اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین

    در جلسه­ی گذشته تعدادی از آثار تکبر را مطرح نمودیم که در این جلسه نیز به ادامه­ی آن می­پردازیم.

    آثار تکبر

     

    مشورت نکردن با دیگران

    انسان متکبر با دیگران مشورت نمی­کنند. زیرا مشورت کردن، ضمیمه نمودن عقل خود به عقل دیگران است در حالی که او گمان می­کند که معنای مشورت این است که "من فلان مطلب را نفهمیدم" و با این کار زیر دست او قرار می­گیرد.

    او خود را اعلم از دیگران می­داند و به همین خاطر از کتاب دیگران، درس دیگران، سخنرانی عالمان، استفاده نمی­کند و در نتیجه­ی این استفاده نکردن همیشه دچار حسرت و پشیمانی می­شود. زیرا آگاهی­اش از مصلحت­ها و مفسده­ها کم    می­شود و مرتباً در تصمیم گیری­ها اشتباه می­کند.

     

    کثرت ناراحتی درونی

    از دیگر نشانه­های متکبر، زیاد بودن ناراحتی­های درونی است.

     

     

    امیر المومنین علیه السلام می­فرمایند : « وَ نَفَخَ الشَّیْطَانُ فِی أَنْفِهِ مِنْ رِیحِ الْکِبْرِ الَّذِی أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ »[1] یعنی « شیطان در بینی شخص باد تکبر را می­دمد و خدای متعال به دنبال آن پشیمانی می­آورد.»

    متکبر مورد نفرت دیگران

    انسان متکبر با اینکه دوست دارد محبوب دیگران باشد اما مورد نفرت مردم است. زیرا مردم روحیه­ی بزرگ بینی او را نمی­پسندند.

    ابتلا به بیماری روحی و افسردگی

    شخص متکبر اگر چه در ظاهر خود را بزرگ نشان می­دهد اما هنگامی­ که    می­بیند دیگران به او علاقه­ای ندارند و او را قبول نمی­کنند و به موفقیت­هایی که در نظر داشت نمی­رسد، دچار افسردگی می­شود.

     

     

     

     

    مرگ زودرس

     انسان متکبر به خاطر همین ناراحتی­ها و افسردگی­ها دچار مرگ زود رس    می­شود. شاید کلام امیرالمومنین علیه السلام در غرر الحکم به همین مضمون اشاره داشته باشد که فرمودند:«  بِکِثرَةِ التَکَبُرِ یَکوُنُ التَلَف » یعنی تکبر زیاد موجب تلف شدن انسان می­شود.  [2]

    خوشحالی تخیلی

    از دیگر آثار تکبر این است که انسان را به خوشحالی تخیلی می­کشاند. زیرا در وجود خود احساس می­کند که نسبت به دیگران برتری دارد اما مردم برتری او را قبول ندارند.

    امام صادق علیه السلام می­فرمایند:« فَلَا یَزَالُ أَعْظَمَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ »[3] یعنی« شخص متکبر دائما در فکر خودش از بزرگترین انسان­ها است اما در نزد مردم کوچکترین آنها به شمار می­ رود.»

    اگر کسی بخواهد در دل دیگران جای بگیرد باید به صفت هیبت دست پیدا کند اما راه تحصیل آن تکبر نیست.

     

     زیرا هیبت در اثر ترک کار­های پست به دست می­آید و اگر کسی از اینگونه کار­ها خودداری نماید، خود به خود صاحب هیبت می­شود در حالی که تواضع هم دارد.

    امیر المومنین علیه السلام در حالی که بسیار متواضع بودند چنان هیبتی داشتند که وقتی در جلسه­ای می­نشستند تا زمانی که خودشان صحبت را شروع نمی­کردند افراد دیگر جرأت تکلم پیدا نمی­کردند.

    پرهیز از کار

    انسان متکبر کار کردن را برای خود عار می­داند. در برخی از روایات به این مطلب اشاره شده است منتها مثال­هایی که وجود دارد متناسب با صدر اسلام است. مثلا در روایت می­فرماید انسان متکبر از حیوان شیر نمی­دوشد و یا حاضر نیست از بازار کالایی را خریداری نموده و خودش به منزل بیاورد و معتقد است که در شأن او نیست و خادمین باید برایش خریداری کنند.[4]

    شخصی امیرالمومنین علیه السلام را در بازار مشاهده نمود که چیزی را به طرف منزل حمل می­نمایند.

     

    به امام علیه السلام گفت: اجازه بدهید من این متاع را برای شما بیاورم. حضرت علی علیه السلام فرمودند:« لَا أَبُو الْعِیَالِ أَحَقُّ أَنْ یَحْمِلَ» یعنی سرپرست خانواده سزاوارتر است به حمل بار. [5]

    غذا نخوردن با خادمین و زیر دستان

    شخص متکبر با خادمین خود و یا با شاگردان خود غذا نمی­خورد و گمان می­کند اگر با آنان هم غذا شود کوچک می­گردد. و برای همین غالبا تنها غذا می­خورد.

    نپوشیدن لباس و کفش وصله دار

    انسان متکبر حاضر نیست لباس و کفش وصله دار بپوشد. برای همین است که در روایت آمده است که یکی از راه­های از بین بردن تکبر وصله زدن قسمت بالای لباس است. زیرا قسمت بالای لباس در دید دیگران است.

    البته همانطور که گفتیم این موارد نشانه­های دائمی تکبر نیست و به خصوص در این مورد گاهی از افراد اگر بخواهند اینگونه عمل کنند آبروی خود را برده­اند و ریختن آبرو جایز نیست.

     

     

    به طور کلی انسان متکبر از کار­هایی که در دید افراد، پایین است دوری     می­کند. مثلا در روایت می­فرماید سوار بر الاغ نمی­شود چون در زمان­های قدیم الاغ ارزانترین وسیله­ی نقلیه بوده و در زمان ما باید بگوییم انسان متکبر بر ماشین­های از رده خارج و فرسوده سوار نمی­شود.

    دشنام دادن به دیگران

    انسان متکبر به دیگران دشنام می­دهد. امیرالمومنین علیه السلام می­فرمایند:« ثمرة الکبر المسبة »[6] یعنی « نتیجه­ی تکبر دشنام دادن است».

     زیرا می­خواهد با این کار طرف مقابل خود را تحقیر نماید. متأسفانه گاهی در بین زوجین نیز این کار رواج پیدا می­کند یعنی در مرحله­ی اول همدیگر را سبک صدا  می­زنند ولی در نهایت به یکدیگر دشنام نیز می­دهند.

     

    از دست دادن موقعیت اجتماعی

    از آثار تکبر، از دست دادن موقعیت و جایگاه اجتماعیِ شخص است.

     

     

    یعنی نه تنها  جایگاهی که آرزو داشت نمی­رسد بلکه جایگاه فعلی خود را هم از دست می­دهد.  امیرالمومنین علیه السلام می­فرمایند:« التَّکَبُّرُ یَضَعُ الرَّفِیعَ » یعنی تکبر، انسان را از بالا به پایین می­آورد. [7] 

    یعنی تکبر انسان را از موقعیت خود، از آبرویی که داشت و از جایگاه خود ساقط می­کند.

    در روایت دیگری می­فرماید:«وَ مَنْ یَسْتَکْبِرْ یَضَعْهُ اللَّه‏ » یعنی کسی که استکبار داشته باشد خداوند او را پایین می­اندازد.[8]

    بی رفیق ماندن انسان متکبر

    کسی حاضر نیست با انسان متکبر رفیق شود. و یا با او به سفر برود. اگر هم او را نشناسد و با او همسفر شود پشیمان می­شود. امیرالمومنین علیه السلام               می­فرمایند:«لیس لمتکبر صدیق» یعنی برای انسان متکبر رفیقی نمی­ماند.[9]

     

     

    دور ماندن از مدح و ستایش مردم

    از دیگر آثار تکبر این است که دیگران او را ستایش نمی­کنند. اگرچه مایل است مردم به ستایش او بپردازند. امام صادق علیه السلام می­فرمایند:« ُ لَا یَطْمَعَنَّ  ذوالکِبْرِ  الثَّنَاءِ الْحَسَن‏»[10]  یعنی« انسان متکبر به هیچ وجه نباید طمع و آرزو داشته باشد که دیگران او را ستایش کنند.»

    دوست داشتن مشایعت دیگران 

    انسان متکبر دوست دارد دیگران او را مشایعت و همراهی کنند و اینکه عده­ای به دنبال او راه بیفتند و کسانی حامی و خدمتگذار او باشند را نشانه­ی ­بزرگی خود می­داند.

    سیره­ی امام رضوان الله تعالی علیه

    گاهی ارادتمندان حضرت  امام رضوان الله تعالی علیه در کوچه­های نجف به دنبال ایشان به راه می­افتادند. ایشان به هیچ وجه تمایلی به این کار نداشتند و برای همین گاهی در بین راه می­ایستادند و به افراد پشت سر خود می­فرمودند: بفرمایید. این کلام امام دو معنا داشت. یکی اینکه اگر کاری نداری بفرمایید بروید. معنای دوم این بود که اگر کاری دارید بفرمایید کارتان را بگویید.

     

    انسان متکبرحکیم  نیست.

    انسان متکبر نه به زبان سخنان حکیمانه جاری می­کند و نه در عمل کار حکیمانه از او صادر می­شود. ( فکر و عملی را که از روی دلیل باشد حمکت گویند و انسانی که تمام کارهای او با پشتوانه­ی دلیل انجام شود را انسان حکیم نامند). انسان حکیم حتی در انجام کارهای کوچکی از قبیل آنکه کجا بنشیند، کجا را نگاه کند، دستش را چگونه حرکت بدهد، سکوت کند یا سخن بگوید از روی دلیل عمل می­کند؛ چرا که برای انجام هر کاری فکر می­کند و اگر دلیل یافت عمل می­نماید.

     اما در مقابل انسانی که اعمال او رنگ و بوی حکمت ندارد دلیلی بر کارهای خود نداشته و اگر لفظ " چرا؟" در مقابل اعمال او قرار گیرد، پاسخ­هایی از قبیل "نمی­دانم" و یا "دلم می­خواست" از او شنیده می­شود. اما هنگامی که در صفات خداوند متعال و اهل بیت عصمت علیهم السلام نظر کنیم می­بینیم تمام اعمال و رفتار آنها از روی دلیل صادر شده و حکیمانه است.

    تواضع سبب رویش حکمت در دل انسان متواضع شده ، کارهای او محکم و از روی دلیل می­شود و بر عکس او انسان متکبر است که حکمت در دل او جوانه نمی­زند.

     

    در روایتی از امام هفتم علیه السلام آمده است:«...فَکَذَلِکَ الْحِکْمَةُ تَعْمُرُ [تُعْمَرُ] فِی قَلْبِ الْمُتَوَاضِعِ وَ لَا تَعْمُرُ [تُعْمَرُ] فِی قَلْبِ الْمُتَکَبِّرِ الْجَبَّارِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ التَّوَاضُعَ آلَةَ الْعَقْلِ وَ جَعَلَ التَّکَبُّرَ مِنْ آلَةِ الْجَهْل...»[11]‏ یعنی « حکمت در قلب انسای متکبر زورگو سبز و آباد نمی­شود. خداوند تواضع را وسیله­ی عقل قرار داده و تکبر را وسیله­ی جهل». به عبارت دیگر تکبر باعث نادانی می­شود و شخص متکبر در نادانی باقی مانده و نمی­داند چگونه باید عمل کند و لذا کارهای غیر حکیمانه از او صادر می­شود.

    در روایات دیگری بیان شده است که هر انسان دارای لگامی (لگام یا لجام: افسار و دهن بند اسب را گویند که به آن حَکَمَه نیز گفته می­شود) است که مَلِکی این لگام را در دست دارد. هنگامی که شخصی تکبر بورزد آن ملک به او می­گوید: « اتَّضِعْ وَضَعَکَ اللَّهُ » خودت را پایین بینداز.

    درجمله­ی « وَضَعَکَ اللَّهُ » دو احتمال وجود دارد: یکی آنکه اِخباری باشد. در این صورت معنای جمله این چنین خواهد شد:"سرت را پایین بینداز، خداوند تو را پایین انداخت و نمی­توانی در مقابل اراده­ی الهی خودت را بالا بیاوری" .

     

    احتمال دوم اینکه انشایی باشد. در این فرض متکبر مورد نفرین واقع شده و این چنین معنا می­شود:" خدا تو را پایین بیندازد"(سرت را پایین بنداز و خودت را کوچک بدان).

    در مقابل هنگامی که شخصی متواضع باشد، آن ملک لگام را بالا    می­آورد یا خداوند متعال او را بالا می­آورد و به او گفته می­شود:« انْتَعِشْ نَعَشَکَ اللَّهُ».

    در این جمله نیز همان دو احتمال قبلی وجود دارد:  معنای اخباری:" خدا تو را بالا آورد" و معنای انشایی:" خدا تو را بالا بیاورد".[12]  

     

    محشور شدن به صورت مورچه

    انسان متکبر در روز قیامت به صورت مورچه محشور می­شود.

    در عالم محشر که میلیاردها انسان از ابتدای خلقت تا انتها جمع شده اند،

     

    انسانها مایلند که بدانند در انتهای صحرای محشر چه اتفاقی در حال رخ دادن است. لذا بعضی بر روی نوک پای خود بلند می­شوند که بتوانند نظاره گر آن جا باشند اما نمی­توانند. اما موذن و کسی که در دنیا اذان  می­گفته­ چون سعی می­کرده تا صدایش را بلند کند و همه کس فریاد او را بشنوند خداوند متعال هم دید او را وسیع می­گرداند و قد او یک سروگردن از دیگران بلند­تر می­شود و لذا تا انتهای محشر را به خوبی می­بیند، پیامبر و اهلبیت علیهم السلام را می­بیند و از اتفاقاتی که آنجا رخ می­دهد اطلاع دارد. در این میان شخص متکبر به شکل مورچه محشور می­شود.

    بزرگان تفاسیر مختلفی پیرامون اینکه شخص متکبر به شکل مورچه محشور می­شود بیان فرموده­اند.

    مرحوم علامه­ی مجلسی رضوان الله تعالی علیه دو معنا برای این روایت بیان کرده اند:  

    یکی آنکه با توجه به این که باید تمام جسم انسان به همان صورتی که در دنیا بوده، در آخرت هم به همان صورت محشور شود و مجددا خلق گردد، همان جسم خلق می­شود اما در قالب کوچک­تر و در اندازه­ی­ یک مورچه.

     

     

    اگر این معنا مورد نظر باشد بنده آن را به نطفه­ای تشبیه می­کنم که حدودا 50 یا60 روزه ­باشد. اگر در آن زمان  اگر نطفه سقط شود، دقیقا شکل انسانی به خود گرفته اما خیلی کوچک است به گونه ای که در داخل یک لیوان یا استکان جا می­شود.

    یعنی انسانی که به شکل مورچه است: انسان کاملی است لکن به این شکل در می­آید.

    معنای دیگری که ایشان فرموده­اند آنست که انسان متکبر در صحرای محشر صفت مورچه را پیدا می­کند. یعنی مردم او را نمی­بینند، و زیر دست و پا او را لگد مال می­کنند. و هر چه فریاد زده که من زیر دست و پای شما له می­شوم کسی به او توجه نمی­کند.

    چندین روایت در این زمینه وجود دارد که به یکی از آنها اشاره     می­نماییم.

    « قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام یَقُولُ إِنَّ الْمُتَکَبِّرِینَ یُجْعَلُونَ فِی صُوَرِ الذَّرِّ یَتَوَطَّأُهُمُ النَّاسُ حَتَّى یَفْرُغَ اللَّهُ مِنَ الْحِسَابِ»[13]  

     

    یعنی: متکبرین به صورت مورچه قرار داده می­شوند بگونه­ای که مردم آنها را  لگدمال می­کنند تا زمانی­که خداوند از حساب مردم فارغ شود. دیگران یا به بهشت می­روند و یا به جهنم و صحرای محشر خلوت شده دیگر کسی نیست که لگدمالشان کند.

    نگاه با گوشه چشم

    انسان متکبر از روی تحقیر دیگران  با گوشه­ی چشم به آنها نگاه    می­کند. (نه آنکه هر کس با گوشه­ی چشم نگاه کند متکبر است) و یا در طرز نشستن تکیه داده و به راحتی می­نشیند. مثلا پاهایش را دراز می­کند و کاری به حضود افراد دیگر ندارد. و یا در هنگام راه رفتن دست­های خود را باز نگه می­دارد تا خود را بزرگ نشان دهد و می­خواهد دیگران از بزرگی ظاهر او به بزرگ بودن روحش پی ببرند. البته همیشه این گونه اعمال نشانه­ی تکبر نیست مثلا در حالت سجده مستحب است که آقایان دست ها را کاملا باز بگذارند که این کار نشانه­ی تکبر نیست. و یا در حالت رکوع برای مردها مستحب است تا دو دست را بر روی کنده­ی زانو بگذارند و زیر بغلشان را باز کنند و این علامت تکبر نیست. ( اما در مورد خانم­ها برای آنکه اندامشان حتی از زیر چادر هم نمایان نباشد این کار مستحب نیست ).

     

     

     به همین دلیل نمی­توان با مشاهده­ی این گونه رفتار از دیگران در مورد آنها قضاوت کرده و آنها را محکوم به تکبر کنیم بلکه باید در مورد خود مواظبت کنیم که این چنین حالتهایی در وجودمان نباشد.

    ایراد گرفتن از دیگران

    شخص متکبر زیاد  به دیگران  ایراد می­گیرد. و با بیان عیوب دیگران می­خواهد کوچکی آنها را بیان کند.

    مصافحه نکردن با دیگران

    انسان متکبر با مردم به خصوص کوچکترها مصافحه نمی­کند حتی گاهی به دیگران دست هم نمی­دهد.

    شخص متکبر و گوناگونی لباس

    انسان متکبر لباس­های گوناگون و متعددی دارد. برای داخل خانه، خارج ازخانه و در مجالس مختلف برای هر کدام یک نوع لباس دارد. و این تعدد لباس را نشانه­ی برتری و تفوّق خود می­داند. او کثرت لباس خود را دلیلی بر موقعیت بالای خود نسبت به دیگران می­داند. گاهی با یکبار پوشیدن یک لباس آن را کنار گذاشته و به دیگری می­دهد. البته از شئونات بانوان این است که لباس های متعدد داشته باشند مثلا در صبح عروسی یک نوع لباس و هنگام عصر از لباس دیگری استفاده می­کنند.

     

    پس تعدد لباس اگر از شئونات کسی حساب شود ایرادی ندارد و نشانه­ی تکبر نیست. مگر  اینکه بخواهد با تنوع لباسِ خود، بر دیگران برتری یابد.

    شخص متکبر سخاوت مند است.

    از دیگر نشانه های انسان متکبر این است که اهل سخاوت است اما در سخاوتش اسراف نموده و دچار ریخت و پاش می­شود.

    استفاده از لباس­های بزرگ

    انسان متکبر سعی می­کند از لباس بزرگتر از خودش استفاده نماید مثلا سعی می­کند لبه­های آستین پیراهنش و یا پاچه­ی شلوارش را تا بزند تا به دیگران برساند که از نظر مالی وضعیت خوبی دارد و برای همین لباس­های بزرگ­نر خریداری می­کند.

    قساوت دل

    از دیگر آثار تکبر قساوت قلب است کسی که دیگران را کوچک شمرده و خودش را برتر از دیگران می­داند سخت دل شده و نسبت به دیگران ترحم ندارد. اگر بلایی هم به کسی برسد نگران نشده و به آنها کمک نمی­کند. قساوت دل باعث خشکیدن اشک چشم او هم می­شود و در مناجات با خدا نمی­تواند اشک ریزد.

     

    طمع به اموال مردم

    انسان متکبر همیشه به طمع دستیابی به  اموال مردم، دست درازی می­کند. او دیگران را شایسته­ی مال داری نمی­داند و دوست دارد اموال دیگران را به اموال خودش ضمیمه کند. حتی انتظار دارد دیگران با دست خود اموالشان را به او تسلیم نمایند.

    می­گویند رضاخان که خدا عذابش را زیاد کند این چنین بود. اگر چیزی را   می­دید و می­پسندید، تمایلش را به صاحب مال ابراز می­کرد و صاحب مال نیز وظیفه داشت با دستان خودش آنرا تسلیم رضاخان کند. یکبار چیزی را پسندیده بود و صاحب آن  نمی­دانست که اگر او چیزی را بپسندد باید مجانا تقدیمش کند و این کار را نکرد. رضاخان نگاه خشم آلودی به او کرد و قصد جانش را نمود.

    دوست دارد یکه تاز جلسه باشد

    شخص متکبر خیلی حرف می­زند و انتظار دارد یکه تاز جلسات باشد. با صدای بلند حرف می­زند و قصد میدان داری دارد.

    اگر دیگران مشغول صحبت کردن باشند سخنشان را قطع می­نماید و آنان را آدم به حساب نمی­آورد. اما اگر کسی صحبت او را قطع نماید به شدت ناراحت می­شود.

     

     

     

    انسان متکبر در غذا خوردن، در حد سیری غذا می­­خورد.

     

    شخص متکبر، کم حیا یا بی حیا

    متکبر یا کم حیا است و یا اصلا حیا ندارد. وبرای همین به خیلی از گناهان آلوده می­شود.

    به دیگران کمک نمی­کند

    انسان متکبر به دیگران کمک نمی­کند و حتی به اندازه­ی اینکه راه را برای دیگران باز کند نیز دریغ می­کند. گاهی افراد نیز با اینکه فضا برای کنار رفتن دارند و هیچ زحمتی را نیز متحمل نمی­شوند اما باز هم به دیگران راه نمی­دهند. و اگر در یک کوچه راه بندان شود حتما طرف مقابلش باید عقب نشینی کند.

    روایت امام صادق علیه السلام

    امام صادق علیه السلام می فرمایند: پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با بعضی از اصحاب خود در شهر مدینه حرکت می­کردند. در بین راه به زن سیاهی برخورد کردند که مشغول جمع­آوری فضولات بود. اصحاب به او گفتند: راه پیامبرصلی الله علیه و آله را باز کن! آن زن جواب داد: راه وسیع است. ( از طرف دیگر آن بروید) برخی از اصحاب می­خواستند او را کنار بزنند تا راه باز شود. حضرت اجازه ندادند

     

     

     و فرمودند: « دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ » یعنی رهایش کنید! این زن جبار است. ( یعنی سرکش و متکبر است)[14]

    در پاسخ پیامبر دو احتمال وجود دارد. یا منظورشان این بود که این زن روحیه­ی تکبر دارد و برای همین به راحتی نمی­تواند دست از کار خود بردارد. و یا اینکه منظورشان این بود که این زن جبار است و اگر بخواهید او را کنار ببرید ممکن است به کار­ بدتری هم دست بزند.

    اهل منازعه­ی طولانی

    انسان متکبر با مردم به منازعه­ی طولانی­ می­پردازد. در حالی که انسان متواضع اگر حق به جانبش باشد باز هم منازعه را طولانی نمی­کند. مثلا اگر در مطلبی  با همسر و یا پدر و مادرش اختلاف داشت، اگر یکی دو بار با آنها صحبت کرد و نپذیرفتند بحث و گفتگو را رها می­کند. اما انسان متکبر همینطور بحث را ادامه  می­دهد. در واقع می­خواهد با بحث کردن، برتری خود را به اثبات برساند و یا طرف مقابل را تحقیر کند.

     

    پس طولانی کردن منازعه و بحث گاهی نشانه­ی تکبر انسان است.

    انسان متکبر، خشمناک ترین انسان

    امام صادق علیه السلام می­فرمایند:« وَ أَمْقَتُ النَّاسِ الْمُتَکَبِّرُ ». برای این روایت دو معنا به ذهن انسان می­رسد. یکی اینکه بیشترین خشم و غضب در بین مردم، از شخص متکبر است. چون در غضبناکی می­تواند بر دیگران تسلط داشته باشد و او نیز به دنبال برتری بر دیگران است. معنای دیگر اینکه بیشترین غضب­ها شامل شخص متکبر می­شود و دیگران به او بسیار خشم می­کنند.[15]

     دورترین مردم به پیامبر صلی الله علیه و آله

    انسان متکبر از پیامبر و  اهل بیت علیهم السلام بسیار دور است.

    اهل بیت علیهم السلام در معاشرت با دیگران بسیار متواضع بودند و با  همه­ی مردم نشست و برخواست می­کردند. درخواست­های مردم را فورا اجابت می­کردند. گاهی کنار کوچه می­نشستند و با مردم غذا میل می­نمودند. و در یک کلام ذره­ای تکبر در وجودشان نبود.

     

    انسان متکبر در قیامت هم از ایشان بسیار دور است. چود در دنیا با آنها سنخیت روحی نداشته است.

    پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله ­فرمودند:«إِنَّ أَبْعَدَکُمْ مِنِّی یَوْمَ الْقِیَامَةِ الثَّرْثَارُونَ وَ هُمُ الْمُسْتَکْبِرُونَ» یعنی دورترین انسان­ها از من، انسان­های مستکبر هستند.[16]   

    در واقع انسان متکبر با ادعای تفوقی که دارد، با خدای متعال منازعه می­کند زیرا کبر فقط برازنده­ی خداوند است و دیگران چیزی از خود ندارند که بخواهند به خاطر آن بر دیگران برتری بجویند.

    فرعی 2 تواضع امام زمان علیه السلام

    یکی از عزیزانی که خدمت امام زمان علیه السلام رسیده بود نقل می­کرد که وقتی امام از منزل بیرون آمدند و وارد کوچه شدند از دور به ما سلام کردند با اینکه فاصله­ی ما با ایشان زیاد بود. ما فقط توانستیم جواب آقا را بدهیم و بعد از آن زبانمان بند آمد و حتی پاهایمان هم از حرکت ایستاده بود. اخلاق امام علیه السلام مانند جد بزرگوارشان بود که از دور به دیگران سلام می­کردند.

    هیبت امام خمینی رحمه الله

     

    یکی از خبرنگاران برای مصاحبه به محضر امام شرفیاب شده بود. می­گفت سرِ امام پایین بود و من همینطور از ایشان سؤال می­کردند تا اینکه یکدفعه سرشان را بالا آوردند و به من نگاه کردند. در این لحظه ناگهان صدای من بند آمد و نتوانستم هیچ سخنی بر زبانم جاری کنم. بعد از مدتی که امام سرشان را پایین بردند به ایشان گفتم خواهشا سرتان را بالا نیاورید تا بتوانم از شما سؤال کنم. این حالت همان هیبتی بود که عرض شد. نه این که اما تکبر داشتند و آن خبرنگار از تکبر امام بهت زده شده باشد.   

     

     

    والسلام علیکم و رحمه الله



    [1]. بحارالأنوار/ج14 /ص467 / باب 31

    [2]. غررالحکم/ص310 /7157

    .[3] کافی/ج2 /ص309  

    [4]. برخی از این روایات در کتاب وسائل الشیعه، جلد 3، صفحه­ی 346 آمده است.

     

    .[5] بحارالأنوار/ج70 /ص 207

    [6]. غررالحکم/ص310 /ح 7159

    [7]. مستدرک‏الوسائل/ج12 /ص28/

    [8]. کافی/ج 8 /ص81

    [9]. غررالحکم /ص310 /ح 7162

     

    [10]. بحارالأنوار/ج69 /ص89 / باب 105

    [11]. بحارالأنوار/ج1/ص153   

    [12]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ مَا مِنْ عَبْدٍ إِلَّا وَ فِی رَأْسِهِ حَکَمَةٌ وَ مَلَکٌ یُمْسِکُهَا فَإِذَا تَکَبَّرَ قَالَ لَهُ اتَّضِعْ وَضَعَکَ اللَّهُ فَلَا یَزَالُ أَعْظَمَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ وَ إِذَا تَوَاضَعَ رَفَعَهَا اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ قَالَ لَهُ انْتَعِشْ نَعَشَکَ اللَّهُ فَلَا یَزَالُ أَصْغَرَ النَّاسِ فِی نَفْسِهِ وَ أَرْفَعَ النَّاسِ فِی أَعْیُنِ النَّاسِ . بحارالأنوار/ج70/ص 224   

    [13]. الکافی/ج2/ص311

    [14]. ِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ الْکِبْرُ قَدْ یَکُونُ فِی شِرَارِ النَّاسِ مِنْ کُلِّ جِنْسٍ وَ الْکِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ رِدَاءَهُ لَمْ یَزِدْهُ اللَّهُ إِلَّا سَفَالًا إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص مَرَّ فِی بَعْضِ طُرُقِ الْمَدِینَةِ وَ سَوْدَاءُ تَلْقُطُ السِّرْقِینَ فَقِیلَ لَهَا تَنَحَّیْ عَنْ طَرِیقِ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ إِنَّ الطَّرِیقَ لَمُعْرَضٌ فَهَمَّ بِهَا بَعْضُ الْقَوْمِ أَنْ یَتَنَاوَلَهَا فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص دَعُوهَا فَإِنَّهَا جَبَّارَةٌ»  کافی/ج2 /ص309

     

    [15]. من‏لایحضره‏الفقیه/ج4 /ص394

     

    [16]. وسائل‏الشیعة/ج15 /ص378

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار