اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین

     

    پرسش و پاسخ

    سؤال اول، آیا تکبر خارج از ظرف عجب محقق می­شود یا خیر؟

    پاسخ

    صفت عُجب ظرفیت و زمینه برای ایجاد شدن تکبر را دارد اما عامل منحصر نیست. یعنی اینگونه نیست که تکبر فقط در ظرف عجب رویش کند بلکه ریشه­های دیگری هم دارد که در جلسه­ی گذشته به دو مورد دیگر اشاره نمودیم.

    مثلا برطرف کردن عقده­ی حقارت یکی از ریشه­های تکبر بود که بیان نمودیم و گفتیم که اگر کسی در خود احساس کم شخصیتی کند برای جبران آن نسبت به دیگران کبر می­ورزد و به جای اینکه در فکر تحصیل کمال باشد با خود بزرگ بینی فقدان کمال را جبران نماید.

    عامل دیگر نیز کم ظرفیتی بود؛ یعنی انسانِ کم ظرفیتی که چشم دیدن کمالات دیگران را ندارد به فکر تلافی افتاده و برای این کار خود را بالاتر از دیگران دانسته و دیگران را کوچک می­شمارد.

    پس دو عامل دیگر به غیر از عجب برای تکبر وجود دارد که ممکن است تکبر از آن دو ناشی شود با اینکه در وجود شخص ذره­ای عجب وجود ندارد.

     

     

    سؤال دوم، تکبر و دیدن کمالات

    اگر کسی عجب نداشته باشد یعنی خود را در کمالاتی که دارد مستقل نداند و خدا را عامل همه­ چیز بداند اما کمالات خود را هم ببیند، آیا زمینه­ی تکبر در چنین شخصی وجود دارد؟

    پاسخ

    اگر کسی کمالات خود را ببیند اما خود را در تحصیل آن مستقل نداند اصلا زمینه­­ی تکبر در وجودش ایجاد نمی­شود؛ زیرا این شخص خداوند را عامل همه­ی خوبی ها می­داند و کسی که کسی که خود را مستقل در کمالات نداند و فقط خدا را شایسته­ی تکبر بداند چگونه بر دیگران تکبر می­و­رزد؟!

    اما اگر کسی کمالی را در خود دید و از اینکه این کمال از خود اوست یا از خدای متعال است غفلت کرد باز هم ممکن است به تکبر دچار شود پس کسی که کمالات خود را ببیند و آن را از خدا بداند و از خدایی بودن صفاتش غفلت نکند دچار تکبر نمی­شود.

    سؤال چهارم: احساس حقارت بدون تکبر

    آیا احساس حقارت هم مانند عجب است یعنی همانطور که گاهی عجب وجود داشت اما تکبر نبود ممکن است احساس حقارت باشد اما تکبر نباشد؟

     

    پاسخسی کمالات خود را ببیند اما خود را در تحصیل آن مستقل ندانداصلا زمینهتلافی افتاده

    احساس حقارت که به عنوان ریشه­ی تکبر بیان شد، بر روی آن تأثیر گذار است اما علت منحصر نیست. به این بیان که صفت عجب فقط زمینه­ی ایجاد تکبر را داشت و علت ایجاد آن نبود. و برای همین ممکن بود در شخصی عجب باشد ولی تکبر نباشد. اما احساس حقارت علت تأثیر گذار در تکبر است اما علت منحصره نیست یعنی تکبر فقط از این علت به وجود نمی­آید بلکه عوامل دیگری هم هست که تکبر را در وجود شخص ایجاد می­کند. روایاتی هم که در جلسه­ی قبل اشاره شد تمام تکبر ها را از ذلت درونی انسان ناشی می­دانست. پس اگر کسی احساس کوچکی نکند به فکر برتر دیدن خود نیست و اگر هم خواست که از دیگران بالاتر باشد به انجام عمل روی می­آورد. و خود را به برتری واقعی می­رساند.

    در اصطلاح فلسفه به علت منحصره سبب گویند و منظور از آن این است که هرگاه علت آمد معلول هم می­آید و هرگاه علت نبود معلول وجود پیدا نمی­کند.

    بنابر این تعریف احساس حقارت سبب تکبر نیست زیرا علت منحصره نیست  و ممکن است احساس حقارت نباشد اما تکبر توسط عوامل دیگری ایجاد شده باشد.

    سؤال پنجم، عوامل موثر در خشک شدن اشک چشم

    در جلسات قبل فرمودید که تکبر موجب قساوت قلب می­شود و قساوت قلب اشک چشم انسان را خشک می­کند. عوامل دیگر خشک شدن اشک چشم را بفرمایید.

    پاسخ

    این سؤال از بحث ما خارج است اما بطور اجمال عرض می­نمایم که عوامل مختلفی دارد. بدترین عامل و مؤثرترین آنها گناه است. استفاده­ی بیش از حد از لذت­های حلال دنیا هم اشک چشم را کم می­کند. از دیگر عوامل، خطا، نسیان، غفلت و فراموشی است که البته تأثیرش کمتر است. اخلاق­های زشت هم تأثیر بسزایی در دل انسان دارد و دل را قسی می­نماید.

    معالجه­ی تکبر

    معالجه­ی صفات اخلاقی معمولا دو راه علمی و عملی دارد. دانستن بعضی از مطالب از نظر علمی سبب می­شود تا انسان تکبر را از خودش دور کند. در کنار آن پاره­ای از اقدامات عملی را نیز برای رفع تکبر انسان باید انجام دهد.

    آن آثاری که که در جلسات گذشته پیرامون تکبر بیان کردیم، نکاتی است که در معالجه­ی علمی اثر دارد. زمانی که انسان علم به ضرر­های یک بیماری پیدا کند، این آگاهیِ علمی در  عمل او اثر خواهد گذاشت و سبب می­شود تا شخص برای معالجه­ی خود به اقدام عملی مبادرت ورزد. مثلا اگر شخصی اطلاع پیدا کند که سرفه­ی او ممکن است از یک بیماری خطرناک نشأت گرفته باشد و ضرر­های سختی برای او به دنبال داشته باشد، با انجام اقدامات عملی از قبیل آزمایشات مختلف، بیماری خود را بررسی می­کند و بی­تفاوت نخواهد نشست.

    علم و آگاهی از آثار و خوبی­های اجناس مختلف نیز اثر عملی دارد و باعث می­شود تا انسان برای تهیه­ی آن کالا اقدام کند. مثلا هنگامی که از خواص میوه­ای مطلع می­شود  هم به تهیه­ی آن  میوه مبادرت می­ورزد و هم با میل و اشتهاء از آن استفاده می­کند.

    لذا آگاهی پیدا کردن فقط نتیجه­ی علمیِ تنها به همراه ندارد بلکه    ثمره­ی عملی هم دارد.

    از این رو بخشی از معالجات علمی که در این جلسه مطرح خواهد شد همان آثاری است که در جلسان گذشته به آن اشاره شد.

    بنابراین در بخش اول به بیان معالجه­ی علمی پرداخته و سپس راهکار­ای عملی را بیان می­نماییم.

     آنچه در معالجه­ی علمی باید دانست

    به بیان دیگر توجه به نکاتی چند، در معالجه­ی علمی تکبر مؤثر است.

    ـ توجه به واجب الوجود بودن خدا

     باید بدانیم که ریشه­ی همه­ی کمالات و منشأ صدور آنها فقط و فقط خداوند متعال است و همه­ی کمالات خداوند از خودِ اوست. چرا که او واجب الوجود و صِرف الوجود است و منشأ صدوری برای کمالات خود ندارد. اما آنچه که ما از کمالات دارا هستیم همه از اوست.

    مثلا توجه به تکبیرات[1]  فراوانی که از ابتدا تا انتهای نماز تکرار     می­شود ما را به این نکته رهنمون می­سازد که فقط خداوند کبیر مطلق است و غیر از خدا همه از خود هیچ ندارند. و با این توجهات زمینه­­ی تکبر، خود به خود در وجود انسان آب می­شود و انسان دیگر کمال را در خود نمی­بیند که بخواهد نسبت به دیگران برتری بجوید. هرچه هست را از لطف و عنایت خدا می­داند و تنها خداوند متعال را شایسته­ی تکبر می­داند و او هم که تکبر دارد، کبریایی از آنِ اوست.

     ـ توجه به فقر ذاتی

    باید توجه داشت به فقر ذاتی و اینکه انسان در همه­ی کمالات فقیر بالذات است (آنچه که انسان دارا می­باشد بالعرض است یعنی از اول نداشته و بعدا به آن دست یافته است). انسان ذاتا فقیر بوده و از خود هیچ ندارد و اگر کمالی در او وجود دارد از جانب خداوند بر انسان عارض شده است.

    نه به آن معنی که انسان هیچ کاره است چرا که او تلاش نموده و وظیفه­ی خویش را انجام داده است. اما در تحصیل کمال مستقل نیست.

    خداوند متعال در قرآن می­فرماید:« هَلْ أَتى‏ عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً* إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ »[2] یعنی آیا این خبر به انسان رسیده که او یک روزی اصلا هیچ نبوده است. حتی یک موجود عاقل دیگری هم نبوده است که بفهمد که انسان به وجود نیامده. توجه به مفهوم « هیچ »  و این سابقه­ی عدم انسان را  متوجه می­کند که هیچ نداشته است.

    این قبل از خلقت انسان است که انسان معدوم بود. و عدم یعنی پست ترین چیز­ها. چرا که پایین­تر از هیچ، چیزی نیست. پس قبل از خلقت که هیچ بوده است. اما در ابتدای خلقت  نیز از بی ارزشترین اشیاء خلق شده است. از چیزی که نه طعم خوبی دارد و نه بو و ظاهر زیبایی. چیزی که پاک نیست و نزد انسان منفور است و از پست ترین عضو انسان می­باشد. نگاهی به خود بیندازیم که چگونه در حالی که اینجا نشسته­ایم حامل بول و غائط هستیم. همانند گوسفندی که در روده­هایش نجاست است و ما از آن تنفر داریم.

    نگاهی هم به آینده­ی خود داشته باشیم که چگونه تبدیل به مردار و جیفه می­شویم و بعد هم زیر خاک می­رویم و اگر هم زیر خاک نرویم، گندیده شده و طعمه­ی حیوانات خواهیم شد. توجه به اینگونه مطالب سبب می­شود تا تکبر از انسان گرفته شود و انسان بفهمد که چیزی ندارد.

    نقل می­کنند مکاشفه ای برای یکی از اولیای خدا پیش آمده بود. هنگامی که ایشان  بالای قبری که از قبل آماده شده بود و هنوز میتی را در آن دفن نشده بود رسیده بودند به قبر گفتند: ای قبر ما شنیده ایم که تو مار و عنکبوت در درون  خود  داری اما ما که چیزی نمی­بینیم. ناگهان  از قبر صدایی شنیده شد که ما حامل مار و عقرب نیستیم. مار و عقرب آن اعمال زشت شماست که با خود به قبر می­آورید. از این روست که امیرالمومنین علیه السلام می­فرمایند: چه می­گوید این انسانی که ابتدایش نطفه است، اکنون هم که حامل بول و غائط است و در پایان هم مردار می­شود.

    اینها نکاتی است که شایسته­ی توجه و تفکر می­باشد  و جا دارد برای دوری از تکبر تکرار شده و بر روی آنها تفکر شود.

    توجه به آثار در علاج علمی

    توجه به آثاری که برای تکبر ذکر نمودیم انسان را برای دوری از تکبر آماده می­کند. برای همین به برخی از آثار اشاره می­نماییم.

     

    ـ تکبر باعث دوری از صراط مستقیم می­شود.

    ـ تکبر باعث دوری از دین و حق و حقیقت می­شود

    ـ انسان متکبر از بهشت دور می­شود. قرآن کریم می­فرماید: « إِنَّ الَّذینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتی‏ سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرینَ»[3] یعنی : « البته کسانى که از عبادت من تکبر مى‏ورزند به زودى خوار و سرافکنده وارد جهنم مى‏شوند»

    در روایات نیز به همین مطلب اشاره شده است. امام صادق علیه السلام   می­فرمایند : « الْکِبْرُ رِدَاءُ اللَّهِ فَمَنْ نَازَعَ اللَّهَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ أَکَبَّهُ اللَّهُ فِی النَّارِ» [4] یعنی کبر لباس خداوند است و کسی که با خدا در آن منازعه کند خدای متعال او را در آتش می­اندازد.

    ـ خدای متعال در قیامت با انسان متکبر سخن نمی­گوید[5]

    ـ شیطان به خاطر تکبری که داشت عبادت شش هزار ساله­اش حبط گردید و از درگاه الهی رانده شد.

    ـ که تکبر باعث انکار توحید و معاد می­شود. و انسان متکبر زیر بار یگانگی خدا هم نمی­رود. اینگونه اشخاص دلیل را هم می­فهمند اما قبول نمی­کنند.

    ـ انسان متکبر فروع دین را هم نمی­پذیرد. مثلا ولایت فقیه را قبول ندارد.

    مثلا با اینکه ولی فقیه قمه زنی را ممنوع دانسته است اما او زیر بار نمی­ورد و باز هم به انجام این کار می­پردازد.

    ـ تفکر در مورد قیامت و ذلیل بودن انسان هم از موضوعاتی است که موجب از بین رفتن تکبر در انسان می­شود. یعنی پیرامون عذاب الهی و وقوف در پیشگاه او، حساب و کتاب اعمال، فکر نماید. و در نامه­ی عمل خود بیندیشد که چگونه هیچ کوچک و بزرگی را فروگذار ننموده است و همه­ی وقایع را ثبت کرده است. به یاد روزی باشد که انسان سرش را از خجالت به زیر می­اندازد و به خاطر بیچارگی­اش از پدر و مادر خود، از فرزند و رفیق و همسرش نیز فرار می­کند. و نه تنها از آنها بلکه سعی می­کند از هر آشنایی بگریزد که مبادا حقی از او طلبکار باشد.

    جملاتی که در دعای شریف ابوحمزه وجود دارد برای یادآوری آن لحظات بسیار مناسب است.

    مثلا امام سجاد علیه السلام در این دعا جملاتی را با کلمه­ی  أبکی ( =گریه می­کنم ) شروع نموده و بر حالات گوناگون انسان از هنگام احتضار تا قبض روح و ورود به قبر، و بر تنهایی و تاریکی قبر می­گریند.

    این گریه­ها تکبر را از انسان می­گیرد. تفکر در مورد زمانی که به انسان خطاب می­شود:« اقْرَأْ کِتابَکَ کَفى‏ بِنَفْسِکَ الْیَوْمَ عَلَیْکَ حَسیبا » خودت کتابت ( نامه­ی عملت ) را بخوان! عبدِ خدا وقتی به نامه­ی عمل خود می­نگرد می­گوید:«یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغیرَةً وَ لا کَبیرَةً إِلاَّ أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً» [6]

    وای به حال من! در این نامه تمام اعمال من ثبت شده است. و از هیچ موردی فروگذار نکرده است.

    یکی از علمایی که هنوز در قید حیات­اند می­فرمودند : یکبار در حالت احتضار قرار گرفتم. و چند لحظه قبض روح شدم. اما خدای متعال دوباره به من حیات بخشید. در آن حالت بود که نامه­ی عملم را به من نشان دادند و من تمام اعمالم را دیدم. اما چیزی در پرونده­ام نبود که بتوانم بر آن اعتماد کنم. هر عمل صالحی را که عرضه­ می­کردم جواب می­دادند این عمل را برای خودت انجام دادی

     فقط رسیدگی به گرفتاری­­های مردم بود که از من پذیرفتند. بالاخره شفاعت اهل بیت علیهم السلام نصیبشان شده بود و دوباره به دنیا بازگشتم. و الان به دنبال ذخیره سازی برای آخرت خود هستم.

    ـ که تکبر باعث نرسیدن به فضیلتی است که انسان در قوه­ی خیال خود قصد دارد به آن برسد.

    ـ که تکبر زشت ترین اخلاق و یا زشت ترین چیزی است که در دنیا وجود دارد.

    ـ تکبر شرافت انسان را از بین می­برد.    

    یعنی بسیاری از اشخاصی که صاحب اُبهت هستند به خاطر تکبرشان از هر کوچکی کوچکترند.

    ـ تکبر مادر عیوب است.

    ـ تکبر بزرگترین گناه است.[7]                                                              

     

     

    ـ بدانیم که تکبر زیور ابلیس است.

    ـ تکبر دام بزرگ شیطان است.

    ـ تکبر باعث گوش ندادن به نصیحت دیگران است.

    ـ تکبر انسان را از مصلحت و سعادت خودش دور می­نماید.

    ـ تکبر انسان را از محشور شدن با پیامبر و اهل بیت علیه السلام محروم می­سازد.

    ـ تکبر انسان را از تفکر باز می­دارد. و یا اگر هم به تفکر بپردازد، فکرش آلوده به هوای نفس می­شود و نورانیتی در فکرش نیست.

    ـ تکبر مانع درس خواندن می­شود. انسان را از سؤال کردن باز می­دارد.

    ـ تکبر مانع از حضور در جلساتی مانند دعا و اعتکاف و احیا می­شود.

    ـ تکبر موجب می­شود انسان در حرم ائمه علیهم السلام در کنار ضریح مقدس نرود.

    ـ تکبر انسان را از علم و معنویت دور می­کند.

    ـ انسان متکبر روحیه­ی  غضب را در خودش تقویت می­کند.

    ـ تکبر باعث منت گذاشتن بر دیگران می­شود.

    ـ تکبر باعث بروز حسادت و ریا و کینه می­شود.

    ـ تکبر انسان را به کارهای پست وا می­دارد.

    ـ تکبر انسان را از فضیلتها محروم می­نماید. انسان متکبر به دیگران کمک  نمی­نماید و خود را از خدمت به آنها محروم می­کند.

    بدانیم که تکبر موجب می­شود که شخص متکبر برای دیگران دعا نمی­کند و خود را از برکات دعای به مردم محروم می­سازد.

    ـ تکبر باعث می­شود انسان کظم غیظ نداشته باشد.

    ـ انسان متکبر تواضع ندارد.

    ـ تکبر مانع رعایت ادب در کلاس درس می­شود.

    ـ انسان متکبر قانون را زیر پا می­گذارد.

    ـ شخص متکبر آداب نماز را رعایت نمی­کند.

    ـ انسان متکبر نوبت و صف را رعایت نمی­کند. اگر هم مجبور به ایستادن در صف باشد جدای از دیگران می­ایستد و می­خواهد خود را جدای از دیگران       نشان ­دهد.

    ـ تکبر مانع از مشورت کردن می­شود.

    ـ تکبر موجب می­شود که انسان متکبر به دیگران التماس دعا نگوید و خود را از دعای دیگران محروم سازد. در هنگام دعا کردن دیگران هم آمین نمی­گوید.

    ـ انسان متکبر به عیوب خود توجه ندارد. اما به عیوب دیگران کاملا توجه    می­کند. این شخص از تهذیب خود غافل می­ماند.

    ـ  تکبر موجب تمسخر دیگران می­شود.

    ـ انسان متکبر با الفاظ زشت با دیگران صحبت می­کند.

    ـ تکبر گاهی باعث تفاخر می­شد.

    ـ  تکبر باعث عذر خواهی نکردن از دیگران می­شود.

    ـ انسان متکبر از خدا هم عذرخواهی نمی­کند.

    ـ انسان متکبر منفور دیگران است.

    ـ تکبر باعث افسردگی روحی، پریشانی و مرگ زودرس می­شود.

    ـ تکبر خوشحالی مجازی می­آورد.

    ـ تکبر موجب پرهیز از کارکردن می­شود.

    ـ  انسان متکبر رفیقان خود را از دست می­دهد.

    ـ کسی انسان متکبر را ستایش نمی­کند.

    ـ تکبر انسان را از حکمت جدا می­کند.

    ـ انسان متکبر در قیامت به شکل مورچه محشور می­شود.

    ـ تکبر حیا را کم می­کند.

    ـ تکبر باعث طغیان می­شود.

    ـ تکبر بدترین عیب است.

    ـ تکبر عین حماقت است.

    ـ انسان متکبر تعصب جاهلی دارد و بدون دلیل پافشاری می­کند.

    ـ تکبر بدترین اخلاق است.

    ـ تکبر موجب سقوط انسان می­شود.

    ـ تفکر باعث دشمنی و جنگ می­شود.

    ـ بدانیم که تکبر فقط شایسته­ی خدای متعال است.

    انسان اگر خود را خوب بشناسد کوچکی خود را کاملا درک می­کند. و شناخت نفس به شناخت چند چیز بستگی دارد.

    اول اینکه بفهمیم ممکن الوجودیم و وجود و عدم نسبت به ما مساوی است.

    دوم اینکه بفهمیم که مخلوق و مملوک خداییم.

    سوم اینکه بفهمیم فقیریم.

    چهارم اینکه بدانیم جاهلیم. و اگر بسیاری از علوم را هم بدانیم باز هم جاهلیم و از خود هیچ نداریم.

    تواضعی بزرگ از مرحوم کاشف الغطا رحمه الله

    مرحوم شیخ جعفر کبیر کاشف الغطاء رضوان الله تعالی علیه از شخصیت­های کم نظیر علمی و معنوی بوده و از نظر علمی نیز انسان ویژه ای بوده­اند. ایشان یک بار   می­فرمودند اگر تمام منابع فقه از بین برود یک دوره فقه استدلالی از حفظ       می­نویسم. از خصوصیات مهم ایشان تواضع و فروتنی بود.

    یکبار در مسجد و در هنگام نماز جماعت، فقیر سیدی به محضرشان رسید و درخواست کمک نمود. ایشان فرمودند هیچ پولی ندارم که به تو کمک کنم.

    سید گمان کرد که ایشان دروغ می­گویند و برای همین آب دهان خود را به صورتشان انداخت. مردم از دیدن این صحنه بسیار ناراحت شدند بطوریکه       می­خواستند به آن سید هجوم آورده و به توهینی که به این مرجع تقلید نمود، پاسخ دهند. اما دیدند مرحوم کاشف الغطا آب دهان او را در صورتشان پخش کردند و فرمودند:" من در قیامت افتخار می­کنم که آب دهان ذریه­ی پیامبرصلی الله علیه و آله در صورتم پاشیده شده است. سپس به مردم گفتند هر کس می­خواهد به این فقیر کمک نماید پولش را به من بدهد و در بین مردم به راه افتادند و به جمع آوری پول پرداختند. مردم نیز به اعتبار ایشان کمک خوبی به آن سید نمودند.   

    تواضع مقام معظم رهبری حفظه الله

    کسانی که با مقام معظم رهبری مد ظله العالی  مجالست داشته باشند از تواضع عجیب و استثنایی ایشان مطلع­اند. در یک جلسه­ای که در محضر ایشان بودیم افراد جلسه دور تا دور اتاق نشسته بودند و به غیر از کنار خود آقا دیگر جای خالی نبود. یکی از روحانیونی که از دوستان ما بود وارد جلسه شد اما هیچ جایی برای خود پیدا نکرد. رهبر معظم رو به او نموده و به کنار خود اشاره کردند و فرمودند که بیایید اینجا!  آن روحانی یکی دو قدم برداشت اما جرأت نکرد در کنار آقا بنشیند. آقا دوباره فرمودند:" همین جا، همین جا بیایید بنشینید"

    امام باقر علیه السلام، هیبت و تواضع

    شخصی خدمت اما باقر علیه السلام رسید و می­خواست با امام صحبت کند اما وقتی وارد بر امام شد زبانش به لکنت افتاد و بدنش شروع به لرزیدن کرد.

    به امام گفت: یابن رسول الله صلی الله علیه و آله من در شهر­های مختلف بزرگان زیادی را دیده­ام و با افراد بسیار ی حشر و نشر داشته­ام تا به حال اینگونه نشده بودم.

    هیبت بسیار زیاد امام علیه السلام به این شکل بود که مردم با دیدن هیبتشان     نمی­توانستند به راحتی با امام صحبت کنند. و تواضع و فروتنی امام نیز به اندازه­ای بود که بر همگان سلام می­نمودند.

    امیرالمومنین علیه السلام و تواضع در مقابل یتیم

    روزی حضرت علی علیه السلام به خانه­ی شهیدی رفتند و به همسر او فرمودند یا شما بچه را بگیری تا من نان درست کنم و یا من بچه را آرام می­کنم تا شما نان بپزید. یکی از یاران امام که همراهشان بود می­گوید دیدم امام بچه را گرفتند و نوازشش نمودند. بعد هم به شکل چهار دست و پا در آمده و صدای گوسفند در می­آوردند. و چندین بار این کار ار تکرار کردند تا خنده بر لبان فرزند نشست. من که باورم نمی­شد وقتی از منزل آن شهید بیرون آمدیم از حضرت سؤال کردم که من تا به حال این کارها را از شما ندیده بودم! امام فرمودند: وقتی وارد این خانه شدم این بچه­ی یتیم را دیدم که گریه می­کند. و می­خواستم خنده را بر لبان او بنشانم.

    امیرالمومنین علیه السلام همان امام شجاعی بودند که وقتی در میدان جنگ وارد می­شدند هیچ کس جرأت نداشت با امام مقابله کند. اما همین امام وقتی در کنار بچه­ی یتیمی قرار می­گرفتند اینگونه با تواضع رفتار می­نمودند.

    تواضع امام خمینی رحمه الله در برابر یتیم

    فرزند شهیدی به امام خمینی نامه­ای نوشته بود و به امام گفته بود که من شما را خیلی دوست دارم. می­خواستم شما را ببینم اما نگذاشتند خدمتتان برسم و گفتند وقت ندارید.

    اعضای دفتر برای مزاح نامه را به امام نشان دادند. اما دیدند امام ناراحت شدند و فرمودند:" چرا او را راه نداده­اید" و اعضای دفتر را مجبور کردند تا یک وقتِ خصوصی به او بدهند. این دختر بچه­ی چند ساله را آوردند و امام کنار او نشستند و او را نوازش نمودند. اما هرچه با او صحبت می­کردند نمی­خندید.

    قطعه طلایی بر روی میز امام بود که یک مسیحی برایشان فرستاده بود. او در نامه­ای به امام نوشته بود که من در تمام عمرم کسی را مثل شما سراغ ندارم و به خاطر ملکات خوبی که دارید این قطعه­ی طلا را که از همه چیز بیشتر دوست    می­دارم برایتان فرستادم.

    امام آن قطعه­ی طلا را به آن بچه دادند و شادی را بر قلبش داخل نمودند.

    امام خمینی که شخصیت بسیار شجاعی بودند و در مقابل دشمنان با اقتدار    می­ایستادند، در مقابل یک بچه­ی یتیم این­قدر متواضعانه برخورد می­کردند.

     

    والسلام علیکم و رحمه الله

     

    َالّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فِی فَرَجِ مَولانا صَاحِبَ الزَمان، وَاجعَلنَا مِن خَیرِ أَعوانِه وَ أَنصارِه، وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّه وَ جَدَّتِه، وَ اکشِف الّلهُمَ عَن هَمِّهِ وَ غَمِّه، وَ هَب لَنا رَأفَتَه وَ رَحمَتَه وَ دُعائَهُ وَ خَیرَه، وَامنُن عَلَینا بِرِضاه، اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم                       

            


    [1]. در ابتدای نماز هفت مرتبه که یکی واجب و بقیه مستحب است ( عدد هفت نشانه­ی کثرت است)، در اثنای نماز، در انتهای نماز هنگام ورود به دنیه 3 مرتبه.

    .[2] إنسان/1و2

    [3]. غافر/60

    [4]. کافی/ج2/ص309

    [5]. إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ الْکِتابِ وَ یَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً قَلیلاً أُولئِکَ ما یَأْکُلُونَ فی‏ بُطُونِهِمْ إِلاَّ النَّارَ وَ لا یُکَلِّمُهُمُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ لا یُزَکِّیهِمْ وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ

     سوره­ی بقره/ 174  

     

    .[6] سوره­ی­کهف/49     

    [7].. غررالحکم  309    الکبر و ذمه .....  ص : 309. 7124-  إیاک و الکبر فإنه أعظم الذنوب و ألأم العیوب و هو حلیة إبلیس

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار