بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مال و ثروت؛ جلسۀ 17
تاریخ سخنرانی: 97/11/06
مکان سخنرانی: اداره کل هلال احمر استان اصفهان
استغنا
استغنای انسان از نظر ظاهری بهواسطۀ مال بهدست میآید؛ یعنی مالی را ذخیره بکند که این مال ذخیره، او را مستغنی و بینیازیش میکند. انس انسان هم با اهلش است؛ یعنی کسانی که اهل خانه هستند مثل پدر و مادر، برادر و خواهر، همسر و فرزندان. عزت انسان هم بهواسطۀ اقوام و عشیرۀ اوست. حالا اینها سه حالت ظاهری بود. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند اگر کسی تلاشش را برای تحصیل کمالات آخرتی بکند، بدون اینکه مالی بهدست بیاورد حالت استغنا برایش حاصل میشود. بدون اینکه اهلی داشته باشد با خدای خود انس دارد و بدون اینکه اقوامی داشته باشد دارای عزت است.
من مثال شهید مدرس را اشاره میکنم که رضاخان از شهید مدرس خیلی تعجب کرده بود که خیلی باصراحت به او برمیگشتند و از هیچ چیز هم نمیترسیدند. گفته بود مگر تو نمیترسی؟! گفته بودند خدای متعال در وجود من ترس و طمع را نگذاشت، نه ترس دارم نه طمع به مال، یک کسی که حالا به دنبال طمع بخواهم ملاحظاتی را بکنم. چون این دو در وجودم نیست هیچ ترسی ندارم.
آیتالله کاشانی هم همینطور بودند، ایشان را هم ظاهراً شهیدشان کردند. مرحوم آیتالله کاشانی هم همینطور بودند. خیلی با صراحت شاه را با الفاظ خیلی خاص خودشان تحقیر میکردند که جرأت نمیکردند تا آیتالله کاشانی حرف بزنند. حالا راهش این است که انسان با خدای خودش معامله بکند. اگر کسی آخرت خودش را آباد کرد، این تعبیر امام است. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند[1]: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الْآخِرَةُ هَمُّهُ»؛ کسی که صبح بکند در حالی که تحصیل آخرت مورد تلاش او باشد و این صبح بکند یعنی حالت روحیاش عوض بشود، نه اینکه حتماً شب بشود و صبح بشود. منظور این نیست، کنایه است. کسی که حالت روحیهاش را عوض بکند و تلاشش آخرتش باشد؛ یعنی تحصیل آخرت باشد. آنوقت چنین کسی «اسْتَغْنَى بِغَیْرِ مَالٍ». مال ندارد؛ اما حالت استغنا دارد و میگوید من احتیاجی ندارم. با یک چیز خیلی مختصری زندگیاش را میچرخاند و میگوید من چیزی کم ندارم. چون حالت استغنا غیر از غنا است. بعضیها ندارند یا دارند اما در عین حال استغنا ندارند. حالا آنکه ندارد و استغنا ندارد این دیگر خیلی بد است. مال ندارد اما استغنا هم ندارد مدام احساس کمبود میکند. بعضیها دارند و حالت استغنا ندارند. وضعش خوب است دیگران قضاوتشان این است، میگویند ایشان وضعش خوب است اما پیش خودش که مینشینید همینطور احساس کمبود میکند. حالا عکسش، بعضیها استغنا دارند؛ اما مال دارند یا ندارند، دیگر آن داشتن و نداشتنش... . آنوقت خیلی جالب است که گاهی مال ندارد؛ اما استغنا دارد. وقتی به او میگویند آخر شما نداری، میگوید نه الحمدلله من زندگیام دارد میچرخد. حالا میبینید یکوقت شب گرسنه میخوابد اما با یک چیز خیلی سادهای که دیگران دادشان بالا است. حالا ما شاید گرسنه بخوابیم یا نان خالی بخوریم، روحیۀ استغنا غیر از داشتن یا نداشتن است. بعضیها را دیدهاید حتی برای تعویض اثاث خانه دیدم بعضیها اینطوریاند. مدام میگویند فرش را عوضش کنیم، چه بکنیم، این حالت استغنا در او نیست؛ یعنی همینطور یک حالت بالاتری را دارد. در ذهنش تصور میکند و به حالت فعلی راضی نیست. این است، این مشکل از همین جا است. در حالی که اگر استغنا باشد میگوید نه، الحمدلله وضعمان خوب است. بعضیها هستند مقید هستند، حتماً سر یک دست لباس، بهخصوص ایام نوروز هم بشود دیگر یک دست لباس نو باید عوض بکند و بپوشد که اگر نکند و نتواند همینطور احساس کمبود دارد. اما استغنا چه است؟ میگوید نه من نیازی ندارم همین لباسم خوب است و نیازی ندارم. این روحیه مهم است. حالا میگویند اگر تلاشتان به سمت آخرت برود این روحیه را پیدا میکنید. نسبت به دنیا مستغنی میشوید، بدون اینکه مال داشته باشید.
استیناس
دوم استیناس پیدا میکنید بدون اینکه اهل داشته باشید. اطرافتان هم کسی نیست؛ اما انس با خدا دارید.
عزت بدون عشیره
و سوم عزت بدون عشیره است. یک عزتی دارید که مردم به شما اعتماد دارند و عزت دارید بدون اینکه کسوکاری، اقوام یا دوستان اطرافتان باشد، یک موقعی ما مکه بودیم. اختلافی در یک کاروانی درست شده بود. دیدم یک نفر داد میزد، میگفت که بگذار برویم اصفهان ببین چه کسانی به استقبال من میآیند. میگفت من چقدر کسوکار دارم. میخواست بگوید من را اینجا تنها گیر آوردی و خیلی مثلاً اقوام و اینها دارم که به استقبال من میآیند. ببینید بعضیها واقعاً فکرشان این است؛ یعنی عزت خودش را در این میبیند. حالا اگر اطرافیان قیچی بشوند و پر و بالش شکسته شود دیگر هیچچیز. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میگویند: اگر میخواهی عزت پیدا کنی به خدا وصل بشو.
حضرت امام که حالا دهۀ فجر در پیش است فرموده بودند که اگر آن مردمی که دارند درود بر من میگویند، همهشان جمع شوند و بگویند مگر بر فلانی، من دست از راهم برنمیدارم. ببینید این وصل به خدا که انسان میشود آنوقت ببینید چه عزتی پیدا میکند. در هنگام ورودشان به تهران حدود ده میلیون نفر جمعیت حضور پیدا کرده بودند. ده میلیون یعنی جمعیت 36 میلیونی آن زمان یعنی حدوداً یک سوم بین سوم و نیم، یعنی از هر سه و نیم نفر در کل ایران یک نفر به آنجا رفته بود و آنهایی هم که نرفته بودند نتوانسته بودند بروند. یعنی تقریباً کل ایران میخواستند هجوم ببرند و به تهران بروند تا ورود امام را از نزدیک ببینند. ما یادمان است که ورود امام را داخل کوچه در بیرون منزلمان تلوزیون گذاشته بودند؛ چون خیلیها تلوزیون نداشتند. تلوزیون گذاشته بودند و مردم نشسته بودند تا ببینند که هواپیما مینیشند یا نمینشیند. یعنی همینهایی بودند که نتوانسته بودند به تهران بروند. این عزت امام بود. وقتی از دار دنیا رفتند ده سال بالاخره در ایران بودند و مردم دیده بودند، فراز و نشیب انقلاب را دیده بودند. باز دیدید در تشییع جنازۀ امام بیش از ده میلیون نفر حضور داشتند که اصلاً در تاریخ سابقه نداشته است. جمعیتی که باز رفتند آنجا و چطور به سر و صورتشان میزدند و گریه میکردند. این عزت برای چه است؟ بهخاطر وصل به خدابودن است نه اینکه بخواهند به یک کسی پولی بدهند و سور بدهند.
حالا این روایت را من با آیۀ 96 سورۀ مریم جمع میکنم که ببینید عزت چه است. «إِنَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمنُ وُدًّا» وقتی یک کسی به خدا ایمان دارد و عمل صالح انجام میدهد، خدا هم برایش در دلهای مردم مودت میگذارد. این عزت میشود. به دنیای مردم کاری ندارد. چشم طمع به مال کسی ندارد. مردم ناراحت میشوند اگر کسی چشم طمع به خانه و به مالشان داشته باشد. نه، چشم طمع ندارد و به خدا وصل است.
«و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
[1] . بحار الانوار، ج67، ص318.