بسم اللّه الرحمن الرحیم

    موضوع:  تشرف آقا سیدکریم محمودی

    آقا سیدکریم محمودی، نه دانشمند نامداری بود و نه چهرۀ شناخته شده و مشهور؛ اما مرد کاسبِ دینباور و تقوا پیشهای بود که به راستی از خوبان عصر خویش بهشمار می‌آمد. بسیاری معتقد بودند که او از اوتاد و ابدال است، اما ناشناخته و گمنام می‌زیست. در تهران پینه دوزی میکرد و بسیاری از علمای اهل معنا معتقد بودند که گاهی حضرت بقیةالله الاعظم(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)   به مغازۀ محقر او تشریف می‌بردند و با او مینشستند و همصحبت میشدند و مشکلات و حوائج بسیاری از مردم را بهواسطۀ او حل می‌فرمودند. گویی آن بندۀ خوب خدا، به نوعی واسطۀ میان مردم و آن خورشید آسمان امامت بود، اما مردم از مقام او غافل بودند و او را نمی‌شناختند.

    اما بزرگانی که او را می‌شناختند، گاهی به امید شرفیابی خدمت امام عصر(علیه‌السلام) ساعت‌ها در مغازۀ او می‌نشستند و انتظار ملاقات حضرت را می‌کشیدند، شاید هم بعضی بالاخره به خدمت ایشان مشرف می‌شدند. یکی از بزرگان می‌فرمودند: وقتی ساعتی را در مغازه سیدکریم می‌نشستیم آنقدر حال معنویت او قوی و نگاه به چهره و رفتار او موثر بود که در اثر مجالست با او تا چندین روز سبک بال بودیم و هوای پرواز بهسوی معنویات داشتیم.

    مرحوم سید کریم اهل دنیا نبود، حتی خانۀ مسکونی نداشت و تنها راه درآمدش کفاشی و پینه دوزی بود . او مدتی در تهران در کوچه غریبان در منزل یکی از بازاری ها زندگی می‌کرد و اگر چه صاحب خانه، بسیار در رعایت حال او می‌کوشید، اما او هم نمی‌دانست که مستأجرش چه انسان بلند مرتبه و بزرگواری است.

    و بالاخره پس از اتمام زمان اجاره به او گفت: آقا سیدکریم! اگر ممکن است منزل ما را با کمال معذرت  تخلیه کنید، چرا که خودمان به آن نیازمندیم. سپس به او ده روز مهلت داده که منزل دیگری برای خود تهیه کند. سید در این ده روز هر چه دست و پا می‌کند و به هر دری می‌زند، جایی پیدا نمی‌کند، چرا که دارای زن و چند فرزند بوده و صاحب خانه ها به خانواده های بدون کودک یا کم تعداد، خانه اجاره می‌دادند. سرانجام کار به جایی  رسید که ده روز مهلت صاحب منزل تمام شد و او رضایت به ادامۀ سکونت آقا سیدکریم نداد.

    آقا سیدکریم هم بهناچار اسباب و اثاث منزل خویش را جمع کرد و در گوشه ای از کوچه پرده ای کشید و در سرمای زمستان کرسی به راه انداخت و خانوادۀ خویش را در آنجا پناه داد تا خانه ای بیابد. سیدکریم در همان شدت ناراحتی و غصه به سر می‌برد و در افکار خودش غوطه ور بود که چه باید بکند که  ناگاه متوجه شد حضرت ولی عصر امام زمان(علیه‌السلام) نزدیک می‌شوند. سید کریم بلافاصله به نزد آن حضرت رفت و عرض اخلاص و ارادت نمود.

     آن حضرت پرسیدند: سیدکریم! چه می‌کنی؟ پاسخ داد: سرورم! خود می‌دانید . آن گرامی فرمودند: دوستان ما باید در فراز و نشیب ها شکیبا باشند، اجدادمان مصیبت های زیادی کشیده اند. سیدکریم عرضه داشت: درست است، خاندان پیامبر در راه خدا هر گونه رنج و فشار و آوارگی و زندان و شهادت و اسارت دیده اند. اما خدای را سپاس که مصیبت کرایه نشینی ندیده اند که در فصل زمستان رانده شوند. حضرت تبسمی نموده و جملاتی به این مضمون فرمودند: آری! اما مهم نیست. نگران نباش! درست می‌شود. ما ترتیب کارها را داده ایم من می‌روم، پس از چند دقیقه دیگر مسئله حل می‌شود.

