بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع: حاج علی بغدادی
مشتاق بهشت یا بهشت مشتاق
انسان اگر در جهت وظیفۀ عقلی و دینی خود که شناخت پروردگار و عمل به وظایف خویش است، قدم بردارد، زمینۀ تشرفش خدمت آقای عالَم(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) فراهم میگردد؛ زیرا آنچه موجب نزدیکی به مقام باعظمت امامت میشود همان فهم دین و عمل به دستورات آن است و این همان مطلبی است که گاهی از طرف آن حضرت به مشتاقین زیارتشان اشاره شده است که شما خودتان را بسازید تا ما به سراغ شما بیاییم. چقدر فرق است بین کسی که با عمل به وظیفه و تقرّب روحی خدمت آن حضرت مشرف شده است و بین کسی که بهخاطر اضطرار خطر جانی، مالی، آبرویی و یا مصلحتهای دیگر تشرف برای او حاصل شده است؛ زیرا عمل کنندۀ به تکلیف، تشرف او همراه با سنخیت روحی و شوق و محبت دوطرفه و رضایتمندی از جانب طرفین است. چه بسیارند کسانی که شوق به بهشت دارند اما این علاقه یک طرفه است و خیلی کم هستند کسانی که بهشت هم مشتاق زیارت و منتظر قدوم آنها باشد.
در فرازی از دعای ابوحمزه میخوانیم:«حَبِّبْ إِلَیَّ لِقَاءَکَ وَ أَحْبِبْ لِقَائِی» (خدایا، دیدار خودت را برای من محبوب گردان و تو هم دیدار مرا دوست داشته باش.)
حاج علی بغدادی
حاج علی بغدادی یکی از کسانی است که در راستای انجام وظیفه موفق به دیدار مولای خویش گشته است. حکایت او را محدث قمی(رحمهالله) در کتاب مفاتیحالجنان از استاد خویش مرحوم آیتالله محدث نوری(رحمهالله) این چنین نقل کردهاند که شیخ ما (محدث نوری) در کتاب جنةالمأوی و نجمالثاقب فرموده که «اگر نبود در این کتاب شریف مگر این حکایت متقنۀ صحیحه که در آن فوائد بسیار است و در این نزدیکیها واقع شده، هر آینه کافی بود در شرافت و نفاست آن.»
دقت در پرداخت خمس
ایشان بعد ذکر مقدماتی اینچنین فرموده:
حاج علی بغدادی نقل کرد که «در ذمۀ من هشتاد تومان مال امام(علیهالسلام) جمع شد، به نجف اشرف رفتم و بیست تومان از آن را به جناب علمالهدی و التقی شیخ مرتضی(رحمهالله) ، بیست تومان آن را به جناب شیخ محمد حسین مجتهد کاظمینی(رحمهالله) ، بیست تومان به جناب شیخ محمدحسن شروقی(رحمهالله) دادم و مبلغ بیست تومان در ذمۀ من باقی ماند که قصد داشتم بعد از بازگشت، به جناب شیخ محمدحسن کاظمینی آل یس(رحمهالله) بدهم. وقتی به بغداد بازگشتم، قصد داشتم که در پرداخت آنچه در ذمۀ من بود تعجیل کنم. برای همین روز پنجشنبه بود که مشرف شدم به زیارت امامین همامین کاظمین(علیهماالسلام) و پس از آن رفتم خدمت جناب شیخ(رحمهالله) و قدری از آن بیست تومان را دادم و باقی را وعده کردم که بعد از فروش بعضی از اجناس،به تدریج بر من حواله کنند تا به اهلش برسانم.
برخورد با سید جلیل القدر
چون قصد داشتم عصر همان روز به بغداد مراجعت کنم، جناب شیخ خواهش کرد که بمانم. متعذر شدم که باید مزد عملۀ کارخانه شعربافی را بدهم؛ (چون رسم چنین بود که مزد هفته را در عصر پنجشنبه میدادم.) در مسیر بازگشت که تقریبا یکسوم راه را پیموده بودم سید جلیلی را دیدم که بر رخسار مبارکشان خال سیاه بزرگی بود، که از طرف بغداد به طرف من میآیند، نزدیک شدند سلام کردند و دستهای خود را برای مصافحه و معانقه گشودند و فرمودند: «أهلاً وَ سَهلاً» و مرا در بغل گرفتند. پس ایستادند، فرمودند:«حاجی علی، خیر است به کجا میروی؟» گفتم کاظمین(علیهماالسلام) را زیارت کردم و بر میگردم بغداد.» فرمودند: «امشب شب جمعه است، برگرد.» گفتم:«یا سیدی متمکن نیستم.» فرمودند: «هستی برگرد تا برای تو شهادت دهم که از موالیان جد من امیرالمومنین(علیهالسلام) و از موالیان مایی و شیخ شهادت دهد؛ زیرا که خدای متعال امر فرموده دو شاهد بگیرید.» گفتم:«شما چه میدانید و چگونه شهادت میدهید؟» (یعنی شما که مرا نمیشناسید چگونه به نفع من شهادت میدهید؟) فرمودند: «کسی که حق او را به او میرسانند چگونه آن رساننده را نمیشناسد؟» گفتم:«چه حقی؟» فرمودند:«آنچه رساندی به وکیل من.» گفتم:«وکیل شما کیست؟» فرمودند:«شیخ محمدحسن.» گفتم: «وکیل شما است؟» فرمودند:«وکیل من است.»
(حاج علی بغدادی به جناب آقا سید محمد گفته بود: «که در خاطرم خطور کرد که این سید جلیل مرا به اسم خواند با آنکه او را نمیشناسم. پس با خود گفتم: شاید او مرا میشناسد و من او را فراموش کردهام. باز پیش خود گفتم: که این سید از حق سادات از من چیزی میخواهد خوش دارم که از مال امام(علیهالسلام) چیزی به او برسانم.)
پس گفتم: ای سید در نزد من از حق شما چیزی مانده بود، رجوع کردم در امر آن به جناب شیخ محمدحسن، برای آنکه به اذن او ادا کنم حق شما را (یعنی سادات). پس آن آقا در صورت من تبسمی کرد، فرمودند: آری رساندی بعضی از حق ما را به سوی وکلای ما در نجف اشرف. پس گفتم: آنچه ادا کردم قبول شد؟ فرمودند: آری. پس در خاطرم گذشت که این سید در مرود علمای اعلام می گوید: «وکلای ما» و این در نظرم بزرگ آمد و گفتم: «علما وکلایند در قبض حقوق سادات» و مرا غفلت گرفت.
زیارت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در جوار امام زمان(علیهالسلام)
آنگاه فرمودند: «برگرد جدم را زیارت کن». پس برگشتم در حالی که دست راست او در دست چپ من بود. چون به راه افتادیم، دیدم در طرف راست ما، نهر آب زلالی جاری است و درختان لیمو و نارنج و انار و انگور و غیر آن، همه باثمر در یک وقت با آنکه موسم آنها نبود، بر بالای سر ما سایه انداختهاند. گفتم:«این نهر و این درختان چیست؟» فرمودند:«هر کس از موالیان ما که زیارت کند جد ما را و زیارت کند ما را، اینها با او هست.»
پرسشهای حاج علی و پاسخهای حضرت(علیهالسلام)
گفتم:«میخواهم سوالی کنم» فرمودند: «سوال کن» گفتم: «شیخ عبدالرزاق مردی بود مدرس، روزی نزد او رفتم، شنیدم که میگفت کسی که در طول عمر خود روزها روزه باشد و شبها به عبادت به سر برد و چهل حج و چهل عمره بهجای آورد و در میان صفا و مروه بمیرد و از موالیان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نباشد، برای او چیزی نیست؟» فرمودند: «آری والله برای او چیزی نیست!» پس از حال یکی از خویشان خود پرسیدم که «آیا او از موالیان امیرالمؤمنین(علیهالسلام) است؟» فرمودند: «آری او و هر که متلعق به تو است.»
زیارت سید الشهدا(علیهالسلام) در شب جمعه و امان از جهنم
سپس گفتم:«سیدنا برای من مسألةای است. فرمودند:«بپرس.» گفتم:«تعزیه خوانان امام حسین(علیهالسلام) اینگونه میخوانند که سلیمان اعمش نزد شخصی آمد و از زیارت سیدالشهداء(علیهالسلام) پرسید. گفت بدعت است. پس در خواب هودجی را میان زمین و آسمان دید. پس سوال کرد که: در آن هودج کیست؟ به او گفتند: فاطمۀ زهرا(علیهاالسلام) و خدیجۀ کبری(علیهاالسلام) هستند. گفت به کجا می روند؟ گفتند: به زیارت امام حسین(علیهالسلام) ، در امشب که شب جمعه است. و دید رقعههایی را که از هودج میریزد و در آن مکتوب است: «أَمانٌ مِنَ النّارِ لِزُوارِ الحُسَینِ(علیهالسلام) فِی لَیلَةِالجُمعَة أَمانٌ مِنَ النار یَومَالقِیامَةِ» «آیا این حدیث صحیح است؟» فرمودند: آری صحیح است و تمام است. گفتم سیدنا صحیح است که میگویند هر کس زیارت کند حسین(علیهالسلام) را در شب جمعه پس برای او امان است؟ فرمودند: آری والله، و اشک از چشمان مبارکش جاری شد و گریست.
ضمانت حضرت رضا(علیهالسلام) برای زائرین خود
گفتم: سیدنا سؤال دارم. فرمودند: بپرس. گفتم: سال هزار و دویست و شصت و نه، حضرت رضا(علیهالسلام) را زیارت کردم و در درود یکی از عربهای شروقیّه را که از بادیهنشینان طرف شرقی نجف اشرفند، ملاقات کردیم و او را ضیافت کردیم و از او پرسیدیم که چگونه است ولایت حضرت رضا(علیهالسلام) ؟ گفت بهشت است، امروز پانزده روز است که من از مال مولای خود حضرت رضا(علیهالسلام) خوردهام. چه حد دارد که منکر و نکیر که در قبر نزد من بیایند، گوشت و خون من در مهمانخانه آن جناب از طعام آن حضرت روییده؟ این صحیح است که حضرت علیبن موسیالرضا(علیهالسلام) میآیند و او را از منکر و نکیر خلاص میکند؟ فرمودند: آری والله جد من ضامن است.
سؤال از قبول شدن اعمال
گفتم: سیدنا مسئلۀ کوچکی است میخواهم بپرسم. فرمودند: بپرس. گفتم: زیارت حضرت رضا(علیهالسلام) را که به جا آوردم مقبول است؟ فرمودند: قبول است انشاءالله. گفتم: سیدنا مسئلةٌ؟ فرمودند: بسمالله. گفتم: حاجی محمد حسین بزاز باشی پسر مرحوم حاج احمد بزاز باشی زیارتش قبول است یا نه؟ و او در راه مشهد الرضا(علیهالسلام) با من رفیق و شریک در مخارج بود. فرمودند عبد صالح زیارتش قبول است. گفتم سیدنا مسألةٌ؟ فرمودند: بسمالله. گفتم: فلانی که از اهل بغداد و همسفر ما بود زیارتش قبول است؟ حضرت ساکت شدند و چیزی نفرمودند. گفتم سیدنا مسألة؟ فرمودند: بسمالله. گفتم این کلمه را شنیدید یا نه، زیارت او قبول است یا نه؟ جوابی ندادند. حاجی مذکور نقل کرد که ایشان چند نفر از اهل مترفین بغداد بودند که در این سفر پیوسته به لهو و لعب مشغول بودند و آن شخص مادر خود را نیز کشته بود.
نسبتدادن راه سادات به خودشان
در ادامۀ راه به موضعی از جادۀ وسیعی رسیدیم که دوطرف آن بستانها و مواجد بلدۀ شریفۀ کاظمین است و موضعی از آن جاده که متصل است به بساتین از طرف راست آن که از بغداد میآید و آن مال بعضی از ایتام سادات بود که حکومت جور، آن را داخل در جاده کرد و اهل تقوی و ورع با سکنۀ این دو بلد همیشه از راه رفتن در آن قطعه راه می روند. گفتم ای سید من، این موضع مال بعضی از ایتام سادات است، تصرف در آن روا نیست. فرمودند: این موضع مال جد ما امیرالمؤمنین(علیهالسلام) و ذریۀ او اولاد ما است، حلال است برای موالیان ما تصرف.»
در آن و در نزدیکی آن مکان در طرف راست باغی است مال شخصی که او را حاجی میرزا هادی میگفتند و از متمولین معروف عجم بود که در بغداد ساکن بود. گفتم: «سیدنا راست است که میگویند زمین باغ حاجی میرزا هادی مال حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام)است؟» فرمودند: «چه کار داری به این» و از جواب دادن اعراض نمودند. سپس رسیدیم به ساقیۀ آب که از برای مزارع و بساتین آن حدود شط دجله میکشند و از جاده میگذرد و از آنجا دو راه میشود به سمت بلد، یکی راه سلطانی است و دیگری راه سادات و آن جناب میل کرد به راه سادات. پس گفتم «بیاید از این راه (یعنی راه سلطانی) برویم.» فرمودند: «نه از راه خود میرویم.»
حضور در صحن امیرالمؤمنین(علیهالسلام) با طیالارض
پس آمدیم و چند قدمی نرفتیم که خود را در صحن مقدس نزد کفشداری دیدیم و هیچ کوچه و بازاری را ندیدیم. پس داخل ایوان شدیم از طرف بابالمراد که از سمت شرقی و طرف پایین پا است و در رواق مطهر مکث نفرمودند و اذن دخول نخواندند و داخل شدند و دم درب حرم ایستادند. پس فرمودند: «زیارت کن.» گفتم:«من قاری نیستم.» فرمودند: «برای تو بخوانم؟» گفتم:«آری» پس فرمودند: «ءأدخل یا الله السلام علیک یا رسولالله السلام علیک یا امیرالمؤمنین» و همچنین سلام کردند بر هر یک از ائمه(علیهالسلام) تا رسیدند به سلام بر حضرت عسکری(علیهالسلام) و فرمودند: «السلام علیک یا ابا محمد الحسن العسکری». آنگاه فرمودند: «امام زمان خود را میشناسی؟» گفتم: «چرا نمیشناسم؟» فرمودند: «سلام کن بر امام زمان خود». گفتم: «السلام علیک یا حجةالله یا صاحبالزمان یابن الحسن» فرمودند: «علیک السلام و رحمةالله و برکاته». پس داخل شدیم در حرم مطهر و به ضریح مقدّس چسبیدیم و بوسیدیم.
خواندن زیارت امین الله
به من فرمودند: «زیارت کن». گفتم من قاری نیستم. فرمودند زیارت بخوانم برای تو؟ گفتم: آری. فرمودند کدام زیارت را میخواهی؟ گفتم هر زیارت افضل است برایم بخوانید. فرمودند: زیارت امین الله افضل است. آنگاه مشغول شدند به خواندن و فرمودند: «السلام علیکما یا امیِنَیِ الله فی ارضه و حُجَتَیْهِ علی عباده....» و چراغهای حرم را در این حال روشن کردند. پس شمعها را دیدم روشن است و لکن حرم روشن و منور است به نوری دیگر، مانند نور آفتاب و شمعها مانند چراغی بودند که روز در آفتاب روشن کنند و مرا چنین غفلت گرفته بود که هیچ ملتفت این آیات نمیشدم.
چون از زیارت فارغ شدیم از سمت پایین پا آمدیم به پشت سر حضرت در طرف شرقی ایستادند. فرمودند: «آیا زیارت میکنی جدم حسین(علیهالسلام) را؟» گفتم: آری زیارت میکنم، شب جمعه است. پس زیار ت وارث را خواندند و مؤذنها از اذان مغرب فارغ شدند و به من فرمودند: نماز کن. و ملحق شد به جماعت پس تشریف آوردند در مسجد پشت سر حرم مطهر و جماعت در آنجا منعقد بود و خود به انفراد در طرف راست امام جماعت محازی او ایستادند و من در صف اول داخل شدم و برایم مکانی پیدا شد و چون فارغ از نماز شدم او را ندیدم. پس از مسجد بیرون آمدم و در حرم تفحص کردم، او را ندیدم و قصد داشتم او را ملاقات کنم و مقداری پول به او بدهم و شب او را نگاه دارم که میهمان ما باشد. آنگاه بهخاطرم آمد که «آن سید که بود» و آیات و معجزات گذشته را یکی پس از دیگری ملتفت شدم. از انقیاد من امر او را در مراجعت با آن شغل مهم که در بغداد داشتم و خواندن مرا به اسم، با آنکه او را ندیده بودم و گفتن او موالیان ما و اینکه من شهادت میدهم و دیدن نهر جاری و درختان میوهدار در غیر موسم و غیر از اینها از آنچه گذشت که سبب شد برای یقین من به اینکه او حضرت مهدی (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) است. خصوصاً در موقعی که اذن دخول می خواند و پرسیدن از من بعد از سلام بر حضرت عسکری(علیهالسلام) که امام خود را میشناسی؛ چون گفتم میشناسم، فرمودند «سلام کن». چون سلام کردم تبسم کردند و جواب دادند. پس آمدم نزد کفشداری و از حال جنابش سؤال کردم. گفت بیرون رفت. و پرسید که این سید رفیق تو بود؟ گفتم بلی. پس آمدم به خانه مهماندار خود و شب را بسر بردم. چون صبح شد، رفتم به نزد جناب شیخ محمد حسن و آنچه دیده بودم نقل کردم.
پس دست خود را بر دهان خود گذاشت و نهی فرمود از اظهار این قصه و افشاء این سر و فرمود: «خداوند تو را موفق کند». پس آن را مخفی میداشتم و به احدی اظهار ننمودم تا اینکه یک ماه از این قضیه گذشت. روزی حرم مطهر بودم، سید جلیلی را دیدم که آمد نزدیک من و پرسید که «چه دیدی؟» و اشاره کرد به قصۀ آن روز. گفتم: «چیزی ندیدم.» باز آن کلام را تکرار کرد و من هم به شدت انکار کردم. پس از لحظاتی از نظرم ناپدید شد و دیگر او را ندیدم.
زبصر تا چند گهر بارم که مگر آید زسفر یارم
غم دل تا کی نتوان گفتن که ز هجر کیست گرفتارم
نه بهار آمد نه بهسر شد دی بهفراق شه شده عمرم طی
زغمش گریم فلکا تا کی بهکجا گردم بهکه رو آرم
نظری شاها بگدایت کن بهگدای خود تو عنایت کن
سوی خود او را تو هدایت کن که زغم نه روز و نه شب دارم
زنظر هرچند نهانی تو سزدم از غم برهانی تو
بهکنار خود بنشانی تو بنهی مرهم بهدل زارم
زده نار هجر شرر بر دل شده کار دل زغمت مشکل
من سرگردان شده پا در گل بنما درمان دل بیمارم
نه مرا یاری نه مددکاری که زپای دل کِشدم خاری
بکند احسان به گرفتاری که کُشد آخر غم بسیارم
نه مرا یارای غم حرمان نه کسی دردم بکند درمان
بنما شاها نظر احسان نگذاری زار در آزارم
بُری از حیران تو شَها گر سر نَبَرد حیران ز تو هرگز دل
سر آن دارم که تو را بینم سر و جان آنگه به تو بسپارم[1]
پیامها و برداشتها
1. انجام وظیفه؛ عامل تقرب
کسانی که به دنبال انجام وظیفۀ الهی هستند، امکان تشرّف به محضر والای امام عصر(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) ، همراه با رضایتمندی آن حضرت برای آنها وجود دارد. در نامهای که از طرف آن حضرت در روز عید فطر سال 412ق. به افتخار شیخ مفید(رحمهالله) صادر شد، چنین آمده است:
وَ لَوْ أَنَّ أَشْیَاعَنَا وَفَّقَهُمُ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَى اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَى حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یَحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یَتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکْرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم؛[2]
اگر شیعیان ما (که خداوند توفیقشان دهد) دلهایشان در وفا به عهد و پیمانی که با ما دارند، گرد هم میآمد (و جملگی عمل به وظیفه میکردند) از فیض دیدار ما محروم نمیشدند، و سعادت دیدار ما زودتر نصیبشان میشد؛ دیداری راستین و از روی معرفت. پس چیزی (دیدار) ما را از آنان باز نمیدارد، جز خبرهایی که به ما میرسد و ما را خوش نمیآید و انتظارش را از آنها نداریم.
حاج علی بغدادی در اثنای انجام وظیفۀ شرعی خود یعنی پرداخت وجوهات شرعیاش بود که موفق به دیدار آن حضرت گردید. امام باقر(علیهالسلام) فرمودند: «وَ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَشْتَرِیَ مِنَ الْخُمُسِ شَیْئاً حَتَّى یَصِلَ إِلَیْنَا حَقُّنَا»[3] (برای هیچ کس حلال نیست که از خمس چیزی را بخرد تا وقتی که حقّ ما را به ما برساند.)
2. اهل بیت(علیهمالسلام) شاهدان اعمال
مولایمان حضرت بقیةالله(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) ادا کنندۀ حقوقشان را به خوبی میشناسند و شهادت به پرداخت آن میدهند. این مضمون در قرآن کریم نیز چنین آمده است:
وَ کَذلِکَ جَعَلْناکُمْ أُمَّةً وَسَطاً لِتَکُونُوا شُهَداءَ عَلَى النَّاسِ وَ یَکُونَ الرَّسُولُ عَلَیْکُمْ شَهیداً؛[4]
بدینسان شما را امّتى میانه قرار دادیم تا بر مردم گواه باشید و پیامبر بر شما گواه باشد.
معلوم است که شاهد تا وقتی که چیزی را با حواسّ خود حس نکرده باشد، نمیتواند شهادت بدهد. پس امام زمان(علیهالسلام) ناظر بر اعمال ما و شاهد بر آنها هستند. روایات فراوانی در این باره، در باب عرض اعمال بر رسول الله[5] (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و عرض اعمال بر ائمه(علیهمالسلام) [6] و لزوم ترسیدن از عرض اعمال بر آنها نقل شده است.[7]
3. ادب سلام
امام(علیهالسلام) ابتدا به حاج علی بغدادی سلام کردند. در خصوص سلام کردن روایات بسیاری وجود دارد. قرآن کریم نیز به این مهم اشاره نموده و میفرماید: «تَحِیَّتُهُمْ فیها سَلامٌ»[8] )سلام تحیت اهل بهشت است). امام باقر(علیهالسلام) نیز فرمودند: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یُحِبُّ إِفْشَاءَ السَّلَامِ.»[9] (خداوند متعال افشاء سلام را دوست دارد.)
رسول گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند: «أَوْلَى النَّاسِ بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ مَنْ بَدَأَ بِالسَّلَام»[10] (شایستهترین فرد نسبت به خدا و رسول صلیاللهعلیهوآلهوسلم کسی است که ابتدا سلام کند.)
4. مراجع معظم تقلید؛ وکلای امام غائبعلیهالسلام
امام(علیهالسلام) فرمودند: «مراجع وکلای ما هستند.» این جمله ارتباط معنوی و پشتوانۀ روحی مراجع را میرساند. در توقیع شریف به خطّ مبارک مولایمان صاحبالعصر و الزمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) آمده است:
وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ وَ أَنَا حُجَّةُ اللَّه؛[11]
و اما حوادثی که واقع میشود؛ پس در آنها به راویان حدیث ما (مجتهد جامعالشرائط) مراجعه نمایید که ایشان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خدا هستم.
5. ولایت شرط قبولی اعمال
اعمال انسانها اگر توأم با ولایت باشد قبول میشود و بدون آن قبول نیست. علامه مجلسی(رحمهالله) در جلد 27 بحارالانوار[12] بابی را به عنوان اینکه اعمال بدون ولایت قبول نیست ذکر کرده و در آن هفتاد و یک روایت را ذکر کردهاند که به یکی از آنها اشاره میکنیم:
وَ الَّذِی نَفْسُ مُحَمَّدٍ بِیَدِهِ لَوْ أَنَّ عَبْداً جَاءَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ بِعَمَلِ سَبْعِینَ نَبِیّاً مَا قَبِلَ اللَّهُ ذَلِکَ مِنْهُ حَتَّى یَلْقَاهُ بِوَلَایَتِی وَ وَلَایَةِ أَهْلِ بَیْتِی؛[13]
قسم به خدایی که جان محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در دست اوست، اگر بندهای روز قیامت به اندازۀ عمل هفتاد پیامبر بیاورد خداوند از او قبول نمیکند تا وقتی که خدا را به ولایت من و ولایت اهل بیت من ملاقات کند.
6. مقام زائرین سید الشهدا(علیهالسلام )
در روایات متعددی، فوائدی برای زیارت سیدالشهدا(علیهالسلام) ذکر شده است که از جملۀ آن فوائد، استغفار امام(علیهالسلام) برای او، خوشحالی معنوی به پاداش خداوند متعال، پاک شدن از گناهان، دور شدن از آتش و دخول در بهشت است.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ وَ یَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ وَ هُوَ أَعْرَفُ بِهِمْ وَ بِأَسْمَائِهِمْ وَ أَسْمَاءِ آبَائِهِمْ وَ بِدَرَجَاتِهِمْ وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَحَدِکُمْ بِوَلَدِهِ وَ إِنَّهُ لَیَرَى مَنْ یَبْکِیهِ فَیَسْتَغْفِرُ لَهُ وَ یَسْأَلُ آبَاءَهُ أَنْ یَسْتَغْفِرُوا لَهُ وَ یَقُولُ لَوْ یَعْلَمُ زَائِرِی مَا أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ لَکَانَ فَرَحُهُ أَکْثَرَ مِنْ جَزَعِهِ وَ إِنَّ زَائِرَهُ لَیَنْقَلِبُ وَ مَا عَلَیْهِ مِنْ ذَنْبٍ؛[14]
امام حسین(علیهالسلام) که نزد پروردگار میباشند به لشکرگاه و محل قبر خود و شهیدانى که نزدیک آن حضرت مدفونند و زوار خویشتن نظر مرحمت مىکند. نام زوار و نام پدران آنان و مقام و منزلتى که نزد خدا دارند از شما که نام فرزند خود را میدانید بهتر میشناسد. آن بزرگوار هر کسى را که برایش گریه میکند مىبیند و برایش طلب مغفرت مینماید، از پدران خود تقاضا میکند که براى زوارش طلب آمرزش نمایند. امام حسین(علیهالسلام) میفرمایند: اگر زائر من بداند که خدا چه ثوابهایی برایش مهیا نموده است، خوشحالى وى از گریه و زارى او بیشتر خواهد شد، هنگامى که زائر آن حضرت از زیارت برمیگردد هیچ گناهى نخواهد داشت.
7. تقوا؛ شرط قبولی اعمال
عمل فرد صالح قبول است. اما آن جوانی که اهل لهو و لعب بود و مادرش را هم کشته بود، امام(علیهالسلام) نسبت به قبول زیارتش سکوت کردند. قرآن کریم صریحاً میفرماید که خداوند تنها از متّقیان قبول میکند: «إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقین»[15]
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
لَوْ نَظَرُوا إِلَى مَرْدُودِ الْأَعْمَالِ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَقَالُوا مَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مِنْ أَحَدٍ عَمَلًا؛[16]
اگر مردم ببینند اعمالی را که از آسمان بر میگردد، هر آینه خواهند گفت: خداوند هیچ عملی را از هیچ کس قبول نمیکند.
این تهدید از آن جهت است که بیشتر اعمال انسانها مردود میشود و بر میگردد به گونهای که مردم اگر ببینند فکر میکنند همۀ اعمالشان برگشت داده شده است.
8. سؤال بدون جواب
گرچه سؤال کردن کلید علم است و در قرآن کریم این آیه دو مرتبه تکرار شده است:«فَسْئَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لا تَعْلَمُون»[17] (پس اگر نمىدانید از اهل ذکر (و آگاهان) بپرسید.) ولی چنان که در آیه شریفه هم به آن اشاره شده است، دستور به سؤال کردن داده شده نه دستور به جواب دادن؛ زیرا گاهی جواب دادن به مصلحت سؤال کننده نیست. خود سائل هم نباید سؤالی کند که جواب آن، او را نگران میکند:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَسْئَلُوا عَنْ أَشْیاءَ إِنْ تُبْدَ لَکُمْ تَسُؤْکُمْ» ؛[18]
اى مؤمنان! از چیزهایى نپرسید که اگر براى شما فاش گردد موجب اندوهتان مىشود.
از اینرو امیرالمؤمنین(علیهالسلام) فرمودند:
إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَیْکُمْ فَرَائِضَ فَلَا تُضَیِّعُوهَا وَ حَدَّ لَکُمْ حُدُوداً فَلَا تَعْتَدُوهَا وَ نَهَاکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ فَلَا تَنْتَهِکُوهَا وَ سَکَتَ لَکُمْ عَنْ أَشْیَاءَ وَ لَمْ یَدَعْهَا نِسْیَاناً فَلَا تَتَکَلَّفُوهَا؛ [19]
پروردگار اعمالی را برای شما واجب کرده است آنها را ضایع نکنید. و حدودی را برای شما مشخص کرده است که ازآن تجاوز نکنید. و شما را از چیزهایی نهی کرده است پس آن ها را مرتکب نشوید. و از کارهایی ساکت مانده نه از روی فراموشی، پس خود را به زحمت نیندازید. (یعنی در مواردی که سکوت کرده است وظیفهای ندارید.)
پس اگر از عالمی سؤالی کردیم و او مصحلت در جواب ندید و سکوت نمود، ادب در آن جا این است که سؤال را تکرار نکنیم و بر روی آن اصرار نداشته باشیم.
9. زیارت امین الله
«زیارت امینالله» از زیارات جامعه و مختصری است که در حرمهای همه ائمه معصومین(علیهمالسلام)خوانده میشود و همچون زیارت جامعه کبیره از سند محکم و قطعی برخوردار است.
امام باقر(علیهالسلام) در فضیلت این زیارت فرمودند:
مَا قَالَهُ أَحَدٌ مِنْ شِیعَتِنَا عِنْدَ قَبْرِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِین(علیهالسلام) أَوْ عِنْدَ قَبْرِ أَحَدٍ مِنَ الْأَئِمَّةِ(علیهمالسلام) إِلَّا رُفِعَ فِی دَرَجٍ مِنْ نُورٍ وَ طُبِعَ عَلَیْهِ بِطَابَعِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) حَتَّى یُسَلَّمَ إِلَى الْقَائِمِ(علیهالسلام) فَیَتَلَقَّى صَاحِبَهُ بِالْبُشْرَى وَ التَّحِیَّةِ وَ الْکَرَامَةِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى؛ [20]
هرکه از شیعیان ما این زیارت را نزد قبر امیر المؤمنین(علیهالسلام) یا یکى از ائمّه معصومین(علیهالسلام) بخواند، ملائکه این دعا را بر نامهاى از نور بالا برند و مهر رسول خدا و هر یک از ائمّه(علیهمالسلام) بر آن بزنند و هر یک قبول فرمایند تا تسلیم حضرت صاحب الزّمان(علیهالسلام) کنند و در روز قیامت این دعا به استقبال آن مؤمن بشتابد با بشارتهاى نامتناهى و سلام و تحیّت فراوان و کرامتها و نعمتهاى بىپایان إن شاء اللَّه تعالى.
10. جواب سلام
سلام کردن مستحب است ولی جواب آن واجب است. قرآن کریم میفرماید:
وَ إِذا حُیِّیتُمْ بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّوا بِأَحْسَنَ مِنْها أَوْ رُدُّوها؛[21]
و زمانى که به شما درود گفته شد، شما به صورتى بهتر از آن یا همانند آن را پاسخ دهید.
پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید: «السَّلَامُ تَطَوُّعٌ وَ الرَّدُّ فَرِیضَةٌ»[22] (سلام کردن مستحب و خوب است و جواب آن واجب است.»
در زیارت امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میخواهیم: «أَشهَدُ أَنَّکَ تَسمَعُ کَلامِی وَ تَرُدُّ سَلَامِی» (شهادت میدهم که شما سخنم را میشنوید و سلامم را جواب میدهید.)
ز بصر تا چند گهر بارم، که مگر آید ز سفر یارم
غم دل تا کی نتوان گفتن، که ز هجر کیست گرفتارم
نه بهار آمد نه به سر شد دی، به فراق شه شده عمرم طی
ز غمش گریم فلکا تا کی، به کجا گردم به که روآرم؟
نظری شاها به گدایت کن، به گدای خود تو عنایت کن!
سوی خود او را تو هدایت کن که ز غم نه روز و نه شب دارم
نه نظر هرچند نهانی تو، سزدم از غم برهانی تو
به کنار خود بنشانی تو، بنهی مرهم به دل زارم
زده نار هجر شرری بر دل، شده کار دل ز غمت مشکل
من سرگردان شده پا در گل، بنما درمان دل بیمارم
نه مرا یاری نه مددکاری، که ز پای دل کشدم خاری
بکند احسان به گرفتاری، که کشد آخر غم بسیارم
نه مرا یارای غم حرمان، نه کسی دردم بکند درمان
بنما شاها نظر احسان، نگذاری زار در آزارم
بری از حیران تو شها گر سر، نبرد حیران ز تو دل هرگز
سر آن دارم که تو را بینم، سر و جان آنگه به تو بسپارم[23]
«الحمدلله رب العالمین»
[1] آیةالله میرجهانی رحمهالله.
[2]بحار الأنوار، ج53، ص177.
[3]. الکافی، ج1، ص545.
[4]. بقره، 143.
[5] نک:بحار الأنوار، ج 17، ص130
[6] . نک:بحار الأنوار، ج 23، ص333.
[7] . نک:وسائل الشیعة، ج16، ص107.
[8] . ابراهیم، 23؛ یونس 10.
[9] . الکافی، ج2، ص645.
[10] . الکافی، ج2، ص644.
[11] . بحار الأنوار، ج2، ص90.
[12].نک: بحار الأنوار، ج27، ص166.
[13] . بحارالانوار، ج 27، ص172.
[14] . بحارالانوار، ج 44، ص281.
[15]. مائده
[16] . بحارالانوار، ج 67، ص208.
[17] . نحل، 43.
[18] . مائده، 101.
[19] . بحار الأنوار، ج2، ص260.
[20]. وسائل الشیعة، ج14، ص396.
[21] . نساء، 86.
[22] . الکافی، ج2، ص644.
[23] آیت الله میرجهانی رحمةالله.