکبر این شخص نسبت به دیگران باید ممدوح و مورد تأیید امام علیه السلام باشد. اماـ امام در پاسخ فرمودند: « هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ فَلَعَلَّهُ أَنْ یَکُونَ قَدْ غُفِرَ لَهُ مَا أَتَى وَ أَنْتَ مَوْقُوفٌ تُحَاسَبُ أَ مَا تَلَوْتَ قِصَّةَ سَحَرَةِ مُوسَى علیه السلام » یعنی چنین فکری نکنید ـ ولو او را در گناه می­بیند و خود را دراطاعت ـ چه بسا همین شخص آمرزیده شود و تو را در قیامت برای حسابرسی نگاه دارند.[3]

    استناد قرآنی

    قرآن کریم در آیه­ی 56 از سوره­ی غافر می­فرماید:« إِنَّ الَّذینَ یُجادِلُونَ فی‏ آیاتِ اللَّهِ بِغَیْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ فی‏ صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغیهِ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْبَصیرُ » یعنی « بى‏تردید کسانى که درباره آیات و نشانه‏هاى خداوند بى‏آنکه برهانى به آنها رسیده باشد مجادله و

     

    ستیزه مى‏کنند، در سینه‏هایشان جز تکبرى  که هرگز به آن  نخواهند رسید نیست. پس به خدا پناه بر، زیرا اوست که شنوا و بیناست.»   از کلمه­ی « ما هُمْ بِبالِغیهِ » فهمیده می­شود که این افراد گمان می­کردند بزرگی در وجودشان قرار دارد اما واقعا اینگونه نبود.

     

     

     

    َالّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فِی فَرَجِ مَولانا صَاحِبَ الزَمان، وَاجعَلنَا مِن خَیرِ أَعوانِه وَ أَنصارِه، وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّه وَ جَدَّتِه، وَ اکشِف الّلهُمَ عَن هَمِّهِ وَ غَمِّه، وَ هَب لَنا رَأفَتَه وَ رَحمَتَه وَ دُعائَهُ وَ خَیرَه، وَامنُن عَلَینا بِرِضاه، اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.



    [1]. بحارالأنوار/ج70 /ص 179/ باب 130

    [2]. مفردات ألفاظ القرآن؛ ص: 696 

    [3]. بحارالأنوار/ج75 /ص224 / باب 23 و بحارالأنوار/ج70 /ص226 / باب 130

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار