بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَـٰنِ ٱلرَّحِیمِ
♦ فَٱنطَلَقَا حَتَّىٰٓ إِذَا لَقِیَا غُلَـٰمًا فَقَتَلَهُۥ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَکِیَّةً بِغَیْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَیْـًٔا نُّکْرًا(74) قَالَ أَلَمْ أَقُل لَّکَ إِنَّکَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِىَ صَبْرًا (75) قَالَ إِن سَأَلْتُکَ عَن شَىْءٍ بَعْدَهَا فَلَا تُصَـٰحِبْنِى ۖ قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّى عُذْرًا(76) ♦
پس هر دو به راه افتادند تا آنگاه که به نوجوانی برخوردند [خضر به مجرد برخورد با وی] او را بکشت. موسی گفت: آیا نفس بیگناهی را بدون آنکه قتلی کرده باشد کشتی؟! به یقین کاری ناروا [از نظر شرع و عقل] به جا آوردی! ❋ [باز خضر] گفت: آیا به تو نگفتم که تو هرگز نمیتوانی در کنار من طاقت آوری؟ ❋ گفت: اگر از این پس، چیزی از تو پرسیدم دیگر با من رفاقت مکن، زیرا به راستی در نزد من به عذر [مقبولی] رسیدی.❋