بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
♦ وَ دَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَیانِ قالَ أَحَدُهُما إِنِّی أَرانی أَعْصِرُ خَمْراً وَ قالَ الْآخَرُ إِنِّی أَرانی أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسی خُبْزاً تَأْکُلُ الطَّیْرُ مِنْهُ نَبِّئْنا بِتَأْویلِهِ إِنَّا نَراکَ مِنَ الْمُحْسِنینَ (36) قالَ لا یَأْتیکُما طَعامٌ تُرْزَقانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُکُما بِتَأْویلِهِ قَبْلَ أَنْ یَأْتِیَکُما ذلِکُما مِمَّا عَلَّمَنی رَبِّی إِنِّی تَرَکْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لا یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ هُمْ بِالْآخِرَةِ هُمْ کافِرُونَ (37) ♦
و دو جوان با یوسف وارد زندان شدند. [روزی] یکی از آنها گفت: من خویشتن را در خواب دیدم که [انگور برای] شراب میفشارم و دیگری گفت: من خود را در خواب دیدم که بر روی سرم نان میبرم و پرندگان از آن میخورند، ما را از تعبیرش آگاه کن که ما تو را از نیکوکاران میبینیم. گفت: تا غذایی را که روزی خواهید شد، برایتان بیاورند، من از تعبیر آن پیش از آنکه وقوع یابد، آگاهتان میسازم و این از آن چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است. من آیین قومی را که به خداوند ایمان ندارند و منکر آخرتند، رها کردهام.