بسم اللّه الرحمن الرحیم

    موضوع: محبت خدا به انسان 2

    تاریخ: 6مهر1387؛ 26رمضان‌المبارک1429

    مکان: اصفهان، حوزه‌علمیه ملاعبدالله

     

    موضوع صحبت پیرامون عوامل جلب محبت خدا به انسان بود که در جلسۀ گذشته هفت مطلب را به عنوان مقدمه عرض نمودیم. در میان آیات قرآن کریم 88 آیه پیرامون بحث محبت وجود دارد که برای بحث امروز آن‌ها را مورد بحث و دقّت قرار می‌دهم.

    عوامل جلب محبت خدا به انسان

    1. احسان‌کردن و محسن‌شدن

    در این آیات یکی از عوامل محبت خدا به انسان را که پنج بار نیز تکرار شده است «احسان» و «محسن» بر شمرده است. یعنی محسنین یک دسته از کسانی هستند که خداوند متعال آن‌ها را دوست دارد.

    با توجّه به این‌که این صفت پنج بار مورد تأکید آیات قرآن قرار گرفته است اوّلین موضوعی را که در عوامل ایجاد محبت خدا به انسان مطرح می‌‌‌نماییم «محسن» و «احسان» است. الفاظ «محسن»، «محسنون»، «محسنین» و «محسنات» 39 بار در قرآن کریم ذکر شده است که برای توضیح این صفت از همین آیات استفاده می‌‌نماییم.

    معنای لغوی «محسن»

    «محسن» در لغت از کلمۀ «حسن» گرفته شده و به عمل پسندیده، یا اعتقاد شایسته، و یا اخلاق نیکو، اطلاق می‌‌‌‌شود اگرچه بیشترین مورد استعمال این لفظ در معنای عمل صالح است ولی هم در اعتقادات مثل اعتقاد به وحدانیت خدا، و هم در اخلاقیات مانند خُلق نیکوی شجاعت به کار می‌‌‌‌رود.

    پس «احسان» گاهی مربوط به فکر انسان است، گاهی به اخلاق و روحیات انسان، و گاهی هم به رفتارهای ظاهری و اعمال او مربوط می‌‌‌شود، مانند نگاه کردن، حرف زدن، رفت و شد، معاملات و ... و هر به طور کلی به هر امر نیکویی «حسن» می‌‌‌‌گویند. در مقابل لفظ «حسن»، کلمۀ «قبیح» به معنای امر ناشایست و ناپسند است.[1]

    ملاک تشخیص «حَسَن» و «قبیح»

    ملاک سنجیدن ناشایستگی و شایستگی در هر چیزی، عقل و دین است. مثلاً گاهی عقل انسان می‌‌‌‌گوید این کار خوبی است، مثل حکم عقل به این‌که انسان هر کاری را باید محکم و مطلوب انجام دهد؛ مانند خیاطی کردن، درس خواندن، درس گفتن، و هر کاری را که در زندگی انجام می‌‌‌‌دهد. پس عقل انسان انجام بعضی از کارها را شایسته و نیکو می‌‌‌‌داند.

    در بعضی از موارد نیز دین ملاک تشخیص خوب و بد و نیک و ناشایست بودن کارها است؛ مثل کیفیت و اجزا و شرایط نماز که عقل انسان هیچ دخالتی در آن ندارد. البته در اصلِ رجوع به دین و پذیرش دین حکم عقل نافذ است؛ یعنی عقل انسان را به پذیرش دین و دستورات خدا وادار می‌‌‌‌کند و می‌‌‌‌گوید وقتی به ارتباط شخصی با خدا اطمینان داری، از او اطاعت کن! پس در چگونگی انجام دستورات الهی، دین حاکم است نه عقل.

    در مورد قبح اشیاء نیز همین طور است یعنی در برخی از موارد عقل بد بودن چیزی را تأیید می‌‌‌کند، و در بعضی موارد ملاک دین است. تا این‌جا معنای حسن و قبح شرعی و عقلی بیان شد.

    معنای «احسان»

    «احسان» هم به معنای «حَسَن» است امّا چون به صورت متعدی آمده منظور از آن رساندن نیکی به دیگران است. البته لُغویین به گونه‌های دیگری احسان را تعریف کرده‌اند که چون موضوعی بحث ما نیست. به بیان اشتباهات آنان نمی‌‌‌پردازیم. امّا معنایی که در مورد احسان عرض شد بعد از تحقیقات و بررسی‌های زیاد به ذهنم رسیده است.

    بحث «احسان» و «حَسَن» بودن آن قدر ارزشمند است که در وجود هرکس قرار گیرد، او را در زمرۀ بهترین موجودات عالم قرار می‌‌‌دهد. به طوری که اگر تک تک صفت‌های اخلاقی را بشمارید، قدر جامع همۀ آن‌ها «حَسَن» بودن است. به بیان دیگر هر کار خیر و نیکی را تصور کنید، چه در معاملات، مثل کم فروشی نکردن، گران فروشی نکردن، دروغ نگفتن و چه در آداب معاشرت مانند دست دادن، سلام کردن، احترام گذاشتن، و چه در رفتارهای اجتماعی و سیاسی و مسائل اقتصادی و به طور کلی هر اعتقاد خوب، یا اخلاق نیکو، و یا عمل خیری را در نظر بگیرید قدر جامع آن «حَسَن» بودن است، تا جایی که هیچ مورد خوبی را نمی‌‌‌توانید مثال بزنید که لفظ «حسن» شامل آن نشود. امیرالمؤمنین علیه السلام فرمودند: «لَوْ رَأَیْتُمُ الْإِحْسَانَ شَخْصاً لَرَأَیْتُمُوهُ شَکْلًا جَمِیلًا یَفُوقُ الْعَالَمِینَ»[2] (اگر می‌‌‌توانستید احسان را در غالب یک انسان مجسم کنید، به گونه‌ای او را زیبا می‌‌‌دیدید که گویا زیباترین شخص در بین انسان‌ها است.) پس احسان در دین ما از جایگاه و منزلت بالایی برخوردار است.

    معنای وسیع احسان

    معنای لفظ احسان از معانی عامی‌‌ است که شامل همۀ نیکی‌ها می‌‌‌شود. به هر حال اگر تمام عقاید انسان صحیح و درست باشد و تمام اخلاقیات او شایسته و نیکو و مورد تأیید عقل و شرع باشد و در رفتارهای ظاهری نیز تمام واجبات و مستحبات را انجام دهد و محرمات و مکروهات را کنار گذارد و از منکر دوری بجوید، تمام این موارد زیرمجموعۀ «حَسَن» بودن است و نمی‌‌‌توان چیزی را از آن استثناء کرد. نکتۀ دیگر این است که احسان در هرکاری به حَسَب همان کار است.

    مثال

    1- احسان به والدین

    قرآن کریم در آیۀ 23 از سورۀ اسراء، در مورد احسان به والدین می‌‌‌فرماید: «وَ قَضى‌ رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً کَریماً» (و پروردگارت حکم قطعى کرد که جز او را نپرستید و به پدر و مادر [خود] نیکى کنید حال اگر در نزد تو یکى از آن دو یا هر دو به کهن‌سالى رسند [در مقابل زحمات یا خشونت‌هاى آن‌ها اظهار ناراحتى مکن حتى] به آنان افّ مگو و بر آنها فریاد مزن و سخن درشت مگو و با آنان سخنى کریمانه بگوى.)

    امام صادق(علیه‌السلام) در تفسیر این آیه می‌‌‌فرمایند: «الْإِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ صُحْبَتَهُمَا وَ أَنْ لَا تُکَلِّفَهُمَا أَنْ یَسْأَلَاکَ شَیْئاً مِمَّا یَحْتَاجَانِ إِلَیْهِ وَ إِنْ کَانَا مُسْتَغْنِیَیْنِ‌.»[3]یعنی منظور از احسان به والدین دو چیز است:

    1. احسان درگفتار: یعنی با آن‌ها نیکو صحبت کن! سبک حرف نزن! صدایت را بالا نبر! و...

    2. احسان در رفتار: یعنی طوری رفتار کن که مجبور نشوند برای انجام کارهایشان به تو دستور دهند تا نیازشان را برطرف کنی و حتّی اگر چیزهایی درخواست کردند که نیازی به آن ندارند، آن را برایشان تهیّه کن».

    نکتۀ قابل توجّه این است که امام(علیه‌السلام) می‌‌‌فرمایند: دستور دادن آن‌ها برایشان زحمت است و زحمت دستور دادن را از دوش آن‌ها بردارید! در حالی که زحمت اصلی به دوش فرزند است که کاری را برای والدین انجام می‌‌‌دهد امّا امام (علیه‌السلام) تلاش فرزند را زحمت ندانسته و دستور والدین را برای آن‌ها زحمت می‌‌‌دانند.

    2- احسان در گفتار

    احسان در گفتار مانند، دروغ نگفتن، غیبت نکردن، پرهیز از حرف‌های لغو و بیهوده و رعایت تمام آدابی است که در این باره بیان شده است.

    3- احسان به حیوان

    احسان به حیوانات مانند، رعایت حال حیوان در ذبح، مثل تیز بودن چاقو برای اذیّت نشدن حیوان، ذبح نکردن حیوانات در مقابل یکدیگر، ذبح نکردن حیوان حرام گوشت؛ زیرا گرفتن جان او فایده‌ای ندارد.

    4- احسان به میت

    احسان در دفن میت این است که قبر را محکم بسازد و سوراخ‌های آن را بپوشاند، به او تلقین بخواند، و...

    بنابراین احسان در هر چیزی به حسب همان چیز است. پس اگر فرمودند: چهرۀ مثالی انسان «محسن» زیباترین چهره‌ای است که می‌‌‌توان تصور کرد، برای این است که شخص محسن از سر تا پا، تمام کارها، خالق‌ها، و اعتقاداتش نمونه و نیکو است.

    احسان در آیات قرآن

    با سیری در آیات قرآن کریم به عواملی بر می‌‌‌خوریم که وجود آن عوامل در انسان، او را از «محسنین» قرار می‌‌‌دهد.

    1- انفاق و حفظ نفس از هلاکت

    در آیۀ 195 از سورۀ بقره از «انفاق» و «حفظ نفس از هلاکت» به عنوان دو مصداق از مصادیق احسان یاد می‌‌‌کند. امّا در ادامۀ آیه از کلمۀ «أحسِنوا» استفاده می‌‌‌کند؛ یعنی احسان کردن در این دو مورد منحصر نیست و شما هرچه می‌‌‌توانید احسان کنید. خدای متعال می‌‌‌فرماید: «وَ أَنْفِقُوا فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ‌» (و در راه خدا انفاق کنید و [به‌واسطۀ ترک انفاق در راه جهاد یا صرف آن در غیر راه خدا] خود را به دست خود به هلاکت نیفکنید و نیکى کنید که بى‌تردید خداوند نیکوکاران را دوست دارد.)

    2- پرداخت مناسب و کامل مهریه

    سورۀ بقره، آیۀ 236

    «لا جُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ طَلَّقْتُمُ النِّساءَ ما لَمْ تَمَسُّوهُنَّ أَوْ تَفْرِضُوا لَهُنَّ فَریضَةً وَ مَتِّعُوهُنَّ عَلَى الْمُوسِعِ قَدَرُهُ وَ عَلَى الْمُقْتِرِ قَدَرُهُ مَتاعاً بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُحْسِنینَ» (اگر زنان را در صورتى که با آن‌ها نزدیکى نکرده‌اید و براى آنها مهرى تعیین ننموده‌اید طلاق دادید بر شما گناهى نیست [نه از جهت طلاق قبل از آمیزش و نه طلاق بدون تعیین مهر] و باید آنها را بهره‌اى از مال خود دهید و به طرزى پسندیده از مال خود برخوردار کنید، توانگر به مقدار خویش و تنگدست به مقدار خویش، که این حق بر نیکوکاران ثابت و الزامى است.)

    در این آیۀ شریفه نیز به مردانی که قبل از انجام عمل جنسی و یا بعد از عمل جنسی لکن بدون تعیین مهریه در زمان عقد می‌‌‌خواهند همسرشان را طلاق دهند می‌‌‌فرماید: برای مهریۀ آن‌ها جنس خوب و نیکو هدیه کنید؛ یعنی اگر مرد می‌‌‌خواهد فرشی را به عنوان مهریه به همسرش هدیه کند بهترین فرش را هدیه کند. و یا اگر ظرفی را باید هدیه بدهد.

    بهترین ظرف را هدیه کند، و به طور کلی در پرداخت مهریه هرکس به اندازۀ وسعش در کیفیت آن دقّت کند.

    3- کظم غیظ

    درآیۀ 134 سورۀ آل عمران می‌‌‌فرماید: «الَّذینَ یُنْفِقُونَ فِی السَّرَّاءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ الْکاظِمینَ الْغَیْظَ وَ الْعافینَ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» (همانان که در وسعت و شادى و فقر مالى و حالى انفاق مى‌کنند و فرونشانندگان خشم و بخشایندگان [لغزش‌هاى] مردمند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.)

    خداوند متعال در این آیۀ شریفه، نشانۀ احسان به دیگران و قرار گرفتن در درجۀ محسنین را کظم غیظ می‌‌‌داند. داستان امام سجاد(علیه السلام) در مورد بخشش کنیز امام سجاد(علیه السلام) ظرف آبی را برای وضو گرفتن خدمت ایشان آورد تا وضو بگیرند. امّا چون ظرف را محکم نگرفته بود از دستش رها شد و دست امام (علیه‌السلام) را زخمی‌‌ کرد.

    کنیز خیلی ناراحت شده بود چون می‌‌‌خواست به آقا کمک کند امّا نشد و برای این‌که امام(علیه‌السلام) از او ناراحت نشوند، فوراً به آقا گفت: «وَالْکَاظِمِینَ الْغَیْظَ». امام نیز در پاسخ فرمودند: «قَدْ کَظَمْتُ غَیْظِی» یعنی خشم خود را فرو بردم. کنیز دوباره قسمت بعد آیه را خواند و گفت «وَالْعَافِینَ عَنِ النَّاسِ» یعنی حالا که خشم خود را فرو خوردید مرا هم عفو کنید. حضرت فرمودند: «قَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْکِ» یعنی خداوند تو را ببخشد. کنایه از این که تو را بخشیدم. کنیز امام(علیه‌السلام) را رها نکرد و ادامۀ آیه را هم خواند و گفت: «وَاللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» یعنی خداوند محسنین را دوست دارد. امام سجاد (علیه‌السلام) هم برای این‌که به او احسان کرده باشند. در راه خدا آزادش کردند».[4] آزاد کردن کنیز در گذشته نیازمند گذشت بسیار زیادی بوده مثل این‌که امروز کسی ماشین خودش را به کسی هدیه کند. امّا با این‌که کنیز دست امام(علیه السلام) را زخمی‌‌ کرده بود او را آزاد کردند.

    4- صبر در شدائد

    در آیات 146 تا 148 سورۀ آل عمران می‌‌‌فرماید:

    «وَ کَأَیِّنْ مِنْ نَبِیٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّیُّونَ کَثیرٌ فَما وَهَنُوا لِما أَصابَهُمْ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ ما ضَعُفُوا وَ مَا اسْتَکانُوا وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرینَ * وَ ما کانَ قَوْلَهُمْ إِلاَّ أَنْ قالُوا رَبَّنَا اغْفِرْ لَنا ذُنُوبَنا وَ إِسْرافَنا فی‌ أَمْرِنا وَ ثَبِّتْ أَقْدامَنا وَ انْصُرْنا عَلَى الْقَوْمِ الْکافِرینَ * فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ» (و چه بسیار از پیامبرانى که مردان الهى فراوانى به همراه آن‌ها جنگیدند؛ پس در مقابل آنچه به آن‌ها در راه خدا رسید سست و ناتوان نشدند و خضوع و تسلیم نشان ندادند و خداوند صابران را دوست دارد و سخن آن‌ها [در شداید جنگ] جز این نبود که گفتند: پروردگارا، گناهان ما و زیاده روى ما را در کارمان بر ما ببخش و قدم‌هاى ما را استوار بدار و ما را بر گروه کافران یارى ده پس خداوند به آنها پاداش این دنیا و پاداش نیک آخرت را عطا نمود، و خدا نیکوکاران را دوست دارد.)

    در آیۀ 115 سورۀ هود نیز مشابه همین آیه را می‌‌‌فرماید:

    «وَ اصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (و صبر و شکیبایى کن، که همانا خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نمى‌کند.)

    پس کسانی که در شدائد و سختی‌ها صبر و استقامت داشته باشند محسن‌اند و خداوند محسنین را دوست دارد.

    5- عفو و صفح

    مورد پنجم از صفات محسنین که از صفات بزرگ و مهّم اخلاقی است عفو و صفح است، که با مورد سوم (کظم غیظ) تفاوت دارد.کظم غیظ در جایی است که کسی از چیزی یا کسی عصبانی و ناراحت شده باشد و خشم خود را فرو بخورد. امّا گاهی اصلاً عصبانیتی در کار نیست. برای مثال دو برادر را فرض کنید که یکی از دیگری طلبکار است و این دو از همدیگر ناراحتند.

    گاهی هم کدورت به خاطر حقوق مالی نیست. مثلاً یکی از دیگری غیبت کرده و آبروی او را برده است. این‌جا، جایگاه کظم غیظ نیست بلکه باید عفو و صفح نمود.

    تفاوت عفو با صفح

    منظور از عفو، گذشت است امّا آیا وقتی کسی از حقّ خود گذشت و طرف مقابل را عفو کرد، حقّ خود را نادیده می‌‌‌گیرد یا خیر؟ در «عفو» هیچ اشاره‌ای به آن نشده بلکه معمولاً انسان در هنگام عفو کردن حقّش را می‌‌‌بیند و سپس از آن می‌‌‌گذرد.

    امّا در «صفح»، اصلاً حقّی برای خودش نمی‌‌‌بیند تا بخواهد ببخشد. صفح به معنای صفحۀ وجه است یعنی انسان روی خود را برمی‌‌‌گرداند و حقّی را که در مقابل چهره‌اش بود نمی‌‌‌بیند.

    به بیان دیگر انسان اهل صفح، از حقّ خود اعراض می‌‌‌کند و مانند کسی برخورد می‌‌‌کند که هیچ حقّی نداشته است. در واقع حقّ وجود دارد امّا ادعا می‌‌‌کند که حقّی ندارم. و این اعراض وجه از صفات بسیار زیبای اخلاقی است. «شخصی که غیبت حاج آقا رحیم ارباب را کرده بود خدمت ایشان رسید تا حلالیت بطلبد. ایشان در کنار حوض آب مشغول وضو گرفتن بودند. آن جوان با این‌که خجالت می‌‌‌کشید امّا بالأخره به ایشان می‌‌‌گوید من غیبت شما را کردم و آمده‌ام که مرا ببخشید. مرحوم حاج آقا رحیم هم به جای این‌که بگویند بخشیدم با صفح با او رفتار کرده و فرمودند: «آقا! به شما نمی‌‌‌آید غیبت کرده باشید».

    بعضی افراد نیز وقتی کسی از آن‌ها حلالیت می‌‌‌طلبد، بخشیدن او را با چیزی معاوضه می‌‌‌کنند مثلاً شخصی می‌‌‌گفت هرکس از من حلالیت می‌‌‌طلبد به او می‌‌‌گویم یک سوره یاسین برای پدرم بخواند تا تو را ببخشم.

    من به او گفتم اگر عفو می‌‌‌کردی و ثواب عفوت را برای پدرت می‌‌‌فرستادی خیلی بیشتر از سورۀ یاسین ثواب داشت امّا الان چون ضعیف النفسی نتوانستی او را عفو کنی. خدای متعال در سورۀ مائده، آیۀ 13 به پیامبرش امر می‌‌‌فرماید: «فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اصْفَحْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنینَ‌» (پس از آنان درگذر و روى گردان که خداوند نیکان و نیکوکاران را دوست دارد.)

    این از زیبایی‌های کلام قرآن است که به پیامبرش می‌‌‌فرماید: اگر عفو و صفح کردی از محسنین می‌‌‌شوی و خداوند نیز محسنین را دوست می‌‌‌دارد. در واقع جملۀ «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» جواب از سؤال مقدر است و این سؤال در تقدیر است که چرا عفو و صفح کنیم؟ در پاسخ می‌‌‌فرماید: چون با عفو و صفح از محسنین می‌‌‌شوی و خداوند محسنین را دوست می‌‌‌دارد.

    در سجدۀ دعای مسجد زید به خداوند عرضه می‌‌‌داریم: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ یَا کَریمُ»[5] ([خدایا] گناه بنده‌ات بزرگ است پس باید گذشت از تو نیکو باشد ای بزرگوار) در این فراز نیز کلمۀ حُسن دقیقاً بر روی عفو آمده است.

    6- ایمان به خدا

    ششمین مورد از صفات محسنین ایمان به خدا است.

    محسنین در این آیات کسانی هستند که به خدای متعال ایمان دارند، و به خاطر معرفتی که از خدای متعال دارند وقتی آیات خدا را می‌‌‌شنوند اشک از چشمانشان سرازیر می‌‌‌شود.

    قرآن کریم این گونه افراد را نیز محسن می‌‌‌داند و در سورۀ مائده، آیۀ 83 تا 85 می‌‌‌فرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَى الرَّسُولِ تَرى‌ أَعْیُنَهُمْ تَفیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمَّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ یَقُولُونَ رَبَّنا آمَنَّا فَاکْتُبْنا مَعَ الشَّاهِدینَ * وَ ما لَنا لا نُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ ما جاءَنا مِنَ الْحَقِّ وَ نَطْمَعُ أَنْ یُدْخِلَنا رَبُّنا مَعَ الْقَوْمِ الصَّالِحینَ * فَأَثابَهُمُ اللَّهُ بِما قالُوا جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ جَزاءُ الْمُحْسِنینَ» (و چون آنچه را که به فرستاده ما نازل شده بشنوند دیدگانشان را بینى که به خاطر آنکه حق را شناخته‌اند اشک مى‌بارد، مى‌گویند: پروردگارا، ایمان آوردیم، پس ما را با شاهدان [دائم در حضورت، و گواهان عالم آخرت] مقرر دار. و ما را چیست که به خدا و آنچه از حق براى ما آمده ایمان نیاوریم؟ درحالى‌که طمع داریم پروردگارمان ما را در زمره گروه شایستگان درآورد و با آنان قرار دهد. پس خداوند در برابر این گفتارشان به آن‌ها بهشت‌هایى که از زیر [ساختمان‌ها و درختان] آن‌ها نهرها روان است پاداش داد که جاودانه در آن باشند، و این است پاداش نیکوکاران.)

    امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) نیز در این باره می‌‌‌فرمایند: «إِنَّ الْمُؤْمِنِینَ مُحْسِنُونَ»[6] (انسان‌های مؤمن محسن‌اند.) به بیان دیگر بالاترین صفتی که حاکی از حُسن و نیکویی در وجود انسان است ایمان به خداوند متعال است.

    7- تلاش برای دین

    هفتمین مورد از صفات محسنین، تلاش برای دین است.

    در سورۀ توبه، آیۀ 120 می‌‌‌فرماید:

    «ما کانَ لِأَهْلِ الْمَدینَةِ وَ مَنْ حَوْلَهُمْ مِنَ الْأَعْرابِ أَنْ یَتَخَلَّفُوا عَنْ رَسُولِ اللَّهِ وَ لا یَرْغَبُوا بِأَنْفُسِهِمْ عَنْ نَفْسِهِ ذلِکَ بِأَنَّهُمْ لا یُصیبُهُمْ ظَمَأٌ وَ لا نَصَبٌ وَ لا مَخْمَصَةٌ فی‌ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَطَؤُنَ مَوْطِئاً یَغیظُ الْکُفَّارَ وَ لا یَنالُونَ مِنْ عَدُوٍّ نَیْلاً إِلاَّ کُتِبَ لَهُمْ بِهِ عَمَلٌ صالِحٌ إِنَّ اللَّهَ لا یُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ» (اهل مدینه و اطرافیانشان از عرب‌هاى بادیه‌نشین را نسزد که از رسول خدا [در مقام جهاد] تخلف نمایند و یا از او [در سفر و خطرات جنگ] به وسیلۀ پرداختن به خویش روى برتابند این به خاطر آن است که هیچ تشنگى و رنج و گرسنگى در راه خدا به آن‌ها نمى‌رسد و به هیچ مکانى که کافران را به خشم آورد قدم نمى‌نهند و هیچ بهره‌اى از دشمن [از کشتن و اسیر کردن آن‌ها] نمى‌یابند مگر آنکه به پاداش آن براى آن‌ها عملى صالح نوشته مى‌شود همانا خداوند پاداش نیکوکاران را تباه نمى‌سازد.)

    در این آیه کسانی را که برای حفظ جان پیامبر(صلی الله علیه و آله) تلاش می‌‌‌کنند از محسنین می‌‌‌داند.

    8- تلاش برای فهم دین

    عامل هشتم برای محسن شدن، تلاش برای فهم دین است که هر سعی و کوششی را برای شناخت دین و دستیابی به معرفت دینی شامل می‌‌‌شود.

    برای مثال فرض کنید برای پیدا کردن یکی از معارف دین باید کتابی را مطالعه کنید که در دسترس شما نیست و ناچارید به شهر و یا کشور دیگری مسافرت کنید تا آن را بیابید. یا برای شرکت در جلسه‌ای که معارف دین گفته می‌‌‌شود و یا برای استفاده از جلسۀ دعا، مجبورید یک راه طولانی را طی کنید. تمام این تلاش‌ها باعث می‌‌‌شود نام انسان در جملۀ محسنین ثبت و ضبط شود.

    قرآن کریم در آیۀ 69 از سورۀ عنکبوت می‌‌‌فرماید: «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ»‌ (و کسانى که در راه ما [با نفس خود و دشمن ما] جهاد کردند به یقین آن‌ها را به راه‌هاى [وصول به مقام قرب] خود راهنمایى مى‌کنیم، و همانا خداوند با نیکوکاران است.)

    پس اگر کسی خالصانه تلاش کرد خداوند به یاریش می‌‌‌شتابد و او را نیز از محسنین قرار می‌‌‌دهد. خدای مهربان هیچ تلاش خالصانه‌ای را بدون پاسخ نمی‌‌‌گذارد و هرکس هر قدمی‌‌ در راه هدایت و حرکت به طرف کمال بردارد، خداوند بیش از آن به او لطف می‌‌‌کند و دستش را می‌‌‌گیرد.

    مرحوم آقای مسائلی(رحمة الله علیه) که از اولیای خدا بودند نقل می‌‌‌کردند: در مشهد در هتلی مستقر بودم که صاحب هتل، جوانی را به من معرفی کرد و گفت او گاهی به این‌جا می‌‌‌آید و اتاق اجاره می‌‌‌کند. امّا چهرۀ بسیار با تقوا و پاکی دارد و رفتار او هم معمولی نیست. من هم آن جوان را شناختم و با او رفیق شدم. وقتی آن جوان مرا قابل اعتماد دید مقداری از احوالات خود را برایم تعریف کرد و گفت: من معلم هستم و اهل اهوازم. و هر از چند گاهی با طی الأرض بدون سوار شدن به ماشین به مشهد می‌‌‌آیم. این لطف از وقتی به من رسید که شنیدم در اهواز جلسه‌ای خصوصی در توسل به حضرت ولی عصر (علیه‌السلام) وجود دارد. من نیز با زبان روزه مسیر خیلی طولانی را طی کردم تا به آن جلسه برسم، خیلی هم زحمت کشیدم ولی به خاطر شوقی که به آقا داشتم خود را به جلسه رساندم. اتفاقاً جلسه خصوصی بود و صاحبان آن از من عذرخواهی کردند و مرا به جلسه راه ندادند. من هم که خیلی خسته شده بودم دلم شکست و برگشتم. و از آن به بعد سعی کردم با امام زمان (علیه‌السلام) یک ارتباط روحی برقرار کنم.

    بعد از مدّتی شخصی درب منزل ما آمد و کتابی را به من داد و گفت این کتاب را مطالعه کن و دستوراتش را عمل کن! آن را به کسی نده و بعد از تمام شدن مطالعه، آن را در رودخانه بینداز! تمام اطلاعاتی را که به آن نیاز داشتم در مورد عبادات، راه و روش زندگی، معاشرت با مردم و حتّی روش طیّ الأرض در آن کتاب نوشته شده بود. من هم آن را خواندم و طبق تعهدی که داده بودم در رودخانه انداختم».

    خداوند متعال هرکس را که قدمی‌‌ در راه کمال بردارد بی‌پاسخ نگذاشته و بالأخره جواب او را می‌‌‌دهد. شما عزیزان نیز خوب می‌‌‌فهمید که خداوند بیشتر از آن‌چه در گذشته تلاش کرده‌اید به شما لطف کرده است و لطف او هیچ گاه معادل زحمتتان نیست و همیشه بیشتر است «وَ الَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنینَ».

    به هر حال همراهی با استاد در راه سیر و سلوک بسیار مهّم است تا جایی که بعضی فرموده‌اند اگر کسی نیمی‌‌ از عمرش را تلاش کرد تا استادی پیدا کند ضرر نکرده است، چون نصف راه را رفته و نصف دیگر آن عمل کردن به دستورات استاد است.

    امّا نکتۀ مهّم و قابل توجّه این است که خود انسان قادر نیست استادی را برای خودش برگزیند. زیرا ذهن انسان ناقص است و نمی‌‌‌داند آیا این استاد راه گشای مشکلات او هست یا خیر؟ حتّی ممکن است رفیق شما استادی پیدا کند که آن استاد نتواند شما را دستگیری کند. چون شما نیازهایی دارید و دوستتان نیازهای دیگری. گاهی نیز انسان نمی‌‌‌فهمد و در دامن انسان‌های شیّاد و حیله‌گری می‌‌‌افتد که همان طور که قبلاً اشاره کردم از سه طریق می‌‌‌توان چنین افرادی را شناسایی کرد:

     1- استاد شیاد معمولاً جلساتش مخفیانه وسری است.

    2- خودش با علماء ارتباط ندارد و شاگردانش را نیز از ارتباط با آن‌ها منع می‌‌‌کند.

    3- اگر مدّتی را با او سپری کنید می‌‌‌بینید که اهل گناه و معصیت نیز هست.

    امّا آن‌چه مهّم است این‌که همیشه برای هدایت شدن بر روی استاد پافشاری نکنید؛ چرا که خداوند متعال می‌‌‌تواند نیاز شما را برای هدایت به بهترین وجه ممکن برآورد اگر چه استادی هم وجود نداشته باشد.

    بنابراین هرکس در رسیدن به خدا تلاش خالصانه کرد خداوند او را دستگیری می‌‌‌کند. که این دستگیری خدا راه‌های مختلفی دارد. گاهی از راه استاد است گاهی از راه کتاب، گاهی از راه رفیق، گاهی از راه خواب دیدن، و حتی گاهی تلوزیون را روشن می‌‌‌کند و سخنرانی جمله‌ای را می‌‌‌گوید که برایش مفید است.

    اگر کسی خوب دقّت کند خداوند او را هدایت کرده و انسان تشنۀ هدایت را سیراب می‌‌‌کند. به هر حال کسی که برای رسیدن به کمال و فهم دین تلاش کند حتماً بی‌نتیجه نخواهد ماند و تنها شرط آن تلاش خالصانه است.

    پزشکی را می‌‌‌شناسم که اهل مشهد بود و مطب او در شمال شهر قرار داشت. و مراجعات زیادی هم داشت. می‌‌‌گفت: یک روز هیچ بیماری برای معالجه به مطب مراجعه نکرد و من که از این اتفاق متعجب شده بودم با خود گفتم ای کاش هیچ وقت کسی مریض نشود امّا این مورد استثنایی بود و فهمیدم کسی در ذهن بیماران تصرف کرده و مانع از ورودشان به مطب می‌‌‌شود.

    بعد از مدّتی یک شخص روحانی وارد مطب شد. من هم خود را برای معالجۀ او آماده کردم اما دیدم این شیخ بیمار نیست و قصد نصیحت من را دارد وشروع به نصیحت کرد. من هم که بیماری نداشتم با حوصله به حرف‌های او گوش سپردم.

    ساعتی با من حرف زد و محبت خدا را در دلم انداخت و مرا آسمانی کرد. در هنگام رفتن هم کتابی به من داد و گفت مطالعه کن که به دردت می‌‌‌خورد. من نیز برای خداحافظی کردن، با او دست دادم امّا دیدم چیزی در دستم نیامد و دستانش مثل موج بود. وقتی از مطب خارج شد دیدم این کتاب مربوط به شخصی است که سی و پنج سال پیش فوت شده است. یک مرتبه تکان خوردم و سریع درب را باز کردم تا یک بار دیگر او را ببینم. امّا هیچ اثری از او نیافتم. فهمیدم این روحانی سال‌های قبل از دنیا رفته و الان در غالب جسم مثالی برای هدایت من آمده است. بعداً دربارۀ ایشان تحقیق کردم و فهمیدم در زمان حیاتشان هم کارهای فوق العاده‌ای مانند طی الأرض انجام می‌‌‌داده است.

    9- تسلیم فرمان خدا

    عامل نهم برای دستیابی به مقام محسنین، تسلیم فرمان خدا شدن است. انسان محسن در مقابل فرمان خدا تسلیم است و آن‌چه را از او می‌‌‌شنود اطاعت می‌‌‌کند. خواه ضرر جسمی‌‌ و مادی آن کم باشد و یا زیاد.

    برای مثال می‌‌‌گویند از حرام فاصله بگیر! می‌‌‌گوید چشم. مالت را انفاق کن! و او با این‌که ضرر مالی می‌‌‌بیند می‌‌‌گوید چشم. حتّی به جایی می‌‌‌رسد که می‌‌‌گویند جانت را هم در راه خدا بده! می‌‌‌گوید چشم. و این ضرر جانی را هم به جان می‌‌‌خرد. بنابراین انسان‌ها در درجات مختلفی از تسلیم قرار دارند. خدای متعال در مورد حضرت ابراهیم و ذبح فرزندش اسماعیل، ابراهیم را از محسنین برمی‌‌‌شمارد و در سورۀ صافات، آیات 102 تا 105 می‌‌‌فرماید:

    «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَرى‌ فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَرى‌ قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنی‌ إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرینَ * فَلَمَّا أَسْلَما وَ تَلَّهُ لِلْجَبینِ * وَ نادَیْناهُ أَنْ یا إِبْراهیمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْیا إِنَّا کَذلِکَ نَجْزِی الْمُحْسِنینَ» (پس چون پسر با او به حد کار و کوشش رسید، گفت: اى فرزند خردسالم، من مرتب در خواب مى‌بینم که تو را سر مى‌برم[کارد بر حلقومت مى‌کشم]، پس بنگر چه نظر مى‌دهى. گفت: اى پدر، آنچه را مأمور مى‌شوى انجام ده، که به خواست خدا مرا از صابران خواهى یافت  پس چون هر دو تسلیم (فرمان خدا) شدند و پسر را بر پیشانى بیفکند [از امتحان سرفراز بیرون آمد] و ما او را ندا دردادیم که اى ابراهیم  حقّاً که تو خوابت را تحقق بخشیدى. ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى‌دهیم.)

    10- انجام بهترین اعمال

    آخرین عاملی که انسان را به مقام محسنین می‌‌‌رساند انجام بهترین و پاک‌ترین عمل است.

    خدای متعال در آیۀ 2 از سورۀ ملک می‌‌‌فرماید: «الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ هُوَ الْعَزیزُ الْغَفُورُ» (همان که مرگ و زندگى را [براى شما آدمیان] پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید و اوست مقتدر شکست‌ناپذیر و آمرزنده.)

    در روایتی ذیل همین آیۀ شریفه از امام(علیه‌السلام) در مورد «اَحسن عمل» سؤال شد، حضرت فرمودند: معنای آن بیشترین عمل نیست بلکه بهترین عمل مراد است و بهترین عمل خالص‌ترین عمل است.[7] این گونه عمل کردن انسان را محسن می‌‌‌کند.

    باز در آیۀ 112 سورۀ بقره فرمود: «بَلى‌ مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَ هُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُونَ» (آری، کسى‌که تمام وجود خود را تسلیم خدا کند درحالى‌که [در عمل] نکوکار است، او را پاداشى است درخور مقامش در نزد پروردگار خود و نه بر آن‌ها بیمى مى‌رود [در آخرت] و نه غمگین مى‌شوند.)

    از وجود مقدس پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در مورد احسان سؤال شد. حضرت فرمودند: «احسان یعنی طوری خدا را عبادت کنی که گویا خدا را می‌‌‌بینی و اگر خدا را هم نمی‌‌‌بینی او شما را می‌‌‌بیند».[8]

    در روایت دیگر از امام صادق(علیه‌السلام) در مورد احسان سؤال شد، حضرت فرمودند: «وَ مَا الْإِحْسَانُ قَالَ فَقَالَ إِذَا صَلَّیْتَ فَأَحْسِنْ رُکُوعَکَ وَ سُجُودَکَ وَ إِذَا صُمْتَ فَتَوَقَّ کُلَّ مَا فِیهِ فَسَادُ صَوْمِکَ وَ إِذَا حَجَجْتَ فَتَوَقَّ مَا یَحْرُمُ عَلَیْکَ فِی حَجِّکَ وَ عُمْرَتِکَ».

    فرمودند: احسان و نیکی در هنگام نماز، این است که رکوع و سجده‌ات نیکو باشد، (و بهترین رکوع و سجده را داشته باش. در مورد نیکو بودن رکوع، هم رعایت آداب ظاهری آن مهّم است و هم حضور قلب. آداب ظاهری مانند این‌که خوب خم شود و کمرش صاف باشد و کمر و سر به قدری مستقیم باشد که در روایت آمده است که اگر آب روی کمرش گذاشتند، نریزد. اوّل دست راست را روی زانو قرار دهد و سپس دست چپ را. انگشتان دست، بسته نباشد و تمام زانو را محکم بگیرد؛ آن چنان محکم که اگر گردنش را زدند تکان نخورد) و احسان در روزه هم این است که خود را از تمام آن چه روزه‌اش را باطل می‌‌‌کند جدا کند، یعنی زبان و چشم و گوش و اعضاء و جوارح تو نیز روزه باشد.

    در آخر روایت به طور کلّی می‌‌‌فرمایند: «قَالَ وَ کُلُّ عَمَلٍ تَعْمَلُهُ فَلْیَکُنْ نَقِیّاً مِنَ الدَّنَسِ».[9] یعنی هر کاری را برای خدا انجام می‌‌‌دهی باید از هر پلیدی پاک باشد که یکی از مصادیق ناپاکی، انتظار پاداش از جانب خدای متعال داشتن است. چنین شخصی اگر چه خالص است امّا باز هم اخلاص او ضعیف است.

    «الحمد‌لله رب العالمین»


    1. تاج العروس من جواهر القاموس، ج‌4، ص162.

    [2]. غرر الحکم و درر الکلم، ص821.

    [3]. اصول کافی، ج2، الاسلامیة، ص157.

    [4]. سَمِعْتُ عَبْدَ الرَّزَّاقِ یَقُولُ: «جَعَلَتْ‌ جَارِیَةٌ لِعَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ علیهماالسّلام تَسْکُبُ الْمَاءَ عَلَیْهِ وَ هُوَ یَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ فَسَقَطَ الْإِبْرِیقُ مِنْ یَدِ الْجَارِیَةِ عَلَى وَجْهِهِ فَشَجَّهُ فَرَفَعَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ علیهماالسّلام رَأْسَهُ إِلَیْهَا فَقَالَتِ الْجَارِیَةُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ «وَ الْکاظِمِینَ الْغَیْظَ» فَقَالَ لَهَا: قَدْ کَظَمْتُ غَیْظِی قَالَتْ «وَ الْعافِینَ عَنِ النَّاسِ» قَالَ لَهَا: قَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْکِ قَالَتْ «وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ» قَالَ اذْهَبِی فَأَنْتِ حُرَّةٌ»، بحار الانوار، ج46، بیروت، ص67.

    [5]. مفاتیح الجنان.

    [6]. غرر الحکم و درر الکلم، ص231.

    [7]. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السّلام فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ Pلِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًاO قَالَ: «لَیْسَ یَعْنِی أَکْثَرَ عَمَلًا وَ لَکِنْ أَصْوَبَکُمْ عَمَلًا وَ إِنَّمَا الْإِصَابَةُ خَشْیَةُ اللَّهِ وَ النِّیَّةُ الصَّادِقَةُ وَ الْحَسَنَةُ الحدیث»، اصول کافی، ج2، الاسلامیة، ص16.

    [8]. وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلّی الله علیه و آله و سلّم أَنَّهُ سُئِلَ عَنِ الْإِحْسَانِ فَقَالَ: «أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ»، بحار الانوار، ج67، بیروت، ص219.

    [9]. بحار الانوار، ج82، بیروت، ص116.

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار