اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

    بسم الله الرحمن الرحیم

    اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین

    پرسش و پاسخ

     سؤال اول،تفاوت تنگ نظری با بخل

    آیا بخل با تنگ نظری تفاوت دارد؟

    پاسخ

    بله.صفت بخل با تنگ نظری تفاوت دارد. اگر چه در بعضی از موارد با یکدیگر تقارن دارند. انسان تنگ نظر نمی­تواند نعمت­های دیگران را ببیند. اما بخیل کسی است که نعمت دارد اما مایل نیست دیگران از نعمتش استفاده کنند. بنابراین این­دو به هم ارتباطی ندارند و ممکن است شخصی بخیل باشد اما تنگ نظر نباشد و دیدش نسبت به نعمت­های دیگران وسیع باشد.

    سؤال دوم،عجب در مورد مخلوقات

    آیا ممکن است انسان نسبت به دیگران عجب داشته باشد یعنی خداوند را دخیل در اموراتش برداند اما خود را از مردم مستقل بداند؟

    پاسخ

    خیر. زیرا ممکن است واقعا انسان نعمتی را بدون دخالت و کمک مردم به دست آورده باشد. این حالت عجب نیست. اگر کسی در کمالاتی که دارد خود را مستقل دانسته و خداوند را دخیل نداند به عجب دچار گشته است.

     

     

     سؤال سوم، مخالفت با هیبت

    اگر به واسطه­ی قرائنی متوجه شویم که خدای متعال از ما هیبتی در دیگران قرار داده است، آیا اجازه داریم که مرتکب کارهای لغو و بیهوده شویم یا اینکه باید ارتباطمان را کم یا قطع نماییم؟

    پاسخ

    اگر به زندگی انسان­های کامل، اهل بیت علیهم السلام دقت نماییم در خواهیم یافت که با اینکه در اوج هیبت بودند اما هیچگاه کار لغو و بیهوده انجام نمی­دادند و اگر شنیدید که کسی برای شکستن هیبت خود در چشم مردم کار لغو انجام می­داده است اشتباه می­نموده است.

    صفت هیبت در وجود انسان از صفات خوب و پسندیده است و چه دلیلی دارد که کسی بخواهد هیبت خود را از بین ببرد؟ انسان می­تواند از هیبت خویش استفاده­ی مطلوب را داشته باشد و از وجاهت و نفوذ کلمه­ای که در اثر هیبت پیدا می­کند به دیگران خدمت کند. و مردم را نیز به انجام معروف و ترک منکر دعوت نماید. پس انسان حق ندارد به این بهانه کار لغو انجام دهد.

    مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله می­رمودند: کسب آبرو واجب نیست اما ریختن آبرو حرام است.

     

     

     

     

     سؤال چهارم، فایده­ی بیان علل مباشر

    با توجه به وجود علل عامه برای تمام رذایل اخلاقی، فایده­ی بیان علل مباشر چیست؟

    پاسخ

    دانستن علل عامه هیچ تأثیری در درمان انسان ندارد. دانستن این علل مانند این است که پزشکی بخواهد بیمارش را با دانستن عواملی معالجه نماید که آن عوامل در صد نوع بیماری تأثیر گذار باشد. اما اگر  علت مباشر را فهمید به بمباران آن پرداخته و به راحتی بیمار را معالجه می­کند.

    ادامه­ی معالجه­ی عملی

    در جلسه­ی گذشته به بیان راهکار ­های عملی برای معالجه­ی تکبر پرداختیم و به چند مورد اشاره نمودیم که در این جلسه به ادامه­ی آن می­پردازیم.

    ـ طمع نداشتن به اموال دیگر

    از دیگر راه­کارهای درمان تکبر، بریدن طمع از اموال مردم است. خدای متعال نیز به پیامبر خود خطاب فرمود که چشمانت را به نعمت­های دیگران ندوز، که آنها شکوفه­های زندگانی دنیا است. و این زینت­ها در مقابل ارزش­های معنوی ناچیز است.[1]

    ـ کار و تلاش جدی

    انسان متکبر می­تواند با کار و تلاش جدی تکبر را از خود دور نماید. یعنی در حد معقول و به دور از زیاده روی به کار و تلاش بپردازد.

    کار وتلاش امام باقر علیه السلام

    امام باقر  علیه السلام  در هوای گرم تابستان به شدت عرق می­ریختند و زمین را شخم می­زدند. یکی از اعراب که صحنه را تماشا می­کرد با خود گفت: "عجب! امام  علیه السلام  در این هوای گرم  به کار دنیا مشغول اند وقصد نمود امام را نصیحت نماید. به محضر امام رسید و گفت: اگر در این حالت از دنیا بروید چه حالی خواهید داشت؟ ( یعنی در بد حالتی از دنیا رفته­اید.) حضرت فرمودند: در بهترین حالت خواهم بود. بهترین حالت این است که انسان زحمت بکشد تا دست خویش را جلوی همنوعان خود دراز نکند.

    بنابراین اگر کاسبی در هنگام کسب خویش نیت الهی داشته باشد و به خاطر انجام وظیفه و تأمین نفقه­ی همسر و فرزندانش به معامله پیردازد تا مبادا تأمین  نیازهای او به گردن مردم و جامعه بیفتد.

    اما افرادی که دید خدایی ندارند فقط در کسب وکار خود به دنبال سود مادی هستند.

    داستان مرحوم شیخ اسماعیل نمازی رضوان الله تعالی علیه

    مرحوم آقای نمازی[2] در تشرفی که در عربستان خدمت امام زمان  علیه السلام  پیدا کردند به ایشان گفته بودند:" ما نذر کرده بودیم که اگر از بیابان حجاز نجات پیدا کردیم به شکرانه­ی نجات از مرگ، تمام اموالمان را در راه خدا صدقه بدهیم.

    امام علیه السلام فرمودند نذر شما باطل است زیرا اگر آنچه را که همرا دارید صدقه بدهید دستان خالی می­شود و برای ادامه­ی راه مجبورید دست گدایی سراغ دیگران دراز نمایید. مقدار اموالتان را حساب کنید و هنگامی که به وطن خود رسیدید همان مقدار را صدقه بدهید.

    انسان باید در تقاضا کردن از دیگران مراقب آبروی خود باشد. چه بسا گاهی فرزندی از پدر خود درخواست مال نمی­کند زیرا می­داند که او بر سرش منت می­گذارد. اما از دوست خودش قرض می­گیرد چون می­داند با کمال میل به کمکش می­شتابد. پس در سؤال از دیگران باید عزت انسان زیر پا نرود و آبرویش حفظ شود.

    بنابراین انسان می­تواند با جدیت در کار خودش به برطرف کردن نیازهایش بپردازد و به خادم و نوکر نیاز نداشته باشد.

     

     

    ـ راه رفتن پشت سر دیگران

    از کار­هایی که تکبر را از بین می­برد راه رفتن پشت سر دیگران است. بخصوص پشت سر والدین و استاد که احترام آنها بر انسان واجب است. نه آنکه هر جلو رفتنی نشانه­ی تکبر باشد چرا که گاهی مصلحت در آن است که انسان مثلا برای رفع مشکلی جلوتر از آنها حرکت کند و لذا نباید در مورد دیگران قضاوت کنیم بلکه باید وجود خود را مورد ارزیابی قرار دهیم، ببینیم که آیا می­توانیم پشت سر دیگران راه برویم یا نه؟.و یا هنگام سوار شدن در ماشین آیا می­توانیم در صندلی عقب بنشینیم یا آن را کسر شأن خود      می­دانیم.

    ـ عبادتِ زیاد عامل رفع تکبر

    عبادت زیاد، تکبر را از انسان می­گیرد. در بین انواع مختلف عبادت، دعا کردن نقش بسزایی در رفع تکبر دارد؛ چرا که دعا یعنی گدایی کردن و انسان متکبر زیر بار آنکه نیازمند است و باید گدایی کند نمی­رود. اگر انسان دعا کند و در دعا کردن دستان خود را  آنچنان بالا بیاورد که زیر بغل­های او آشکار شود فقر و احتیاج خود را بهتر درک می­کند. قرآن کریم حضرت ابراهیم  علیه السلام  را ستایش می­کند و در مورد او می­فرماید:« إِنَّ إِبْراهیمَ لَأَوَّاهٌ حَلیمٌ»[3]  ابراهیم بسیار دعا می­کرده است. و این حالت را خداوند متعال بسیار دوست دارد.

     

    برخی از آداب دعا کردن

    آداب و حالاتی نیز برای دعا کردن بیان شده که رعایت آنها در رفع تکبر موثر است مثل:

           ـ گریه کردن،

    ـ الحاح و تکرار دعا (منظور از الحاح تکرار دعا است یعنی انسان از دعا کردن خسته نشود و حتی سالها یک دعا را تکرار کند نه آنکه بخواهد دعای خود را تحمیل کند یعنی اگر دعا مستجاب نشد تهدید کند تا استجابت دعای خود را به خداوند متعال تحمیل کند. خداوند متعال با تهدید­­های ما مصلحت خود را تغییر نمی­دهد لذا از خداوند متعال بخواهیم که اگر طبق مصلحت و حکمت است دعای ما را مستجاب کند.)   

           ـ از دیگر آداب دعا، بلند شدن بر روی کنده­ی زانو است. این حالت زیبایی است که در هنگام دعاکردن، روی کنده­ی زانوی خود بلند شویم. عرب از این حالت به « جثا » ( الف منقلب از واو ) تعبیرمی­کند. این حالتی که در برخی از دعا ها آمده است، حالت انسان ­هایی است که روز قیامت گرفتار می­شوند و   می­خواهند به درگاه خدا اصرار کنند اما می­بینند اگر بنشینند ممکن است محروم شود و اگر بخواهند بلند شده روی پایشان بایستند به ­خاطر اعمال بدشان خجالت می­کشد لذا روی کنده­ی زانو بلند می­شوند. اگر انسان درب خانه­ی الهی این­گونه بلند شود و با حالت گریه به یاد آن حالت خود در صحرای قیامت باشد تکبر را به خوبی می­تواند از خود دور کند.

           ـ سجده کردن نیز از دیگر مواردی است که تکبر را از انسان به خوبی دور می­کند. یعنی شخص بر روی خاک بیفتد و پیشانی و بینی خود را به خاک بمالد. در روایت آمده است که شیطان باد تکبر را در بینی می­دمد. و لذا دستور اکید داده و استحباب قوی وارد شده است که انسان غیر از پیشانی، بینی خود را هم به خاک بمالد.

     دعای مسجد زید

    دعای مسجد زید که در مفاتیح الجنان ( کنار اعمال مسجد سهله ) آمده است، از زیباترین دعاهاست که تمام مضامینش انسان را منقلب می­کند. در این دعای کوتاه، حالت بلند شدن بر روی کنده­­ی زانو(جثو)، سجده و بر خاک گذاشتن طرف راست و چپ وارد شده و از دعاهای زیبایی است که تأثیر فراوانی در انسان دارد و با بحث ما نیز مناسبت دارد. [4]

     

    ـ گذاشتن دست بر روی سر و سینه

    از دیگر کار­هایی که انسان متکبر از انجام آن اِبا دارد گذاشتن دست بر روی سر و سینه است.( البته گذاشتن دست بر روی سر همیشه نشانه­ی تواضع نیست اما گاهی علامت تواضع است) .

    زمانی که در محضر امام رضا  علیه السلام  نام مبارک حضرت مهدی  علیه السلام  را بردند، حضرت بلند شدند و دو دست مبارک خود را بر روی سر  مبارکشان گذاشتند و برای امام دوازدهم  علیه السلام  دعا کردند. از حضرت علت این کار را جویا شدند و ایشان در پاسخ فرمودند: زمانی که کسی نام امام زمانش را می­برد، حضرت به او توجه می­کنند و شایسته است آن لحظه که امام به او توجه می­کنند همانند عبد ذلیلی که در مقابل مولای جلیل خود می­ایستد، حالت تواضع به خود بگیرد. لذا اینکه در دعای فرج دست را بر سر می­گذارند یک نوع تواضع است که در روایت نیز وارد شده که حضرت دو دستشان را بر سر      می­گذاشتند.

    گذاشتن دست بر روی سر، کنایه از تواضع است. چرا که اگر سر من مستقلا بالا بیاید حالت تکبرانه دارد. لذا دست را روی سر می­گذارم به این معنی که از اینجا حق بالاتر رفتن ندارد و ایستادگی او در همین جا قطع می­شود.

     گذاشتن دست روی سر نشان دهنده­ی آنست که شخص در زیر چتر حضرت است و این دست، سایه­ی شماست بر روی سر من و من زیر سایه­ی شما هستم.   

    گذاشتن دست بر روی سینه در مقابل دیگران هم نشانه­ی تواضع است. (نه آنکه هر کس دست روی سینه نمی­گذارد متکبر است)

     ـ تلاوت آیات قیامت

    اگر انسان آیات قیامت را تلاوت کند و به فکر آینده­ی خود باشد و خوب گریه کند، تکبر از وجودش رخت می­بندد.

    در این زمینه پیشنهاد می­کنم که قسمت اول دعای مسجد کوفه که پیرامون سختی­های روز قیامت است را بر روی کاغذی بنویسید و همراه خود داشته باشید و در مواقعی که حوصله دارید بخوانید و خوب گریه کنید. و به ­این ترتیب تکبر به خوبی از انسان خارج خواهد شد. 

    ـ حضور در قبرستان

    از جمله عوامل موثر در از بین بردن تکبر حضور در قبرستان است. تفکر در زندگی کسانی که اکنون در قبرستان خوابیده­اند اما روزی زنده بوده­اند و دوران جوانی و عیاشی تکبر داشته­اند، برای از بین بردن تکبر موثر است. آنها نیز روزی مثل ما بوده­اند اما همه را گذاشته و به زیر خاک رفته­اند.

    چگونه انسانی که از خود هیچ ندارد تکبر می­ورزد و حال آنکه هم خلق شدنش و هم فنائش وابسته­ی به خداست. اگر خداوند متعال پس از خلق انسان، اختیاراتش را به او تفویض کرده بود شاید مقداری جای تکبر برای او بود یعنی اگر خداوند متعال انسان را در خلق کردن، حفظ خود، ادامه­ی زندگی و  سایر کمالات دیگر مستقل کرده بود و او نیازی به خدا نداشت شاید می­توانست اندکی تکبر بورزد. اما اینگونه نیست و انسان          ممکن الوجودی  است که اصل خلقتش در دست خداوند متعال است. اما انسانی که به تعبیر قرآن کریم که می­فرماید:« أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَکَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمینَ» حدوث و بقائش همه وابسته­ی به خداوند است و از خود هیچ ندارد چگونه تکبر می­ورزد. وقتی انسان به قبرستان می­رود این وابستگی خود را خوب می­فهمد. می­فهمد که اگر مرگ به سراغ او آید توانایی دفاع از خود در برابر آن را ندارد. امام  علیه السلام  به کسی فرمودند: هنگامی که قدرت دفاع در برابر ملک الموت و جلوگیری از قبض روح را یافتی، آنگاه هر آنچه که می­خواهی گناه کن! از مُلک خدا بیرون برو، و هر چه که می­خواهی گناه کن! هنگامی که قدرت پیدا کردی که از رفتن به جهنم سر باز زنی هر چه می­خواهی گناه کن! این موارد تکبر را از انسان دور می­کند.

    انسان موجود ضعیفی است. ضعف و عجز سراسر زندگی او را فرا گرفته است. او سعی می­کند تا دچار غفلت نشود اما نمی­تواند و در غفلت ضرر­های زیادی به او وارد می­شود. تلاش می­کند تا در ساعت معینی از خواب بیدار شود، نماز شب بخواند و یا به وعده ای که کرده وفا کند، اما باز نمی­تواند. تصمیم می­گیرد تا فلان مطلب را فراموش نکند اما همانجا که به آن نیاز دارد یک دفعه فراموش می­کند. چه بسیار تلاش می­کند تا بتواند کار خاصی را انجام دهد اما باز نمی­تواند.

     زمانی که سعی می­کند تا به کسی محبت نداشته باشد، می­بیند عاجز است و محبتِ بی جا دل او را فراگرفته است و هر آنچه تلاش می­کند تا آن محبت را از دل بیرون کند موفق نمی­شود. و همانند سطل زباله­ای است که از همه جا، همه چیز در آن ریخته می­شود. در حالی که این دل می­بایست فرودگاه محبت خدا و اهل بیت علیهم السلام باشد.

    در مقابل هنگامی که می­خواهد محبت یکی از اولیاء الهی را در دل داشته باشد باز هم نمی­تواند. گناهی را ناخواسته از کسی دیده و هر چه سعی می­کند تا آن را فراموش کند نمی­تواند. (در حالی که بنا بر فرموده­ی آیت الله  ارباب رحمه الله فراموشی و نسیان هم یکی از نعمت­های الهی است)

    امیر المومنین علیه السلام فرمودند:«عرفت الله بفسخ العزائم و نقض الهمم»[5] یعنی به وسیله­ی نقض شدن تصمیماتی که می­گرفتم خدا را شناختم. و دیدم قدرتی فوق من وجود دارد و تصمیم می­گیرد. انسانی که این مقدار عاجز است چگونه تکبر می­ورزد؟!

     تواضع مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء رحمه الله

    خادم مرحوم شیخ جعفر کاشف الغطاء در احوالات ایشان نقل می­کند که این عالم بزرگ گاهی شب­ها دیوانه می­شدند و ما نگرانشان بودیم. گاهی شب­ها می­دیدیم که آقا وضو می­گرفتند و داخل باغچه روی خاک­ها و رو به قبله می­نشستند. و می­گفتند: جُعَیفَر     ( جعفر کوچولو ) بودی جعفرت کردند ( یعنی خدا تو را جعفر کرد)! جعفر بودی آقا جعفرت کردند! آقا جعفر بودی آیت الله جعفرت کردند... و همینطور مقام خود را بالا می­بردند.

    بعد یک مرتبه خاک­های باغچه را روی سرشان می­ریختند و در حالی که خود را     می­زدند می­گفتند: جُعَیفَر جُعَیفَر جُعَیفَر!  یعنی تو همان جعفر کوچک و پست هستی.

    اولیای الهی اینچنین خود را در پیشگاه خدا ذلیل می­نمودند و این ذلت به آنها عزت می­بخشید.

     خشوع رهبر معظم انقلاب مد ظله العالی

     رهبر معظم انقلاب نیز در مناجات با خدا و توسل به امام زمان  علیه السلام  همینطورند.

    موقعی مسئول دفتر ایشان می­گفتند: زیاد مزاحم آقا نشوید ایشان تا صبح گریه      می­کردند.

    گاهی هم که به مسجد مقدس جمکران می­روند متولی مسجد می­دید که آقا قبل از اینکه نماز امام زمان  علیه السلام  را بخوانند در محراب می­نشستند و دو سه ساعت فقط گریه می­کنند و بعد از آن تازه بلند می­شدند و نماز می­خواندند.

     اما همین شخصیتی که در برابر خدای متعال اینگونه اشک می­ریزد می­بینید در مقابل دشمن با تمام وجود ایستاده و هیچ ترسی در وجودشان راه ندارد.

    مناجات خاضعانه

    یکی از دعاهای که در اعمال مشترک شب­های قدر، دعایی است که اگر انسان متکبری آنرا بخواند خوب تکبرش ریخته می­شود.

     « اللَّهُمَّ إِنِّی أَمْسَیْتُ لَکَ عَبْداً دَاخِراً » خدایا! من شام کردم در حالی که عبد کوچکی هستم برای تو.« لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی ضَرّاً وَ لَا نَفْعاً » من مالک خودم نیستم نه مالک سود و نه مالک ضرر. « وَ لَا أَصْرِفُ عَنْهَا سُوءاً » و نمی­توانم هیچ بدی را از خودم دور نمایم.         « أَشْهَدُ بِذَلِکَ عَلَى نَفْسِی » خدایا! با این گفتار شهادت می­دهم بر علیه خودم.« وَ أَعْتَرِفُ لَکَ بِضَعْفِ قُوَّتِی وَ قِلَّةِ حِیلَتِی» و اعتراف می­کنم که نفس من عاجز و نیروی من کم است. و بی چاره­ام و نمی­توانم برنامه ­ریزی کنم.  « فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِی وَ جَمِیعِ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ » پس درود بر محمد و آل محمد بفرست و وعده­ات را برای من و برای همه­ی مردان و زنان مومن عملی نما. « مِنَ الْمَغْفِرَةِ فِی هَذِهِ اللَّیْلَةِ »      ( که وعده­ی تو ) مغفرت و آمرزش در این شب است. « وَ أَتْمِمْ عَلَیَّ مَا آتَیْتَنِی فَإِنِّی عَبْدُکَ الْمِسْکِینُ الْمُسْتَکِینُ الضَّعِیفُ الْفَقِیرُ الْمَهِین » و آنچه را به من عطا می­کنی کامل گردان. که من بنده­ی مسکین، زمین­گیر، ناتوان، فقیر و پست تو­ام.[6]

    دقت کنید در این عبارات که چگونه انسان را در پیشگاه الهی خوار و ذلیل می­کند. هر قدر انسان خود را در مقابل خدا بیشتر ذلیل نماید عزتش بیشتر می­شود.

    الگو گیری از اهل بیت  علیهم السلام  در مناجات با خدا و در معاشرت با مردم از مواردی است که انسان می­تواند برای بیرون کردن روحیه­ی تکبر از آن استفاده نماید. از جملاتی که به خدا عرض می­نمودند تا رفتارهای که در بین مردم داشتند. از سلام به دیگران و دستگیری از محرومان و توجه به مردم تا کار کردن در منزل و خرید برای خانه.

     

     

     نمونه­هایی از رفتار پیامبر صلی الله علیه و آله

    برای وضوح مطلب به نمونه­های تواضع در زندگی اهل بیت  علیهم السلام  اشاره         می­نماییم.

    ـ پیامبر صلی الله علیه و آله همواره بر زمین غذا می­خودند. حتی روی فرش یا پوست گوسفند هم نمی­نشستند. و بعد می­فرمودند: من هم بنده هستم و مانند بندگان بر روی زمین عذا می­خورم. این جمله­ی پیامبر نظیر جوابی بود که سلمان به دیگران می­داد. مردم به او می­گفتند چرا لباس نو نمی­پوشی؟ و او جواب می­داد که من بنده هستم.پس هرگاه از بندگی خارج شدم لباس نو می­پوشم.( و منظورش آزادی از آتش جهنم بود.)[7]

    ساده زیستی علامه­ طباطبایی رحمه الله

    یکی از نزدیکان علامه­ی طباطباییرحمه الله نقل می­نمود که من یاد ندارم ایشان لباس نو به تن کرده باشم. نمی­گفتند نپوشیده بلکه می­گفتند من یاد ندارم. در درس دادن هم بسیار ساده بودند و بر روی یک گلیم می­نشستند و درس می­گفتند. یکبار هم یکی از شاگردانشان پتویی را برای نشستن ایشان انداخته بودند مرحوم علامه ناراحت شده بودند و پتو را برداشته و روی همان گلیم نشستند.

     

    اَنس

    اَنس که خادم پیامبر صلی الله علیه و آله بود می­گوید ایشان محبوبترین انسانها نزد مردم بودند اما خوششان نمی­آمد وقتی وارد جلسه­ای می­شوند کسی جلوی پایششان بلند شود. اصحاب حضرت نیز چون این را می­دانستند جلوی پایشان بلند نمی­شدند. پیامبرحقیقتا یک تواضع استثنایی داشته اند.  

    البته اینکه حضرت مایل نبودند کسی جلوی ایشان بلند شود دلیل نمی­شود که اصحاب از جا بلند نشوند. اگر بلند نشدن به این خاطر باشد که معتقد باشند پیامبر نباید از ما چنین انتظاری داشته باشند که کار اشتباهی است. گاهی هم اگر بلند نشود پیامبر ناراحت     نمی­شود اما اطرافیانی که صحنه را می­بینند گمان می­کنند که برای توهین به ایشان جا بلند نشده است. در اینصورت هم باید بلند شود و احترام بگذارد. 

    با کسی در حال خواندن قرآن است و عالمی از در وارد می­شود. در اینجا وظیفه­اش این است که قرآن را ببندد و با قرآن از جا بلند شود. پس بلند نشدن به بهانه­ی تلاوت قرآن گاهی نشانه­ی تکبر است.

    از دیگر نشانه­های تکبر این است عده­ای در حالت ایستاده با کسی صحبت می­کنند و خود او نشسته باشد. حضرت علی علیه السلام فرمودند: اگر می­خواهید به یکی از مردان اهل جهنم نگاه کنید به کسی بنگرید که نشسته است و دیگران اطراف او ایستاده­اند و با او صحبت می­کنند.[8]

    مرحوم پدر ما نقل می­کردند که در زمانی که در نجف بودم حضرت امام روبروی ضریح حضرت علی  علیه السلام  می­نشستند و زیارت جامعه می­خواندند. چون ایشان استاد ما بودند و من می­خواستم به ایشان احترام بگذارم در هنگام خروج از حرم برای ایشان تواضع نمودم. ایشان نیز که روبه ضریح نشسته بودند فورا دست خود را بالا آوردند و پاسخ مرا دادند.  حقیقتا کسانی که تواضع داشته باشند بهره­های زیادی از زندگی می­برند.

    از دیگر رفتارهای متواضعانه­ی پیامبر در منزل، علف دادن به حیوانات بود. حضرت با دستان مبارک خودشان به حیوانات علف می­دادند. یا از شتر شیر می­دوشیدند. کفش­های مبارکشان را با دست خود وصله می­زدند. پارگی لباسشان را خودشان می­دوختند.

    با خادمین خود می­نشستند و غذا می­خوردند. خودشان گندم آسیاب می­نمودند. کالای مورد نیازشان را خودشان خریداری می­کردند. با افراد مصافحه می­نمودند. غنی و فقیر، و کوچک و بزرگ برایشان تفاوتی نداشت و با همه مصافحه می­نمودند. در سلام کردن پیشی می­گرفتند. گشاده رو بودند و همواره تبسم می­نمودند به طوریکه هرگاه کسی از کنار ایشان عبور می­کرد لب­های حضرت باز بود و حالت عادی نداشتند. تبسم داشتند اما خنده نداشتند.

     در هنگام ناراحتی، عبوس نبودند. اگر شدتی داشتند و کاری بایست انجام می­گرفت، اجبار در کارشان نبود. متواضع بودند اما ذلت در وجودشان نبود. سخاوت داشتند اما اسراف نمی­کردند. با مردم رحیمانه برخورد می­کردند. دستشان را به طمع جلوی کسی دراز نمی­کردند. هیچگاه سیر غذا نمی­خوردند.

    هیچگاه تکیه نمی­دادند. از کسی شکایت نمی­کردند. با انسان­های بیمار و معلول مجالست می­نمودند. حتی برای شخصی که آبله داشت و دیگران از کنارش بلند می­شدند در کنار خود جا باز می­کردند.

    تکبر از نگاه امام صادق علیه السلام

     عبد الله بن طلحه از امام صادق  علیه السلام  پرسید: گاهی انسان لباس خوبی می­پوشد یا مرکب گران قیمتی سوار می­شود. نزدیک است که از آن کبر نمایان شود. حضرت فرمودند: این حالت کبر نیست. بلکه تکبر انکار حق، و ایمان اقرار به حق است.[9]

    در روایت دیگری آمده است که صِرف اینکه انسان لباس خوب یا مرکب گران قیمت بپوشد تکبر نیست بلکه باید به درون خود بنگرد و ببیند که آیا روحیه­ی کبر و خود بزرگ بینی دارد یا خیر. همانطور که گفتیم یکی از نشانه­های انسان متکبر این بود که به پوشیدن لباس کهنه یا سوار شدن بر ماشین ارزان قیمت راضی نباشد.

     

     

    والسلام علیکم و رحمه الله

     

     

     

    َالّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فِی فَرَجِ مَولانا صَاحِبَ الزَمان، وَاجعَلنَا مِن خَیرِ أَعوانِه وَ أَنصارِه، وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّه وَ جَدَّتِه، وَ اکشِف الّلهُمَ عَن هَمِّهِ وَ غَمِّه، وَ هَب لَنا رَأفَتَه وَ رَحمَتَه وَ دُعائَهُ وَ خَیرَه، وَامنُن عَلَینا بِرِضاه، اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.

     



    .[1] قال الله تعالی:« وَ لا تَمُدَّنَّ عَیْنَیْکَ إِلى‏ ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَیاةِ الدُّنْیا لِنَفْتِنَهُمْ فیهِ وَ رِزْقُ رَبِّکَ خَیْرٌ وَ أَبْقى‏ »  ط/131 

     

    [2] آقای نمازی به همراه کاروان خوداز مکه باز می­گشتند و در میان راه، مسیر را گم کردند. کارشان در بیابان به جایی رسید که   قبر­های خود را کندند و چون آب و غذایی نداشتند منتظر مرگ نشستند. اما به لطف امام زمان  علیه السلام  نجات پیدا کردند..

    [3]. سوره­ی توبة/ 114

    [4] إِلَهِی قَدْ مَدَّ إِلَیْکَ الْخَاطِئُ الْمُذْنِبُ یَدَیْهِ بِحُسْنِ ظَنِّهِ بِکَ‏ إِلَهِی قَدْ جَلَسَ الْمُسِی‏ءُ بَیْنَ یَدَیْکَ مُقِرّاً لَکَ بِسُوءِ عَمَلِهِ وَ رَاجِیاً مِنْکَ الصَّفْحَ عَنْ زَلَلِهِ‏ إِلَهِی قَدْ رَفَعَ إِلَیْکَ الظَّالِمُ کَفَّیْهِ رَاجِیاً لِمَا لَدَیْکَ فَلاَ تُخَیِّبْهُ بِرَحْمَتِکَ مِنْ فَضْلِکَ إِلَهِی قَدْ جَثَا الْعَائِدُ إِلَى الْمَعَاصِی بَیْنَ یَدَیْکَ خَائِفاً مِنْ یَوْمٍ تَجْثُو فِیهِ الْخَلاَئِقُ بَیْنَ یَدَیْکَ‏ إِلَهِی جَاءَکَ الْعَبْدُ الْخَاطِئُ فَزِعاً مُشْفِقاً وَ رَفَعَ إِلَیْکَ طَرْفَهُ حَذِراً رَاجِیاً وَ فَاضَتْ عَبْرَتُهُ مُسْتَغْفِراً نَادِماً وَ عِزَّتِکَ وَ جَلاَلِکَ مَا أَرَدْتُ بِمَعْصِیَتِی مُخَالَفَتَکَ وَ مَا عَصَیْتُکَ إِذْ عَصَیْتُکَ وَ أَنَا بِکَ جَاهِلٌ وَ لاَ لِعُقُوبَتِکَ مُتَعَرِّضٌ وَ لاَ لِنَظَرِکَ مُسْتَخِفٌ‏ وَ لَکِنْ سَوَّلَتْ لِی نَفْسِی وَ أَعَانَتْنِی عَلَى ذَلِکَ شِقْوَتِی وَ غَرَّنِی سِتْرُکَ الْمُرخَى عَلَیَ‏ فَمِنَ الْآنَ مِنْ عَذَابِکَ مَنْ یَسْتَنْقِذُنِی وَ بِحَبْلِ مَنْ أَعْتَصِمُ إِنْ قَطَعْتَ حَبْلَکَ عَنِّی‏ فَیَا سَوْأَتَاهْ غَداً مِنَ الْوُقُوفِ (الْمَوْقِفِ) بَیْنَ یَدَیْکَ إِذَا قِیلَ لِلْمُخِفِّینَ جُوزُوا وَ لِلْمُثْقِلِینَ حُطُّوا أَ فَمَعَ الْمُخِفِّینَ أَجُوزُ أَمْ مَعَ الْمُثْقِلِینَ أَحُطُّ وَیْلِی کُلَّمَا کَبُرَ سِنِّی کَثُرَتْ ذُنُوبِی‏ وَیْلِی کُلَّمَا طَالَ عُمْرِی کَثُرَتْ مَعَاصِیَّ فَکَمْ أَتُوبُ وَ کَمْ أَعُودُ أَ مَا آنَ لِی أَنْ أَسْتَحْیِیَ مِنْ رَبِّی‏ اللَّهُمَّ فَبِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اغْفِرْ لِی وَ ارْحَمْنِی یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ وَ خَیْرَ الْغَافِرِینَ‏ پس گریه کن و صورت به خاک گذار و بگو ارْحَمْ مَنْ أَسَاءَ وَ اقْتَرَفَ وَ اسْتَکَانَ وَ اعْتَرَفَ‏ پس بگذار طرف راست رو را و بگو إِنْ کُنْتُ بِئْسَ الْعَبْدُ فَأَنْتَ نِعْمَ الرَّبُ‏  پس بگذار طرف چپ را و بگو عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوُ مِنْ عِنْدِکَ یَا کَرِیمُ‏  پس برگرد به حال سجود و بگوالْعَفْوَ الْعَفْوَ  صد مرتبه

     

    [5].«أَنَّ رَجُلًا قَامَ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ علیه السلام فَقَالَ لَهُ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ بِمَا عَرَفْتَ رَبَّکَ قَالَ بِفَسْخِ الْعَزْمِ وَ نَقْضِ الْهِمَم‏» بحارالأنوار/ج3/ص42

    [6]. بحارالأنوار/ج95 /ص147 . مفاتیح الجنان/ اعمال مشترک شب­های قدر

     

    [7].« أنه کان یأکل على الأرض و یقول إنما أنا عبد آکل کما یأکل العبد. و قیل لسلمان لم لا تلبس ثوبا جیدا فقال إنما أنا عبد فإذا أعتقت یوما لبست أشار به إلى العتق فی الآخرة».  بحارالأنوار/ج70 /ص204 / باب 130

     

    [8].« وَ قَدْ قَالَ عَلِیٌّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِ وَ مَنْ أَرَادَ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ النَّارِ فَلْیَنْظُرْ إِلَى رَجُلٍ قَاعِدٍ وَ بَیْنَ یَدَیْهِ قَوْمٌ قِیَامٌ » بحارالأنوار/ج70/ص206/ باب 130

     

    [9]. إِنَّ الرَّجُلَ لَیَلْبَسُ الثَّوْبَ أَوْ یَرْکَبُ الدَّابَّةَ فَیَکَادُ یُعْرَفُ مِنْهُ الْکِبْرُ فَقَالَ لَیْسَ بِذَلِکَ إِنَّمَا الْکِبْرُ إِنْکَارُ الْحَقِّ وَ الْإِیمَانُ الْإِقْرَارُ بِالْحَقِّ  وسائل‏الشیعة/ج 16/ص7

     

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار