بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع: محبت بین انسانها 1
تاریخ: 20شهریور1387؛ 9رمضانالمعظم1429
مکان: اصفهان، حوزهعلمیه ملاعبدالله
در جلسات گذشته عوامل حب آخرت را بررسی کردیم. از موضوعات دیگری که میتوان به همین مناسبت مطرح کرد، محبّت است که از سه دیدگاه به آن میپردازیم:
1. محبت مردم به مردم
2. محبت مردم به اهلبیت(علیهمالسلام)
3. محبت انسان به پروردگار
مقدمه
همانطور که در جلسۀ اول اشاره شد، یک صفت وقتی از مباحث اخلاقی محسوب میشود که خُلق و روحیۀ انسان شود و در اثر تکرار مداوم در وجود شخص مستقر گردد.
برای همین، صفت محب تا روحیه و خُلق شخص نشده باشد، نمیتوان گفت از مباحث اخلاقی است و چون موضوع بحث ما محبت از دیدگاه روانشاسی است، به جهات عِلی و معلولی موضوع پرداخته و در صدد بیان عوامل ایجاد محبت هستیم.
اگر چه این موضوع جهات دیگری هم دارد که در موقعیت های دیگر به طور مفصل باید به آن پرداخت.
قبل از ورود به بحث چند نکته را یادآور میشویم:
1ـ محبت بین همۀ انسان ها
وقتی از محبت دو انسان با یکدیگر صحبت میکنیم، تفاوتی بین اقشار و اصناف مختلف مردم نیست و دو انسان میتوانند، رفیق، همسایه، پدر و فرزند، زن و شوهر ویا استاد و شاگرد باشند.
2ـ هماهنگی عالم ثبوت و اثبات
عواملی که در ایجاد محبت دو نفر با یکدیگر مطرح میکنیم هنگامی تأثیر خواهد داشت که ثبوتاً و اثباتاً در خارج محقق شود.
معنای تحقق ثبوتی و اثباتی، این است که هم کمالی که عامل محبت است در وجود محبوب موجود باشد و هم طرف مقابل بداند که محبوب این صفت و کمال را دارد. به بیان دیگر، وجود اصل کمال را در محبوب «وجود ثبوتی» و دانستن آن کمال توسط محب را «وجود اثباتی» میگویند. و به عبارت دیگر، وجود خارجی و واقعی چیزی را « ثبوت » و وجود ذهنی آن را «اثبات» میگویند.
برای مثال اگر گفتیم یکی از عوامل ایجاد علاقه، سخاوتمندی است و صفت سخاوت، موجب دوستی انسان سخاوتمند با کسی که به او انفاق میکند میشود، اما برای تحقق دوستی به همان دو حالت ذکر شده، نیازمندیم؛ یعنی هم در واقع و عالم ثبوت باید کسی سخاوت داشته باشد، و هم دیگران در عالم اثبات و ذهن بدانند که او سخی است. و اگر یکی از این دو نباشد، محبت و علاقه ای به وجود نمیآید.
پس قدم اول این است که محبوب انسان، کمالی را داشته باشد و در قدم دوم، محب از وجود آن کمالات مطلع باشد.
برای همین است که هزاران انسان در سراسر دنیا کمالات خوبی دارند اما ما چون نمیدانیم، علاقه ای هم به آن ها نداریم. در واقع عامل بیعلاقگی ما، نبود کمال در آنها نیست، و قسمت ثبوتی آن درست است بلکه ما اطلاع نداریم.
مانند دانشآموزانی که در ابتدای سال تحصیلی چون یکدیگر را نمیشناسند، علاقه ای هم نسبت به هم ندارند، اما همین که بعد از چند ماه آزمون برگزار شد و معلوم شد چه کسی درس خوان تر است، محبت ها هم به یکدیگر شروع میشود.
پس عامل علاقه در بین دانش آموزان، یکی وجود کمالی به نام درس خواندن، و دیگری علم به کمال است.
بنابراین در هر محبتی به این دو عامل ثبوتی و اثباتی نیازمندیم.
3. محبت حقیقی و مجازی
نکتۀ سوم درمورد معنای محبت حقیقی و مجازی است. محبت انسان به دیگران گاهی به خاطر کمالات واقعی آنان است، یعنی چون محبوب صفتی دارد که از نظر شرع و یا عقل کمال محسوب میشود، انسان هم او را دوست میدارد. این محبت، محبت حقیقی است.
اما گاهی علاقۀ انسان به دیگری به خاطر کمالات حقیقی محبوب نیست بلکه کمالات وهمی او مرا به این علاقه کشانده است، این محبت، محبت مجازی است.
مانند اینکه کسی را به خاطر ریاستی که دارد دوست دارم، و چون ریاست از کمالات واقعی افراد نیست پس محبت ما هم مجازی میشود.
4. معنای حقیقی و مجازی
لفظی که در مورد محبت مجازی به کار برده اند، ظاهراً اشتباه است و منطبق با خارج نیست. علت غلط بودن آن نیز، وجود حقیقی و واقعیِ محبت و علاقه، در دل انسان است.
یعنی انسان چه علاقۀ واقعی به کسی داشته باشد و چه علاقۀ مجازی، به هر حال این محبت در دل او قرار دارد و واقعاً و ثبوتاً این شخص، محبوب را دوست دارد. پس علاقه اش علاقۀ مجازی نیست و حقیقی است.
اما آنچه میتواند مجاز یا حقیقت باشد کمال محبوب است یعنی گاهی محبوب انسان، محبوب حقیقی است یعنی حقیقتاً و واقعاً کمالاتی را دارد که موجب علاقۀ من شده است و گاهی محبوب انسان، مجازی است یعنی کمالی در او نیست و او مجازاً مورد علاقۀ فرد واقع شده است.
نتیجه
نتیجهای که از این گفتار میتوان گرفت، این است که سعی کنیم علاقۀ ما به دیگران، بر اساس کمالات واقعی آنان باشد، و بیهوده و بدون کمال واقعی، کسی را دوست نداشته باشیم. و مراقب باشیم از این عوامل برای ایجاد دوستی های صحیح و واقعی استفاده کنیم. زیرا رفاقت با کسی که کمالی ندارد، موجب وزر و وبال در آخرت است.
استناد قرآنی
1. قرآن کریم در این باره در آیۀ 67 از سورۀ زخزف میفرماید: «الْأَخِلاَّءُ یَوْمَئِذٍ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ إِلاَّ الْمُتَّقینَ»؛ « دوستان (دنیا) در آن روز دشمن یکدیگرند (چون اسباب دوستى در آن روز تبدیل به اسباب دشمنى مىشود) مگر پرهیزکاران (که سبب دوستى آنان قوىتر مىگردد)».
2ـ در سورۀ عبس آیۀ 34 إلی 36 نیز در مورد حالت انسان ها در قیامت میفرماید: « یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنیهِ»؛ «روزى که انسان از برادرش، و از مادر و پدرش، و از همسر و پسرانش میگریزد».
علت اینکه دوستان در قیامت از یکدیگر فرار میکنند این است که مبادا حقی از آنها به گردن داشته باشند. چون خود انسان در این روز بسیار نیازمند و محتاج عمل صالح است و از اینکه به خاطر حقی بخواهد چیزی به کسی بدهد نگران است.
تنها کسانی که رفاقتشان تا قیامت مستمر است، متقین هستند.
عوامل ایجاد محبت
صفت های اخلاقی دو دسته اند: یکی اخلاق های فردی که کاری به ارتباط با محبت به دیگران ندارد. و دیگری اخلاق های اجتماعی. آنچه در بحث عوامل ایجاد محبت، قابل دقت است این است که اکثر این عوامل از اخلاق های اجتماعی است نه فردی، یعنی خُلق نیکویی است که انسان در ارتباط با دیگران از خود بروز میدهد و مودت را تحکیم میکند. البته در میان این عوامل، چیزهایی هم هست که از موضوعات اخلاقی نیست ولی باعث ایجاد محبت و تحکیم مودت میشود که اولین عامل از این همین قبیل است.
1. دین
اولین عامل ایجاد کننده محبت، دین است. و یک مسلمان به خاطر دین نسبت به مسلمان دیگر احساس علاقه میکند. البته دو نکته هم که قبلاً ذکر شده باید در اینجا محقق شود یعنی طرف مقابل ما واقعاً باید مسلمان باشد و من هم عالم به مسلمان بودن او باشم تا این علقه و محبت برقرار شود. و الا اگر یکی از این دو نباشد، محبت هم ایجاد نمیشود.
ویژگیهای این عامل (دینداری)
1. در هر دینی، اهل آن دین نسبت به هم مسلک خود احساس علاقه و محبت میکند و این مختص به دین اسلام نیست. برای مثال مسیحیها نیز نسبت به یکدیگر همینطورند.
2. این علاقه محدودۀ خاصی ندارد و وسعت آن تا جایی است که هم دین و هم کیش انسان، یافت شود، اگر چه در کشور دیگری و یا با زبان دیگری باشد و تا به حال هیچگونه ارتباطی هم بین این دو نبوده است.
3. نمیتوان به خاطر ایجاد علاقه، این عامل را نسبت به غیر مسلمان ایجاد کرد یعنی یک مسلمان نمیتواند برای اینکه به مسیحیان علاقه مند شود، از این دین عدول کرده و دین آنها را بپذیرد تا پس از پذیرش آن، محبت آنها را پیدا کند.
به علاوه اینکه ما شیعیان تا پای جان حاضریم از دین دفاع کنیم و جان خود را فدا کرده اما ذره ای در مورد دینمان عقب نشینی نکنیم.
اما کسانی که دینی غیر از دین اسلام و تشیع دارند میتوانند از این عامل استفاده کنند و برای ایجاد محبت بین خود و مسلمانها، به دین اسلام روی آورند که البته موارد زیادی هم اتفاق افتاده است.
2. تواضع
عامل دوم برای جلب علاقۀ دیگران، تواضع است که در مقابل آن تکبر قرار دارد. همانطور که تواضع، دوستی میآورد، تکبر نیز محبت را از بین میبرد و چه بسا موجب کینه میشود.
برای مثال بعضی از انسان ها وقتی به دیگران میرسند چون خودشان را بالاتر از آنها میبینند، انتظار توجه و احترام بیشتری نیز از جانب دیگران دارند. در حالی که انسان های متواضع، دوستداشتنی ترند، و تواضع جایگاه آنان را در دل مردم بیشتر میکند. مثلاً کسی که در هنگام ورود به مکانی، به دیگران سلام میکند اگر چه از آن ها بزرگتر باشد و جایگاه بالاتری هم داشته باشد، بیشتر مورد محبت و توجه دیگران قرار میگیرد. انسانهای دنیا طلب هم اگر به صفت تواضع متصف شوند، دنیای آنان نیز آباد میشود.
نکاتی پیرامون صفت تواضع
1ـ تواضع در خانواده
رعایت این بحث در ارتباط های خانوادگی، موجب تحکیم پایه های خانواده، و حل بسیاری از مشکلات زن و شوهر است.
برای مثال مردی که از روی تکبر در هنگام ورود به منزل سرفه میکند تا اهل خانه از رسیدن او با خبر شوند و به او سلام کنند، معلوم است در جاهای دیگر زندگی هم مشکل دارد. چرا که روحیۀ او متکبرانه است و این رذیلۀ کشنده در جاهای دیگر هم بروز میکند.
2. سلام کردن نشانۀ تواضع
یکی از دستورات اخلاقی دین مبین اسلام، سلام کردن کوچکترها به بزرگترها است[1] اما هیچ کجا به بزرگترها دستور نداده اند که شما هم انتظار شنیدن سلام را از دیگران داشته باشید و صبر کنید تا دیگران به شما سلام کنند؛ بلکه سلام نشانۀ تواضع و ادب انسانها است[2] و آن کسانیکه متواضعترند بزرگوارترند.
3. سیرۀ اولیای خدا
مرحوم والد(رضواناللهتعالیعلیه) که در رعایت نکات اخلاقی بسیار دقیق بودند، گاهی ما را که فرزندشان بودیم شرمنده میکردند. به طوری که هرگاه به منزل تشریف میآوردند با اینکه ما مقید به سلام کردن بودیم اما گاهی که کم توجهی میکردیم ایشان به ما سلام میکردند و ما را خجالت زده مینمودند.
4. تکبر با متکبرین
صفت تواضع جوانب مختلفی دارد. یکی از مسائلی که در این موضوع مطرح است تواضع در مقابل انسان های متکبر است؛ یعنی گاهی انسان در مقابل کسی متواضعانه برخورد میکند و طرف مقابل با تکبر، عکس العمل نشان میدهد. دین اسلام در مقابل انسان های متکبر دستور به تکبر داده است.[3]
در روایتی نیز از امامان معصوم(علیهالسلام) وارد شده است که فرمودهاند: «تَکَبَّرُوا مَعَ المُتُکَبِرین» یعنی با انسان های متکبر، متکبرانه برخورد کنید. زیرا ممکن است تواضعِ انسان در برابر چنین اشخاصی موجب جری شدن آنها شود و کار خود را نیز صحیح بپندارند.
مثال:
وظیفۀ مرد در هنگام ورود به منزل سلامکردن به اهل خانه است اما اگر همسر این شخص، زن متکبری باشد و از تواضع این مرد سوءاستفاده میکند دستور به تکبر است، یعنی طوری باید با او برخورد کند که زن با خود نگوید من همیشه صبر میکنم تا او سلام کند.
البته این حالت بین زن و شوهر نباید طولانی شود و نهایتاً در حد یکی دو روز میتواند ادامه داشته باشد، ودر صورت طولانی شدن این حالت، باید برای معالجۀ این حالت به عالم دینی رجوع کنند و وظیفۀ خود را در سلام کردن بپرسند.
3. بذل و بخشش
عامل سوم برای ایجاد محبت دیگران، بذل و بخشش است.
نکاتی دربارۀ انفاق
1ـ نکتۀ اول: انفاق یا سخاوت
صفت بذل و بخشش اگر در وجود انسان تداوم داشته باشد، کم کم عادت او شده و از روحیات او میشود. به عبارت دیگر، به عمل انسان در هنگام انفاق، بذل و بخشش گویند و به روحیۀ او سخاوت.
عمل سخاوت گاهی به پشتوانۀ روحیۀ او از انسان صادر میشود، و گاهی صرف عمل است( یعنی هنوز روحیه نشده است). نشانۀ کسی که روحیۀ سخاوت ندارد، این است که بذل و بخشش به سختی از او سر میزند و باید با فکر و ایجاد انگیزه و با فشار درونی انفاق کند. اما کسی که روحیۀ سخاوت در وجود او حاکم است، بدون سختی و تفکر و به راحتی انفاق به دیگران را انتخاب میکند.
2ـ نکتۀ دوم: تأثیر انفاق
انفاق چه از روی سخاوت باشد و چه با سختی و فشار، تأثیر خود را بر روی مخاطب میگذارد و محبت او را به انسان جلب میکند. به عبارت دیگر، نگاه مخاطب به عمل انفاق کننده است و مخاطب به روحیه و درون انسان سخی کاری ندارد و به صرفِ دیدن انفاق، به او علاقه مند میشود.
3. نکتۀ سوم: دقت در کیفیت و کمیت
از نکات دیگری که در بحث انفاق مطرح میشود، دقت در کیفیت و کمیت آن است.
الف: کمیت انفاق
ملاک در مقدار انفاق شأن انفاق کننده و گیرنده است. یعنی انفاق کننده، هم نباید بیشتر از شأن و قوت مالی خودش انفاق کند، و هم نباید بخل بورزد و از حد توانایی خود تنزل کند.
رعایت کمیت و مقدار در انفاق، ارتباط مستقیمی با ایجاد محبت دارد بطوریکه کمی و زیادی آن، در کمی و زیادی محبت تأثیردارد، و چه بسا اگر انسان متمولی، مقدار کمی انفاق کرد نه تنها محبت را جلب نمیکند بلکه موجب ناراحتی گیرنده هم میشود.
خواهران گرامی نیز باید توجه کنند که گاهی هنگام هدیه بردن برای دیگران، مقدار چیزی را که او هدیه آورده محاسبه میکنند و معادل همان را به او هدیه میکنند. اما باید دقت کرد ملاک تعیین کمیت فقط این نیست و انسان ها باید دارایی و توانایی مالی خود را نیز بسنجد و طبق آن عمل کند.
گاهی هم چیزی را هدیه میدهد که گیرنده نیازی به آن کالا ندارد و یا تعدادی از همان کالا را دارد، در این صورت هم این هدیه تأثیر زیادی در جلب محبت گیرنده ندارد.
ب: کیفیت انفاق
در کیفیت انفاق هم باید دقت کرد. زیرا هدیه کردن به دیگران راه های مختلفی دارد که هر کدام تأثیری خاص بر مخاطب میگذارد.
مثال
1ـ گاهی انفاق کننده با صدای بلند جلوی دیگران فریاد میزند وگیرنده را به گرفتن پول دعوت میکند. در این صورت اگر چه کمیت و مقدار آن خوب هم باشد، اما در کیفیت آن، چون موجب آبرو ریزی و اذیت کردن گیرنده است، یکی از پایین ترین درجات انفاق است.
2ـ گاهی دهندۀ پول بر گیرندۀ آن منت میگذارد و میگوید حواست باشد که من به تو کمک کردم، و اگر روزی توانستی جبران کن، و با منت و اذیت، پاداش و اجر خود را از بین میبرد. قرآن کریم در آیۀ 264 از سورۀ بقره میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُبْطِلُوا صَدَقاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ الْأَذى کَالَّذی یُنْفِقُ مالَهُ رِئاءَ النَّاسِ...»؛ « اى کسانى که ایمان آوردهاید، صدقههاى خود را با منت آزردن باطل نکنید، مانند کسى که مالش را به ریا و خودنمایى به مردم انفاق مىکند...»
3ـ گاهی هم سعی میکند طوری انفاق کند که به غیر از گیرنده، دیگران متوجه این کار نشوند که در این حالت نتیجۀ معنوی بیشتری نصیب انفاق کننده میشود.
قرآن کریم در سورۀ بقره آیۀ 271 میفرماید: «إِنْ تُبْدُوا الصَّدَقاتِ فَنِعِمَّا هِیَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا الْفُقَراءَ فَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ وَ یُکَفِّرُ عَنْکُمْ مِنْ سَیِّئاتِکُمْ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبیرٌ»؛ «اگر صدقهها (ى مستحبى) را آشکار سازید کارى نیکوست، و اگر آنها را پنهان دارید و به فقرا بدهید آن براى شما بهتر است و (خداوند) از گناهانتان مىزداید، و خداوند به آنچه مىکنید آگاه است». پس کمک مخفیانه اگر چه برای فقیر تفاوت چندانی ندارد؛ اما تأثیر روحی آن برای دهنده بیشتر است.
4ـ بالاترین درجۀ انفاق هم آن قدر در خفا انجام میشود که نه تنها کسی متوجه این عمل نمیشود بلکه خود گیرنده هم نمیفهمد که این کمک از ناحیۀ چه کسی بوده است. این حالت چون از خلوص بیشتری برخوردار است نتیجۀ معنوی بسیار زیادی هم برای انسان دارد.
4 ـ نکتۀ چهارم: انتشار خیر از جانب خدا
در روایت نیز میفرماید: خداوند متعال کارهای نیکی که به صورت مخفیانه انجام میشود را روزی بر مَلا میکند تا دیگران هم متوجه خوبی انسان نیکو کار بشوند.
5 ـ نکتۀ پنجم: سیرۀ امام حسین(علیهالسلام)
حضرت سیداالشهدا(علیهالسلام) وقتی میخواستند به فقیری که پشت درب خانه ایستاده بود انفاق کنند، درب را به صورت کامل باز نکردند و فقط دست مبارکشان را از بین آن بیرون بردند و مبلغ زیادی را به او کمک کردند.
شخص فقیر وقتی دید امام(علیهالسلام) مبلغ زیادی را به او کمک کردند و درب خانه را هم کامل باز نکردند تا فقیر را بشناسند، گریست.
امام(علیهالسلام) فرمودند: عطای ما را کم دانستی که گریه میکنی؟ فقیر در پاسخ گفت: خیر، گریۀ من از این است این دست سخاوتمند چگونه روزی زیر خاک میرود.[4]
4. حسن خلق
چهارمین عامل برای ایجاد علاقه بین انسانها حسن خلق است. البته حسن خلق معنای وسیعی دارد که در اینجا فقط یکی از بهترین و برترین مصادیق آن را عرض میکنیم و آن «چهرۀ شادان» است.
در روایت آمده است که وقتی به چشم مومن نگاه میکنید متوجه میشوید که آیا به شما علاقهمند است یا خیر و با دیدن چهرۀ او میتوانید از درونش با خبر شوید.
انسان مومن همواره باید گشادهرو بوده و با چشمانی باز با دیگران معاشرت کند، و اگر در کنار آن هم تبسمی بر لبهایش نقش ببندد، نورٌ علی نور میشود و بسیار نتیجه بخش خواهد بود.
گشادهرویی باعث تحکیم محبت و تثبیت مودت میشود، و از نظر اخلاقی اگر انسان مانعی ندارد باید در برخورد با دیگران گشاده رو باشد.
پیام گشادهرویی برای دیگران این است که در دل من هیچ نگرانی از شما وجود ندارد.
استنادات روایی
دستور اخلاقی دین هم در این مورد همین است.
1ـ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ»[5]؛ «خوشحالی مومن در صورت او و ناراحتیاش در قلب اوست».
2ـ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «الْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ»[6]؛ «گشاده رویی و خندان بودن و باز بودن چهره، ریسمان مودت است». ریسمانی که بین دو دل برقرار میشود و علاقه و محبت را به ارمغان میآورد.
3ـ در روایتی دیگر میفرمایند: «الْقَهُمْ بِالْبِشْرِ تُمِتْ أَضْغَانَهُمْ»[7]؛ «با مردم گشادهرویی کن تا کینههایشان از بین برود».
4ـ قال علی(علیهالسلام): «سَبَبُ الْمَحَبَّةِ الْبِشْرُ»[8]؛ «گشادهرویی عامل محبت است».
5ـ قال علی(علیهالسلام): «الْبَشَاشَةُ أَحَدُ الْقَرَابَتَیْنِ»[9]؛ «یکی از قرابتها (خویش و قومی ها) خوشرویی است».
5 ـ حسن رِفق و لیّن
عامل پنجم برای جلب علاقۀ دیگران رِفق و لیّن است.
یکی از مکارم بزرگ اخلاقی، رفق به معنای مدارا کردن است. در حدیث آمده است که اگر رفق مخلوقی قابل دیدن بود، زیباترین مخلوق الهی بود. بنا بر این انسانی که به صفت رفق اتصاف پیدا میکند محبوب دیگران میشود و دیگران علاقۀ زیادی به او پیدا میکنند.
معنای رفق و ضد آن
معنای رفق در لغت همان مدارا کردن و سازگاری است. در مقابل آن «عُنف» و «حِدَّه» به معنای تندی، ستیزی، خشونت و درنده خویی است.
لیّن
مرادف کلمۀ «رفق» کلمۀ «لیّن» به معنای نرم بودن است. تفاوتی که بین این دو کلمه وجود دارد این است که لین هم در محسوسات و مادیات به کار برده میشود و هم در اخلاقیات و امور معنوی. ولی رفق فقط برای امور نامحسوس به کار برده میشود.
برای مثال اگر صفحۀ میز نرم و صیقلی باشد به آن لین گویند یعنی خشن نیست و دستانداز ندارد. به کسی هم که اخلاق نرمی دارد، و وقتی از او درخواست میکنند زود میپذیرد و پافشاری نمیکند و نظرش را تغییر میدهد، میگویند اخلاقش لین است. اما هیچگاه به صفحۀ صاف جسم رفق نمیگویند.
کلمۀ رفق فقط در معنویات و امور نامحسوس به کار برده میشود. برای همین هم در علم اخلاق که از روحیات و امور نامحسوس بحث میکند از کلمۀ رفق استفاده میشود[10].
صفت رفق، از فروعات غضب و حلم است یعنی کسانی که در هنگام خشم و غضب میتوانند خشم خود را فرو خورده و کظم غیظ داشته باشند یا بالاتر از آن حلیم و بردبار باشند، در برخورد با رفیق، والدین، مردم و ... می توانند لین بوده وسازگاری و انعطاف از خود نشان دهند.
اما کسی که اخلاق تندی دارد و به قول معروف «زود ازکوره در می رود» و با کوچکترین برخورد نامناسب، عکس العمل نشان می دهد و اگر کمی اذیت شد، یا معطل ماند، فوراً خشمناک میشود، چگونه می تواند با رفیق مدارا و با دیگران با رفق برخورد کند؟! انسان اهل رفق و لین همیشه در دل مردم جایگاه خوبی دارد و از نظر اجتماعی ارتباط خوبی با دیگران برقرار میکند.
استناد روایی
1ـ امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: «ثَلَاثَةٌ تُورِثُ الْمَحَبَّةَ الدِّینُ وَ التَّوَاضُعُ وَ الْبَذْلُ»[11]؛ «سه چیز است که باعث ایجاد محبت میشود: دین، تواضع، بخشش».
2ـ امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نیز میفرمایند: «ثَلَاثٌ یُوجِبْنَ الْمَحَبَّةَ حُسْنُ الْخُلُقِ وَ حُسْنُ الرِّفْقِ وَ التَّوَاضُعُ»[12]؛ «سه چیز موجب محبت میشود: حسن خلق، رفق و مدارا، و تواضع».
«الحمدلله رب العالمین»
[1]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیهالسّلام، قَالَ: «یُسَلِّمُ الصَّغِیرُ عَلَى الْکَبِیرِ وَ الْمَارُّ عَلَى الْقَاعِدِ وَ الْقَلِیلُ عَلَى الْکَثِیرِ» (کوچکتر به بزرگتر، عابر به نشسته، سواره به پیاده و گروه کم به گروه زیاد، سلام بدهد.) اصول کافی، ج2، الاسلامیة، ص646.
[2]. قال [ابومحمد العسکری] علیهالسّلام: «مِنَ التَّوَاضُعِ السَّلَامُ عَلَى کُلِّ مَنْ تَمُرُّ بِهِ وَ الْجُلُوسُ دُونَ شَرَفِ الْمَجْلِس» (از جمله تواضع و فروتنى سلام کردن بر هر کسى است که بر او مى گذارى و نشستن در پایین مجلس است) بحار الانوار، ج75، بیروت، ص372.
[3]. قالَ رسولُ الله صلّی الله علیه و آله و سلم: «إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَوَاضِعِینَ مِنْ أُمَّتِی فَتَوَاضَعُوا لَهُمْ وَ إِذَا رَأَیْتُمُ الْمُتَکَبِّرِینَ فَتَکَبَّرُوا عَلَیْهِمْ فَإِنَّ ذَلِکَ لَهُمْ مَذَلَّةٌ وَ صَغَارٌ»؛ «هر گاه فروتنان از امّت مرا دیدید، شما هم براى آنها تواضع کنید، و هر گاه متکبّران را دیدید، شما هم با آنها تکبّر کنید، که این باعث خوارى و کوچکى آنهاست» المحجةالبیضاء، ج6، ص222.
[4]. قالَ حسنُ بنُ علیٍ علیهماالسّلام: «وَفَدَ أَعْرَابِیٌّ الْمَدِینَةَ فَسَأَلَ عَنْ أَکْرَمِ النَّاسِ بِهَا فَدُلَّ عَلَى الْحُسَیْنِ علیهالسّلام فَدَخَلَ الْمَسْجِدَ فَوَجَدَهُ مُصَلِّیاً فَوَقَفَ بِإِزَائِهِ وَ أَنْشَأَ
لَمْ یَخِبِ الْآنَ مَنْ رَجَاکَ وَ مَنْ حَرَّکَ مِنْ دُونِ بَابِکَ الْحَلْقَهْ
أَنْتَ جَوَادٌ وَ أَنْتَ مُعْتَمَدٌ أَبُوکَ قَدْ کَانَ قَاتِلَ الْفَسَقَهْ
لَوْ لَا الَّذِی کَانَ مِنْ أَوَائِلِکُمْ کَانَتْ عَلَیْنَا الْجَحِیمُ مُنْطَبِقَهْ
قَالَ: فَسَلَّمَ الْحُسَیْنُ وَ قَالَ: یَا قَنْبَرُ هَلْ بَقِیَ مِنْ مَالِ الْحِجَازِ شَیْءٌ؟ قَالَ: نَعَمْ أَرْبَعَةُ آلَافِ دِینَارٍ. فَقَالَ: هَاتِهَا قَدْ جَاءَ مَنْ هُوَ أَحَقُّ بِهَا مِنَّا- ثُمَّ نَزَعَ بُرْدَیْهِ وَ لَفَّ الدَّنَانِیرَ فِیهَا وَ أَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ شَقِّ الْبَابِ حَیَاءً مِنَ الْأَعْرَابِیِّ وَ أَنْشَأَ
خُذْهَا فَإِنِّی إِلَیْکَ مُعْتَذِرٌ وَ اعْلَمْ بِأَنِّی عَلَیْکَ ذُو شَفَقَهْ
لَوْ کَانَ فِی سَیْرِنَا الْغَدَاةَ عَصًا أَمْسَتْ سَمَانَا عَلَیْکَ مُنْدَفِقَهْ
لَکِنَّ رَیْبَ الزَّمَانِ ذُو غِیَرٍ وَ الْکَفُّ مِنِّی قَلِیلَةُ النَّفَقَهْ
قَالَ: فَأَخَذَهَا الْأَعْرَابِیُّ وَ بَکَى فَقَالَ لَهُ: لَعَلَّکَ اسْتَقْلَلْتَ مَا أَعْطَیْنَاکَ قَالَ: لَا وَ لَکِنْ کَیْفَ یَأْکُلُ التُّرَابُ جُودَکَ» بحارالأنوار، بیروت، ج44، ص190.
[5]. نهجالبلاغة صبحیصالح، ص533؛ بحارالأنوار، بیروت، ج64، ص305 و ج66، ص410 و ج609، ص308.
[6]. غررالحکم و دررالکلم، ص57؛ بحارالأنوار، بیروت، ج66، ص409 و ج71، ص167 و ج75، ص39.
[7]. غررالحکم و دررالکلم، ص143 و ص818.
[8]. غررالحکم و دررالکلم، ص396.
[9]. تصنیف غررالحکم و دررالکلم، ص434.
[10]. أنّ الأصل الواحد فی هذه المادّة: هو المعاملة بلطف و لین الجانب، و یقابله العنف و هو المعاملة بشدّة و خشونة. و یعبّر عنه بالفارسیّة بکلمة (سازگارى و نرم خویى) و الفرق بین هذه المادّة و اللین و السهولة و اللطف و الرخاوة و الیسر و التوافق و النفع و القصد و الاعانة: أنّ اللینة ضدّ الخشونة و یستعمل فیما هو أعمّ من التلیّن فی المادیّات و الأجسام و من اللینة فی الأخلاقیّات. و الرفق انّما یستعمل فی غیر الأجسام فلا یقال شیء رفیق و فی هذا الجسم رفق» التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج4، ص186.
[11]. بحارالأنوار، بیروت، ج75، ص229.
[12]. غررالحکم و دررالکلم، ص332.