أعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله رب العالمین و الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و أقدمهم، سیدنا و مولانا احمد ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی أهل بیته المعصومین، لا سیما مولانا بقیه الله فی أرضه عجل الله تعالی فرجه و جعلنا من خیر أعوانه و أنصاره و من الطالبین لثار جده و جدته
صلوات الله و سلامه علیهما
آنچه پیش رو دارید متن سخنرانی حضرت آیت الله مهدوی حفظه الله است که در روز پنج شنبه ، 5/5/ 1388 مصادف با ششم ماه مبارک رمضان، در مدرسهی علمیهی ملا عبدالله پیرامون صفت سخاوت و ایثار ایراد شده است که با توجه به ضیق وقت سعی شده است با حد اقل تغییرات از حالت گفتاری به نوشتاری تبدیل شود.
موضوع صحبت پیرامون بحث سخاوت بود که در جلسات گذشته به بیان نکاتی پیرامون آن پرداختیم.
اما بحثی که در این جلسه باید به آن پرداخته شود آثار و نتایجی است که سخاوت برای انسان به ارمغان میآورد که دانستن آن، موجب تقویت انگیزه شده و عزم انسان را برای تحصیل این صفت جزم میکند. برای همین است که به علم به آثار سخاوت معالجهی علمی گفته میشود.
چنانچه وقتی شخص از خواص فراوان دارویی مطلع میشود و میفهمد که از این دارو میتواند بهره های فراوانی ببرد حاضر میشود مسافتی طولانی را طی کرده و حتی با پرداخت پول زیاد آن را تهیه و استفاده نماید.
آثار سخاوت
1ـ سخاوات خُلق عظیم پروردگار ویکی از صفات کمالیهی او است.
2ـ سخاوت خُلق انبیای الهی است. [1]
3ـ سخاوت ستون محکم دین است.[2]
4ـ سخاوت زیور ایمان و زینت انسان است.[3]
5 ـ بهترین عادتی که انسان پیدا میکند سخاوت است.[4]
6ـ سخاوت بهترین مکارم انسانی است. [5]
7ـ انسان سخیّ با فضیلت ترین مردمان است.[6]
8ـ هر مؤمنی حتما سخاوتمند است.[7]
9ـ سخاوت شعاع نور یقین است. یعنی یکی از عوامل ایجاد سخاوت یقین است.
10ـ انسانی که قصدش را میشناسد به راحتی انفاق میکند. [8]
11ـ سخاوت اگر در وجود انسان تجسم پیدا کند به شکل انسان زیبارویی نمایانگر میشود که بیننده ها را خشنود میکند.[9]
12ـ انسان سخاوتمند با دین اسلام مصاحبت نیکویی دارد و در روایت آمده است که اگر بخواهید با دین اسلام همراهی کنید باید سخاوتمند باشید. [10]
13ـ بهترین انسان ها بخشنده ترین آنها است. شرور ترین آنها بخیل ترین آنها و بالاترین نعمت این است که انسان مالش را در مسیر اطاعت الهی مصرف کند و برای آخرت خود پیش بفرستد.[11]
14ـ سَید و آقای انسان ها در دنیا انسان سخیّ است و در آخرت انسان متقی است و نیکو ترین زندگی در دنیا از آنِ کسی است که مردم در عیش و زندگی او سهیم اند. [12]
15ـ انسان سخاوتمند نسبت به مال خودش متبرّء، و نسبت به اموال دیگران مُتُوَرِّع است، یعنی اموال خودش را به دیگران بدون هیچ چشم داشتی انفاق میکند اما در مواجههی با اموال دیگران، با تقوا و ورع برخورد نموده و بدون اذن واجازهی آنان در مالشان تصرف نمیکند.[13]
16ـ سخاوت در فطرت تمام اولیای الهی نهفته است و هیچ ولیّ و انسان وارسته ای را پیدا نمیکنید که بخیل باشد. چرا که ولی خدا از نظر کمالات، با خدای خود سنخیت دارد و یکی از کمالات الهی سخاوت است.[14]
17ـ سخاوت، اِحدی السعادتین ( یکی از دو سعادت )است. یعنی انسان در زندگی دو سعادت دارد یکی دارایی و مال، و دیگری سخاوتی که با آن مال را به دیگران انفاق کند.[15]
18ـ بزرگ ترین شکر نعمت، بذل نعمت بوده و این تشکر عملی از خداوند است زیرا لازمهی تشکر از نعمت ها، استفادهی از نعمت های الهی در بهترین راه است و بهترین راه استفادهی از مال، بذل و بخشش آن به دیگران است. [16]
19ـ انسان سخاوتمند نسبت به اموال خودش قانع است و مازاد آن را به دیگران انفاق میکند. [17]
20ـ شجاع ترین مردم، سخی ترین آنها است؛ چراکه سخاوت فقط منحصر در مال نیست و بالاترین سخاوت ها، گذشت از جان است. برای همین انسان سخیّ در میدان کار زار جانش را دراه خدای متعال فدا میکند.[18]
21ـ انسان سخیّ نسبت به دیگران نوعی زیرکی و فطنه دارد.[19]
و به خاطر تیز بینی و دقتی که در وجود او نهفته است خطایی در کارهایش دیده نمیشود. برای همین، انسان های تیز بینی که به ریزه کاری ها هم توجه دارند حتما سخاوتمند اند.
امیر المومنین علیه السلام در این باره میفرمایند : « وَ لَا یُسْتَعَانُ ... عَلَى اللُّبِّ إِلَّا بِالسَّخَاءِ » یعنی کسی نمیتواند برای تقویت عقل و درک خالص کمک بگیرد مگر به واسطهی سخاوت». [20]
22ـ جود و بخشش، مایهی افتخار در مال انسان سخاوتمند است.[21]
23ـ خوشحالی انسان های کریم در بذل و عطای به دیگران است در حالی که خوشحالی انسان های پست در بدی کردن و انتقام گرفتن از دیگران است. [22]
24ـ سخاوت چون از صفات درشت اخلاقی است عیب های انسان را میپوشاند.[23]
25ـ سخاوت، زراعت محبت است. یعنی محبت میکارد و میوهی آن زینت اخلاق است [24]
26ـ عِرض و آبروی انسان به واسطهی سخاوت حفظ میشود.[25]
27ـ کرامت انسان به این است که هم آبروی خود را در راه خدا ایثار کند و هم مال خویش را به دیگران ببخشد. [26]
28ـ مردم، خدمت گذار انسان سخاوتمند اند و خود را تسلیم او میکنند به طوری که گویا مردم را عبد خود کرده است.[27]
. 29ـ بخشش، گناهان را پاک و انسان را طاهر میکند.[28]
30ـ سخاوتمندی باعث زیاد شدن رزق میشود.
31ـ دوستان انسان سخیّ زیاد و دشمنانش کم میشوند. [29]
32ـ سخاوت، دشمنی ها را به دوستی تبدیل میکند.[30]
33ـ سخاوت، مایهی ریاست و ملک و سیاست است و آقایی واقعی در سخاوت است.[31]
34ـ انسان سخیّ، قریب به خدا، نزدیک به مردم، و نزدیک به بهشت است.[32]
35ـ انسان به انفاق کردن اموالش محتاج تر است تا به جمع کردن آن، در واقع خود ِانسان سخاوتمند هم محتاج است اما به امور معنوی.[33]
36ـ سخاوت، حمد و ستایش دیگران را به همراه دارد.[34]
37ـ انسان های که دارای کمالات اند غالبا مورد حسادت دیگران واقع میشود مگر انسان سخاوتمند که دیگران از الطاف او بهرهمند میشوند و به او علاقه مندند.[35]
38ـ بخشنده ترین انسان ها، سودمند تریان آن ها است.[36]
39ـ دوام نعمت به بذل آن است نه به نگهداری آن. [37]
40ـ ثمرهی کرامت انسان، صلهی رحم است و انسان سخاوتمند اهل صلهی رحم است. اما انسان های پست به این خاطر صلهی رحم را ترک میکنند که از مال کسی نخورند تا آنها هم از مال او نخورند. [38]
41ـ جوان سخیّ و خوش اخلاق نزد خداوند محبوب تر است از پیرمرد عابدی که به بخل و بد اخلاقی دچار است. اگر چه عبادت، آن پیرمرد را به خدا نزدیک کرده است ولی اخلاق نیکو و سخاوت، آن جوان را بیشتر به خدا نزدیک میکند اگر چه عبادت نکرده باشد.[39]
42ـ انسان جاهل و سخاوتمند با ارزش تر است از ناسک( عابد) بخیل.[40]
43ـ انسان سخیّ از طعام دیگران میخورد تا دیگران هم از غذای او بخورند. اما شخص بخیل از مال کسی نمیخورد تا دیگران هم از مال او نخورند.[41]
44ـ طعام سخیّ دوا و طعام بخیل بیماری است. برای همین اگر کسی بخواهد از اموال بخیل استفاده کند باعث بیماری و رنج او میشود که ممکن است بیماری او جسمی و یا بدتر از آن روحی باشد. بخیل اگر چیزی به کسی بدهد یا او را اذیت میکند ویا منت بر او میگذارد و یا انتظار تلافی و تشکر دارد.[42]
45ـ جود و بخشش در انسان فقیر، باعث جلالت و عظمت او میشود ولی بخل، انسان ثروتمند را نیز ذلیل میکند.[43]
46ـ سخاوت انسان را محبوب دشمنانش میکند ولی بخل انسان را مبغوض اولاد خویش میکند.
47ـ کسی که بخشش دارد به سیادت و آقایی میرسد. [44]
48ـ جود و بخشش، عزت موجودِ انسان است و انسان جواد به محض بخشیدن عزت پیدا میکند در حالی که کسب عزت از راه های دیگر به سرعت نتیجه نمیدهد.
مثلا کسب عزت از راه تحصیل علم و یا کسب مکارم اخلاقی نیازمند مرور زمان است و به آسانی و با سرعت نتیجه بخش نیست. [45]
49ـ جود در زندگی مردم مؤثر و به دنبالش دعای خیر مردم را به همراه دارد. [46]
50ـ سخاوت انسان را از دنیا دلکنده میکند و هر چه بیشتر انفاق کند بیشتر از دنیا جدا میشود.
51ـ انسان سخاوتمند از آنچه موجود است بخشش میکند. دستوری هم که برای میمانی ها وارد شده است همین است که میزبان هر چه را در منزل دارد برای میهمان بیاورد و برای آنچه که در منزلش موجود نیست خود را به زحمت نیاندازد. [47]
شخصی امیر المومنین علیه السلام را با اصرار زیاد به منزلش دعوت کرد. امام علیه السلام به او فرمودند: به شرطی دعوت تو را میپذیرم که از آنچه در خانه داری از من دریغ نکنی و نسبت به آنچه نداری خود را به زحمت نیاندازی!
52ـ انسان سخاوتمند انفاق را به اهلش میرساند و این بهترین نوع بخشش است. چه اینکه صاحب حق همسرش باشد، فرزندش باشد، همسایه اش باشد، ویا اقوامش باشند.[48]
53ـ تنگدستی و عسرت، انسان سخیّ را از سخاوت باز نمیدارد. [49]
54ـ انسان سخاوتمند تمام تلاش خود را بذل میکند( از هیچ تلاشی برای دیگران فروگذاری نمیکند). [50]
55ـ انسان سخیِ « اتباع الاحسان بالاحسان » میکند که میتوان برای آن دو معنا ذکر کرد؛ یکی اینکه پی در پی احسان میکند و بعد از هرنوبت احسان دو مرتبه احسان میکند.
معنای دوم روایت این است که هرگاه کسی به او احسان میکند او نیز در مقابل، احسان او را فورا با احسان پاسخ میدهد و به قول معروف نمیگذارد عرقش بخشکد. [51]
56ـ سخاوتمند ترین مردم، به کسی عطا میکند که هیچ امیدی به او ندارد مانند اینکه اهل بیت علیهم السلام برای سفر حج وارد کاروان های غریبه میشدند و چون کسی آنها را نمیشناخت تا میتوانستند به زائران خدمت میکردند. [52]
به عنوان نمونه گاهی وارد شهری میشود که هیچ کس او را نمیشناسد و در آنجا به مردم انفاق میکند. و یا به بیمارستان میرود و به بیماران کمک میکند در حالی که اصلا او را نمیشناسند و چه بسا به بیماری کمک میکند که در حالت بیهوشی و اغماء به سر میبرد. در اینگونه موارد چون کسی او را نمیشناسد هیچ امید چشم داشتی هم به کمک شونده ندارد.
56ـ بهترین احسان ها، احسان غیابی است که انسان پشت سر دیگران و به طور ناشناس به آنها کمک کند. مانند اینکه در نبود دیگران به آنها دعا میکند وچه بسا به کسانی دعا میکند که اصلا آنها را نمیشناسد مثلا از جلوی بیمارستان عبور میکند و برای شفای همهی بیمارن حمد شفا میخواند. گاهی طوری برای بیماران دعا میکندکه گویا بیماری آنان بیماری خودِ او است و خدای متعال هم دعایش را مستجاب میکند. از موارد دیگر احسانِ بدون چشم داشت، احسان به امواتی است که دستشان از دنیا کوتاه است و انسان هیچ امیدی به تشکر کردن آنها ندارد. انسان سخاوتمند در هنگام دعا و انس با پروردگار دیگران را هم سهیم میکند.
مرحوم آیت الله صافی رحمه الله داستانی را در جلسهی درسشان نقل میفرمودند که شخصی از دنیا رفته بود و کسی در عالم خواب از او پرسیده بود آیا خیراتی که برایت میفرستیم به تو میرسد یا خیر؟
آن شخص هم در پاسخ گفته بود "خیرات شما به دست ما میرسد اما چون نمیتوانم چگونگی آن را توضیح دهم مثالی میزنم. کسی را فرض کنید که در حمام پر از بخار ایستاده
و بخار زیاد موجب تنگی نفسش شده است. اما روزنهی کوچکی از بیرون نمایان میشود و هوای تازه وارد حمام میشود و اونفس عمیقی میکشد. خیرات شما هم این گونه به ما میرسد.
در ایام گذشته سه نفر رفیق، با یکدیگر همپیمان شدند که هرگاه یکی از آنها از دنیا رفت دو نفر دیگر روزانه 51 رکعت ( 17 رکعت نماز واجب و34 رکعت نماز نافله ) نماز برایش بخوانند. نفر سومی که بعد مرگ دو نفر دیگر هنوز در قید حیات بود به خاطر عهدی که بسته بود تا آخر عمرش روزانه 153 رکعت نماز ( 51 رکعت برای خودش، و برای هرکدام از آن دو دوستش 51 رکعت که مجموعا 153 رکعت میشود) برای دوستانش میخواند و این گونه برای آن دو خیرات میفرستاد.
57ـ انسان سخاوتمند در دنیا مورد آسایش مردم و در آخرت هم سعادتمند است. در روایت آمده است اَلجَنهُ دارُ الاَسخِیا یعنی بهشت خانهی سخاوتمندان است و بخیل در آنجا جایی ندارد.[53]
58ـ از دیگر آثار مهم سخاوت، دستگیری خدا هنگام لغزش است که نمیگذارد بندهی سخاوتمندش دچار لغزش شود.[54]
59ـ انسان کریم آبروی خود را با مال حفظ میکند ولی انسان پست به وسیلهی آبرو از اموالش نگهداری میکند و چه بسا ممکن است خود را در بین مردم بدنام کند تا مالش را به کسی ندهد.[55] .
60ـ از نکات دیگر، بخشش بعد از منع است که بسیار زیبا تر از منع بعد از بخشش است. به عبارت واضح تر گاهی انسان انفاق های قبلی خود را قطع میکند و از ادامهی پرداخت آن صرف نظر میکند.
و گاهی بذل و بخششی را آغاز میکند که سابقهی قبلی نداشته است یعنی در گذشته بخل میورزیده و الان انفاق را آغاز میکند که این عمل بسیار زیبایی است.[56]
61ـ انسانی که بذل و بخشش نمیکند اما مورد ستایش مردم است روزی برایش پیش خواهد آمد که انفاق میکند اما مورد ملامت و نیش مردم قرار میگیرد.یعنی به خاطر اینکه در زمان وسعت بذل و بخشش نمیکرده است خداوند او را تنبیه کرده و در موقعیتی قرار میگیرد که هم اموالش را به دیگران بذل میکند و هم مورد ملامت آنها قرار میگیرد.[57]
62ـ در روایت دیگری میفرماید کسی که در حال نشسته نمیبخشد، در حال ایستاده به چیزی داده نمیشود. ظاهرا نشستن و ایستادن در این جملات کنایه است از هنگام دارایی و تنگدستی، به این بیان که انسان دارایی که در وضعیت خوب مالی به سر میبرد مانند انسان نشسته در آرامش خاطر روزگار را سپری میکند و انسانی که نیازمند و محتاج شده است مانند کسی که ایستاده، و برای دستیابی به مال تلاش میکند. بنا بر این امام علیه السلام میفرمایند در حالت گشاده دستی انفاق کنید تا هنگام تنگدستی مورد بی مهری مردم قرار نگیرد.[58]
63ـ کسی که مالش را به ستایشگر خود نمیدهد، در عاقبت وارثانی مالش را تصرف میکنند که او را ستایش نمیکنند. [59]
64ـ کسی که سخا و حیا ندارد مرگ برای او از حیات بهتر است.[60]
65ـ به کسی که کریم بودن را در طبع او نمییابید هیچ گاه امیدوار نباشید و انتظار اینکه خیری از او به شما برسد را نداشته باشید.[61]
تا اینجا به بنای آثار سخاوت پرداختیم و نکاتی را در این موضوح مطرح نمودیم.
در ادامهی بحث به مناسبت ماه رمضان و همچنین موضوع سخاوت، داستانی را از امیر المومنین علیه السلام نقل مینماییم تا دلهایمان به اهل بیت علیهم السلام نزدیک شده و بدانیم مولایمان امیر المومنین علیه السلام در زندگی چگونه سخاوتمندانه با دیگران برخورد میکرده اند.
امیر المومنین علیه السلام داخل مکه شدند و دیدند یک شخص اعرابی پردهی کعبه را در آغوش گرفته و و خدا را صدا می زند و این عبارات را زمزمه میکند:« یَا صَاحِبَ الْبَیْتِ الْبَیْتُ بَیْتُکَ وَ الضَّیْفُ ضَیْفُکَ وَ لِکُلِّ ضَیْفٍ مِنْ ضَیْفِهِ قِرًى فَاجْعَلْ قِرَایَ مِنْکَ اللَّیْلَةَ الْمَغْفِرَةَ » ای صاحب بیت! خانه خانهی توست، میهمان هم میهمان توست. هر میهمانی یک پذیرایی گردن صاحبخانه دارد. پذیرایی مرا در این شب مغفرت قرار ده! امیر المومنین علیه السلام به یارانشان فرمودند: آیا کلام این اعرابی را نشینیدید؟ اصحاب در پاسخ گفتند: چرا شنیدیم. سپس امام علیه السلام فرمودند: خداوند خیلی کریم تر از این است که میهمانش را رد بکند.
شب دیگر امیر المومنین علیه السلام دوباره به مسجد آمدند و دوباره همان شخص را در همان جا دیدند که درخواست دیگری مینمود و میگفت:« یَا عَزِیزاً فِی عِزِّکَ فَلَا أَعَزَّ مِنْکَ فِی عِزِّکَ أَعِزَّنِی بِعِزِّ عِزِّکَ فِی عِزٍّ لَا یَعْلَمُ أَحَدٌ کَیْفَ هُوَ أَتَوَجَّهُ إِلَیْکَ وَ أَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَیْکَ أَعْطِنِی مَا لَا یُعْطِینِی أَحَدٌ غَیْرُکَ وَ اصْرِفْ عَنِّی مَا لَا یَصْرِفُهُ أَحَدٌ غَیْرُکَ ».
ای عزیزی که عزی تو در عزت توست، و هیچ عزیز تر از تو وجود ندارد، خدایا مرا به عزت عزّ خودت عزیزم کن! مانند عزتی که هیچ کس نداند آن عزت را ، مگر خودت! (که چطور مرا عزیز کرده ای).
خدایا من به تو رو آورده ام و به حق این خاندان بر تو قسمت میدهم که به من چیزی را عطا کنی که غیر از تو هیچکس عطا نمیکند! و از می چیزی را دور کن که هیچکس چز تو نمیتواند آن را دور کند( منظور از این دو جمله بهشت و جهنم است یعنی بهشت را به من عطا فرما و جهنم را از من دور نما) .
امام علیه السلام به اصحاب خود فرمودند: به خدا قسم جملاتی را که این اعرابی گفت و خدا را قسم دادد، اسم اعظم خدا است. او بهشت را از خدا خواست که خدا به او داد و از جهنم دوری جست که خدا هم او را دور کرد.
امیر المومنین علیه السلام در شب سوم به مسجد آمدند و دیدند همان شخص مجددا کنار خانهی خدا ایستاده و خواستهی دیگری را مسئلت میکند و میگوید:«یَا مَنْ لَا یَحْوِیهِ مَکَانٌ وَ لَا یَخْلُو مِنْهُ مَکَانٌ بِلَا کَیْفِیَّةٍ کَانَ ارْزُقِ الْأَعْرَابِیَّ أَرْبَعَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ».
ای خدایی که هیچ مکانی در بر گیرندهی تو نیست، و هیچ مکانی هم خالی از تو نیست. کیفیت هم در وجود تو راه ندارد. به این اعرابی چهار هزار درهم عطا نما!
امام علیه السلام که جملات او را میشنیدند مرد اعرابی را صدا زده و فرمودند : شب اول از خداوند پذیرایی خواستی که خداوند به تو عطا کرد. در شب دوم ورود در بهشت و دوری از جهنم را تقاضا کردی که آن را هم به تو عطا نمود.
چطور شد که امشب چهار هزار درهم از خدای متعال میخواهی؟!
اعربی پرسید: شما که هستید؟ امام علیه السلام درپاسخ فرمودند: من امیر المومنینم. وقتی آن مرد اعرابی امام علیه السلام را شناخت گفت: به خدا قسم شما تمام آرزوی من هستید و حاجتم را فقط نزد نزد شما میآورم.
امام فرمودند: حاجتت را سؤال کن! اعرابی گفت اینکه چهار هزار درهم میخواستم، هزار درهم برای مهریهی همسرم نیاز داشتم. هزار درهم به دیگران بدهکارم. با هزار درهم میخواستم خانه ای خریداری کنم. و با هزار درهمِ آن هم زندگی کنم.
امام علیه السلام فرمودند:کلام تو منصفانه است ( یعنی زیاده خواهی نکردی) هرگاه کارت در مکه تمام شد و به مدینه آمدی به سراغ من بیا تا حاجت تو را روا کنم».
امام علیه السلام به مدینه بازگشتند. مرد اعرابی یک هفته را در مکه ماند و بعد از آن به مدینه رفت.
وارد شهر شد و همینطور که در حال حرکت بود از مردم سؤال میکرد که چه کسی مرا به خانهی امیر المومنین علیه السلام راهنمایی میکند. در همین حال بود که امام حسین علیه السلام که در حال عبور بودند دیدند یک مرد اعرابی سراغ منزل پدرشان را میگیرد. به او گفتند: من تو را راهنمایی میکنم.
اعرابی سؤال کرد شما چه کسی هستید؟ امام علیه السلام پاسخ دادند من حسین بن علی هستم. پرسید: پدرت کیست؟ فرمودند علی ابن ابیطالب علیه السلام پرسید مادرت کیست؟ فرمودند: فاطمهی زهرا سلام الله علیها سیده نساء العالمین. پرسید جدت کیست؟ فرمودند : رسول الله و خاتم الانبیا. پرسید جده ات کیست؟ فرمودند: حضرت خدیجه. پرسید برادرت کیست؟ فرمودند: ابو محمد حسن بن علی.
اعرابی بعد از این پرسشها گفت: شما ( با این نَسَبی که دارید) تمام دنیا را گرفته اید.
بالاخره به خانهی امیر المومنین علیه السلام رسیدند. اعرابی گفت: به پدرت بگو آن مرد اعرابی که چهار هزار درهم او را ضمانت کردی، درب منزل ایستاده است.
امام حسین علیه السلام داخل منزل شده و ماجرا را به پدرشان فرمودند. امام علیه السلام به حضرت زهرا سلام الله علیها رو کردند و فرمودند: آیا در منزل چیزی دارید که این مرد اعرابی را سیر کنیم؟ حضرت پاسخ دادند: خدا میداند که چیزی نداریم.
امام علیه السلام از منزل بیرون آمدن و فرمودند: به سلمان بگویید بیاید.
امام علیه السلام به سلمان فرمودند: باغی را که پیامبر درختان آن را کاشتند و در اختیار ما گذاشتند بفروش .
سلمان باغ را به دوازده هزار درهم فروخت و آنرا نزد امام علیه السلام آورد. امیرالمومنین علیه السلام چهار هزار درهم از آن را به اعرابی دادند و چهل درهم دیگر نیز به خاطر اینکه نتوانستند از او پذیرایی کنند به او بخشیدند.
خبر به مردم مدینه و فقرای شهر رسید به طرف منزل امیر المومنین علیه السلام هجوم آوردند.
امام علیه السلام نیز مشت مشت از پول ها بر میداشتند و به فقرا میدادند تا اینکه حتی یک درهم نیز باقی نماند.
سپس به خانهی فاطمه سلام الله علیها بازگشتند. همسرشان از امام علیه السلام سؤال کردند که یا علی! آیا باغی را که پدرم به ما داده بود فروختید؟ فرمودند: آری باغ را فروختم و تمام پول آن را در اختیار فقرا گذاشتم. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: من فرزندانم گرسنه ایم و شکی ندارم که شما هم مانند ما گرسنه اید و در همین حالت، کنار لباس امیر المومنین علیه السلام را گرفتند. امام علیه السلام فرمودند: فاطمه مرا رها کن! حضرت فاطمه سلام الله علیها پاسخ دادند: شما را رها نمیکنم مگر اینکه پدرم بین ما قضاوت کند.
در همین حال بود که جبرئیل علیه السلام بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد و فرمود: یَا مُحَمَّدُ السَّلَامُ یُقْرِئُکَ السَّلَامَ وَ یَقُولُ أَقْرِئْ عَلِیّاً مِنِّی السَّلَامَ وَ قُلْ لِفَاطِمَةَ لَیْسَ لَکِ أَنْ تَضْرِبِی عَلَى یَدَیْهِ
یعنی ای محمد! خدا به شما سلام میرساند و میفرماید: به علی سلام مرا برسانید و به فاطمه بگویید شما چنین حقی را ندارید که دست علی را بگیرید(سلام الله و صلواته علیهم اجمعین).
پیامبر به منزل امیر المومنین علیه السلام آمدند و دیدند امیر المومنین علیه السلام ایستاده و حضرت فاطمه سلام الله علیها السلام دست همسرشان را گرفته اند و میگویند چرا تمام پول باغ را رد کردید و درهمی از آنرا برای ما نگذاشتید.
پیامبر صلی الله علیه و آله داستان نزول جبرئیل علیه السلام را نقل کردند و به دخترشان فرمودند: خدای متعال میفرماید که شما چنین حقی ندارید. حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند: من استغفار میکنم و دیگر چنین عملی را تکرار نمیکنم.
سپس پیامبر صلی الله علیه و آله از منزل فرزندشان خارج شدند و امیر المومنین علیه السلام نیز برای انجام کاری بیرون رفتند.
چیزی طول نکشید که پیامبر صلی الله علیه و آله به خانهی امیرالمومنین علیه السلام برگشتند و هفت درهم به دخترشان دادند و فرمودند این هفت درهم را به علی علیه السلام بده و بگو اگر میخواهند چیزی برای منزل تهیه کنند با این درهم ها بخرند و از خانه خارج شدند.
بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله ، امام علیه السلام به خانه بازگشتند و فرمودند: بوی پیامبر صلی الله علیه و آله را استشمام میکنم. همسرشان هفت درهم را به امام دادند و پیغام پیامبر صلی الله علیه و آله را هم به امیر المومنین علیه السلام دادند. امام علیه السلام به فرزندشان حسن فرمودند: برخیز و همراه من بیا!
وقتی برای خرید طعام وارد بازار شدند مردی را دیدند که ایستاده است و میگوید چه کسی به مقداری پول قرض میدهد؟ امام علیه السلام به فرزندشان فرمودند: به او قرض بدهیم؟
امام حسن علیه السلام پاسخ دادند: بله به خدا باید به او قرض بدهیم.
امام علیه السلام هم تمام هفت درهم را به سائل دادند. امام حسن علیه السلام ( که ظاهرا انتظار نداشتند پدرشان تمام پول را پرداخت کنند) پرسید: پدرجان همه را دادید؟! امام در پاسخ فرمودند: بله همه را دادم. خدایی که مقدار کم را عطا میکند مقدار زیاد را هم بدهد، این هفت درهم چیزی نبود.
هفت درهمی که پیامبر صلی الله علیه و آله به آنها دادند هم از دستشان رفت و دیگر چیزی نداشتند. (دقت کنید اینها نکاتی است که بعد از داخل در آن چیزهایی میفهمیم. امیر المؤمنین علیه السلام درب خانهی انسان دیگری رفتند که از او پولی قرض کنند و با قرض، طعامی برای منزل تهیه کنند. در مسیر راه با یک عرب دیگری برخورد کردند که یک شتر داشت. گفت: یا علی! این شتر را از من بخرید. حضرت در پاسخ فرمودند: من هیچ پولی ندارم که برای این شتر پرداخت کنم. مرد اعرابی گفت: به شما مهلت میدهم تا زمانی که پول آن را به دست آورید.
حضرت فرمودند: چقدر میفروشی؟ گفت: صد درهم. حضرت شتر را گرفته و به دست امام حسن علیه السلام دادند و گفتند حرکت کن تا برویم. در مسیر به عرب دومی برخورد کردند که قیافه اش شبیه همان عرب اولی بود ولی لباسهایش فرق میکرد. مرد اعرابی گفت: یا علی این شتر را به من میفروشید؟ حضرت فرمودند: شتر را برای چه میخواهی؟ گفت: میخواهم در اولین جنگی که پسر عموی شما پیامبر خدا خواهد رفت شرکت کنم و در رکابشان جهاد نمایم.
حضرت علی علیه السلام زمانی که این مطلب را شنیدند فرمودن: اگر برای این کار شتر را میخواهی، این شتر را مجانی در اختیار تو میگذارم. اعراب گفت: من پول این شتر را دارم. اجازه بدهید پولش را بدهم. امام علیه السلام دو مرتبه فرمودند: من این شتر را مجانی به تو میدهم. ولی اعربی نپذیرفت و گفت من پولش را پرداخت میکنم و به حضرت عرض کرد شما این شتر را به چند درهم خریدهاید؟ حضرت فرمودند : صد درهم خریده ام. اعرابی هم آن شتر را به صد و هفتاد درهم از امام علیه السلام خرید.
حضرت به امام حسن علیه السلام فرمودند شتر را به او بدهید و صد و هفتاد درهم را بگیرید تا برویم تا صد درهم فروشندهی اول را بدهیم
دقت کنید همان هفت درهمی که امام علیه السلام قرض دادند هفتاد برابر شد.[62]
امیرالمؤمنین به راه افتادند تا صدر درهم را به آن فروشندهی اولی بدهند و هفتاد درهم آن را هم برای خرید طعام مصرف نمایند. برای همین به دنبال آن عرب اولی به همان مکان خرید شتر رفتند ولی او را ندیدند اما به جای او پیامبر خدا صلی الله علیه و آله را دیدند که آنجا نشسته اند و به شدت میخندند.( امیر المؤمنین علیه السلام میفرمایند نه قبل از آن زمان و نه بعد از آن، هیچگاه پیامبر صلی الله علیه و آله در آن مکان نمینشستند چون وسط شاه راه نشسته بودند ) امیرالمؤمنین علیه السلام تعجب کردند و فرمودند: خداوند شما را همیشه شاداب قرار دهد و شفاعت شما در روز قیامت را به شما بشارت دهد. و علت خندیدن پیامبر صلی الله علیه و آله را جویا شدند.( گویا دندان های پیامبر در خندیدن نمایان شده بود و همین امر امیر المومنین علیه السلام را متعجب کرده بود ) پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: شما به دنبال آن فروشنده میگردید؟ امام علیه السلامفرمودند: بله.
فرمودند: آن فروشنده جناب جبرئیل بود که آن شتر را به شما فروخت. اعرابی دومی که آمد و آن شتر را از شما خرید نیز جناب جبرئیل بود و شتر هم از شترهای بهشتی بود که به بهشت بازگشت، این درهم ها هم همه از جانب پروردگار بود.
سپس فرمودند : همه را در راه پروردگار انفاق کنید و از بی چیزی و نداری نمیخواهد بترسید!
یکی از حکمت هایی که میتوان برای این گونه داستان ها بیان نمود این است که فضائل امام امیر المومنین علیه السلام به ما برسد و اگر این گونه اتفاقات نمیافتاد ما به این کمالات دست نمییافتیم. بنا بر این اگر این داستان هیچ تأثیری در سیر اطلاع ما انسان ها از کمالات آنها نداشت اصلا اتفاق نمیافتد.
آنچه در کنار این داستان باید مورد توجه قرار گیرد، روحیهی انفاق و سخاوتی است که در شخصیت حضرت فاطمه سلام الله علیها وجود دارد سخاوتی که موجب شد در شب عروسی ، بهترین لباس خود را به سائل بدهند و در طول زندگی نیز بارها و بارها روحیهی ایثار و فداکاری را از خود به عرصهی ظهور بگذارند. روحیه ای که موجب شد حتی در دعا کردن نیز همیشه اول دیگران را مقدم بیاندازند که وقتی فرزندشان سؤال میکند که چرا همان طور که برای دیگران دعا میکنید برای خود دعا نمیکنید؟ در پاسخ میفرمایند:« اَلجار ثُمَ الدار » اول همسایه بعد خانه.
بنا براین یقینا ملکات اخلاقی و صفاتهی حمیدهی سرور زنان عالم بعد از عروسی تغییر نکرده و اینگونه وقایع برای علم پیروانشان به کمالات آنها بوده که بتوانند در این گونه اتفاقات مولای خود امیرالمومنین علیه السلام را بهتر بشناسند و روز به روز بر محبت خود نسبت به این خاندان بیافزایند. بنا بر این حضرت فاطمه سلام الله علیها نه تنها نسبت به این عمل همسرشان واقعا گلایه نداشته اند بلکه نسبت به چنین انفاق ها و ایثار هایی شدیدا علاقه مند بوده اند.
این هم روایتی که علامه مجلسیرحمه الله نقل کرده اند و امروز از سفرهی لطف ایشان استفاده کردیم و همهی بزرگانی که واسطهی رساندن معارف دین به ما شدند.
السلام علیکم و رحمه الله و برکاته
2.قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام:« السَّخَاءُ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْإِیمَان» بحارالأنوار/ج68 /ص355 / باب 87
7. قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام: السَّخَاءُ مِنْ أَخْلَاقِ الْأَنْبِیَاءِ وَ هُوَ عِمَادُ الْإِیمَانِ وَ لَا یَکُونُ مُؤْمِناً إِلَّا سَخِیٌّ وَ لَا یَکُونُ سَخِیّاً إِلَّا ذُو یَقِینٍ وَ هِمَّةٍ عَالِیَةٍ لِأَنَّ السَّخَاءَ شُعَاعُ نُورِ الْیَقِینِ وَ مَنْ عَرَفَ مَا قَصَدَ هَانَ عَلَیْهِ مَا بَذَلَ »مستدرکالوسائل/ج7 /ص17 /ح7521
1. (همان) از موارد استفادهی این حدیث تعبیر خواب است که گاهی کسانی در عالم خواب با چهره های بسیار زیبایی دیده میشوند که تعبیر آن همین سخاوتمندی در عالم بیداری است.
2. عَنِ الصَّادِقِ علیه السلام:« أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى رَضِیَ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِیناً فَأَحْسِنُوا صُحْبَتَهُ بِالسَّخَاءِ وَ حُسْنِ الْخُلُقِ » بحارالأنوار/ج68 /ص350
3. قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام:« خِیَارُکُمْ سُمَحَاؤُکُمْ وَ شِرَارُکُمْ بُخَلَاؤُکُم » بحارالأنوار/ج68 /ص350
4. الف. قال علی علیه السلام :« سَادَةُ الناسِ فِی الدُنیا الأَسخِیاء وَ فِی الآخِرَةِ الأَتقِیاء » غررالحکم/ص379 /ح8557
ب. قال علی علیه السلام:« أَحسَنُ الناسِ عیشاً مَن عَاشَ الناسُ فِی فَضلِه » غررالحکم/ص 376 /ح8456-
5. قال علی علیه السلام:« أَفضَلُ السَخاءِ أَن تَکوِنِ بِمالِکَ مُتُبِرِعاً وَ عَن مَالِ غَیرِکَ مُتُوَرِعاً » غررالحکم/ص376 /ح8459
1. قالَ النَّبِیُّ صلی الله علیه و آله:« وَ مَا جُبِلَ وَلِیُّ اللَّهِ إِلَّا عَلَى السَّخَاءِ »بحارالأنوار/ج68 /ص355
4. قال علی علیه السلام:« مَا أَحسَنَ بِالإنسانِ أَن یَقنَعَ بِالقَلیلِ وَ یَجوُدُ بِالجَزیلِ »غررالحکم/ص391 /ح 9001
3. قال علی علیه السلام:« مَسَرَّةُ الکِرامِ فِی بَذلِ العَطاءِ وَ مَسَرَةُ اللِئامِ فِی سوء الجَزاءِ» غررالحکم/ص377 /ح8502
5. قال علی علیه السلام:« اَلسَخاءُ یَزرَعُ المَحَبَة» و« اَلسَخاءُ یَثمِر الصَفاء » و« اَلسَخاءُ یَکسِبُ المَحَبَة وَ یزَینُ الأَخلاقِ » غرر الحکم/ص378 /ح8521وح 8522و ح -8523
1. قال علی علیه السلام:« اَلسَخاءُ یَمحَصُ الذُنوبَ وَ یَجلِبُ محَبَةَ القلوبِ » غررالحکم/ص378 /ح8524
2. قال علی علیه السلام:« کَثرَةُ السَخاءِ تَکثُر الأولیاءِ وَ تَستَصلِحُ [یستنصح]الأعداء » غررالحکم/ص378 /ح8530-
5. قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع یَقُولُ السَّخِیُّ قَرِیبٌ مِنَ اللَّهِ قَرِیبٌ مِنَ الْجَنَّةِ قَرِیبٌ مِنَ النَّاسِ وَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ السَّخَاءُ شَجَرَةٌ فِی الْجَنَّةِ مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ الکافی/ج4 /ص40
6. قال علی علیه السلام:« إِنَّکُم إِلى إنفاقِ ما اکتَسَبتُم أََحوَجُ مِنکُم إِلى اکتِسابِ ما تَجمَعونَ »غررالحکم/ص379 /ح8572
2. عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:« شَابٌّ سَخِیٌّ مُرَهَّقٌ فِی الذُّنُوبِ أَحَبُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ شَیْخٍ عَابِدٍ بَخِیلٍ »الکافی/ص4 /ح41
3. وَ قَالَ الصَّادِقُ ع جَاهِلٌ سَخِیٌّ أَفْضَلُ مِنْ نَاسِکٍ بَخِیلٍ بحارالأنوار/ص68 /ح357 / باب 87
4. عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام قَالَ :« السَّخِیُّ یَأْکُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِیَأْکُلَ النَّاسُ مِنْ طَعَامِهِ وَ الْبَخِیلُ لَا یَأْکُلُ مِنْ طَعَامِ النَّاسِ لِئَلَّا یَأْکُلُوا مِنْ طَعَامِهِ» وسائلالشیعة/ج21 /ص546 /ح22
5. قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله:« طَعَامُ السَّخِیِّ دَوَاءٌ وَ طَعَامُ الشَّحِیحِ دَاءٌ » بحارالأنوار/ج68 /ص357 باب 87
2. وَ قَالَ علیه السلام« جُودُ الرَّجُلِ یُحَبِّبُهُ إِلَى أَضْدَادِهِ وَ بُخْلُهُ یُبَغِّضُهُ إِلَى أَوْلَادِهِ » مستدرکالوسائل/ج 15 /ص261 /باب 1
3. قال علی علیه السلام:« أفضَل الجودِ بَذل الموجود » غررالحکم/ص381 /ح8642
بعضی از افراد برای برپایی میهمانی، همسر و خانوادهی خود را به زحمت میاندازند که از نظر اخلاقی کار صحیحی نیست مگر اینکه همسر انسان خودش به این کار رغبت داشته باشد.
6. قال علی علیه السلام:« أَحسنُ الصِدقِ الوَفاءِ بِالعهد وَ أَفضلَ الجود بذل الجهد » غررالحکم/ص252 /ح 5275
2. قَالَ الْحُسَیْنُ علیه السلام إِنَّ أَجْوَدَ النَّاسِ مَنْ أَعْطَى مَنْ لَا یَرْجُوهُ الحدیث بحارالأنوار/ج71 /ص400
2. قال علی علیه السلام:« وَ رُوِیَ أَنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى یَأْخُذُ بِنَاصِیَةِ السَّخِیِّ إِذَا أُعْثِرَ بحارالأنوار/ج68 /ص355
3. قال علی علیه السلام:« اَلکَریم مَن صانَ عرضه بماله و اللئیم من صان ماله بعرضه»غررالحکم/ص375 /ح 8449
5. قال علی علیه السلام:« مَن لمَ یَکُن لَه سخاء و لا حیاء [حباء] فالموت خیرٌ لَه مِن الحیاةِ » غررالحکم /ص380/ح 8619
1. خدا رحمت کند آقای بهلول را؛ گفتند زمانی ایشان نذر کرده بودند پیاده از مدینه به مکه بروند. در مسیر جاده بچه عربی را دیده بودند که پوست خربزه و پوست هندوانه هایی که از داخل اتومبیل های به کنار جاده انداخته بودند بر میداشت و میرفت . زن عربی را هم دیده بودند که آمد و این پوستهها را برداشت و برد. فهمیده بودندکه اوخیلی فقیر است. به دنبال او رفته و دیده بودند دریک خیمه ای عقب تر از جاده پوسته ها را شست و به بچه هایش داد، بچه هایی که از شدت گرسنگی مینالیدند. آقای بهلول بسیار متأثر شده بودند. تمام پولی که در جیبشان بود صد و پنجاه ریال صعودی بود که تمام آنرا به این زن عرب دادند و خودشان دیگر هیچ پولی نداشتند.
پیاده به طرف مکه به راه افتادند. یکی از ماشینهایی که به طرف مکه در راهع بوده است ایشان را میشناسد و میایستد تا سوارشان کند. ایشان میگوید من نذر کرده ام پیاده بروم. میگویند: این حاجی ها چند مسئله دارند اجازه دهید مسائل حجشان را از شما بپرسند. ایشان هم اجازه میدهند و حجاج شروع به سؤال کردن میکنندو بعضی از آنها در ضمن سؤال کردن پولی در دست ایشان میگذاشتند. وقتی ماشین حرکت کرد آقای بهلول دیدند آن حاجی ها هزار و پانصد ریال صعودی به ایشان داده اند که دقیقا ده برابر پولی بود که به آن زن داده بودند،