بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
♦ وَ جاؤُ أَباهُمْ عِشاءً یَبْکُونَ (16) قالُوا یا أَبانا إِنَّا ذَهَبْنا نَسْتَبِقُ وَ تَرَکْنا یُوسُفَ عِنْدَ مَتاعِنا فَأَکَلَهُ الذِّئْبُ وَ ما أَنْتَ بِمُؤْمِنٍ لَنا وَ لَوْ کُنَّا صادِقینَ (17) وَ جاؤُ عَلى قَمیصِهِ بِدَمٍ کَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ (18) ♦
و شبانگاه گریهکنان نزد پدرشان آمدند. گفتند: ای پدر، ما رفتیم مسابقه بدهیم و یوسف را نزد اثاث خود گذاشتیم، آنگاه گرگ او را خورد، ولی تو سخن ما را هرچند راستگو باشیم، باور نخواهی کرد و بر پیراهن وی خونی دروغین آوردند. [یعقوب] گفت: [نه]، بلکه نفس شما کار [زشتی] را برای شما آراسته است. پس اینک صبری نیکو [بهتر است] و بر آنچه توصیف میکنید، از خداوند یاری میخواهم.