    آنگاه بعد از چند دقیقه مرحوم حاج سیدمهدی خرازی که از تجار خوب تهران و اندکی هم به عظمت معنوی آقا سیدکریم آشنا بود، از راه رسید و وقتی آقا سیدکریم را آنجا دید، غرق در تعجب شد و گفت: من شب قبل حضرت ولی عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)  را در خواب دیدم، ایشان به من فرمودند، فردا صبح فلان منزل را به نام سیدکریم می‌خری! در فلان ساعت او در فلان کوچه نشسته است، می‌روی و کلید منزل را به او می‌دهی. من از خواب بیدار شدم،  ساعت 8 صبح به سراغ آن منزل رفتم، دیدم صاحب آن خانه می‌گوید: چون مقروض بودم، دیشب متوسل به حضرت بقیةالله(علیه‌السلام) شدم که این خانه به فروش برسد تا من قرضم را بدهم. من خانه را که در بازارچه علی شهریاری بود، خریدم و کلیدش را گرفتم.

    آن تاجر و وقتی خدمت مرحوم سید کریم رسیده بود که تازه حضرت صاحب الزمان(علیه‌السلام) تشریف برده بودند. کلید خانه را تحویل سید کریم داده و او را به خانۀ جدید برد.

    اگر لطفی کنی آیی کنارم

    به خاک پای تو سر می‌گذارم

    برای دیدنت جز نیمه جانی

    که بر لب آمده چیزی ندارم

    از این دنیا فراقت کرده سیرم

    از آن ترسم به هجرانت بمیرم

    اگر خواهی نباشی همدم من

    به دام خود چرا کردی اسیرم؟[1]

    پیام ها و برداشت ها

    1. اوتاد و ابدال

    دوستان حضرت ولی عصر(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف)  در گوشه و کنار شهرها و بلاد قرار دارند . آنها ممکن است نام و نشان و شهرتی نداشته باشند، حتی چه بسا ممکن است در بین اهل خانۀ خود یا دیگران، وجاهت و آبروی ویژه ای نداشته باشند ولی در میان اهل آسمانها معروف و در نزد اولیاء الهی و حجت پروردگار حضرت بقیةالله (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) معروف هستند. از این افراد خاص، گاهی به اوتاد و ابدال تعبیر می‌شود. «اوتاد» جمع «وَتَد» به معنای میخ است. قرآن کریم کوهها را میخ های زمین معرفی نموده است. «وَ الْجِبالَ أَوْتادا»[2].

    بنابراین وقتی به کسی گفته می‌شود که از اوتاد روزگار است یعنی کسی است که وجودش نگه دارندۀ زمین از بلاها، آفت‌ها و مصیبت ها است و همچون کوه، میخ زمین شده و آن را از اضطراب و تشنج حفظ کرده و آرامش می‌دهد.

    هر کدام از آنها که از دنیا بروند، فرد شایسته دیگری جانشین او می‌گردد. دربارۀ اوتاد در کتاب غیبت شیخ طوسی ص 102 و نیز در جلد 52 بحار ص  158 مطالبی عنوان شده است. علامه مجلسی در ص 158 جلد 52 می‌فرمایند: «الطَّیْبَة اسم المدینة الطیبة فیدل على کونه(علیه‌السلام) غالباً فیها و فی حوالیها و على أن معه ثلاثین من موالیه و خواصه إن مات أحدهم قام آخر مقامه» احتمال دارد که این اوتاد همان سی نفری باشند که حضرت رسول(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) در شب معراج برای رفع غربت از حضرت ولی عصر(علیه‌السلام) در دوران طولانی غیبت دعا کردند و از خداوند یارانی برای حضرت خواستند و دعای آن حضرت مستجاب شد به این شکل که سی نفر اجازه دارند با آن حضرت مراوده داشته باشند. امام صادق(علیه‌السلام) نیز فرمودند: با بودن این سی نفر دیگر جای نگرانی نیست: «وَ ما بِثَلاثین مِن وَحشة»[3]. و اما ابدال همچنان که مرحوم طریحی در مجمع البحرین می‌گوید: «ایشان جمعی از صالحان اند که همواره در زمین وجود دارند و وقتی یکی از آنها از دنیا برود، خداوند به جای او شخص صالح دیگر بر می‌گزیند. اینها 40 یا 70 نفر در شام هستند یا 30 نفر در جای دیگر.»

    بعضی معتقدند که حلقه اول یاران حضرت مهدی(علیه‌السلام) همان اوتادند و اما ابدال در حلقه دوم یاران آن حضرت قرار دارند و اگر یک نفر از اوتاد از دنیا برود یکی از ابدال جایگزین او در اوتاد می‌شود. چنانچه بعضی حلقۀ سومی را هم بهنام رجال الغیب ذکر کردهاند که از آنجا وارد حلقۀ دوم و سپس وارد حلقۀ اول می‌شوند. در روایتی از پیامبر گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) آمده است که در زمان ظهور امام دوازدهم(علیه‌السلام) نجباء از مصر، ابدال از شام و عصائب از عراق خروج میکنند. «النُّجَبَاءُ مِنْ مِصْرَ وَ الْأَبْدَالُ مِنَ الشَّامِ وَ عَصَائِبُ الْعِرَاق‌»[4] به عبارت دیگر ابدال (صالحان) در شام و نجبا (انسان های پاک سرشت و خوش نفس) در مصر و عصائب (جوان مردان رشید و نیرومند) در عراق اند. این سه گروه در هنگام ظهور امام(علیه‌السلام) به یاری آن حضرت می‌شتابند. در  برخی از روایات هم اشاره شده است که حدود 50 نفر از کوفه به هنگام ظهور حضرت به پای خیزند و از امام(علیه‌السلام) دفاع کنند. امیرالمومنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند:

     أَصْحَاب‌ الْمَهْدِیِّ شَبَابٌ لَا کُهُولَ فِیهِمْ إِلَّا مِثْلَ کُحْلِ الْعَیْنِ وَ الْمِلْحِ فِی الزَّادِ وَ أَقَلُّ الزَّادِ الْمِلْحُ؛[5]

    یاران حضرت مهدی(علیه‌السلام) جوانند، پیرمرد در بینشان نیست مگر بسیار کم؛ مانند سرمه در چشم یا نمک در طعام.                       

    حضور امام عصر(علیه‌السلام) در مغازۀ آقا سید کریم و تشرفات متعددی که بعضی حدود چهل مرتبه ذکر کردهاند و مطالبی که بزرگان راجع به او گفته اند ظنّ بر این است که ایشان یکی از همین گونه افراد بوده است.

    2. پاکی روح؛ علت همنشینی با حضرت

    ورود امام عصر(علیه‌السلام) به محل کسب سید کریم، پیامی دارد برای همه انسان‌ها با هر شغلی که دارند و آن پیام این است که اگر انسان خود را پاک کرد و از هر انحراف فکری و اخلاقی و عملی خود را شست‌وشو داد، فضای محل زندگی و محل شغل او آن چنان نورانیّتی پیدا می‌کند که زمینه برای ورود محبوب دل ها و نور افشانی به آن مکان فراهم می‌گردد. نمونه‌های بسیاری نقل شده است که حضرت خودشان به سراغ انسانهای پاک و طاهر میرفتند. مثل آن دست‌فروشی که در بازار یکی از شهرهای ایران بود  و امام(علیه‌السلام) می‌فرمایند: من هفته ای نمی‌گذرد که به نزد او می‌آیم. یا در شهر اصفهان مرحوم حاج شیخحسنعلینخودکی وقتی یکسال روزه می‌گیرد تا موفق به زیارت حضرت گردد، وعده با او را در نزد میوه فروشی در کنار مسجد لنبان اصفهان می‌گذارند و آن میوه فروش که ظاهراً امام(علیه‌السلام) را نمی‌شناخته بعد از رفتن آن حضرت می‌گوید این آقا گاهی نزد من تشریف می‌آورند.

    و یا جوانی که در داستان آیه الله حاج شیخ عبدالنبی اراکی (رحمه‌الله)  ذکر شده که می‌گوید: من فکر گناه را هم نمی‌کنم تا چه رسد به خود گناه و امام(علیه‌السلام) هفته‌ای نمی‌گذرد مگر آنکه به منزل من تشریف می‌آورند. این قضایا و نظائر آن زیاد است. شایسته است ما هم به جای نقل و شنیدن و خواندن این قضایا، اهمیت بیشتری به اصلاح فکر و رفتار خود بدهیم تا سهم ما از شنیدن این قضایا فقط حسرت خوردن نباشد.

    3. اولیای الهی؛ واسطۀ فیض بین امام(علیه‌السلام) و مردم

    واسطه های فیض که از طرف امام زمان(علیه‌السلام) برای رفع گرفتاری ها و مشکلات مردم مأمور می‌شوند، بسیار اما ناشناخته اند . یکی از بزرگان می‌فرمودند: آقا سیدکریم آن درآمدی که از راه پینه دوزی داشت، زیر فرش پای خویش می‌گذاشت. اما گاه می‌شد چند برابر مبلغی را که به دست آورده بود، به فقیری کمک می‌کرد. یک روز که آقا سیدکریم برای کاری از مغازه بیرون رفت، فرش او را کنار زدم، ببینم چه مقدار پول در آنجا هست، با کمال تعجّب دیدم هیچ پولی وجود ندارد. انسان در اثر مراقبت و عمل به دستورات دین می‌تواند برای رفع مشکلات مردم و برآورده شدن حوائج آنها واسطه فیض گردد. اما فیض بزرگ وساطت به هر کسی داده نمی‌شود. لازمۀ این مراقبت آن است که انسان دائماً توجه به هدف خلقت خویش را در ذهن خود زنده نگه دارد و غافل نشود که در نهایت به خداوند باید برسد: «إِلى‌ رَبِّکَ مُنْتَهاها» [6] (سر انجام آن به جانب پروردگار توست)

    همواره توجه داشته باشیم که زرق و برق دنیا و جاذبه های آن ما را غافل نکند و بدانیم که تابلوی ما همان سی نفر از اوتاد و همراهان مولایمان حضرت بقیة الله‌العظم می‌باشند که وظیفۀ خدمت رسانی به مردم را بر عهده دارند. آنها یکی از توفیقاتی که دارند این است که به اذن خود حضرت به مشکلات مردم رسیدگی کرده و حل می‌نمایند.

    4.نام‌آوران گمنام

    گمنام بودن اشخاص دلیل بر کوچک بودن آنها نیست؛ همانطور که مشهور بودن افراد دلیل بر بالا بودن مقام آنها نزد پروردگار نیست.  غالباً انسان های وارسته از دنیا و پیوسته به آخرت، گمنام هستند و به جز افرادی که از نزدیک با آنها در ارتباط اند و به دلیل مصلحت هایی، از کار آنها اطلاع دارند دیگران از جایگاهشان بی خبرند و وقتی وفات پیدا می‌کنند، نزدیکانشان اجازه خواهند یافت که آنها را معرفی کنند.

    به یقین اگر کسی در راه خداوند متعال قدم بردارد و خواهان سیر الی‌الله و سلوک به سوی او باشد، هرگاه حکمت ایجاب کند، با چنین افرادی مرتبط می‌شود و آنها به سراغ او می‌آیند و دستش را گرفته و به سر منزل مقصود می‌رسانند. داستان هالو که در بازار اصفهان حمالی می‌کرده نمونه‌ای از همین گمنام هاست که به دستور امام(علیه‌السلام) پول تاجر را که به سرقت رفته بود برگردانده و با طیُّ الارض او را به مکه برد و سپس برگردانده بود و در نهایت گمنامی هم فوت و به خاک سپرده شده بود.

    5. انقطاع از دنیا؛ رمز اتصال به اهل بیت علیهم‌السلام

    انقطاع از دنیا یکی از رموز امکان پرواز به عالم ملکوت است. آنگاه که انسان، فرورفته در دنیا و لذایذ آن شد، حالت سنگینی بر زمین پیدا می‌کند و نمی‌تواند به عالم معنویت عروج کند. چنانچه بسیار بودند کسانی که حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(علیه‌السلام) را تا کربلا و تا شب عاشورا همراهی کردند، اما وقتی امام(علیه‌السلام) بیعت خویش را از عهدۀ آنها برداشتند و آنها را در ماندن و رفتن مخیّر کردند، بلند شدند و دسته‌دسته به بهانه‌های گرفتاری دنیا رفتند و زندگی دنیا را بر شهادت در رکاب حضرت سیّدالشّهداء(علیه‌السلام) ترجیح دادند.

    قرآن کریم می‌فرماید: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا مَا لَکُمْ إِذَا قِیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ اثَّاقَلْتُمْ إِلَى الأرْضِ أَرَضِیتُمْ بِالْحَیَاةِ الدُّنْیَا مِنَ الآخِرَةِ فَمَا مَتَاعُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا فِی الآخِرَةِ إِلا قَلِیلٌ»[7] (اى کسانى که ایمان آورده‌اید! شما را چه شده است که وقتى به شما گفته مى‌شود: در راه خدا بسیج شوید، بر زمین سنگین می‌شوید [و به آن می‌چسبید] آیا به جاى آخرت به زندگى دنیا راضى شده‌اید؟ در حالى که بهرۀ زندگى دنیا در برابر آخرت جز اندکى نیست.)

    البته این انقطاع از دنیا، روحی و به معنای تعلق نداشتن و وابستگی درونی به دنیا نبودن است و منافاتی ندارد که انسان در عین انقطاع از دنیا، وظیفه عقلانی و شرعی خود را برای تأمین نیازهای جسمی و زندگی اش نسبت به دنیا انجام دهد و از نظر ظاهری امکاناتی هم درحّد نیاز جسم و زندگی داشته باشد. اما هیچگاه به ما دستور داده نشده که تمایل به حلال دنیا و دلبستگی به جاذبه های دنیا داشته باشید؛ زیرا دنیا فانی است و انسان عاقل دل خود را در گرو امر باقی قرار می‌دهد. آنچه به ما دستور داده شده که باید پیرامون دنیا رعایت کنیم سه چیز است:

    1. از راه حلال بدست بیاوریم؛

    2. در راه حلال مصرف کنیم و از اسراف دوری کرده و با قناعت و کفاف خرج کنیم؛

    3. جسم ما در کنار دنیا باشد تا نیاز آن برطرف گردد اما روح ما به امر آخرت و کمالات تعلق باشد که آنها باقی و دائمی است. ممکن است انسان تا وقتی در دنیاست فناء دنیا و اموال آن را باور نکند اما همینکه مرگ سراغ انسان آمد و لحظات پایانی نزدیک شد، به اطمینان و باور می‌رسد.

    مرحوم والد(رحمه‌الله) نقل می‌فرمودند که مرحوم شهید آیه الله شمس آبادی(رحمه‌الله) در روز عید به یک شخص دو ریال عیدی داده بودند و فرموده بودند این دو ریالی را برای خودت نگه دار. آن شخص عرض کرده بود چشم آن را خرج نمیکنم. دو مرتبه مرحوم شهید فرموده بودند منظورم آن است که برای خودت نگه داری. در جواب گفته بود: چشم آن را حفظ میکنم. مرحوم شهید فرموده بودند منظورم این نبود بلکه می‌گویم وقتی از اینجا بیرون رفتی این دو ریالی را به یک فقیر بده، در آنصورت است که وقتی پول را در راه خدای سبحان به فقیر دادی، برایت باقی میماند و از بین نمیرود.

    پس دنیا برای تأمین نیاز جسم انسان است و اما برطرف کردن نیاز روح، ارتباطی به داشتن دنیا ندارد، بلکه به داشتن ایمان قوی و سپس اخلاق خوب و تقوای کامل ارتباط دارد که برای تحصیل آنها نیاز به جسم سالم دارد.

    6.اهتمام به حق الناس

     از وظایف مهم هر مسلمانی، رعایت حق الناس در همۀ زمینه ها است . آنان که به وظایف دینی اهتمام بیشتری می‌ورزند، بیشترین حدّ ممکن در حق الناس را رعایت می‌کنند حتّی اگر خود را در مشکلاتی بیندازند. همچون آقا سید کریم که در فصل سرما، خانه را تخلیه کرده بدون آنکه صاحبخانه او را وادار به تخلیه کند؛ به این دلیل که صاحب خانه دیگر راضی به سکونت او در آنجا نبود، او خود و زن و بچه خویش را کنار کوچه آواره کرده تا راه گشایشی برایش برسد.

    امام صادق(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ‌ءٍ أَفْضَلَ مِنْ أَدَاءِ حَقِّ الْمُؤْمِن‌» [8] (خداوند به چیزی افضل و ارزشمندتر از ادای حق مومن عبادت نشده است.)

    امیرالمومنین(علیه‌السلام) نیز می‌فرمایند:

    جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ حُقُوقَ عِبَادِهِ مُقَدِّمَةً لِحُقُوقِهِ فَمَنْ قَامَ بِحُقُوقِ عَبَّادِ اللَّهِ کَانَ ذَلِکَ مُؤَدِّیاً إِلَى الْقِیَامِ بِحُقُوقِ اللَّه‌؛ [9]

    خداوند سبحان حقوق بندگانش را بر حقوق خودش مقدّم قرار داده است، پس هر که قیام به حقوق بندگان خدا کند، کار او منجر به قیام به حقوق الله می‌شود. (که بتواند آن حق را هم ادا کند.)

    البته صاحبخانه هم شایسته بود برای رعایت حال آقا سیدکریم، خود را به زحمت انداخته و از نیاز شخصی خود صرفنظر میکرد تا از محسنین محسوب شود که خدای عزوجل با آنها است: «وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»[10].

    7. صبر؛ کلید حل مشکلات

     صبر و شکیبایی در مشکلات، باعث پیروزی و ظفر بر مقصود می‌شود. همۀ انسانها در زندگی خود سختیها و مشکلاتی را کم و بیش دارند لکن بسیاری هستند که مشکلات را از اسرار زندگی خود می‌دانند لذا نه تنها انگیزه به نقل آنها ندارند بلکه ترجیح می‌دهند آنها را کتمان کنند و اگر آن سختیها و فشارها را از اسرار زندگی خود ندانند، باز هم دلیل دیگری بر گفتن مشکلات ندارند؛ زیرا فایدهای برای بیان سختیها نمی‌بینند که اگر بیان مشکلات برای دوست باشد باعث احساس ناراحتی او می‌گردد و اگر برای دشمن باشد، او را خوشحال می‌کند. لذا از بیان آن صرف نظر می‌کند، اما این به این معنا نیست که آنها مشکلی در زندگی خود ندارند. در هر صورت به ما دستور داده اند در سختی ها صبور باشید.  در اینجا لازم است این بشارت قرآنی را به مومنین صابر در بلایا عرض کنم که قران کریم اشاره ای به این دارد که با هر سختی در زندگی، دو برابر آن آسانی است: «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا»[11] (پس بى‌تردید با [هر] دشوارى آسانى است. [آرى‌] مسلما با [هر] دشوارى آسانى است.)

    در این دو آیه دو مرتبه کلمۀ «عسر» (سختی) آمده است که چون کلمه «العسر» دوم با الف و لام عهد ذکری است اشاره به تکرار همان عسر اول دارد. اما کلمۀ «یسر» (آسانی) بدون الف و لام است پس به معنی دو مرتبه آسانی است و اینگونه معنی می‌شود: (با هر مشکلی دو آسانی هست.)

    امیر المومنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «حَلَاوَةُ الظَّفَرِ تَمْحُو مَرَارَةَ الصَّبْر»[12] (شیرینی ظفر و پیروزی، تلخی صبر کردن را از بین می‌برد.)

    8. اجابت قبل از دعا

    کسانی که با پناهگاه شیعیان و فریاد رس فریاد خواهان، مولایمان حضرت بقیة الله الاعظم(عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف) در ارتباط هستند، گرچه خودشان اطّلاع ندارند که در آینده در چه مشکلی واقع می‌شوند و چون اطلاع ندارند از امام(علیه‌السلام) هم برای رفع مشکل درخواست نکرده اند، ولی امام(علیه‌السلام) بدون درخواست آنان، پیشاپیش مقدمات رفع مشکل را فراهم می‌کنند. سید کریم وقتی اثاثیه منزل را بیرون آورد و کنار کوچه گذاشت و متحیرانه ایستاد، متوجه شد که شب قبل، آن تاجر محترم یعنی حاج سید مهدی خرازی خواب دیده و امام(علیه‌السلام) سفارش حل مشکل آقا سید کریم را به او نموده اند.

    چه بسیار که ما به فکر مولای خود نیستیم، اما آقا به فکر حل مشکلات ما هستند.

    «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ، یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ تَحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»[13]

    9. مال مورد قبول امام(علیه‌السلام) ؛ فقط مال حلال

    امام(علیه‌السلام) به پول هر کسی حواله نمی‌دهند. باید پول شخص حلال باشد تا امام(علیه‌السلام) منت بر او گذاشته و به او برای خرج کردن در امر خیر حواله دهند. و گرنه هر مالی قابلیت برای هزینه شدن در هر کار خیری ندارد.[14] البته همیشه لازم نیست که حواله مختص امام(علیه‌السلام) باشد بلکه همین مراجعات فقراء و محتاجین به افراد خیّر نیز از همین نمونه است.

    مولایمان حضرت سید الشهدا(علیه‌السلام) فرمودند:

    «إِنَّ حَوَائِجَ النَّاسِ إِلَیْکُمْ مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عَلَیْکُمْ فَلَا تَمَلُّوا النِّعَم‌» [15]

    همانا حاجت های مردم به شما از نعمت ها الهی است، مراقب باشید از این نعمت ها ناراحت نشوید.                                             

    پیامبر گرامی اسلام نیز می‌فرمایند:

    «لَا تَقْطَعُوا عَلَى السَّائِلِ مَسْأَلَتَهُ فَلَوْلَا أَنَّ الْمَسَاکِینَ یَکْذِبُونَ مَا أَفْلَحَ مَنْ رَدَّهُمْ» [16]

    درخواست فقیر را رد نکنید، پس اگر نبود که بعضی از فقرا در اظهار فقرشان دروغ میگویند، هیچ کسی با رد فقرا رستگار نمیشد.

    داستان گرفتار شدن حضرت یعقوب(علیه‌السلام) به فراغ یوسف(علیه‌السلام) از همین جا آغاز شد که فقیری را از درب خانه رد کردند در حالیکه هم روزه و هم گرسنه بود و شب حضرت یعقوب خواب نگران کننده ای دید و داستان فرزندش شرو ع شد

     البته اگر فقیر تقاضای کمک فراوانی کرد و انسان توانایی کمک دارد مصلحت آن است که در ابتدا تحقیق کند و اگر به جا بود و واقعا درخواست کننده نیازمند بود کمک کند. و اما مواردی که تقاضای شخص کم است نیازی به تحقیق ندارد بخصوص آنکه در صدقه شرط فقر وجود ندارد.

    گاهی هم فقیر دروغ می‌گوید و در واقع غنی است که در این صورت به تعبیر پیغمبر اسلام صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم  باید زبان او را قطع نمود. یعنی با کمک جزئی، سعی کنیم او را از تقاضا کردن باز داریم. در برخی از روایات آمده است که در یک روز سه فقیر را کمک کنید و چهارمی را اختیار دارید که کمک بکنید یا نکنید.

    10. یک تیر و چند نشان

     در این جریان می‌بینیم که فروشندۀ آن خانه هم برای ادای قرض خویش مدتها نگران بوده و می‌خواسته خانۀ خود را بفروشد، ولی مشتری برای خانه او پیدا نمی‌شده است، تا اینکه متوسّل به حضرت ولی عصر(علیه‌السلام) می‌شود. به راستی ارتباط پیدا کردن بسیاری از قضایا با هم عجیب است. از زمانی که فروشندۀ آن خانه بدهکار می‌شود، خدای رحمان و رحیم می‌داند که در نهایت چگونه خانه او را به فروش برساند که هم مشکل قرض او ادا شود و هم از طرف دیگر، آقا سیّد کریم در موقعیت اضطراری خاص، به کیفیتی که آن تاجر خواب ببیند، صاحب منزل شود.

    اگر همیشه متوسل به پروردگار باشیم و در فراز و نشیب زندگی خدا را فراموش نکنیم، خدای عزیز و مهربان، با ارتباط دادن بسیاری از قضایا، به گونه ای آبرومندانه مشکلات را حل می‌نماید که عقل ها متحیر و مبهوت می‌ماند. و به تعبیر ضرب المثل معروف، خدای متعال بهتر می‌داند که چگونه در و تخته را به هم بزند. پس گاهی برای اتفاق افتادن یک جریان چندین مصلحت باید کنار هم قرار گیرد که با اراده الهی البته امکان پذیر است.                       

    رسول گرامی اسلام(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم) فرمودند:خداوند متعال می‌فرماید: «یَا ابْنَ آدَمَ أَطِعْنِی فِیمَا أَمَرْتُکَ وَ لَا تُعَلِّمْنِی مَا یُصْلِحُکَ»[17] (ای فرزند آدم، در آنچه به تو دستور دادم مرا اطاعت کن، و نیازی نیست به من یاد دهی چه چیزی به صلاح توست.)

    ریزم ز دیده اشک غم اندر هوای تو

    جان های عاشقان تو بادا فدای تو

    هر چند روسیاهم و شرمنده و حقیر

    روز و شبان همی طلبم من لقای تو

    آیینه جمال و جلال خدا تویی

    گردیده خلق، عالم امکان برای تو

    فیض خدا به هر که رسد از تو می‌رسد

    امروز ما سوای تو باشد گدای تو

    ای قبلگاه عالم و آدم ز جای خیز

    تا سر نهند جمله خلائق به پای تو

    شخصت ز دیده گر چه نهان است در جهان

    لیکن به قلب شیفتگانست جای تو

    در انتظار مقدم پاکت نشسته اند

    ببینند تا که دولت بی انتهای تو

    لبریز گشته ظرف جهان از جفا و جور

    بر پای لوای عدل نماید خدای تو

    حیران اسیر مهر تو گردیده از ازل

    خاکش سرشته گشته ز آب ولای تو

     

                                                                                                                                                                                      آیه الله میر جهانی

    «الحمد‌لله رب العالمین»



    [1]. یونسیان.

    [2] . نباء، 7.

    [3]. اصول کافی، ج1، الاسلامیة، ص340؛ بحار الأنوار، ج52، بیروت، ص157.

    3. بحار الأنوار، ج‌52، ص304.

    [5]بحار الأنوار، ج‌52، ص333.

    [6] نازعات، 44.

    [7]. توبه، 38.

    [8] . الکافی، ج 2،  ص170.

    [9]. غررالحکم، صفحه 480، حکمت64.

    [10]. عنکبوت، 69.

    [11] .  انشراح، 5-6.

     4. غرر الحکم، ص349، حکمت4437.

    [13]. مفاتیح الجنان، دعای ماه رجب.

    [14]. داستان حجتالاسلام حاج شیخ کاظم کلباسی.

    [15].بحار الأنوار، ج‌71، ص318.

    [16]. الکافی، ج‌4، ص15. 

    [17]بحار الأنوار ج‌68، ص: 135

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار