بسم الله الرحمن الرحیم

    موضوع: بهداشت جسم؛ جلسۀ 2

    تاریخ سخنرانی: 97/09/21

    مکان سخنرانی: بیت آیت الله مهدوی

     

    هدف انبیا؛ معالجۀ روح
    در جلسۀ گذشته عرض کردم اهلبیت(علیهم‌السلام) برای هدایت بشر آمدند. آمدند فکر ما را اصلاح بکنند، اعتقادات ما را تصحیح بکنند و ما را مؤمن به خالق بکنند؛ البته اگر ایمان به خدا داشته باشید. در عین حال گاهی هم مسائل سلامت بدن و امور پزشکی و طبابت را هم داشتند و هدفشان از آمدن به این دنیا این نبوده است؛ اما خب این را هم در کنار کارشان انجام می‌دادند و گاهی که اصحاب مریض می‌شدند به ایشان می‌گفتند این کار را بکنید، این دارو را میل بکنید و به ایشان این‌ها را می‌گفتند. بین این دو باید دقت بکنیم که هدف معالجۀ جسم نبود که بیایند طبابت بکنند. هدف معالجۀ روح بود. روح را با خدا آشنا بکنند، معتقد به قیامت بکنند، با دلیل یک انسان باور بکند که 124000پیامبر، این‌ها رسول و نبی هستند. برای این جهت آمده بودند. اما این را نباید منکر بشویم یعنی باید بپذیریم که در این 313 سالی که معصومین(علیهم‌السلام) بین مردم بودند، خیلی طبابت هم کردند. بخواهم یک مثال بزنم؛ مثلاً فرض کنید نیروی انتظامی هدفش این است که راننده به سلامت به مقصد برسد اما در عین حال گاهی هم در جاده می‌بیند، حالا یک خودرویی خراب شده می‌ایستد کمکش می‌کند. هدف این نبود که نیروی انتظامی بایستد و عیب خودرو را برطرف بکند، این کار آن نیست. کارش رساندن به مقصد است؛ اما معلوم است رساندن به مقصد لازمه‌اش خودروی سالم است. خب اگر خودرو معیوب باشد وسط بیابان می‌ماند و نمی‌رود.
    حالا این یک تشبیه است دارم می‌کنم. انبیا آمدند ما را به مقصد برسانند. در عین حال اگر یک کسی حالا دندانش درد بکند، معده‌اش، قلبش خب دیگر نمی‌تواند بندگی خدا را بکند، نمی‌تواند روزه بگیرد، نمی‌تواند شب زنده‌داری بگیرد، احیا بگیرد و همین‌طور... . لذا گاهی به این امور پرداختند.
    علم ائمه(علیهم‌السلام)
    از اینجا باید این نکته را عرض بکنم که حجت‌های الهی همۀ علوم دنیا در وجودشان هست. وقتی می‌گوییم همۀ امر دنیا در وجودشان ثبت است، یک بخشی از این علوم همان علوم مربوط به مسائل پزشکی و طبابت است. وقتی امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی»[1] دیگر ذکر نکردند که «سلونی» از امور آخرتی است، تعیین که نکردند. همه چیز را می‌گویند، هر چه می‌خواهید سؤال بکنید. نگفتند از امور آخرتی از من سؤال بکنید. پس از امور آخرتی باشد یا از امور دنیایی، تفاوتی نمی‌کند. نگفتند از زمین سؤال بکنید یا از آسمان سؤال بکنید، از هرجا از کهکشان‌ها هم سؤال می‌کردند جواب می‌دادند که خودشان دنبالش فرمودند که من امور آسمان‌ها و کهکشان‌ها را نسبت‌به امور زمین عالم‌تر هستم. ایشان همه چیز را می‌دانند. امروزه الآن ببینید تازه دارند می‌روند کرۀ مریخ را می‌نشینند در آن و می‌گویند اینجا در حال حاضر موجود زنده‌ای نیست؛ اما دارند از آنجا اخباری را به زمین مخابره می‌کنند. دو روز پیش می‌گفت که مثلاً در یک حرکت خیلی ضعیفی در سطح کرۀ مریخ یک حرکت هوا و باد ثبت شده است. حالا اگر چهارده قرن پیش از امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) سؤال می‌کردند بهتر نبود. امام همان موقع به آن‌ها می‌گفتند. نه مریخ را، صدها و هزاران کراتی که بزرگ‌تر از مریخ است و یا بگوییم صدها و هزاران بار دورتر از مریخ که بشر ممکن است تا صد سال دیگر هم به آن نرسد. وقتی امام می‌گویند من همه چیز را می‌دانم، دیگر ریز و درشت ندارد. یک بخش از آن هم علم پزشکی می‌شود؛ لذا آنچه که اهلبیت(علیهم‌السلام) گفتند یک نکتۀ مهمی است که ما نمی‌توانیم بیاییم داروها و گیاهان را تا آخر عمرمان، نه من همۀ دنیا جمع شوند بخواهند یکی یکی این‌ها را تجربه بکنند و با فلان بیماری مقایسه کنند و ببینند روی فلان بیماری اثرش چه است. عمر انسان کفاف این را نمی‌دهد که افراد بخواهند. این مشکل است که بخواهند افراد همۀ این‌ها را مدام تجربه بکنند و بعد بنویسند. خب این چیزی که باید صد سال طول بکشد و بیایند یک میلیون، دو میلیون گیاه را یکی یکی بررسی کنند، بعد دو تا دو تا این‌ها را ضمیمه هم بکنند بعد ضمیمه‌ها را منفرد کنند و با یک چیز دیگر ضمیمه بکنند. خب ببینید چقدر طول می‌کشد! این را از کسی که عالم به علم غیب است سؤال می‌کنند. او از اول می‌گوید این گیاه را استفاده کن، مشکلت حل می‌شود. یک‌وقت یک کسی عقیده ندارد که اهلبیت(علیهم‌السلام) اطلاع غیبی داشته‌اند، آن یک بحث دیگر است. اگر کسی عقیده ندارد مثل این است که من قبول ندارم این پزشک متخصص است. همه دارند به او مراجعه می‌کنند؛ ولی من قبول ندارم و به عقیدۀ خودم به او مراجعه نمی‌کنم. بعضی‌ها ممکن است بگویند اهلبیت(علیهم‌السلام) مسائل طبابت را نمی‌دانستند. آن‌که می‌گوید نمی‌دانستند مراجعه نمی‌کند؛ اما آن‌که معتقد است و ما که معتقد هستیم مراجعه می‌کنیم. بعضی‌ها هم ممکن است بگویند ما انکار نمی‌کنیم؛ اما دلیلش را بگویید ببینیم قرآن آیا گفته که اهلبیت(علیهم‌السلام) همه چیز را می‌دانند؟ بله در چند جای قرآن آمده است. آیات 105 توبه، 43 رعد، 12 یس، 27جن، این سوره‌هایی‌اند که معروف هستند و برای هر کدامش یک سخنرانی طول می‌کشد. انسان باید هر کدامش را حرف بزند تا بگوید ببینید آیۀ قرآن دارد می‌گوید اهلبیت(علیهم‌السلام) همه چیز را می‌دانند. در یک‌جا مثلاً در آیۀ 43 رعد می‌گوید امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) کسی است که: «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» دیگر حالا کسانی که با ادبیات عربی آشنا هستند می‌دانند که کلمۀ «من» در اینجا نیامده است؛ درحالی‌که در آیۀ 40 سورۀ نمل راجع‌به آصف یک من ذکر می‌کند و تفاوتش همین است که آصف‌بن برخیا را می‌گوید: «قالَ الَّذی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ» آصف از کتاب می‌دانست. یک "از" می‌گوید و علمش را سوراخ می‌کند و می‌گوید همه چیز را نمی‌دانست. از کتاب می‌دانست یعنی بخشی از ادلۀ کتاب را اطلاع داشت. وقتی آن آیه را  کنار آیۀ 43 رعد می‌گذاریم، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را وقتی می‌خواهد معرفی بکند دیگر "از" نمی‌گوید. می‌گوید این آقا علم الکتاب نزدشان است. این شهادت قرآن است. بعد این آیه را بگذارید کنار آیۀ 59 انعام که می‌گوید هرچه در علوم دنیا هست همه چیز را، وقتی می‌خواهد بگوید همه چیز را، می‌گوید تر و خشکی. «لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ إِلاَّ فی‏ کِتابٍ مُبینٍ» همه چیز را تر و خشکی، حضرت در کتاب جمع شده است. بعد می‌گوید این کتاب همه‌اش در سینۀ امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است: «مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ» این شهادت قرآن است دیگر. وقتی خودشان هم می‌گویند من همه چیز را می‌دانم، یک کسی می‌گوید حالا ادعای امام است، آیا خداوند این را گفته است یا نه؟ می‌گوییم بله، گفته است. آیۀ 105 توبه وقتی می‌فرماید: هر عملی که انجام بدهید امام آن را می‌بینند و عملتان را می‌دانند؛ یعنی مثلاً همین جلسۀ ما را امامان اطلاع دارند. اطلاعشان هم از دیدن است یعنی دارند جلسه را می‌بینند، نه اینکه یک کسی به آن‌ها خبر بدهد، می‌بینند مثل شما که دارید جلسه را می‌بینید. بعد اگر بیرون رفتید می‌توانید شهادت بدهید، بگویید من شهادت می‌دهم فلانی در جلسه نشسته بود، فلانی صحبت می‌کرد. چون دیدید و شهادت باید از روی حس باشد نه حدس و حس همان دیدن است. این است که قرآن امامان را به عنوان شاهد ما معرفی می‌کند. در سورۀ بقره آیۀ 143 می‌فرماید: این‌ها شاهد بر اعمال شما هستند؛ «وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ» آن‌ها شاهد بر اعمال ما هستند. آیۀ 105 توبه می‌فرماید: «وَ قُلِ اعْمَلُوا فَسَیَرَى اللَّهُ عَمَلَکُمْ وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ» عمل انجام بدهید، این دوازده امام مثل خدا همین‌طور دارند عملتان را می‌بینند. خدا چه‌طور اعمال ما را می‌بیند. در آیۀ 27جن می‌فرماید: خداوند که عالم به غیب است این علم غیبش را عطا کرده به رسولی که پسندیده است؛ «مَنِ ارْتَضى‏ مِنْ رَسُولٍ» این تعبیر ارتضی، ارتضی یعنی خدا می‌پسندد که به یک کسی علم غیب بدهد. این ارتضی را خداوند پسندیده که به 14 نفر علم بدهد. حالا یک کسی حسادت می‌ورزد، حسود است، به تعبیر آیۀ 54 نساء می‌گوید: بعضی‌ها حسودند که ما به این‌ها چیز دادیم؛ اما حسادت مانع نمی‌شود. خدای متعال بگوید چون یک عده‌ای دارند حسادت می‌کنند من دیگر به آن‌ها نعمت نمی‌دهم، نه. می‌خواهد حسادت بورزد، می‌خواهد نورزد، خدا نعمتش را به این‌ها داده است. یکی‌اش همین است همه چیز را می‌دانند. یکی از علومی که دارند علم پزشکی است. هر کسی را اطلاع دارند. یکی از صحابی‌شان مریض بود و خوب نمی‌شد. حضرت یک شربتی را آماده کردند و به یکی از یارانش دادند. گفتند برو به او بده و تا نخورده نیا. بگو بخورد، تا خورد مثل یک آب روی آتش فوری حالش خوب شد. وقتی علم امام را می‌گوییم این است. فقط علم دین نیست که بگویید همۀ قرآن را می‌دانند، نه. همۀ علوم را می‌دانند. همین علومی که امروزه دارد مدام اضافه می‌شود، روز به روز همۀ این‌ها را به اضافۀ علومی که تا صد سال دیگر و علومی که مردم نمی‌دانند. زمان ظهور روایت می‌گوید همۀ علوم را جمع بکنید، دو بیست و هفتم می‌شود؛ یعنی علوم را اگر 27 تا حرف تقسیمش بکنید 2 قسمتش برای مردم کشف شده است. آن‌چنان این‌ها را که می‌گوید یک مقدار باد همه خالی می‌شود. این‌هایی که خودشان را خیلی چیز می‌دانند و می‌گویند ما خیلی چیز می‌دانیم؟ نه، می‌گوید شما به اضافۀ چند میلیارد انسان دیگر اگر علوم آن‌ها را هم در سرت بریزند به اضافۀ علومی که تا 100 سال 1000 سال دیگر مردم کشف می‌کنند، همۀ این‌ها را در سرت بریزند آخرش 2 تا است نسبت به چند تا؟ نسبت به این 27 تا. بقیه‌اش چه است؟ بقیه‌اش را می‌فرمایند: امام که ظهور می‌کنند دستشان را روی سر مردم که می‌کشند، عقل مردم تقویت می‌شود. مردم علمشان بالا می‌رود و خیلی چیزها را می‌فهمند. خب عرض من این است، حالا در اینجا بخواهم بحث علم را بکنم خیلی حرف باید بزنیم و الآن بحثمان در این زمینه نیست. فقط می‌خواستم عرض کنم؛ چون یک استاد دانشگاهی موقعی یک حرفی زد خیلی دل انسان را رنجیده می‌کند. این‌ها که اطلاعات ندارند گاهی در افکار خاص خودشان یک حرفی هم می‌پرانند. خوب دقت کنید حالا یک بچه هم ممکن است این حرف را نزند؛ اما این استاد دانشگاه این حرف را زد. ایشان هنوز هم زنده است. ایشان می‌گفت پیغمبر و ائمه همۀ علوم را نمی‌دانند. علومی که الآن دنیای امروز دارد پیشرفت می‌کند، می‌گفت پیغمبر و امامان این‌ها را اطلاع نداشتند. دلیلش را هم می‌گوید دلیلش این است که اگر می‌دانستند باید می‌گفتند؛ چون نگفتند پس نمی‌دانستند. این هم استدلالش است. حالا چون ایشان استدلال کرده من هم یک جواب سادۀ بچه‌گانه می‌گویم که یک وقت خدای ناکرده کسی هم برایش شبهه نشود. به همین استاد دانشگاه عرض می‌کنم که شما اگر رفتید یک‌جایی در یک روستایی و یک مشت بچه‌ای بودند، اگر شما علومی که در سینه‌ات هست را به این‌ها منتقل نکردی؛ پس اجازه بده که ما هم نسبت بدهیم، بگوییم این استاد دانشگاه سواد ندارد. چرا؟ چون نگفته است. ببینید این حرف خیلی ساده و مشخص است؛ اما این بیان ساده‌ای بود که گفتم. انبیا به مقدار درک مخاطب نگاه می‌کنند و خودشان فرمودند که ما مأموریم که با مردم تکلم بکنیم و «عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ»[2] به مقداری که می‌فهمند، با آن‌ها صحبت بکنیم. لذا صحبتی که پیغمبر  با امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌کردند تفاوت می‌کند. هرچه جلوتر می‌آمده، زمان امام صادق(علیه‌السلام) می‌بینید سطح بالاتر آمده است. زیارت جامعه را که پیغمبر نگفتند یا امیرالمؤمنین نگفتند، آن‌وقت مردم نمی‌فهمند. زمان امام دهم رسیده می‌بینید یک مرتبه یک زیارتی را می‌گویند که اصلاً در عالَم نظیر ندارد. هنوز هم نظیر ندارد. به زمان امام زمان(علیه‌السلام) می‌رسد، یک جملاتی در کلمات امام دوازدهم است که آن زیارت رجبیه یا دعای رجبیه در مفاتیح است. از امام زمان(علیه‌السلام) توبه‌ای صادر شده است، جملاتی است که در جاهای دیگر نظیر ندارد. یک جواب این آقا این است. جواب دومش هم این است که: «عدم الوجدان لا یدل علی عدم الوجود» این به معنای نیافتن دلیل بر نبودن نیست. به شما می‌گویم برو یک سوزن در این اتاق پیدا کن، می‌روی پیدا نمی‌کنی، می‌توانی بگویی نیست. از نظر عقلی این غلط است و باید بگویید من پیدا نکردم، من نیافتم؛ اما نمی‌گویید نیافتم پس نیست، این که دلیل نمی‌شود؛ چون نیافتن‌ها خیلی مواقع با بودن همراه است. هست من پیدا نکردم. این هم جواب دومی که به ایشان دادیم، این می‌شود. بنابراین برگردیم به نکتۀ خودمان و آن این است که هم قرآن می‌گوید و هم خودشان گفتند و هم واقع شده است. آنجایی که جابر‌بن‌حیان یک مقدار اطلاعات شیمی می‌خواست داشته باشد، امام صادق(علیه‌السلام) را ببینید چقدر مطالب به او یاد دادند. بالاخره هر کسی را به اندازۀ درکش با او حرف می‌زنند. یک نکتۀ دیگر هم اینجا عرض بکنم و آن این است که ائمه(علیهم‌السلام) علمشان مشروط به مشیتشان است که اصطلاحاً می‌گویند: «إذا شاءوا اعلموا» وقتی بخواهند بدانند می‌دانند. این قید را برای چه می‌گوییم؟ برای اینکه گاهی ائمه نمی‌خواهند یک چیزی را بدانند، این هم هست. وقتی نمی‌خواهند بدانند خب طبیعی است که اطلاع هم ندارند. خب کجا است که نمی‌خواهند بدانند؟ آنجایی که خدا نمی‌خواهد، این است. پس یک‌ جایی خدا نمی‌خواهد، امام هم عمداً نمی‌خواهند بدانند. مثل اینکه شما در کوچه دارید می‌روید و درب یک خانه باز است، عمداً نگاه نمی‌کنید. حالا می‌گویند مگر سرت نمی‌توانست برگردد؟ خب چرا سرم سالم است می‌توانستم سرم را از این طرف بکنم تا خانه را نگاه کنم. چشم‌هایت چطور، چشمت که معیوب نیست؟ می‌گوییم نه چشمم معیوب نیست. عقلت چطور، دیوانه که نیستی؟ نه دیوانه هم نیستم. خب شما که عقلت سالم است، چشم‌ها و سرت هم که سالم هستند، حواست که بود غافل که نبودی؟ نه غافل هم نبودم. خب اگر نگاه می‌کردی که اطلاع پیدا می‌کردی در خانه چه خبر است. علم که بهتر از جهل است، مگر همیشه نمی‌گویند علم بهتر است؟ می‌گوییم نه، این را من خبر ندارم. همیشه علم بهتر از جهل نیست. یک‌جاهایی عمداً خودم را در جهل نگه می‌دارم. قبل از اینکه به درب این خانه برسم من جاهلم. وقتی جلوی درب این‌ها می‌رسم عمداً نگاه نمی‌کنم، می‌خواهم جاهل باشم. ببینید پس همیشه علم خوب نیست، این چیست که مدام می‌گویند؟! یک مثال دیگرش را هم بزنم تا کم کم بنشینید یک هفته فکر کنید، چندتا مثال هم شما اضافه کنید. مورد دیگرش هم این است که مثلاً 2 نفر دارند آهسته با هم حرف می‌زنند، من هم عمداً گوش نمی‌دهم؛ چون می‌دانم این‌ها خصوصی دارند صحبت می‌کنند. می‌توانم بروم جلو گوش بکنم؛ اما عمداً گوش نمی‌کنم. یک آقایی دارد نامه می‌خواند، نامه‌ای برایش آمده و من هم پهلویش نشسته‌ام. می‌توانم نگاه بکنم روی صفحۀ نامه‌اش ببینم چه است، عمداً نگاه نمی‌کنم. خب وقتی نگاه نکردم جاهلم؛ اما این جهل خوب است. گاهی انسان هم باید خودش را در جهل نگه دارد. یعنی خدا نمی‌خواهد که من بدانم. حالا من چه؟ من اگر بخواهم معصیت بکنم عمداً نگاه می‌کنم، عمداً گوش می‌کنم. هرچه می‌گویند خدا نمی‌خواهد، می‌گویم خدا بخواهد یا نخواهد من می‌خواهم بدانم. مدام تفحص می‌کنم ببینم چه است. اهلبیت(علیهم‌السلام) این‌طوری نیستند. آن‌ها وقتی خدا نمی‌خواهد یک چیزی را بدانند آن‌ها هم فوری نمی‌خواهند. مثلاً از ائمه سؤال می‌کنند شما می‌دانید قیامت چه موقع به‌پا می‌شود؟ می‌گویند نمی‌دانیم. تا می‌گویند نمی‌دانیم فوری آن‌هایی هم که این طرف نشستند می‌گویند نگاه کن؛ پس ما هم که نمی‌دانیم، دیدید ما هم مثل اهلبیت شدیم مقاممان به این‌ها رسیده است. آن‌ها نمی‌دانند ما هم نمی‌دانیم. یک کفی می‌زنند، بعضی هورا می‌کشند که ببین ما هم مثل اهلیبت شدیم. نه این‌طوری نیست، اهلبیت که نمی‌دانند قیامت چه موقعی است. توانایی‌اش را دارند بدانند؛ یعنی یک لحظه توجه بکنند فوری در حافظه‌شان می‌آید که قیامت چه زمانی است. بخواهند بدانند اراده می‌کنند. همین که اراده بکنند در ذهنشان حاضر می‌شود، اراده نمی‌کنند. اما من چه؟ من هرچه هم زور بزنم به سرم که بالاخره جواب این سؤال بیاید که قیامت چه موقع است نمی‌آید. فرق من با آن‌ها این است؛ پس دوباره دقت کنید: «إذا شاءوا اعلموا» تا اهلبیت مشیتشان باشد، یعنی بخواهند یک چیزی را بدانند، تا می‌خواهند فوری می‌دانند. من چطور؟ من نه، من هرچه هم بخواهم، زور می‌زنم بخواهم و بدانم قیامت چه موقع است نمی‌توانم. این است که گاهی اهلبیت(علیهم‌السلام) خودشان را عمداً در جهل نگه می‌داشتند و این گاهی‌ها قانونش این است. نگاه می‌کنند خدا چه می‌خواهد. همه‌اش این است. اراده‌شان با ارادۀ خدا یکی است. دیگر حالا بحث اراده یک بحث سختی است. من یک جزوۀ اراده دارم، عزیزانی که مدرک دکترا به بالا دارند آن‌ها می‌توانند مطالعه کنند و نکات خیلی زیادی را بیش از 100 تا مطلب را در آن جزوه من گفتم که بعضی‌اش البته نکات تخصصی است.
    2 تا روایت هم امشب بخوانم که راجع به طبابت است؛ اما هنوز وارد جزئیات نشده‌ایم. 2 تا روایت است می‌خواهم بخوانم که از امام صادق(علیه‌السلام) است. حضرت می‌فرمایند: که هر شهری نیاز به 3 گروه دارد: «لَا یَسْتَغْنِی أَهْلُ کُلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ»[3] مثلاً اصفهان و هر شهر دیگر نیاز به 3 گروه دارد. «یَفْزَعُ إِلَیْهِ فِی أَمْرِ دُنْیَاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ» مردم باید هم در کارهای دنیایی‌شان و هم در کارهای آخرتی‌شان پناه به آن‌ها ببرند. یعنی این 3 تا امور دنیایی تنها نیست، امور آخرتی هم نیست. مردم بالاخره هم دنیا می‌خواهند، هم آخرت می‌خواهند. پس 3 نفر در شهر باید باشند. بعد می‌فرمایند: «فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِکَ کَانُوا هَمَجاً» اگر مردم آن شهر این 3 دسته را نداشته باشند بدانید این‌ها همج هستند. همج، انسان‌های احمق را می‌گویند که از نظر مایۀ اطلاعات مایه ندارند، پست‌اند. انسان احمق عقلش کم است دیگر، این‌ها را همج می‌گویند. ما باید بگوییم: بدبخت. این را دیگر وقتی نمی‌داند، خب این‌ها بدبخت‌اند دیگر، جامعه خیلی مشکل پیدا می‌کند.
    نیاز شهر به فقیه
    اول فرمودند: «فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ» مردم است. هر شهری نیاز به فقیهی دارد که هم فقیه باشد یعنی دین‌شناس و مجتهد باشد، عالم باشد و هم متقی باشد، عادل باشد. این به‌خاطر این است که مردم برای دینشان به او مراجعه بکنند و از او سؤال کنند. مثل همین بحث اراده که الآن گفتیم. از او باید سؤال بکنند که ارادۀ ما چیست؟ ارادۀ خدا چیست؟ فرق ارادۀ خدا با ارادۀ ما چیست؟ اگر خدا اراده بکند ما می‌توانیم خلافش را اراده بکنیم یا نه؟ آیا ارادۀ خدا حاکم بر ارادۀ ما است یا ارادۀ ما حاکم بر ارادۀ خدا است؟ فرق اراده با مشیت چیست؟ فرق ارادۀ خدا با ارادۀ امام در چیست؟ فرق ارادۀ ما با ارادۀ امام چیست؟  فقط در بحث اراده چندین مورد تا الآن سؤال کردیم. آن‌ها را من در آن جزوه جواب دادم. اگر کسی بخواهد بخواند آن وقت ریز آن‌ها را آگاه می‌شود. ما نیاز داریم، اگر این بحث‌ها را ندانیم آن‌وقت شب قدر می‌نشینیم دعا می‌خوانیم، آن وقت نمی‌دانیم یعنی چه. عالم ذر را یک مرتبه انکار می‌کنیم. الآن تفسیر نمونه با اینکه حالا تفسیر خوبی هم هست من نمی‌خواهم یک مرتبه [آن را رد] کنم؛ اما ببینید تفسیر نمونه به عالم ذر که می‌رسد، آیۀ 172 اعراف را رد می‌کند، می‌گوید عالم ذر وجود نداشته و اگر بود ما باید اطلاع داشته باشیم. برای چه است؟ برای این است که آن‌وقت که آن تفسیر نوشته شد بالاخره طلبه‌هایی نوشتند که عذرمی‌خواهم رساله مکاسب‌خوان بودند که ما الآن می‌گوییم سواد چندانی نداشتند؛ اما برای قبل انقلاب این تفسیر خوب بود، نه الآن. به من اگر بگویند من می‌گویم نه و خیلی مشکلات دیگر دارد. حالا زیر نظر یک عالم بزرگواری بودند که ایشان هم باز آن موقع در حد حالا که نبودند که الآن مرجع تقلیدند؛ اما آن موقع نه بالاخره اطلاعاتشان، استاد رسائل مکاسب بودند به چهار پنج ‌تا از شاگردانشان گفتند بیایید تفسیر بنویسیم. آن زمان خدمت بزرگی کردند؛ اما خدمت بزرگ نباید آزاداندیشی ما را از بین ببرد که عالم ذر را دارد انکار می‌کند. خب آیۀ شریفه دارد می‌گوید هست، روایات می‌گوید هست. عقل انسان هم می‌گویم نگو نیافتی نیست، بگو من نفهمیدم.
    نیاز شهر به پادشاه نیکوکار
    فرد دوم: «وَ أَمِیرٍ خَیِّرٍ مُطَاعٍ» مردم است. همۀ شهرها نیاز دارند به یک پادشاهی که نیکوکار باشد و همه هم از او اطاعت بکنند؛ چون اگر اطاعت نکنند باز کار حل نمی‌شود.
    نیاز شهر به طبیب بصیر
    سوم فرمودند: «وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَةٍ» مردم هر شهر نیاز دارند به یک طبیبی که هم بصیر باشد و مریضی‌ها را درست بشناسد و هم از مریضی‌ها اطلاع داشته باشد و فوری تشخیص بدهد که این آقا درد معده‌اش برای چه است. از سنگ است، چرا کلیه‌اش یا مثانه‌اش خراب است. دیدید بعضی وقت‌ها دکتر تشخیص نمی‌دهد. گاهی وقت‌ها اشتباه هم درمان می‌کنند، یک چیز دیگر را از بدن شخص درمی‌آورند و بعد می‌گویند خوب نشده است. مردم هر شهر به یک طبیبی نیاز دارند که بصیر باشد و ثقه هم باشد؛ چون بعضی وقت‌ها طبیب می‌فهمد؛ اما چون با این مریض لج دارد، عمداً عکسش را می‌کند یا نه لج ندارد می‌خواهد پول از او دربیاورد و مدام معطلش می‌کند. شاه ملعون که سرطان گرفته بود نمی‌دانم خبر دارید حالا رفته بود آمریکا و پاناما و این طرف و آن طرف و خب ایران هم آن موقع فشار آورده بود که شاه را باید به ما برگردانید، می‌خواهیم محاکمه‌اش کنیم. خب شاه خودش فراری بود و مدام به دشمنان پول می‌داد که اجازه بدهید من به ایران برنگردم. آخر هم نگذاشتند بیاید. از طرفی هم سرطان داشت در بیمارستانی در کشور مصر رفت معالجه بکند. آمریکایی‌ها دنبالش بودند. سازمان سیا تا فهمید که می‌خواهد معالجه کند فوری 2 تا از دکترهایش را فرستاد و گفتند بروید شاه را بکشید. این دکترها از آمریکا به مصر آمدند و در بیمارستان آمدند. حالا دکترهایی هم از خود مصر بودند و داشتند معالجه می‌کردند. آن دکترهای آمریکایی هم بالای سر کار آمدند. اما نمی‌گفتند ما مأموریت داریم که بکشیم. حالا مثل این خاشقچی که او را کشتند. عرض شود که آن موقع هم دیگر این بود آن وقت دکتر مصری گفت ما شاه ایران را معالجه‌اش کردیم و تمام شد. همین که آمدیم شکم شاه را بدوزیم دیدم آن دکتر آمریکایی  هیچ چیز نمی‌گفت؛ اما کار خودش را داشت می‌کرد. یک مرتبه دیدیم این قیچی که آلوده به میکروب سرطان بود را در شکم شاه گذاشت. من آمدم دربیاورم نگذاشت. دست من را کنار کشید و تازه آن دکتر مصری فهمید، قبلش نمی‌دانست که این آمریکایی‌ها برای چه آمدند. فکر کرد آمدند معالجه بکنند و کمکش بکنند. تا رسید به اینجا که آن وقت دکتر مصری از اتاق بیرون آمد و در سر خودش زد و گفت فلان بر سر من و ما قسم خوردیم که به مریض خیانت نکنیم و این آمریکایی‌ها آمدند. هیچ چیز شاه را این‌طوری زود کشتند. برای اینکه می‌دانستند این تا زنده است ایران مدام فشار می‌آورد می‌گوید برگردانیدش. او را زود کشتند و رفتند دفنش کردند. حالا منظورم این است: روایت را دقت کنید می‌گوید طبیب باشد، بصیر باشد، ثقه باشد. ثقه یعنی مورد اعتماد باشد. اگر نباشد همین است یا برای پول کار می‌کند یا مریض را می‌کشد یا از این کارها می‌کند.
    روایت دیگر هم عرض کنم که امام صادق(علیه‌السلام) از قول جدشان پیامبر نقل می‌کنند که پیامبر فرمودند: «تَدَاوَوْا» یعنی وقتی مریض شدید معالجه کنید. «تَدَاوَوْا» یعنی مداوا کنید. بعضی‌ها هستند مریض که می‌شوند بی‌اعتنا هستند. گفتند نه این‌طور نیست، هر مریضی یک دارویی دارد. مداوا کنید: «فَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ دَاءً إِلَّا أَنْزَلَ مَعَهُ دَوَاءً» خدا هر مریضی را که فرستاده کنارش دارویش را هم فرستاده است و ما نداریم یک بیماری که کنارش دارو نباشد. ما تشخیص نمی‌دهیم؛ اما بروید معالجه کنید ولو به متخصص مراجعه کنید. بالاخره بروید معالجه کنید. تنها مریضی که دارو ندارد «إِلَّا السَّامَ» مرگ است که آن را خدا مصلحت نمی‌داند زمانی که مرگ سراغ یک کسی می‌آید، زود معالجه کند و نمیرد. نه آن دیگر مصلحت است که افراد «یَعْنِی الْمَوْتَ فَإِنَّهُ لَا دَوَاءَ لَهُ» مرگ دیگر، آن دوایی ندارد.
    گفتم یکی دو جلسه کلیاتی را عرض بکنم که ذهنمان آماده بشود، اما با دکترهای متخصص هم در این یکی دو هفته صحبت کردم، باز اخیراً هم همین‌طور. آن‌ها هم قول دادند که بیایند. ما إن‌شاءالله وارد گیاهان و کیفیت معالجه که شدیم قصدمان این است صحبت که می‌کنیم بعد پزشک متخصص هم 10 دقیقه 5 دقیقه حالا هرچه می‌خواهد بایستد و با علم روز تطبیق بدهد، بگوید بله این روایت را اصطلاحات علمی‌اش را بیان بکند، بگوید این است و تأیید بکند که ما بدانیم که علم امروز خیلی عقب‌تر از علم اهل‌بیت است. می‌خواهیم این را بفهمیم و فکر نکنیم که حالا یک چیزی را در بیمارستان می‌آیند معالجه می‌کنند یک چیز جدیدی است، نه. این‌ها در 14 قرن گذشته کاملش گفته شده است. ما از این‌ها غافلیم و خیال می‌کنیم خیلی چیز می‌دانیم. حالا چندتا اصطلاح غربی و انگلیسی و این‌ها می‌آید می‌گوید، این حالا یعنی خیلی چیز می‌داند. نه من از دکتر سؤال کردم که این نسخه‌ها را چرا با انگلیسی افراد می‌نویسند؟ می‌گوید می‌خواهد مریض‌ها در آن هیچ دخالتی نکنند. بگوید شما هیچ تخصصی ندارید، هیچ دخالتی نکنید و الا اگر فارسی بنویسد خب دیگر مریض هم برمی‌دارد می‌خواند و ببینید این‌طوری است؛ یعنی فریب‌دادن یک دیگر است. من گفتم خب در انگلستان چه می‌کنند؟ گفت آنجا فرانسوی می‌نویسند. آخرش می‌خواهند یک کاری بکنند که طرف نفهمد؛ یعنی با یک لفظ دیگری می‌نویسند. این با یک لفظ دیگر این مثل این است که من مطالب را اینجا بیایم به عربی حرف بزنم یا با یک اصطلاح دیگر که شما نفهمید. اینکه هنر نیست که. مطلب به هر زبانی می‌خواهد باشد، فارسی باشد، عربی باشد، اصل مطلب را طوری بگوییم که طرف یعنی خودمان بفهمیم داریم چه می‌کنیم. الآن در این بیمارستان‌ها، داروخانه‌ها این شده که عمداً می‌آید روی دارو با لفظ انگلیسی می‌نویسد که شما نفهمید چه است. بعد خیال می‌کنید که این حتماً یک چیزی در آن است. نه چیزی در آن نیست، لفظش را فارسی اگر می‌نوشتند آن‌وقت متوجه می‌شدید که چه است. اما آن خواص گیاهانی است که در باغچه و در مزرعه و این‌ها دارد درمی‌آید. می‌نشینند این‌ها را گاهی ترکیب می‌کنند، گاهی تجزیه می‌کنند و اگر ما خودمان را به این اصطلاح گول نزنیم، از این اصطلاحات خودمان را دربیاوریم و نخواهیم اصطلاحات انگلیسی بگوییم بعد می‌بینیم آخرش چه است و مطلب رو می‌افتد. وقتی رو افتاد آن‌وقت می‌بینید اهلبیت(علیهم‌السلام) بهترش را گفته‌اند و قرآن این‌ها را گفته است. منتها قرآن سربسته حرف می‌زند. روایات دیگر با صراحت می‌آید این‌ها را ذکر می‌کند.

    اللهم صل علی محمدٍ و آل محمد و عجل فرجهم


    [1] . نهج‌البلاغه، ص280.

    [2] . الکافی، ج1، ص23.

    [3] . تحف العقول، ص321.

     

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار