بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: بهداشت جسم؛ جلسۀ 15
تاریخ سخنرانی:98/02/11
مکان سخنرانی: بیت آیت الله مهدوی
اقدام سریع برای معالجۀ بیماری
بحثمان در مسائل پزشکی بود، برای جسم و احادیثی که در این زمینه وارد شده است و اینکه چه کنیم سالم باشیم. یکی از نکاتی که جلسۀ قبل هم بحثش را مفصل داشتیم و الان ادامۀ آن است. آنهایی که هفتۀ گذشته بودند، ادامۀ آن را دارم عرض میکنم و آن این بود که مواظب باشید بیماری زیاد از نظر کمی در وجودتان نماند؛ یعنی به جای یک روز، دو روز بشود، سه روز بشود. هر چه اضافهتر بشود معالجهاش سختتر میشود. یکی هم از نظر کمی عرضی است. این کمی طولی بود و کمی عرضی یعنی به جای یک بیماری دو تا بشود سه تا بشود این را هم مواظب باشید اگر بیماریها متعدد شد معالجهاش سخت میشود. مثلاً فرض کنید یک کسی مشکل قلبی داشته باشد، مواظب باشد مشکل معده دیگر پیدا نکند. معالجهاش سخت میشود. چرا؟ خیلی ساده است دلیلش این است که دارویی که میخواهد برای معالجۀ قلبش بخورد و استفاده کند برای معدهاش بد است. گاهی مثلاً در کنار این فشار خون هم پیدا میکند. تازه بدتر میشود، باید یک دارویی بخورد که برای هیچ کدام ضرر نداشته باشد و برای آن بیماریاش خوب باشد. آنوقت اینطوری کم میشود. الآن اینهایی که بیماری قند دارند یک مشکل اینطوری دارند. هر معالجهای که میخواهد بکند باید مواظب باشد قندش را زیاد نکند. خب راه سادهاش چیز دیگر است باید کمتر چیز بخورد. نه عدد بیماری زیاد باشد و نه بیماری زمانبر بشود. راهش این است که تا مریض شدید بلافاصله اقدام کنید یعنی یک روز هم زودتر بهتر. خودتان زودتر سالم میشوید.
چهار چیز که کمش هم زیاد است:
1.آتش؛ ببینید امامصادق(علیهالسلام) چه میفرمایند: «أَرْبَعَةُ أَشْیَاءَ الْقَلِیلُ مِنْهَا کَثِیرٌ»[1] چهار چیز است که کمش زیاد است. نگویید کم است در ظاهر کم هست؛ اما کمش زیاد است. یکی آتش است. آتش را نگویید حالا ما یک چای اینجا درست کردیم یک آتش کوچک درست کردیم. کمش هم زیاد است. یکوقت یک جنگل را به آتش میکشاند ولو کم است اما کمش زیاد است.
2.عداوت و دشمنی؛ اگر یکوقت با کسی دشمنی دارید یا کسی دیگر با شما دشمنی دارد، این کمش هم زیاد است نگذارید این بماند، هر چه زودتر جمعش کنید.
3. فقر؛
4. بیماری؛
خب مطلبی که امشب راجع به آن دیگر میخواهیم صحبت کنیم دیگر کاری به بحث گذشته ندارد عوامل فوت و عوامل بیماری چیست؟ چه عللی باعث میشود انسان بیمار میشود یا حتی میمیرد؟
عوامل فوت و بیماری
دانشمندان در گذشته فکر میکردند، هنوز هم هستند، اینکه میگویم الآن هم اتفاقاً بعضی اساتید دانشگاه دارند این حرف را میزنند، میگویند اگر کسی مسائل پزشکی را رعایت کند؛ یعنی غذای مناسب بخورد و نگذارد میکروب وارد بدنش بشود این هیچ مشکلی پیدا نمیکند و این غلط است چنین چیزی ما نداریم. اینها در محضر ائمه(علیهمالسلام) هم این حرف را میزدند و ائمۀ ما این را رد کردند. اگر کسی غذا و خوراکش را رعایت کند این طول عمر پیدا میکند، بیماری کمتر پیدا میکند؛ اما نه اینکه بیمار نشود. بیماری که فقط مال غذا و خوراک نیست. علتش عوامل دیگر هم هست.
و همچنین مثلاً برای فوت، اگر کسی دائماً رعایت کند آخرش فوت میشود که حالا روایتش را میخوانم که امام میگویند ببین فلانی حکیم بود، خوب وارد بود که چه بخورد و چه نخورد و همهاش هم دقت میکرد، عمرش هم طولانی شد؛ اما وقتی عزرائیل به سراغش آمد نتوانست مرگ را از خودش دفع کند. پس دو تا بحث است: یک بحث این است که اگر رعایت کنیم نتیجه میگیریم یا نه؟ میگوییم: بله نتیجه میگیریم نتیجهاش هم این است که سالم هستیم و کمتر مریض هستیم، عمرمان هم طولانیتر میشود. این یک بحث است و تا اینجایش درست است؛ اما بحث دوم این است اگر ما رعایت همۀ مسائل بهداشتی را کردیم آیا هیچ وقت مریض نمیشویم؟ آیا هیچ وقت نمیمیریم؟ این چیزی است که امروزه هم هنوز اساتید دانشگاه میگویند بله، مریض نمیشود و دائماً زنده است. این دروغ است چنین چیزی وجود ندارد. اینهایی که این حرفها را میزنند اطلاعاتش کم است نمیدانند عامل بیماری فقط در بحث خوراک نیست ما عاملهای دیگر هم داریم.
حالا این روایت هم یک مقدار مفصل است اما مطلبش این است: حضرت سه تا راهکار برای بیماریها بیان میکنند و نکات خیلی خوبی در این روایت هست.
شخصی زندیق بود. زندیق یعنی ملحد، خدا را قبول نداشت. پیش امام صادق(علیهالسلام) آمده بود و سوال میکرد: «فِیمَا اسْتَحَقَّ الطِّفْلُ الصَّغِیرُ مَا یُصِیبُهُ» ایراد داشته، در واقع میگفت چرا باید به طفل یا بچه بیماری برسد؟ چه گناهی کرده است که درد میکشد و گاهی مریض میشود، گاهی فوت میکند مگر چه گناهی کرده است؟ امروزه اینها را هم بعضی میگویند. میگوید بابایش مثلاً شراب خورده بچهاش کمعقل میشود، بچۀ بچهاش هم کمعقل میشود، بچۀ سومش نوهاش هم همینطور و همینطور تا هفت نسلش میرود. به خاطر این یک لیوان شرابی که خورد تا هفت نسل عقلشان ناقص است نه اینکه دیوانه بشود. حالا بعضی خیال میکنند باید دیوانه بشود. نه دیوانه نیست، اما عقلش هم کامل نیست و گاهی میآیند به ما میگویند آقا آن نسل پنجم، هفتم چه گناهی کرده است؟! مگر کسی گفت گناهی کرده است. اصلاً نمیفهمد دارد چه میگوید. میگوید چه گناهی کرده است. آنکه شراب خورد خدا در سر او میزند نه در سر این بچهها. اما بدانید اثر وضعیاش این است که شراب خوردی. بدان تا هفت نسل آینده تا 350 سال آینده مرتب نسلتان کمعقل هستند! میخواستی نخوری. پس آن پدربزرگ تا 350 سال آینده را هم مجازات میکشد. این است. اگر تعمد داشته باشد مجازات میشود. پس اینها را نگوییم آن بچه چه گناهی کرده، آن گناهی نکرده است.
حالا این زندیق آمده بود به امام صادق(علیهالسلام) میگفت طفل کودک چه گناهی کرده که به او درد میرسد و گاهی بیمار میشود؟ «بِلَا ذَنْبٍ عَمِلَهُ وَ لَا جُرْمٍ سَلَفَ مِنْه» بدون اینکه گناهی کرده باشد معصیتی مرتکب شده باشد بچه است این خیال میکرد حتماً باید معصیت کند تا خدا مریضش کند.
عوامل بیماری در کلام امامصادق(علیهالسلام)
«قَال» امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: «إِنَّ الْمَرَضَ عَلَى وُجُوهٍ شَتَّى» ما چند رقم بیماری داریم. عوامل بیماری یکی نیست که بگویید حتماً باید گناه کند تا مریض بشود و بعد میگویی خب بچه چه گناهی کرده است؛ اما اگر فهمیدیم که عوامل متعدد است،
1. امتحان
یکی از آن را فرمودند: «مَرَضِ بَلْوَى وَ مَرَضِ عُقُوبَةٍ وَ مَرَضٍ جُعِلَ عِلَّةً لِلْفَنَاءِ» یک مرضی است که گرفتاری است، شخص گرفتار میشود ولو بچه باشد، گرفتار میشود عوامل خاص خودش را هم دارد، دیگران امتحان میشوند که چقدر به او کمک میکنند، چقدر به او رسیدگی میکنند، نمیکنند. مثل همین سیلی که آمد ممکن است بعضی هیچ گناهی هم نکردند اما سیل که میآید بلوا است، ابتلاء است.
2.عقوبت
قسم دوم بیماری است که عقوبت است؛ یعنی شخص مکلف شده است. عمداً گناه کرده است، نه اینکه غافل باشد؛ بلکه عمداً میفهمید. معصیت کرده است و خداوند متعال مصلحت میداند در همین دنیا مجازاتش کند که به آخرت نیفتد.
3. مردن
و سوم فرمودند: یک نوع بیماری هست که علتی برای مردن میشود. شخص میخواهد از دنیا برود، خب باید چه بشود؟ سالم که نمیشود، بالاخره باید آرام آرام مریض بشود «وَ مَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَکِّسْهُ فِی الْخَلْقِ»[2] بالاخره این آرام آرام شکسته میشود و چیزهایی که خدا به او داده را آرام آرام از او میگیرد و کمکم خودش سیر میشود. همین که حریص بود عمر طولانی داشته باشد کمکم در راه رفتن آنقدر صدمه میخورد که میگوید خدایا من را بس است. حالا تا پارسال این را نمیگفت، میگفت میخواهم عمرم طولانی باشد؛ اما مصلحت است از دنیا برود. از طرفی هم خدا میخواهد به از دنیا رفتن راضیاش کند، نمیخواهد ناراضی باشد. خب اگر سالم باشد ناراضی است و میگوید خدایا من میخواهم خدمت کنم، میخواهم چه بکنم عبادت کنم. آهسته آهسته نیرو را از او میگیرد. کمکم پا درد پیدا میکند، کمر درد پیدا میکند، دستشویی رفتنش سخت میشود و دیگران باید کمکش کنند. یکی دو سال هم خوب مقاومت میکند بعد میبیند نه، مثل اینکه مصلحت نیست. بعد خودش میگوید خدایا من را بس است. تا میگوید من را بس است فوری عزرائیل به سراغش میآید. اما نکتهاش همین است که خدا راضیاش میکند. این بهخاطر این است که مؤمن را خدا دوست دارد میخواهد ناراضی نباشد.
فرمودند: «مَرَضٍ جُعِلَ عِلَّةً لِلْفَنَاءِ» یک رقم بیماری هست که برای مرگ علت محسوب میشود. بعد حضرت به زندیق، همان که خدا را قبول نداشت، فرمودند: تو فکر میکنی بیماری از غذای نامناسب است، تو این را فکر کردی. «وَ أَنْتَ تَزْعُمُ أَنَّ ذَلِکَ مِنْ أَغْذِیَةٍ ودیة [رَدِیَّةٍ] وَ أَشْرِبَةٍ وَبِیَّة» اشتباهت این است که گفتم. الآن هم بعضی اساتید دانشگاه هنوز همین فکر را دارند؛ به خاطر اینکه این روایات را نخواندند، نشنیدند. تو فکر میکنی بیماری فقط بهخاطر غذای نامناسب است یا نوشیدنی آلوده، یک آبی خورده میکروب داشته است، بعد میگوید خب اگر اینطور نبود دیگر نباید مریض بشود. خب میگویند این فکرت اشتباه است این مبنایت را تصحیح کن.
«أَوْ مِنْ عِلَّةٍ کَانَتْ بِأُمِّهِ» یا فکر میکنی مریضی حتماً باید در مادر باشد یا ژنتیکی در شیر دادن به بچه برسد یا از رحم به بچه برسد. خب اشتباه داری فکر میکنی. آن یک نوع بیماری است، آن درست است از مادر گاهی به بچه منتقل میشود؛ اما انحصارش را داری اشتباه فکر میکنی. « وَ تَزْعُمُ أَنَّ مَنْ أَحْسَنَ السِّیَاسَةَ لِبَدَنِهِ وَ أَجْمَلَ النَّظَرَ فِی أَحْوَالِ نَفْسِهِ» تو فکر میکنی اگر کسی برنامۀ بدن خودش را نیکو کند؛ یعنی خیلی خوب غذای مناسب و خوابش به اندازه باشد، ورزشش را هم بکند «وَ عَرَفَ الضَّارَّ مِمَّا یَأْکُلُ مِنَ النَّافِعِ» خوب هم بشناسد که چه چیزهایی به نفعش است و آنها را استفاده کند و چه چیزهایی به ضررش است را استفاده نکند «لَمْ یَمْرَضْ» تو فکر میکنی این دیگر نباید مریض بشود؛ در حالیکه این کارت اشتباه است!
بعد حضرت فرمودند: «وَ تَمِیلُ فِی قَوْلِکَ إِلَى مَنْ یَزْعُمُ أَنَّهُ لَا یَکُونُ الْمَرَضُ وَ الْمَوْتُ إِلَّا مِنَ الْمَطْعَمِ وَ الْمَشْرَبِ» تو تمایل داری به افکار کسانی که میگویند بیماری فقط در غذا و نوشیدنی است، تو مثل اینکه افکار آنها را میخواهی تایید کنی خب اشتباهت در همین است، کی از موارد آن است اما موارد دیگر هم هست.
بعد فرمودند: «قَدْ مَاتَ أَرَسْطَاطَالِیسُ مُعَلِّمُ الْأَطِبَّاءِ» معلم اطباء ارسطاطالیس فوت شد، طب بلد بود. تازه به دیگران هم طب یاد میداد، استاد بود. خب پس نباید از دنیا برود، پس چرا فوت شد؟! «وَ أَفْلَاطوُنُ رَئِیسُ الْحُکَمَاءِ» فرمودند: افلاطون که حکیم بود. رئیس حکما بود، او هم فوت شد. و فرمودند: «وَ جَالِینُوسُ شَاخَ» جالینوس هم پیر شد، «وَ دَقَّ بَصَرُهُ» تجربه هم خیلی داشت. چون پیر شده بود خیلی تجربه داشت؛ اما در عین حال «وَ لَمْ یَأْلُوا حِفْظَ أَنْفُسِهِم» نتوانستند نفس خودشان را حفظ کنند. وقتی بیماری سراغش آمد و بنا شد «انا لله» را بگوید خیلی راحت گفت و از دنیا رفت «وَ النَّظَرَ لِمَا یُوَافِقُهَا» نتوانستند برای چیزهایی که موافق نفسشان است خوب بتوانند برنامهریزی کنند و استفاده کنند. بعد حضرت یک قانون گفتند. گفتند این چیزی که در ذهنت است من مورد نقضش را خیلی دارم. «کَمْ مَرِیضاً قَدْ زَادَهُ الْمُعَالِجُ سُقْماً» خیلی از مریضها هستند، پیش پزشک میروند. پزشک دارو را که میدهد تازه بیماری او را بیشتر میکند. حالا دیگر شخصی شوخی میکرد و حالا به شوخی هم میگفت دکتری پیش یک دکتری آمده بود. دیگر با دستش اشاره کرد. او هم چنین کرد، گفت: نه، تو به درد نمیخوری. دومی آمد چنین کرد، با دستش چنین کرد. گفت: نه، ردش کرد. سومی آمد چنین کرد گفت: نه فایده ندارد. خلاصه آخری آمد چنین کرد، دستش را به سرش زد و گفت: بیا جلو، بعد پرسید اینها چیست، چه میکنی؟ رمزهای بین پزشکان. گفت: اولی که آمد گفتم چند تا را کشتی؟ گفتم هیچی. گفتم برو تو هنوز تجربه نداری. به دومی گفتم چند تا را تا حالا کشتی؟ گفت: یکی. گفتم نه و سومی پنج تا و چهارمی گفت: به عدد موهای سرم. گفتم تو تجربه خیلی داری بیا جلو. حالا این را شوخی میکنند. پزشک حق ندارد با تردید معالجه کند. نه، او باید با تشخیصش جلو برود؛ اما در عین حال خوب که تشخیص میدهد گاهی بیماری شخص را هم بیشتر میکند. انواع اشتباهات هست.
مرحوم پدر ما میگفتند یک کسی دارو نوشته بود، آن وقت دارویی بود که باید یک مثقال میخورد که سم بوده میخواسته بود میکروبهای بدنش را دفع کند. آنوقت به جای یک نوشته بود ده. یک مثقال را اشتباهاً ده مثقال نوشته بود. حواسش نبود و نسخه را به او داد و این هم از مطب بیرون رفت. تا بیرون رفت یک مرتبه یادش آمد که اگر از یک مثقال بیشتر بخورد کشته میشود. دو مثقال سه مثقال تا چه برسد به ده مثقال، فوری کشته میشود. خیلی ناراحت بود اشتباه کرده بود نه، عمداً بخواهد این کار را بکند. دوید از مطب بیرون رفت و هر چه دنبالش گشت پیدایش نکرد. در مطب آمد و دست به دعا برداشت و گفت: خدایا من اشتباه کردم؛ اما اثر دارو را تو گذاشتی، خودت هم میتوانی اثر را برداری. من از تو میخواهم اثر را از این ده مثقال برداری. چند وقت همین مریض سراسیمه پیش دکتر آمد و گفت: آقای دکتر پس شما گفتی من ده مثقال این سم را بخورم خوب میشوم ما که خوردیم و هیچی اثر نگذاشت. گفت: بیا اینجا درست است من دعا کردم که هیچی اثر نکند و الا تو باید الان کشته شده باشی و به قول معروف باید کفنت هم پوسیده باشد. اصلاً باید یک مثقال مینوشتم. حالا یک مثقال برایت مینویسم بخور خوب میشوی. این است که گاهی اشتباه میشود. اشتباه را دیگر حالا ماها چهقدر اشتباه میکنیم، میآییم یک آیۀ قرآن بخوانیم اشتباه میکنیم، میآییم یک حمد و سوره بخوانیم یک چیز خیلی ساده که فکر میکنیم ساده است، حمد و سوره یک مرتبه از ذهنمان میپرد. برای اینکه مغرور نشویم فکر نکنیم مستقل هستیم. نه خداوند متعال گاهی بادمان را خالی میکند تا بفهمیم هیچ چیز از خودمان نداریم. خیلی راحت یک سوزن میزند و باد خالی میشود. میفهمیم هیچ چیز نداریم. آنوقت میگوییم خدایا چه بکنیم. اینها خیلی اتفاق میافتد.
فرمودند: خیلی از مریضها هستند که پیش پزشک میروند؛ اما پزشک تازه بیماری او را زیاد میکند. مقابلش «وَ کَمْ مِنْ طَبِیبٍ عَالِمٍ وَ بَصِیرٍ بِالْأَدْوَاءِ وَ الْأَدْوِیَةِ مَاهِرٍ مَاتَ» بسیاری از پزشکانی که خوب مسلط است هم دوا و هم دارو همه را میشناسد؛ یعنی تا یک کسی مریض میشود از گوشۀ چشمش از نمیدانم سفیدی روی ناخنش، زبانش را نگاه میکند میگوید چه، نبضش را میگیرد میگوید شما فلان بیماری را داری. از اینها داریم. حضرت میفرمایند: خیلی از پزشکان اینطوری هستند و عالم به بیماری و دوا هم هست، ماهر هم هست؛ اما «مات» آخرش فوت شد. پس فکر نکن حتماً باید غذای نامناسب بخورد تا مریض بشود بمیرد، نه. یک وقت هم هیچ کاری نکرده آخرش از دنیا میرود. در مقابلش «وَ عَاشَ الْجَاهِلُ بِالطِّبِّ بَعْدَهُ زَمَاناً» کسانی را هم داریم که اصلاً طب سرش نمیشود و جاهل است و اتفاقاً عمر او طولانیتر هم میشود. بعضی از این پزشکان را ببینید، که چهقدر عمرش طولانیتر است. از اینها هم ما خیلی داریم در عمرمان افراد اینطوری زیاد دیدیم. یک کسی بود سالهای سال مریض بود و برادرش هم سالم بود. خب اینکه در خانه افتاده بود مریض بود. میگفتند این دیگر زودتر فوت میشود. اتفاقاً سالهای سال گذشت و آن برادر سالم فوت شد و آن یکی که مریض بود هنوز در خانه بود. مریض بود اما عمر طولانی داشت. چه میداند انسان چیست.
«فَلَا ذَاکَ نَفَعَهُ عِلْمُهُ بِطِبِّهِ عِنْدَ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِ» میفرماید: نه آنکه پزشک و عالم به طب بود نتوانست به او نفع برساند، وقتی که مرگش فرا رسید. آنوقت که مرگش آمد نتوانست جلوی مرگ را بگیرد و بگوید من فلان دارو را میخورم خوب میشوم نه، وقتی مرگ بیاید دیگر تمام است، وقتی مدتش تمام شد؛ «وَ حُضُورِ أَجَلِهِ».
«وَ لَا هَذَا ضَرَّهُ الْجَهْلُ بِالطِّبِّ مَعَ بَقَاءِ الْمُدَّةِ وَ تَأَخُّرِ الْأَجَلِ»[3] از آن طرف آن کسی هم که جاهل به طب بود او هم جهلش ضرر نزد که بگوییم چون نمیداند باید زودتر فوت بشود. اتفاقاً این هم خیلی وقتها هست، جاهل است؛ اما عمرش طولانی میشود و ادامه پیدا میکند.
«و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»