اعوذ بالله من الشیطان الرجیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اَلحَمدُ لله رَبِّ العالَمینَ وَ الصلوهُ وَ السَّلامُ عَلی أَشرَفِ الأَنبِیاءِ وَ أَقدَمِهِم، حَبیبِ قُلوبِنا وَ طَبیبِ نُفوسِنا، سَیّدِنا وَ مَولانا أَحمَد، أَبِی القاسِمِ مَحَمَّد. صَلَّی الله عَلَیه وَ عَلی أَهلِ بَیتِه المَعصُومِینَ، وَلا سِیَّما بَقِیَه الله فِی الأَرَضِین، عَجَّلَ اللهُ تَعالی فَرَجَه وَ جَعَلَنا مِن أَعوانِه وَ أَنصارِه وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّهِ وَ جَدَتِه وَ لَعنَهُ اللهِ عَلی أَعدائِهم أَجمَعینَ إِلی قِیامِ یَومِ الدّین
پرسش و پاسخ
سؤال اول، احترام به خدا و صیغهی مفرد
چرا در مورد خدای متعال از کلمههای مفرد مانند« تو» استفاده مینماییم اما برای احترام به مخلوقات الهی کلمههای جمع را به کار میبریم؟
پاسخ
یکی از مباحث بسیار مهم در اعتقادات ما، وحدانیت خداوند است. یعنی ما معتقدیم که خدای متعال یکی است و بر خلاف بعضی از ادیان که به چند خدایی قائلند و یا یگانگی او را قبول ندارند، ما معتقد به خدای یگانهایم.
اما چون یگانگی خدا، از مباحث بسیار مهم است در لفظ نیز با شفافیت کامل به آن اشاره مینماییم و از الفاظ مفرد استفاده میکنیم تا در توهّم کسی حتی برای یک لحظه خطور نکند که شاید خداوند بیش از یکی باشد. پس احترام به خدای متعال تصریح به یگانگی او است.
سؤال دوم، حقارت عامل تکبر یا تواضع
با توجه به اینکه پستی و حقارت باعث تکبر میشود آیا بهتر نیست برای درمان تکبر از توجه به حقارت پرهیز شود؟
پاسخ
ما در مباحث گذشته نه تنها توجه به حقارت را عامل تکبر ندانستیم بلکه توجه به حقارت و کوچکی انسان را عاملی برای دوری از تکبر محسوب کردیم.
اگر انسان هیچ بودن خود را دریافت و فهمید که هر چه دارد از ناحیهی خدای متعال است خود به خود از تکبر دور میماند.
سؤال سوم، علاقهی افراطی و درمان
نشانههای دوستی افراطی چیست؟ و چگونه میتوان آنرا از دل بیرون نمود؟
پاسخ
انسانی که به طور افراطی به دوستش علاقمند است معمولا از نظر فکری به او دلبسته است. مثلا در نماز به جای اینکه توجهش به خدای متعال باشد به یاد دوست خویش است و یا اینکه اگر بخواهد زیارت برود حتما باید با رفیقش باشد بطوریکه اگر او نیاید این شخص هم نمیرود. گاهی هم به تنهایی به زیارت میرود اما به جای اینکه با امام علیه السلام مرتبط باشد مدام در فکر رفیق است. این نوع علاقهها، به مرحلهی افراط رسیده است.
برای بیرون کردن محبتهای افراطی باید دو کار را همزمان با یکدیگر انجام دهد. یکی اینکه دیگر آن شخص را نبیند. دوم اینکه در مدتی که او را نمیبیند فکرش را از رفیقش منصرف سازد. به این صورت که هر گاه به یاد رفیقش افتاد حواسش را از او منصرف کند. برای منحرف کردن حواس خود میتواند از ذکر نیز استفاده کند که در این صورت علاوه بر انصراف حواس، فکرش را هم به نورانیتِ ذکر، نورانی نموده است.
اگر کسی کار اول را انجام داد اما عمل دوم را نتوانست انجام دهد یعنی او را ندید اما نتوانست فکرش را منحرف سازد و به یاد او بود، نه تنها محبت دوستش بیرون نمیرود بلکه گاهی شدیدتر هم میشود. زیرا وقتی انسان دوستش را نمیبیند شیطان خوبیهای او را بیشتر جلوه میدهد و این کار محبت شخص را نسبت به رفیقش بیشتر میکند.
نتیجه گرفتن از این روش گاهی ممکن است چهل روز به طول انجامد. اما اگر بعد از این چشمش را حفاظت نکند و دوباره او را ببیند ممکن است تمام زحماتش هدر رود. بنابراین باید از چشم خود به خوبی مراقبت نماید و ذهنش را نیز منصرف سازد تا به مرور زمان محبت او از دلش بیرون رود.
سؤال چهارم، دعا برای امام زمان علیه السلام
آیا دعا کردن برای سلامتی امام زمان علیه السلام و صدقه دادن برای ایشان تأثیر دارد؟
پاسخ
دعا برای سلامتی امام زمان علیه السلام برای ایشان مؤثر است. آنچه را خدای متعال برای حضرت ضمانت کرده است طول عمر ایشان است اما بیماری و سلامتی ایشان ضمانت نشده و ممکن است حضرت بیمار شوند.
اگر بیمار هم نشوند باز هم مؤثر است. یعنی شما اگر برای سلامتی شخص سالمی دعا کنید و صدقه بدهید این خیر خواهی برای او است و نشانهی محبت و علاقهی انسان نیز هست.
قلب امام زمان علیه السلام همواره غمناک از مصیبتها و غصههایی هستند که به شیعیان و مسلمانان میرسد. مصیبتهایی که به اولیا و انبیای الهی و اجداد طاهرینشان وارد شده است نیز به آن اضافه میشود. بسیاری از پیامبران گذشته و اوصیای آنان به شهادت رسیدند. امام زمان علیه السلام خونخواه همهی آنها هستند.
پس دعا برای سلامتی و ظهور امام علیه السلام مؤثر است.
سؤال پنجم، احترام به مادر
شخص ملبس به لباس روحانیت، چگونه باید در هنگام راه رفتن، مادر خود را همراهی کند؟ از پشت سر باید حرکت کند یا از مقابل؟
پاسخ
از یک طرف شخص باید کمال احترام را به مادرش گذاشته و پشت سر او حرکت کند و از طرف دیگر نیز شأن لباس روحانیت را باید رعایت نماید. شأن لباس غیر از شأن شخص است. از طرفی فرزند، کوچک و حقیر است چرا که فرزندِ مادرِ خود میباشد. اما از طرف دیگر لباس پیامبر صلی الله علیه و آله را پوشیده است و اگر بخواهد در مقابل جمعی که او را نمی شناسند، پشت سر مادر خود حرکت کند، شاید مورد تهمت واقع شود و دیگران گمان کنند که آن زن غریبه است.
بنابراین رفتار این فرزند به دو گونه قابل تصور است: یکی آنکه جایی در حال حرکت است که شخص سومی آنجا نیست و یا اگر هست آن شخص غریبه نیست و آن دو را میشناسد. و برای همین هیچ توهمی متوجه او نمیشود، در این حال باید کمال احترام را به مادرش بگذارد.
این شخص میتواند به درون خود مراجعه کند و ببیند که این حالت در وجود او همراه با رضایت است یا نه. اگر از عمق جانش به این رفتار راضی بود تکبری در او نیست.
دیگر آنکه غیر از او و مادرش اشخاص غریبهای نیز آنجا هستند که او و مادرش را نمیشناسند. در این حالت شاید رعایت « إِتَقوا مِن مَواضِعِ التُهَم » مهم تر باشد.
حیای حضرت موسی علیه السلام
داستان حضرت موسی علیه السلام و دختران شعیب به ذهنم منتقل شد.
حضرت موسی علیه السلام پس از آنکه به گوسفندانی که آن دو دختر آورده بودند آب داد، بدون هیچ چشم داشتی از آنها جدا شد، و به زیر سایهی درختی رفت.او که فقیر، غریب و جوان بود و دیگران نیز در فکر کشتن او بودند، با خدای خود مناجاتی داشت. قرآن کریم از زبان او میفرماید: « رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقیرٌ»[1] یعنی:« خدایا آنچه خیر به من نازل کنی من فقیر به اویم». خداوند متعال هم دست او را آنچنان گرفت که تعجب همگان را بر انگیخت.
هنگامی که دختران شعیب به خانه برگشتند، داستان را برای پدر پیر خود تعریف کردند و از پدر خود خواستند تا به او اجرتی بدهد. شعیب هم که پیر بود و خود توانایی آن را نداشت که بیرون برود، به آنها گفت:" بروید و به او را به نزد من بیاورید". آنها نیز نزد موسی علیه السلام رفتند و به او گفتند که پدر ما با شما کار دارد و میخواهد اجرت این خدمتی را که به ما نمودید به شما عطا کند.
هنگامی که موسی علیه السلام میخواست به سمت خانهی شعیب حرکت کند در روایت دارد که در مقابل آن دو دختر شروع به حرکت کرد و به آنها گفت: من در مقابل شما حرکت میکنم و شما به من بگویید که از کدام سمت حرکت کنم. در حالی که حجاب دختران شعیب کامل بود اما ادب حضرت موسی علیه السلام و فرهنگ بالای او به او اجازه نمیداد که پشت سر آن دو حرکت کند. حضرت موسی علیه السلام جملهای فرمود که بسیار بزرگ و شیرین است. به آنها فرمود: ما از خاندانی هستیم که پشت سر زنان به قد و بالای آنان نگاه نمیکنیم.
ما نیز باید ملاحظهی اینگونه موارد را کرده و به آداب اسلامی پایبند باشیم.
سؤال ششم، دوری از تکبر و وسوسهی شیطان
اگر انسان دائما در انگیزهی رعایت دوری از تکبر باشد، توهم تعبد او را بسیار متکبر میکند. آیا این از وسوسههای شیطان است که انسان را فریب دهد و بگوید" تو انسان بسیار متواضعی هستی"؟
پاسخ:
رعایت ادب همواره شیرین است. حتی آنجا که گفته اند که لازم نیست ادب را رعایت کنید، معنایش این نیست که باید ادب را ترک کنید. بلکه تا جایی که شخص به خاطر رعایت ادب در زحمت نمیافتد خوب است ادب را رعایت کند؛ چرا که ادب، خوب و بی ادبی بد است. برای همین بی ادبی از ضرورات است یعنی اگر با رعایت ادب در زحمت واقع میشوید، ادب را مراعات نکنید نه اینکه نباید ادب را مراعات کیند. مثلا اگر با رفیق خود چندین روز در سفر هستید تا حد امکان به رعایت ادب مبادرت بورزید نه اینکه تمام موارد را بخواهید رعایت کنید. چرا که در این صورت سفر به کام شما تلخ خواهد شد. مثلا اگر پنج مرتبه باید جلوی او بلند شوید، دو مرتبهاش را بلند شوید. نه اینکه به طور کامل ادب را ترک نموده و اصلا جلوی او بلند نشوید.
در روایت آمده است که تواضع تنها نعمتی است که مورد حسادت واقع نمیشود.از این رو هیچ گاه از تواضع فرار نکنید.
ممکن است شیطان بخواهد ما را با این جمله که" تو متواضع ترینی" وسوسه کند، اما هدف او آنست که ما از خوبی دست برداریم. یعنی میخواهد ما را از تواضع دور کند و با این جمله ما را به سوی بدی و تکبر فرا خواند و به ما تلقین کند که تو بهترینی.
راه مقابلهی با او این است که از یک طرف دست از تواضع نکشیم و از سوی دیگر خود را پایین تر از دیگران بدانیم، و معتقد باشیم که همهی انسانها از ما بهترند، چنانچه واقعیت نیز اینگونه است.در این صورت جایی برای وسوسهی شیطان باقی نمیماند.
سؤال دوم، تواضع و مورد تحقیر واقع شدن
چرا انسان متواضع را حتی متدینین تحقیر میکنند؟ چه باید کرد تا به تعادل رسید؟
پاسخ: این چنین نیست که انسانهای متدین بخواهند شخص متواضع را تحقیر کنند. انسان بیدین و یا کسانی که ضعف در دین داری دارند ممکن است به چنین عملی دست بزنند.
گاهی دوستان در جمعهای خصوصی، برای شوخی سربه سر کسی میگذارند که تواضع بیشتری دارد و بقیه نیز میخندند. اگر منظور این باشد که در جواب باید گفت این کار حرام است. سربه سر کسی گذاشتن هرچند در ظاهر آن شخص چیزی نمیگوید و یا همراهی هم میکند، اما باعث میشود تا او در باطن ناراحت شده و تحقیر گردد.
نکتهی دیگری که احتمال آن نیز وجود دارد آنست که تواضع با ذلت اشتباه گرفته شده است. چرا که بعضی به جای آنکه تواضع داشته باشند و خود را کوچکتر ببینند، خودشان را ذلیل میکنند و ذلت درست نیست. مثل آن که کسی بخواهد به خود نسبت حیوان بدهد حتی اگر در مقابل اهل بیت علیهم السلام باشد. مثلا بگوید" ما سگ درگاه این خاندان هستیم". چرا که اهل بیت علیهم السلام راضی به این گونه تعابیر نیستند. البته در مقام مقایسهی با حیوان، خود را از او پایینتر میدانیم و به حیایی که یک سگ دارد غبطه میخوریم که چگونه در مقابل یک تکه استخوان اظهار وفاداری میکند اما ما با این همه نعمت در مقابل پروردگار خود حیا نمیکنیم.
اما این درست نیست که بخواهیم به خودمان نسبت سگ بدهیم، چرا که ایمانی در انسان مؤمن وجود دارد که باعث شرافت او شده است. اهل بیت علیهم السلام نیز ما را به تواضع امر فرمودهاند ولی دستور ندادهاند که خود را ذلیل کنید. از این رو نسبت دادن حیوان به خود کار صحیحی نیست.
تواضع
صحبتمان پیرامون تکبر به پایان رسید و از این پس مقداری در مورد صفت مقابلِ آن یعنی تواضع صحبت میکنیم.
سخن ما در مورد تواضع ممکن است به طول نیانجامد اما مختصر بودن آن نشانهی بی اهمیتی نیست بلکه تواضع از صفات بسیار مهم انسان است؛ صفتی که از آن به عنوان روح عبادت یاد شده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: چه شده است که حلاوت عبادت ( یعنی تواضع) را در شما نمیبینم.
تواضع از صفات بسیار سازندهای است که در زندگی انسان برکات زیادی را به همراه دارد. به خصوص در شبهای قدر بهرهی فراوانی برای ما دارد.
در زندگی روزمره و در معاشرت با دیگران نیز نقش بسزایی دارد.
با تواضع، ریشهی اختلافات در خانوادهها و بین زن و شوهر برداشته میشود.
تواضع در کسب و کار، و در معاملهی با دیگران باعث از بین رفتن نزاعها میشود. با تواضع بین دو رفیق هیچگاه دعوایی رخ نمیدهد. شاگرد نیز با تواضع بهرههای زیادی از استادش میبرد.
و به عبارت دیگر تواضع از صفاتی است که زندگی انسان را تغییر میدهد.
پس مختصر بودن بحث به این خاطر است که بحث تکبر را به طور کامل بیان نمودیم و این دو بحث با یکدیگر ارتباط مستقیم دارند.
تعریف تواضع
تواضع در لغت
تواضع در لغت از کلمهی « وضع » به معنای قراردادن است و به بیان دیگر یعنی یک چیز را در مکانی قرار دهیم.[2] و در زبان فارسی از آن به قرار دادن و نهادن معنا میکنیم. لازمهی قرار دادن « خَفض » است یعنی لازمهی قرار دادن، پایین آوردن است. یعنی به طور متعارف اگر خواستند چیزی را در محلی قرار دهند آنرا باید از بالا به طرف پایین بیاورند نه اینکه از پایین به بالا ببرند.
مثلا در زبان عربی میگویند: « وَضَعتُه بِالاَرضِ » یعنی این را روی زمین گذاشتم. و یا میگوید:« وَضَعَت المَرأَهُ وَلَدَها» یعنی: زن فرزند خود را زایمان کرد. این گذاشتن و زایمان کردن بالا بردن نیست و بچه را بالا نمیبرند بلکه پایین آوردن است.
یا میفرماید:« َوضَعَ فِی تِجارَتِه» یعنی در تجارتش پایین آمد و ضرر نمود.
کلمهی « تواضع » هم از همین خانواده است. تواضع یعنی انسان نفس خود را پایین ببیند « جَعلُ النَفسِ مُنخَفِضاً» یعنی انسان خود را پایین ببیند و پایین دیدن غیر از پایین بودن است.
گاهی انسان میخواهد نَفس خود را واقعا پایین ببرد( نه اینکه پایین ببینم )، برای اینکار باید به دنبال تحصیل کمالات نرود و خود را محروم سازد. البته این کار از نظر دین مردود است و انسان وظیفه دارد همهی کمالات را به دست آورد ولی وقتی موفق به کسب کمالات شد نباید خود را بالاتر ببیند و باید نفسش را پایینتر از دیگران ببیند.
در روایتی آمده است « تواضع با رَفعت مانند عفو با قدرت است». یعنی اینکه انسان خود را پایینتر بگیرد اما حقیقتا بالاتر باشد، مانند کسی است که قدرت بر عقوبت دیگران داشته باشد اما آنها را ببخشد.
به بیان دیگر تواضع در جایی که انسان حقیقتا از دیگران پایین تر هم هست، هنری نیست. و یا کسی که عاجز است و نمیتواند دیگری را عقوبت کند، نمیتواند بگوید او را بخشیدم. و اصلا بخشش برای این شخص وجهی ندارد.
از دیگر موارد استعمال این لفظ، در مورد شتر است. میگویند: « إتَعَضت البَعِیر» یعنی شتر تواضع نمود و خود را پایین آورد. بعضی از شترها حالت ویژهای دارند. به این صورت که هر وقت کسی میخواهد بر پشت آنان سوار شود گردنشان را پایین میآورند تا سوار شونده پایش را روی گردن شتر بگذارد. عرب به این حالتِ شتر « إِتَعضت البَعیر »
شتر در واقع قد بلندی دارد اما با اینکه قدش بلند است گردنش را برای سوار شدن پایین میآورد.
تواضع در اصطلاح
تا اینجا به بیان معنای لغوی تواضع پرداختیم.
اما در اصطلاح منظور از تواضع، پایین بودنی است که انسان در روح خود آنرا احساس نماید.
نکتهای که در مورد تعریف تواضع باید مورد اشاره قرار گیرد، این است که در روایات مختلف تواضع را با توجه به آثار آن معنا کردهاند تا از روی آثار بتوان به معنای آن پی برد. مثلا فرمودهاند که انسانِ متواضع به هر کس که میرسد سلام میکند. این اثر در وجود انسان کاشف از روحیهی سخاوت است. پس چون خودِ روحیهی تواضع قابل نشان دادن نیست باید برای شناخت آن از راه شناخت آثار و صفات اقدام نمود.
در روایات نیز با تعابیر مختلفی تواضع را معنا نمودهاند که به برخی از آنها اشاره مینماییم.
امام هشتم علیه السلام فرمودند: تواضع این است که بگونهای با مردم برخورد کنید که دوست دارید مردم با شما همانطور برخورد نمایند.
یا چیزی را به مردم عطا کنید که دوست دارید مردم همان را به شما عطا نمایند.[3]
در روایت دیگری میفرمایند: تواضع آن است که انسان قدر خودش را بداند.[4]
یعنی اگر کسی خود را بشناسد و بفهمد که چقدر پایین و پست است و مخلوق بودن خود را درک نماید، و بداند که در هیچ موردی هیچ استقلالی از خود ندارد، و در اصل وجود و در بقاء آن باید همواره از جانب خدا به او لطف شود، هیچگاه تکبر به سراغش نمیآید و متواضع میشود.
و چگونه انسان ذلیل و ضعیف، میتواند بر کسی تکبر داشته باشد و حال آنکه اگر قدرت یا علمی دارد از آنِ خدا است و خدای متعال به راحتی میتواند او را از بالا به پایین بیاورد و در جای خود بنشاند. کافی است خدا او را به فراموشی بیاندازد تا هرچه را که میدانسته فراموش کند. و یا توانایی کسی را که به قدرت خود مینازد بگیرد و او فلج شود.
حضرت در ادامهی همین روایت میفرمایند: تواضع درجاتی دارد. یکی از آنها این است که انسان با قلب سلیم خود را در همان رتبهای که هست قرار دهد. منظور از قلب سلیم این است که وقتی فهمید قدر و منزلتش پایین است ناراحت نشود.
سپس میفرمایند: انسان متواضع همانطور که دوست دارد مردم با او برخورد نمایند، با آنها برخورد میکند.( مثلا اگر دوست دارد دیگران متواضعانه با او برخورد کنند خودش نیز در مقابل آنها متواضع است. یا اگر دوست دارد دیگران با پسوند آقا اسمش را صدا کنند خود نیز همینطور دیگران را صدا میزند. و به طور کلی در تمام کارهایش اینچنین است.)
حضرت در ادامهی روایت میفرمایند: انسان متواضع بدیهای دیگران را با خوبی جواب میدهد. انسان متواضع خشم خود را فرو مینشاند و دیگران را عفو میکند. یعنی نه تنها خشم خود را فرو میخورد بلکه از حق خویش نیز میگذرد.
در روایت دیگری امام صادق علیه السلام میفرمایند: انسان متواضع کسی است که به مکان پایین تر از شأنش راضی شود. هر کسی که میرسد سلام کند. و از مراء با دیگران پرهیز نماید و لو اینکه حق با او باشد. و رأس همهی خوبیها تواضع است.[5]
نکتهای که در مورد نزاع باید گفت این است که انسان در برخی از موارد وظیفه دارد حق را بگوید اما نباید کاری کند که بحث به نزاع کشیده شود یعنی صِرف اینکه حق با کسی است دلیل نمیشود که با دیگران منازعه کند.
از ویژگی هایی که برای مراء گفته شده است این است که شخص جدل کننده میخواهد خود را غالب و دیگری را مغلوب نماید. اما کسی که به دنبال بیان حق باشد غلبه بر دیگران برایش مهم نیست.
به هرحال تشخیص این موضوع بسیار مشکل است. و انسان باید در مواقعی خود را بیازماید. مثلا ببیند آیا میتواند حرف حقش را بنویسد و به طرف مقابل بدهد. در این صورت هم حقیقت را بیان نموده است و هم از غلبهی بر دیگران محفوظ مانده است.
کتاب مصباح اللغه
در کتاب مصباح اللغه آمده است که مراء به معنای طعنه زدن، به قصد تحقیر گفتار و کوچک کردن گوینده است. سپس اضافه مینماید که مراء همیشه بعد از گفتن مخاطب است یعنی مخاطب حرفی میزند و سپس من در مقام جواب او بر میآیم. به این حالت مراء گویند. اما جدال اعم از مراء است یعنی ممکن است من در پاسخ دیگری به نزاع بپردازم و یا اینکه ابتدائا شروع به بحث و جدل نمایم.
تواضع در مقابل ثروتمندان به خاطر ثروتشان
اگر کسی در مقابل انسان ثروتمندی به خاطر ثروت او تواضع نمود دو سوم دینش را از دست میدهد.[6]
از طرف دیگر در روایت میفرماید چه خوب است تواضع اغنیا در مقابل فقرا به خاطر جلب رضای الهی( چرا که ثروتمند از فقیر سودی نمیبرد ) و بهتر از آن این است که شخص فقیر بزرگ منشی داشته باشد در مقابل ثروتمند به خاطر اینکه تکیه گاهش خدا است.( و هیچ چشم داشتی به مال او نداشته باشد.[7]
مرحوم پدر ما در احوالات مرحوم آیت الله ارباب رحمه اللهنقل میکردند که "روزی تاجری به همراه سیدی فقیر که سیادت در ظاهرش آشکار بود نزد مرحوم ارباب رسیده بودند تا هم آن تاجر خمس مال خود را حساب کند و هم سهم سادات آن را با اجازهی آیت الله ارباب به آن سید بدهد. زمانی که میخواستند داخل شوند ابتدا آن تاجر و بعد از او آن سید وارد شده بودند. مرحوم آیت الله ارباب نیز این صحنه را مشاهده کرده بودند. پس از آنکه آن دو نفر در محضر ایشان نشستند و شخص تاجر صحبتهای خود را بیان کرد آیت الله ارباب به او فرموده بودند: چرا زود تر از این سید وارد اتاق شدی؟ و سپس روی خود را به آن سید کرده و فرمودند: پول این آقا بهدرد شما نمیخورد". با این برخورد از یک سو آن سید را عزیز نمودند. و از سوی دیگر به آن تاجر فهماندند که حق نداری به خاطر وضع خوب مالی خود یک سید را تحقیر کنی و زودتر از او داخل شوی.
مرحوم پدر میفرمودند: جناب ارباب احترام بسیار زیادی برای سادات قائل بودند به طوری که گاهی در اثنای درس در مقابل پای بچه سیدی که در حال بازی وارد اتاق میشد با آن کسالتی که داشتند بلند میشدند. روایت هم میخواندند
که اگر کسی در مقابل پای سیدی بلند نشود خداوند او را مبتلا به پادردی میکند که هیچ گاه قادر به معالجهی آن نیست.
والسلام علیکم و رحمه الله
َالّلهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فِی فَرَجِ مَولانا صَاحِبَ الزَمان، وَاجعَلنَا مِن خَیرِ أَعوانِه وَ أَنصارِه، وَ مِنَ الطالِبینَ لِثارِ جَدِّه وَ جَدَّتِه، وَ اکشِف الّلهُمَ عَن هَمِّهِ وَ غَمِّه، وَ هَب لَنا رَأفَتَه وَ رَحمَتَه وَ دُعائَهُ وَ خَیرَه، وَامنُن عَلَینا بِرِضاه، اَللّهُمَ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُم.
[1]. قصص/24
[2] . .« جَعلُ الشَیئِ فِی مَحَلٍ »
[3]. « عن الرِّضَا علیه السلام قَالَ قَالَ التَّوَاضُعُ أَنْ تُعْطِیَ النَّاسَ مَا تُحِبُّ أَنْ تُعْطَاهُ » کافی/ج2 /ص124
[4]. وَ فِی حَدِیثٍ آخَرَ قَالَ قُلْتُ مَا حَدُّ التَّوَاضُعِ الَّذِی إِذَا فَعَلَهُ الْعَبْدُ کَانَ مُتَوَاضِعاً فَقَالَ التَّوَاضُعُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یَعْرِفَ الْمَرْءُ قَدْرَ نَفْسِهِ فَیُنْزِلَهَا مَنْزِلَتَهَا بِقَلْبٍ سَلِیمٍ لَا یُحِبُّ أَنْ یَأْتِیَ إِلَى أَحَدٍ إِلَّا مِثْلَ مَا یُؤْتَى إِلَیْهِ إِنْ رَأَى سَیِّئَةً دَرَأَهَا بِالْحَسَنَةِ کَاظِمُ الْغَیْظِ عَافٍ عَنِ النَّاسِ وَ اللَّهُ یُحِبُّ الْمُحْسِنِین» کافی/ج2 /ح124
.[5] قَالَ الصَّادِقُ علیه السلام:« التَّوَاضُعُ أَنْ تَرْضَى مِنَ الْمَجْلِسِ بِدُونِ شَرَفِکَ وَ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَاقَیْتَ وَ أَنْ تَتْرُکَ الْمِرَاءَ وَ إِنْ کُنْتَ مُحِقّاً وَ رَأْسُ الْخَیْرِ التَّوَاضُعُ » بحارالأنوار/ج72 /ص123
[6]. قال علی علیه السلام وَ مَنْ تَوَاضَعَ لِغَنِیٍّ طَلَباً لِمَا عِنْدَهُ ذَهَبَ ثُلُثَا دِینِه بحارالأنوار/ج75 /ص56
[7].) وَ قَالَ علیه السلام: مَا أَحْسَنَ تَوَاضَعَ الْأَغْنِیَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِیهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِیَاءِ کَالًا َى َّهِ مستدرکالوسائل/ج11 /ص296