اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین
پرسش و پاسخ
سؤال اول، رفع اتهام و تکبر
آیا رفع اتهام از خود نشانهی تکبر است؟ و آیا انسان باید از خود رفع اتهام نماید یا خیر؟
پاسخ
معنای اتهام آن است که واقعیتی را که در وجود شخصی نیست به او نسبت بدهند. و مومن نیز وظیفه دارد که خود را از اتهام خارج کند و نگذارد که دیگران سوء ظن به او داشته باشند. و اگر هم دیگران آثاری را از او مشاهده کرده و نسبت به او گمان بد پیدا کردهاند، خوب است در صورت امکان از خودش رفع اتهام کند که گاهی این کار لازم هم میشود.
این رفع اتهام از خود اگر همراه با بالاتر دیدن خود باشد نشانهی تکبر است. یعنی شخص وقتی به درون خود مراجعه میکند میبیند که این اتهامی که به او زده اند باعث شده تا پایینتر از دیگران بیاید در حالی که آرزوی او این بوده است که فوق دیگران باشد. به همین جهت به فکر رفع اتهام از خود افتاده است. چنین شخصی تکبر دارد.
اما اگر رفع اتهام کردنش از روی بالاتر دیدن خود نیست بلکه به خاطر آنکه کار خلافی را به او نسبت دادهاند بوده است و حقیقتا چنین چیزی در وجودش نیست، او انسان متکبری نیست و وظیفهاش رفع اتهام از خود است.
زیرا در موضع تهمت بودن او سبب سوء ظن دیگران شده است. گاهی نیز این سوء ظن به زبان کشیده شده و سبب غیبت و تهمت خواهد شد. لذا به جاست که خود را از موضع تهمت خارج کند و اگر هم در گذشته کاری انجام شده که اسباب اتهام را فراهم کرده است، باید از خود رفع اتهام کند اما نه به خاطر آنکه خود را از دیگران بالاتر میداند.
سؤال دوم،
کار کردن خانمها در خارج از منزل چگونه است؟
پاسخ
اولویت در تقسیم کار آن است که خانمها کارهای داخل منزل را به عهده بگیرند، چرا که بیرون آمدن از خانه تبعاتی را به دنبال دارد و الا صِرف از خانه بیرون آمدن آنها حرام نیست.
هنگامی که پیامبر عظیم الشأن صلی الله علیه و آله حضرت زهرا سلام الله علیها را مسئول کارهای داخل خانه قرار دادند و مسئولیت کارهای بیرون از خانه را به امیرالمومنین علیه السلام واگذار کردند، حضرت زهرا سلام الله علیها بسیار خوشحال شدند. ما نیز باید خوشحال باشیم که اسلام این چنین ترجیح داده است. اما اگر در بیرون رفتن از منزل ضرورتی بود، میتواند از منزل خارج شود اما تبعات خروج از منزل را باید رعایت کند.
سؤال سوم،
فرمودید اگر حاجاتتان در شبهای قدر داده نشود بعید است در غیر شبهای قدر مستجاب شود. با این توصیف ما از دعای در غیر ماه رمضان ناامید شدهایم.
پاسخ
واقعیت همین است و انسان نباید از واقعیت صرف نظر کند. در روایت آمده است که اگر کسی در ماه رمضان بخشیده نشد بعید است مورد آمرزش الهی قرار گیرد مگر اینکه عرفه را درک نماید. پس به جای نا امیدی باید به تلاش پرداخت و از کوتاهی و تنبلی دست برداشت تا بتوانیم از این شب به خوبی استفاده نماییم و در مورد مقدرات سال آینده دعایمان مستجاب شود.
سؤال چهارم،
در روایت آمده است که « منْ عَرَفَ فَاطِمَةَ حَقَّ مَعْرِفَتِهَا فَقَدْ أَدْرَکَ لَیْلَةَ الْقَدْر »[1] یعنی « هرکس حضرت فاطمه سلام الله علیهارا آنگونه که شایسته است بشناسد همانا شب قدر را درک نموده است ». چه ارتباطی بین شناخت حضرت و شب قدر وجود دارد؟
پاسخ
در روایت توضیحی پیرامون آن داده نشده است و علما صحبتهای زیادی نمودهاند. آنچه به نظر اینجانب میرسد این است حضرت فاطمه سلام الله علیها واسطهی فیض هستند. و شب قدر هم مقدار فیوضاتی که به انسان میرسد مقدر میشود. اگر کسی واسطهی دریافت این فیض را خوب شناخت میتواند همهی فیوضات را بگیرد. تمام خیرات در شب قدر به واسطهی اهل بیت علیهم السلام نازل میشود. نگاه امامان نیز به مادرشان است. رضایت حضرت فاطمهسلام الله علیها رضایت پروردگار است.
و امکان ندارد بدون امضای اهل بیت علیهم السلام خیری به کسی برسد. با این وجود هرکس به درگاه آنان پناهنده شود نا امید بر نمیگردد و آنها کسی را محروم نمیکنند.
در دعای ابوحمزه میخوانیم« أَنتَ الَّذی تُفِیضُ سَیبَکَ عَلی مَن لا یَسئَلُکَ وَ عَلی الجَاهِدینَ بِرُبوبِیَتَک » « تو خدایی هستی که نعمت را از کسی که از تو درخواست ننموده است دریغ نکردهای و حتی بر کسانی که تو را انکار میکنند نعمت دادهای! ».
اهل بیت علیهم السلام هم مظهر همهی صفات الهی هستند و حتی به دشمنان خود نیز فیض میدهند. اما به کسی که بر درگاه آنان پناهنده شود فیض کامل را میرسانند.
پس ارتباط شناخت حضرت فاطمه سلام الله علیها با درک شب قدر در شناخت واسطه است و کسی که واسطه را خوب بشناسد بیشتر استفاده میکند.
ارادهی حضرت مَظهر و مُظهر ارادهی الهی است. یعنی ارادهی حضرت فاطمه سلام الله علیها محل ظهور ارادهی الهی در سیر نزولی و ظاهر کنندهی ارادهی الهی در سیر صعودی است. به بیان دیگر اول خداوند اراده میکند. پس از آن این اراده در وجود مبارک حضرت متجلی میشود.
اما شناخت اهل بیت علیهم السلام چیزی نیست که در یک شب یا چند شب بتوان آنرا تحصیل نمود بلکه باید در دورهی سال به تحقیق و بررسی پرداخت و با خواندن کتاب و سؤال از علما و پاسخ گفتن به شبهات، آهسته آهسته معرفتمان را بالا ببریم.
سؤال پنجم، تلاوت قرآن
خواندن قرآن در زمانی که قرآن تلاوت میشود چگونه است؟
پاسخ
جایز است که انسان در هنگام قرائت قرآن خود نیز قرآن بخواند اما اولویت و دستور آن است که سکوت کرده و در معنای آیهای که تلاوت میشود دقت کند. چطور اگر بزرگتری مشغول صحبت بود به احترام کلام او باید سکوت کرده و به کلام او دقت شود. قرآن هم که کلام پروردگار است و بزرگتر از آن کلامی نیست و مقدم بر تمام سخنان است. لذا شایسته است در هنگام تلاوت قرآن سکوت کرده و در صورتی که معانی آن را متوجه میشویم، به آنها دقت کنیم و اگر هم که ترجمهی آن را متوجه نمیشویم، باز هم سکوت را رعایت کنیم. چرا که دو دستور در این زمینه به ما دادهاند یکی سکوت و دیگری توجه به معانی آیات. و در این صورت هم به ثواب آن خواهیم رسید.
سوال ششم، تواضع و اهداء عیوب
از طرفی گفتهاند که بهترین دوست تو کسی است که عیوب تو را به تو هدیه دهد. و از طرف دیگر گفتهاند که در مورد دیگران قضاوت نکنید. این دو چگونه با هم قابل جمع هستند؟
پاسخ
جمع آن دو به این است که شما عمل او را تذکر بدهید نه روحیهی او را. یعنی زمانی که عمل اشتباهی را از کسی مشاهده میکنید، اگر پذیرش دارد به او بگویید که آن عمل تو اشتباه بود. اما در مورد روحیهی دیگران، تا از وجود صفت رذیلهای در کسی اطمینان پیدا نکردهاید نباید به او تذکر دهید.
سوال هفتم تفاوت کبر و غرور
تفاوت کبر و غرور چیست؟
پاسخ
کبر آن است که در ارتباط با دیگران خود را از آنها بالاتر بدانیم. اما غرور در ارتباط با دیگران نیست. غرور یعنی فریب. انسان مغرور کسی است که کار متناسب با نتیجهای را انجام نداده اما مطمئن به نتیجه آن است. چنین انسانی فریب خوره است. مثلا دانش آموزی درس نخوانده است اما میگوید من نمرهی بیست میآورم. و یا انسانی عمل صالحی انجام نداده است اما جایگاه خود را در بهشت میداند و یا قوانین راهنمایی و رانندگی را رعایت نمیکند و میگوید من مطمئن هستم که تصادف نخواهم کرد. چنین انسانی خود را فریب داده است.
سوال هشتم، نسبت حیوان دادن به خود
داستانهایی که در آنها بعضی خود را سگ خاندان اهل بیت علیهم السلام می دانستند را چگونه توجیه میکنید؟
پاسخ
دو توجیه میتوان برای این قبیل داستانهایی که از دیگران نقل میشود، بیان کرد.
یکی آنکه او اشتباه کرده است. یعنی عمل او را اشتباه میدانیم نه آنکه بخواهیم در مورد او قضاوت کنیم. در محدودهی دین حتی عمل مرجع تقلید را هم حجت نمیدانیم چرا که عمل دهها توجیه ممکن است داشته باشد. بنابراین عمل گنگ است و با دیدن عملی از کسی نمیتوان در مورد او قضاوت کرد.
دیگر آنکه او نمیدانسته نه آنکه آگاه بوده و اشتباه کرده است. یعنی به اندازهی معرفت خود عمل کرده است. و لذا اگر شخصی عملی را از روی کمی معرفت خود انجام بدهد و حتی نتیجه هم بگیرد، حجت برای دیگران نیست. ممکن است اگر شخص دیگری بخواهد آن کار را انجام دهد، سقوط کند. پدر ما در اشعار و مصیبتهایی که برای اهل بیت علیهم السلام میخواندند الفاظ مفرد را جمع میبستند.
سوال نهم، تکبر در تواضع
آیا انسان میتواند در تواضع خود، تکبر داشته باشد؟ مثلا آثاری از تواضع را انجام دهد و بعد به خاطر آنها خود را بالاتر از دیگران بداند.
پاسخ
آری ممکن است که شیطان همه جا وارد بشود برای همین ما باید از خود بسیار مراقبت کنیم. البته ریا خیلی بیشتر ممکن است که در عمل شخص متواضع وارد شود و او قصد خود نمایی داشته باشد.
عوامل تواضع
چند عامل باعث ایجاد تواضع در شخص میشود که به بحث پیرامون آنها میپردازیم:
درک عظمت خداوند متعال
اولین عاملی که باعث میشود تا انسان متواضع گردد آن است که خدای خود را به عظمت و هیبت و جلالت بشناسد. زمانی که انسان این عظمت را خوب بشناسد آنگاه با تمام وجود اقرار میکند که "بزرگی فقط برازندهی خدا است " .
امام صادق علیه السلام در این باره میفرمایند:«...وَ أَصْلُ التَّوَاضُعِ مِنْ جَلَالِ اللَّهِ وَ هَیْبَتِهِ وَ عَظَمَتِه...»[2] به این معنی که ریشهی تواضع از درک عظمت و و هیبت خداوند متعال نشأت میگیرد زیرا بنابر ظاهر عبارت حرف جرِ«مِن» از قبیل «مِن» نشویه است که بیان کنندهی منشأ تواضع است. به تعبیر امیر المومنین علیه السلام در خطبهی همام[3] که میفرمایند:«...عَظُمَ الْخَالِقُ فِی أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ فِی أَعْیُنِهِم...» یعنی: خالق ( در دیدن متقین ) بزرگ است در نتیجه همه چیز غیر از خالق در دید ایشان کوچک است.
پس یکی از مصادیق غیرِ خالق، خود انسان است. هنگامی که انسان عظمت و جلالت خدای متعال را به خوبی درک کند، عجز و حقارت و هیچ بودن خود را به خوبی میفهمد.
راههای درک عظمت خداوند
بنابر این اگر خواهان ریشه دواندن و رسوخ این صفت در دل و جان خود هستیم باید مرتب روی خود کار کنیم و از نظر معرفتی خود را غنی ساخته، خدای خود را خوب بشناسیم و در رفتار و سلوک و نماز خود همواره این مهم را در نظر داشته باشیم که «الله اکبر» یعنی خدا بزرگتر از آن است که وصف شود. و هنگامی که در نماز تکبیر میگوییم و دست ها را بالا میآوریم، قلب ما نیز این معنی را تصدیق کند.
یکی از مصادیق خوب شناختن خدا، درک واجب الوجود بودن او و ممکن الوجود بودن ماست. یعنی خداوند متعال دارای همهی کمالات میباشد و همهی آن کمالات از خودِ او بوده به گونهای که هیچ منشأی خارج از ذات پاک حضرت حق ندارد.
و در مقابل، همهی موجودات حتی شریفترین و برترین مخلوقات یعنی چهارده معصوم علیهم السلام نیز ممکن الوجود میباشند. یعنی هر چند که حضرات معصومین علیهم السلام مثل خداوند متعال دارای همهی کمالات هستند اما در حقیقت مثل خداوند نیستند زیرا که همهی کمالات او از خودِ اوست اما اهل بیت علیهم السلام در همهی کمالات محتاج و نیاز مند به خداوند متعال هستند و تمام صفات نیکوی ایشان از خداوند متعال سرچشمه میگیرد.
ما نیز اگر ذرهای کمال در وجودمان باشد، از لطف و عنایت الهی سرچشمه میگیرد و باید در مقابل پروردگار عالم سر تواضع فرود آورده و این تواضع را با اعمالی نظیر سجده و گذاردن صورت بر روی خاک تقویت کنیم. به ادعیهای که در سجده خوانده میشود دقت کنیم. آنجا که در سجده میگوییم: «یا مَن لَه الدُنیا وَ الآخِرَه اِرحَم مَن لَیسَ لَه الدُنیا وَ الآخِرَه» توجه به معنای آن داشته باشیم که خطاب به خداوند متعال میگوییم:« ای آنکه همهی دنیا و آخرت مال اوست، رحم کن به آن که هیچ ندارد، نه چیزی از دنیا و نه چیزی از آخرت ».
عامل دوم: شناخت پستی انسان
دومین عاملی که توجه و تفکر بر روی آن به خوبی انسان را متواضع میکند، شناخت پستی انسان میباشد. نه به آن معنی که وجود انسان ارزشی ندارد چرا که خداوند متعال فرموده:« لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فی أَحْسَنِ تَقْویمٍ»[4] یعنی ما انسان را در بهترین شکل آفریدیم و برای این خلقت به خود بارک الله گفته و فرموده:« فَتَبارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقینَ»[5]
منظور از پستی انسان این است که خداوند متعال او را به بهترین شکل ممکن آفریده و همهی امکانات و زمینههای رشد و کمال را در اختیار او نهاده است اما اکثر انسانها نه تنها از این سرمایه استفاده نکردهاند بلکه در جهت عکس خواستههای خداوند متعال گام برداشته اند. همانند انسانی که در پای کوهی ایستاده و توانایی و توان کافی و کامل برای بالا رفتن از آن را دارد اما نه تنها قلهی انسانیت را فتح نمیکند بلکه پای خود را نیز قطع میکند.
از این روست که در سورهی عصر میفرماید:« إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ»[6] یعنی: مسلّما انسان در زیان است، نه تنها به طرف بالا صعود نکرده، بلکه سرمایهی خود را هم سوزانده است.
به راستی خداوند مهربان این همه لطف داشته اما در عوض ما این همه به خود بدی کرده ایم. گوهر وقت را به امروز و فردا کردن (تسویف) و دل بستن به آرزوها از بین بردهایم و با آلوده شدن به گناهان خود را عقب انداخته ایم. پس منظور از توجه به پستی انسان آن است که ببینیم خداوند متعال چه سرمایهای در اختیار انسان قرار داده ولی ما خود را به زیور اعمال نیاراسته ، نه صفات خوب را تحصیل کردهایم و نه در ترک صفات بد کوشیدهایم و از همه مهمتر، در راه استواری عقاید خود گام برنداشتهایم. به خصوص در روزگار کنونی که عوامل غفلت و آلودگی بسیار فراوان است و به راحتی در دسترس افراد قرار دارد.
بسیاری از افراد به خصوص جوانان در دام غضب و شهوت که دو عامل بزرگ سقوط هستند، گرفتار شدهاند. به بهانههای واهی مثل کسب مطالب علمی خود را با استفاده از ماهواره و اینترنت و صحنههای مبتذل، آلوده میکنند در حالی که مغرور شده و خود را فریب میدهند.
این گونه است که همواره عقب عقب میرویم و در وادی خسارت غرق میشویم. « إِنَّ الْإِنْسانَ لَفی خُسْرٍ » مگر یک عده، و آنها کسانی هستند که بار خود را با ایمان و عمل صالح بستهاند.
بعضی از مهمترن عوامل سقوط انسان
شایسته است که به بعضی از مهمترین ویژگیهای انسان که در جلوگیری از تکبر بسیار موثر است اشاره شود. آگاهی از این ویژگیها بسیار موثر بوده و چشم ما را نسبت به ظلمی که به خود میکنیم باز میکند:
شناخت نفس اماره
نفس اماره همواره انسان را به سوی پستی و سقوط امر میکند و انسانی که نفسش را خوب بشناسد، فریب او را نخورده و به او اعتماد نخواهد کرد و در نتیجه پای او به ورطهی گناه کشیده نمیشود. مانند حضرت یوسف علیه السلام که قرآن کریم از زبان او میفرماید:
« وَ ما أُبَرِّئُ نَفْسی إِنَّ النَّفْسَ لَأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ ما رَحِمَ رَبِّی إِنَّ رَبِّی غَفُورٌ رَحیمٌ »[7] یعنی: « من نفس خود را تبرئه نمىکنم، زیرا که نفس پیوسته فرماندهنده به زشتى است مگر آنکه پروردگارم رحم کند که همانا پروردگار من بسیار آمرزنده و مهربان است».
در نتیجهی این شناخت، دیگر با نامحرم خلوت نکرده با این توجیه که مواظب خودم هستم که به گناه آلوده نشوم. این کار حرام است و کمترین اثر سوء آن مشغول شدن فکر شخص میباشد و فکرِ مشغول نمیتواند به یاد خدا و کمال خود باشد. چنین انسانی دیگر به یاد امام زمان علیه السلام نخواهد بود. به یاد همراهان ایشان نخواهد بود. بعضی از این همراهان چنان جوان هستند که هنوز مو در صورت ایشان در نیامده است. آنها نیز انسانهای معمولی مثل ما بودند اما چه کردند که مدارج کمال را به این سرعت طی کردهاند؟! خداوند متعال در جواب این سؤال میفرماید:« وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى»[8] آنها زحمت کشیده اند!.
مستقل نبودن در کمالات
از دیگر عوامل رسیدن به تواضع آن است که ما خوب بفهمیم که اگر کمالی و خوبی در وجود ما قرار دارد، همه از جانب خداوند متعال و از لطف و کرم او سرچشمه میگیرد و ما در این کمالات مستقل نیستیم.
این معنی باید در عمق جان ما رسوخ کند که انسان مخلوق است، اصل هستی، ادامهی حیات و تمام کمالات، همه و همه از خداوند متعال نشأت میگیرد؛ِ "أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْر"[9] آگاه باشید که خلق از آنِ اوست.
پیرامون معرفت نفس و اینکه عارف کسی است که نفسش را خوب بشناسد حدود 20 نکته آماده کردهام که إن شاء الله در جلسات دیگر بیان خواهم کرد.
عبادت بیشتر بزرگترها، گناه کمتر کوچکترها
عامل سومی که میتواند ما را متواضع کند نکتهای است که در روایات بیان شده است،
سایر انسانها نسبت به من سه دسته اند: بزرگتر از من، کوچکتر از من، هم سن من.
بزرگترها بیشتر عبادت کردهاند، کوچکترها کمتر گناه نمودهاند. نسبت به همسالان این دو را نمیتوان بیان کرد اما میتوان گفت که من به گناهان خود یقین دارم اما اطمینانی نسبت به گناهان آن ندارم. اگر هم گناه کرده باشد باز هم نمیدانم به اندازهی گناهان من باشد؛ چرا که من خود را خوب میشناسم اما او را نه."بَلِ الْإِنْسانُ عَلى نَفْسِهِ بَصیرَةٌ"[10] یعنی: ( نیاز به اخبار نیست ) بلکه انسان بر نفس خویشتن بیناست.
اگر دیدِ انسان نسبت به دیگران این گونه بود به طور قطع خود را از آنها بالاتر دانسته بلکه نسبت به همه متواضع خواهد بود.
تبصره: نداشتن کمال
یکی از عوامل تواضع و بالاتر ندیدن خود نسبت به دیگران نداشتن کمال است. هنگامی که انسان بداند فاقد کمالات است طبیعتا نسبت به دیگران تکبر نخواهد داشت. این نکته را در قالب یک تبصره بیان کردیم تا کسی گمان نکند که این عامل هم همانند عوامل قبلی و در رتبهی آنها میباشد و چون برای تحصیل عوامل قبلی باید تلاش کرد، برای تحصیل این عامل نیز باید حرکت کرد؛ چرا که وظیفهی ما تحصیل کمال است. این نکته مانند این میباشد که بگویند چون یکی از عوامل سقوط از کوه، بالا رفتن ازآن است، پس اصلا از کوه بالا نمیرویم. در حالی که این سقوط نکردن ارزشی ندارد و وظیفهی ما این است که از کوه بالا رفته و برای رسیدن به کمال حرکت کنیم اما مواظب باشیم که سقوط نکنیم.
تواضع حاصل از فقدان کمال،تواضعی ارزشمند
نداشتن کمال ارزشمند نیست اما تواضعی که از نداشتن کمال حاصل شود از دو جهت ارزشمند است.
جهت اول: کسی که به خاطر نداشتن کمال متواضع است، نخواسته خودش را برتر از دیگران ببیند در حالی که پایینتر از آنها هم میباشد. چنانچه در گذشته هم بیان شد کسانی که کمالی دارند باید متواضع باشند چه رسد به کسانی که فاقد کمال هستند. تکبر برای اینها بسیار زشت است. پس این که او با واقعیت آشناست و در عالم خیال هم خود را برتر نمیداند امری پسندیده و نیکوست.
جهت دوم: تواضع انسانِ فاقد کمال بیانگر آن است که او جهل مرکب ندارد. همان طور که قبلا نیز به این موضوع اشاره شد، بعضی از روی جهل مرکب تکبر دارند. یعنی در عین اینکه فاقد کمال هستند و مثلا دانش چندانی ندارند، بعضی اطراف شان را میگیرند و آنها کم کم باور میکنند که دانشمند بزرگی هستند و برتر از آنها کسی وجود ندارد. درمان چنین دردی (جهل مرکب) بسیار مشکل است.
اما تواضع انسانی که علم ندارد، بیانگر آن است که او علم ندارد و میداند که علم ندارد. و اینکه انسان از بی سوادی خود با خبر باشد بسیار مناسب است و باعث میشود تا راهِ تلاش و حرکت به سوی علم آموزی برای او باز شود.
نکاتی پیرامون شب قدر
شب بیست و یکم یا شب قدر است یا یا موثر در شب قدر میباشد. آنچه بیشتر از روایات استفاده میشود آنست که به احتمال زیاد شب بیست و سوم شب قدر است.
اهمیت شب بیست و یکم از یک سو به شهادت امیرالمومنین علیه السلام و توسل به ایشان است و از سویی دیگر به تأثیر گذاری در شب بیست و سوم. عمل صالح هیچ گاه بی جواب نیست و تلاش در شب بیست و یکم باعث کسب توفیقاتی در شب بیست و سوم میشود.
پاکی ظاهر و باطن
انسان باید ظاهر و باطنش پاک و نورانی باشد. نه مثل مریضی که به جای معالجه در فکر لباس است چون دیگران ظاهرش را میدیدند اما باطن او را نه. درون انسان هم باید پاک باشد. درون ما باید مملو از نور و پاکی باشد. نه مانند یک سطل زباله هر گونه آلودگی را از هر جایی در آن بریزیم. زمانی که چشم انسان رها باشد، صید میکند و در حافظه میریزد. باید مراقب همهی اعضاء خود باشیم به خصوص چشم. در روایت دارد کسی که پاکی چشمش را رعایت کند، بالاترین درجهی عصمت را پیدا میکند. امام صادق علیهالسلام میفرمایند:« مَا اعْتَصَمَ أَحَدٌ بِمِثْلِ مَا اعْتَصَمَ بِغَضِّ الْبَصَر»
آمادگی آری ، احساس استقلال نه!
با برنامه ریزی خود را برای شبهای قدر آماده کنیم اما خود را مستقل ندانیم. همواره به خاطر داشته باشیم که خدای مهربان با احاطهی کامل خود همیشه به فکر ماست. این چنین نیست که اگر دعای خاصی را فراموش کردیم، خداوند متعال ما را محروم کند. همانند بچهای که برای مسافرت بسیاری از چیزها را فراموش میکند اما هنگامی که در مقصد کیف را باز میکند، میبیند که پدر و مادرش برای او گذاشته اند. ما چنین خدای مهربانی داریم و سرمایهی ما اعتماد به اوست. چشم امید ما به امام مهربان و اهل بیتی است که خداوند کرامت را در ذاتشان قرار داده است. عادت ایشان احسان و نیکوکاری است «عادتکم الاحسان».
چشم امید مان به عنایت خدای خوبی است که مطمئنیم برای ما هیچ کم نمیگذارد. سال گذشته توفیقات بسیاری نصیب ما شد که دعا نکرده بودیم حتی به ذهنمان هم نمیرسید. همهی آنها در شب قدر به لطف الهی نصیب مان شد و چه کسی جرأت دارد که خودش را منشأ توفیقات خود بداند.
آری سروکار ما با خدایی است که در دعای ابوحمزه او را این گونه به ما معرفی کرده اند:
« َبلْ لِأَنَّکَ یَا رَبِّ خَیْرُ السَّاتِرِینَ وَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ وَ أَکْرَمُ الْأَکْرَمِینَ
سَتَّارُ الْعُیُوبِ غَفَّارُ الذُّنُوبِ عَلامُ الْغُیُوبِ
تَسْتُرُ الذَّنْبَ بِکَرَمِکَ وَ تُؤَخِّرُ الْعُقُوبَةَ بِحِلْمِک».
والسلام علیکم و رحمه الله
[1]. بحارالأنوار/ج43/ص65
.[3] (خطبهی همام یا خطبهی متقین، خطبهی 193 از نهج البلاغه است که در آن حضرت به بیان اوصاف اهل تقوا میپردازند)
[4]. تین/4
[5]. مؤمنون/14
[6]. عصر/2
[7]. یوسف/53
[8]. نجم/39
[9]. أعراف/54