بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع: تشرف رانندهای در مسیر مشهد مقدس
آسانی پس از سختی
گاهی فشارها و سختیهای بزرگ زندگی باعث اضطرار شخص شده و در آن حال که امیدش از همه جا قطع گشته، اتصّال روحی او به یک مبدأ غیبی برقرار میشود و در آن لحظه است که مورد لطف و محبّت قرار میگیرد و مشکل او برطرف میشود. گرچه تحمّل آن لحظههای سخت و فشارهای بزرگ روحی، بسیار تلخ و ناخوشایند است، ولی شیرینی توجّه و عنایتی که پس از آن به وقوع میپیوندد، همۀ آن تلخیها و سختیها را از یاد برده و یا حتّی تبدیل به لذّت و شیرینی مینماید.
اصل ماجرا
رانندهای که از مشهد به یکی از شهرهای ایران بار زده بود، جریان شیرین خود را برای یکی از واعظان مشهدی نقل کرده بود و آن واعظ هم برای زائرین و مجاورین ولی نعمت ما امام رئوف علیبنموسی الرضا(علیهالسلام) در حالی که صدایش از بلندگوهای مسجد گوهرشاد پخش میشد، بیان کرد. اصل داستان مربوط به سالها قبل از پیروزی انقلاب اسلامی است.
خود راننده داستان را چنین نقل میکند:
بنبست کامل
موقعی که بار زده و از مشهد به قصد یکی از شهرها خارج شدم، در بین راه، هوا طوفانی شد و برف زیادی بارید. به طوریکه راه بسته شد و من در برف زمینگیرشدم. وقتی ماشین را نگه داشتم، موتور ماشین هم خاموش شد و از کار افتاد. هرچه کوشش کردم تا حدّاقل ماشین را روشن نگه دارم و از سرمای طاقت فرسا خودم را حفظ کنم، نتوانستم. پس از حدود چهار ساعت، در اثر شدّت سرما، کمکم مرگ را در جلوی چشمانم مجسم دیدم. به فکر فرو رفتم که خدایا راه چاره چیست؟ وقتی از همۀ راههای ظاهری برای نجات خود مأیوس شدم، به یاد آوردم که سالها قبل، واعظی که در منزل ما منبر میرفت، میگفت: «ای مردم، هر وقت در تنگنا قرار گرفتید و از همهجا ناامید شدید، به آقا امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) متوسل شوید که انشاءالله حضرت کمک میکنند.»
توجه به محبوب و پشیمانی حقیقی
در این هنگام بود که بیاختیار به آن حضرت متوسّل شدم. سپس از ماشین پایین آمدم و باز هم موتور را بررسی کردم. شاید بتوانم ماشین را روشن کنم، لکن موفّق نشدم. دوباره داخل ماشین رفته و پشت فرمان نشستم. در حالی که غموغصّه تمام وجودم را فراگرفته بود. ناگاه، وسوسههای شیطانی و القائاتش به ذهنم آمد که متوسّل به کسی شدی که اصلاً وجود خارجی ندارد. فهمیدم وسوسۀ شیطان است که لحظات آخر عمر برای فریب من آمده است، ناراحتیم زیادتر شد، باز هم از ماشین پیاده شدم و از خداوند مرگ خود یا نجات را طلب کردم. امّا چون خودم را رو سیاه و بندۀ شرمنده درگاه الهی میدانستم، خجالت میکشیدم درخواستی کنم. چون تا آن زمان به نماز چندان اهمیّتی نمیدادم، گاهی میخواندم و گاهی آخر وقت میخواندم و گاهی نیز قضا میشد. به گناهانی هم آلوده بودم. به همین خاطر با حالت شرمندگی، با خداوند متعال تعهّد کردم که اگر از این مهلکه نجات پیدا کردم و دوباره زن و فرزندم را دیدم، از گناهانی که تا آن روز به آن آلوده بودم، فاصله بگیریم ونمازهایم را هم اوّل وقت بخوانم.
وصل یار
همین که تعهّد جدّی و حقیقی دادم، متوجّه شدم یک نفر با پای پیاده از داخل برفها، به طرف من میآید. چون آچار به دست داشت در ابتدا چنین تصوّر کردم که رانندهای است، ماشینش خراب شده و برای کمک گرفتن به سویم میآید. آهستهآهسته به ماشین من نزدیک رسید. من هم بدون آنکه از ماشین در آن سرما پیاده شوم، تنها مقداری شیشۀ ماشین را پایین کشیدم. منتظر بودم چه کمکی از من میخواهد. یک وقت دیدم از همان پایین ماشین، گفتند: «سلام علیکم. چرا سرگردانی؟» من هم که هنوز نمیدانستم آقا چه کسی هستند، شروع کردم ماجرای طوفان و برف و خاموشی ماشین را به طور مفصّل برای او نقل کردم و گفتم: حدود سه، چهار ساعت است که من اینجا ماندهام و ماشین هم روشن نمیشود. آن شخص فرمودند: «من ماشین را راه میاندازم.» بعد هم فرمودند: «استارت بزن.» کاپوت ماشین را بالا زدند. و ندیدم دست ایشان به موتور برخورد کرد یا نه، سوییچ ماشین را حرکت دادم، ناگهان موتور ماشین روشن شد و فرمودند: «حرکت کن برو!» گفتم: آلان میروم جلوتر، باز در میان برفها میمانم، راه بسته است. فرمودند: «ماشین شما در راه نمیماند، حرکت کن.» من که با دیدن این صحنه بسیار تعجّب کرده بودم، از اینکه آن شخص هیچ کمکی از من درخواست نکرده بودند و تنها به خاطر کمککردن به من، پیاده در میان برفها به سوی ماشین من آمده بودند شرمنده شدم. گفتم: «ماشین شما کجاست؟ میخواهید من به شما کمکی بدهم؟» فرمودند:«من به کمک شما احتیاج ندارم.» از شرمندگی زیاد، تصمیم گرفتم مقدار پولی که داشتم به ایشان بدهم. شیشۀ ماشین پایین بود و من هم پشت فرمان و آقا هم پایین. گفتم: «پس اجازه بدهید مقداری پول به شما بدهم.» فرمودند: «من به پول شما احتیاج ندارم.» پرسیدم: «عیب ماشین چه بود؟» فرمودند: «هرچه بود رفع شد.» گفتم: «ممکن است دوباره دچارش شوم؟» فرمودند:«نه؛ این ماشین دیگر در راه نمیماند.» گفتم: «آخر اینکه نشد. شما نه از من کمک خواستید و نه به پول من احتیاج دارید و از نظر استادی هم که مهارت فوقالعادهای نشان دادید، من از جهت وجدانم نمیتوانم از اینجا حرکت کنم مگر اینکه به شما خدمتی بکنم. چون من رانندۀ جوانمردی هستم که باید زحمت شما را جبران کنم.»
آقا تبسمی فرمودند و پرسیدند: «تفاوت رانندۀ جوانمرد و ناجوانمرد چیست؟» من در حالی که داخل ماشین نشسته و به شدّت شرمندۀ لطف و محبّت آقا شده بودم، گفتم: «شما خودت کمک رانندهای، میدانی که شوفر ناجوانمرد اگر از کسی خدمتی و نیکی ببیند، نادیده میگیرد و میگوید وظیفهاش را انجام داده، ولی شوفر جوانمرد اگر از کسی لطف و خدمتی ببیند، تا محبّت و خدمت او را جبران نکند وجدانش راحت نمیشود. من نمیگویم جوانمرد هستم، ولی ناجوانمرد هم نیستم و تا به شما خدمتی نکنم، وجدانم ناراحت است و نمیتوانم حرکت کنم.»
یک وقت دیدم آقا در حالی که پایین ماشین روی برفها ایستاده بودند، فرمودند: «خیلی خوب! حالا اگر میخواهی به ما خدمت کنی، به تعهّدی که با خدای متعال بستی، عمل کن که همین خدمت به ما محسوب میشود.» من که از این جمله کاملاً متعجّب شده بودم، پرسیدم: «من چه تعهّدی بستم؟» دیدم آقا با صراحت فرمودند: «یکی اینکه از گناه فاصله بگیری و دوم اینکه نمازهایت را در اوّل وقت بخوانی.»
وقتی این مطلب را شنیدم، برخود لرزیدم. زیرا این دو، همان مطالبی بودند که من وقتی دست از جان شسته بودم، با خدا دردودل کردم و متوسّل به امام زمان(علیهالسلام) شدم. بلافاصله درب ماشین را بازکردم و پایین پریدم که آقا را از نزدیک ببینم و در اآغوش بگیرم و ببوسم، که ناگهان دیدم هیچ کس در آنجا نیست. فهمیدم همان توسّلی که به آقا و مولایم صاحبالزّمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) پیدا کردم، اثر گذاشته و این وجود مبارک آقا بوده که نجاتم داده است.
نگاه کردم جای پای آقا را روی برفها ندیدم. حالم منقلب بود، پشت ماشین نشستم و پس از مدّتی که بر اعصابم تسلّط پیدا کردم، با یاد امام زمان(علیهالسلام) ماشین را حرکت دادم و با آن حضرت تجدید عهد کردم. وقتی حرکت کردم کامیون بدون هیچ توقفی روی برفها حرکت کرد و جایی نماند.
برکات حضور
1. دوری از گناه و اهتمام به نماز
بالاخره آن سفر تمام شد و من دیگر آنچنان تحول روحی پیدا کرده بودم که همیشه همۀ نمازهایم را اوّل وقت میخواندم و همۀ گناهانی را که به آن آلوده بودم، کنار گذاشته و ترک کردم. چون به منزل رسیدم، زن و فرزندان را دور خود جمع نموده، موضوع مسافرت را با آنها در میان گذاشتم و از آنها خواستم که از این به بعد، وضع زندگیمان کاملاً مذهبی شود و همگی در اوّل نماز بخوانیم. حتّی به همسرم گفتم: «اگر نمیتوانی اینگونه که گفتم رفتار کنی و نمیتوانی با کسانی که بیبندوبارند و بی حجابند و نماز نمیخوانند، قطع رابطه کنی، میتوانی طلاق بگیری.» همسر من که کاملاً تحت تأثیر صحبتهای من و داستان قرارگرفته بود، از پیشنهاد من استقبال کرد و گفت: «شما قبلاً این چنین بودی که ما عادت کردیم. یعنی شما نماز نمیخواندی، ما هم نمیخواندیم. شما این افراد ناجور را میپذیرفتی و ما هم تابع شما بودیم، ولی از امروز ما هم رفتارمان را تابع شما قرار میدهیم. و خوشحال هستیم که رفتارمان در زندگی عوض شده است.»
2. ارتباط با عالم دین
به لطف الهی زندگی ما کاملاً تغییر پیدا کرد و دیگر آن رانندۀ قبلی نبودم. از طرفی به خاطر آنکه اهل منزل چندان با مسائل و احکام اسلام و نماز آشنا نبودند، از یک روحانی تقاضا کردم مرتب به منزل ما بیاید و احکام دینی را بگوید تا همه به وظایف خویش آشنا باشیم و در مسافرتهایم هم اوّل وقت نماز میخواندم.
3. هدایت دیگران
روزی در یکی از گاراژها، منتظر خالیکردن بار بودم که ظهر شد، رانندۀ کامیونهای دیگر گفتند: برویم غذا بخوریم و با هم باشیم. من گفتم: «اوّل نماز میخوانم بعد غذا.» همگی به هم نگاه کردند و مرا مورد تمسخر قرار داده و گفتند: «این دیوانه شده، میخواهد نماز بخواند.» من که تا آن زمان مایل نبودم خاطرات سفر مشهد را برای کسی نقل کنم و آن را از اسرار خود میدانستم، چون دیدم اینها این گونه به نماز توهین کرده و مسخره نمودند، مجبور شدم سرگذشتم را برای تمام آنها بگویم. بعد از گفتن ماجرا، دیدم چنان صحبتهای من روی آنها اثرگذاشت که تماماً دست مرا بوسیدند و از من عذرخواهی کردند و حمالها و رانندهها همه به نماز ایستادند و معلوم بود که تصمیم گرفتند از گناه فاصله بگیرند.
4. ادای حقالناس
به دنبال این تحول روحی که برای من اتّفاق افتاد، تصمیم گرفتم حقالناسهایی که بر ذمّه داشتم و مالهایی را که در حین بار بردن، حیفومیل کرده بودم، همه را جبران کنم و رضایت صاحبان آنها را جلب کنم. با شرمندگی نزد اوّلین نفر رفتم. وقتی فهمید که برای کسب حلالیّت نزد او رفتهام، خیلی خوشحال شد و مرا تشویق کرد که حالا که حقیقت را گفتی، همه را بخشیدم و چیزی از من نگرفت. دومی و سومی نیز همین طور و فقط یک نفر از من طلبش را گرفت و بحمدالله از این مظلمه هم به برکت حضرت بقیةالله(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) نجات پیدا کردم.
تو دانی در بساطم نیست آهی به حالم بهتر از هرکـس گواهی
تـو مـی بینی که از پا اوفـتادم نـیـندازی چـرا بـر مـن نـگاهی ؟
گدایی، دردمندی، بی پناهی فـقیری، مستـمندی، روسـیاهی
به درگاه تـو رو آورد، شـاید برآری حاجـتـش را بـا نـگاهـی[1]
پیام ها و برداشت ها
1. اضطرار؛ عامل بیداری فکر
گاهی اضطرار انسان باعث زدودن غفلت و بیداری فکر میشود. گرچه انسان در حین اضطرار ناراحت است و در فشار روحی شدیدی قرار میگیرد؛ ولی نتیجه و عاقبت آن که بیداری فکر و بکارافتادن عقل است برای سعادت انسان بسیار مفید است؛ مثلا در حالت غرقشدن قرار میگیرد یا در بیابانی گم میشود و مدتی هم فکرش پریشان و آشفته میشود، ولی یکی از مهمترین فایدههای این اضطرارها، بیداری فکر و اندیشه از خوای غفلت است.
اضطرار اخلاص
2. توسل خالصانه؛ نتیجۀ اضطرار
از مهمترین نتایج اضطرار، خالصانه صدازدن خدا و ارتباط درونی با اوست. این خلوص نیز که سرمایۀ بسیار بزرگ و کمیابی است، باعث استجابت دعای انسان میشود. بنابراین صِرف مضطرشدن و بیچارگی موجب استجابت دعا نیست و تا خلوص نباشد کار به جایی نمیرسد، و ای کاش حالت خلوص در حالت غیر اضطرار هم در انسان وجود داشته باشد. این نوع بیداریها غالباً فقط در وقت اضطرار برای انسان رخ میدهد و با رفع اضطرار، دو مرتبه ممکن است انسان متوجه لذّتهای دنیا شود و با فرورفتن در غفلت، خلوصش را از کف بنهد.
قرآن کریم بیداری موقت و اتّصال به خداوند متعال را چنین بیان میکند:
فَاِذا رَکِبُوا فیِ الفُلِک دَعَوُا اللهَ مُخلِصینَ لَهُ الدّینَ فَلَمّا نَجّاهُم اِلیَ البِّرِ اِذا هُم یُشرِکُون[2]
هنگامی که سوار برکشتی شوند، خدا را با اخلاص میخوانند (و غیر او را فراموش میکنند) امّا وقتی خدا آنان را به خشکی رساند و نجات داد، باز مشرک میشوند.
به بیان دیگر وقتی انسان غافل در اضطرار قرار گرفت خدا را میبیند و او را مییابد. این بیداری موقت گرچه خوب است ولی خوبتر آن است که حالت بیداری و خلوص در دعا و درخواست از خالق بیهمتا برای انسان در همۀ حالات و زمانها وجود داشته باشد.
مؤمن و انس دائمی با خدا
شایسته است انسان بدون اینکه به حالت اضطرار بیافتد، فکرش همواره با خدا و امام زمانش مأنوس باشد و لحظهای از ارباش جدا نشود. شایسته نیست انسان از سَرِ ناچاری وقتی اسباب ظاهری از دیدش رفت، تازه به یاد خدا بیافتد.
به مَثَل بیشتر مردم وقتی پزشکان دست رد به سینۀ آنان میزنند و به اصطلاح جوابشان میکنند، دستوپایشان را گم میکنند و از همهجا ناامید میشوند. از این به بعد میبینید ارتباطشان را با خدا و اهل بیت(علیهمالسلام) قوی میکنند؛ شبها در پیشگاه خدا به عبادت بر میخیزند؛ چهل روز به مسجد مقدس جمکران میروند؛ به داد فقرا میرسند؛ دستانشان همواره از دعا قطع نمیشود و خود را به نذر و عهد میبندند تا شاید راهی به سوی شفای خود بیابند.
اما همین اشخاص وقتی بتوانند بیماری خود را به واسطۀ یک پزشک معالجه کنند نه خدا را صدا میزنند و نه خود را در راه چلهنشینی به زحمت میاندازند و چه بسا برخی از واجباتشان نیز بر زمین میماند.
بهتر این است که انسان همیشه به یاد خدا مشغول باشد؛ یعنی آن جایی هم که پزشک معالجهاش میکند خدا راشفا دهندۀ خود بداند و دست به دامان او باشد.پزشک را واسطه بداند و تأثیر دارویش را به ارادۀ الهی بداند. توجه داتشه باشد که اگر او اراده نکند هیچ گاه بیمار شفا نخواهد یافت. این شخص همیشه وظیفۀ عقلایی خود را به خوبی انجام میدهد اما هیچگاه خدا را فراموش نمیکند.
صدای آشنا نزد ملائکه
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
مَنْ تَقَدَّمَ فِی الدُّعَاءِ اسْتُجِیبَ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ صَوْتٌ مَعْرُوفٌ وَ لَمْ یُحْجَبْ عَنِ السَّمَاءِ وَ مَنْ لَمْ یَتَقَدَّمْ فِی الدُّعَاءِ لَمْ یُسْتَجَبْ لَهُ إِذَا نَزَلَ بِهِ الْبَلَاءُ وَ قَالَتِ الْمَلَائِکَةُ إِنَّ ذَا الصَّوْتَ لَا نَعْرِفُه؛[3]
هرکه در دعا پیش افتد (یعنى همیشه دعا کند و کاری به زمان بلا نداشته باشد) هرگاه بلائى که به او برسد دعایش مستجاب شود، و فرشتگان گویند: صداى آشنایى است و این صدا از بالارفتن به سوی آسمان منع نمیشود. و کسى که پیشدستى به دعا نکند، وقتی بلا به او میرسد دعایش مستجاب نمیشود، و فرشتگان میگویند: ما این صدا را نمیشناسیم.
راهکار عبادت خالصانه
بنابراین توجه داشته باشیم که زمانی انسان همواره از یدخداوند سبحان غافل نیست که هنگامی که وظیفۀ ظاهری خود را انجام میدهد همۀ اسباب و عوامل را به ارادۀ الهی مؤثّر بداند و بدون ارادۀ او، آنها را هیچ بداند. در این صورت، خواه عوامل ظاهری به کمکش بشتابند و یا اینکه او را واگذارند، به هر حال همیشه خالصانه خدا را صدا میزند.
مخلصین؛ آسوده از تسویلات شیطان
القائات افکار پوچ و توهمات خیالی و فکر گناه و معصیت، یکی از ترفندهای کارآمد شیطان است که نام آن را «تسویلات شیطان» میگذارند. کسانی که ایمان در وجود آنها به یقین نرسیده است، شیطان از خلاء ایمانی آنها سوء استفاده کرده و افکار انحرافی و گناهآلود را به ذهن آنها میاندازد تا در اثر آن، اسنانرا از راه صحیح منحرف کنند. این افکار نیز گرچه بدون دلیل است، امّا در بسیاری از افراد تأثیر منفی میگذارد. اما با این وجود شیطان فقط از انسانهای مخلص مأیوس است و توانایی فریب دادن آنان را در خود نمیبیند.
قرآن کریم دراین باره میفرماید:
قالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغْوِیَنَّهُمْ أَجْمَعینَ * إِلاَّ عِبادَکَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصینَ؛[4]
پروردگارا! به سبب آنکه مرا گمراه کردى، من هم [باطل را] در روى زمین حتما برایشان مىآرایم و همه را گمراه مىکنم مگر بندگان خالص شدۀ تو را از میان آنها.
شیطان به بندگان خدا وعدههای دروغین میدهد و آنها را به آرزوها سرگرم میسازد، در حالی که جز فریب و نیرنگ به آنها وعده نمیدهد.
وَ قالَ لَأَتَّخِذَنَّ مِنْ عِبادِکَ نَصیباً مَفْرُوضاً * وَ لَأُضِلَّنَّهُمْ وَ لَأُمَنِّیَنَّهُمْ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ وَ مَنْ یَتَّخِذِ الشَّیْطانَ وَلِیًّا مِنْ دُونِ اللَّهِ فَقَدْ خَسِرَ خُسْراناً مُبیناً * یَعِدُهُمْ وَ یُمَنِّیهِمْ وَ ما یَعِدُهُمُ الشَّیْطانُ إِلاَّ غُرُوراً؛[5]
تحتما از میان بندگانت سهم معینى خواهم گرفت و به یقین گمراهشان مىکنم و به دام آرزوها مىاندازم و وادارشان مىکنم تا گوش چهارپایان را [به عنوان تحریم] بشکافند، و فرمان مىدهم تا خلقت خدا را [به عنوان بدعت] تغییر دهند. و هر که شیطان را به جاى خدا سرپرست خود گیرد، قطعا دستخوش زیان آشکارى شده است.
تجربه نشان داده است که تسویلات شیطان معمولاً در همان لحظاتی به سراغ انسان میآید که شخص میخواهد به نتیجۀ مثبت و خوبی دست یابد و به اصطلاح سیم دل او وصل شود. برای رهایی از این تسویلات، انسان باید عاقلانه به افکار بیدلیل و پوچ و به انحراف شیطانی توجه نکند و به عمل صالح خویش استمرار بخشد تا به نتیجۀ مطلوب برسد.
بنابراین تسویلات شیطانی در دل و فکر کسی میآید که لحظۀ ارتباط و نتیجهگرفتن از عمل صالح فرا رسیده و شیطان از طریق القاء آن افکار، سعی میکند حضور قلب در عمل را از بین برده و او را به خدای متعال و معصومین(علیهمالسلام) بدگمان نماید و در عمل سستی ایجاد کند.
طبیعی است تا زمانی که ایمانِ انسان به یقین نرسیده باشد و در حدّ کامل تمام وجودش را پرنکرده و به درجۀ مخلَصین نرسیده باشد، شیطان از این جای خالی ایمان سوء استفاده کرده و به القاء خود ادامه میدهد. این القاءات را دارد. از همین جهت است که شیطان دلیلی برای خود نمیبیند که از طریق القاء افکار باطل فاقدین ولایت اهل بیت(علیهمالسلام) را منحرف کند؛ چون عمل صالح بدون ولایت ائمه(علیهمالسلام) پذیرفته نیست و با این وجود شیطان نیازی ندارد تا برای ابطال اعمال آنان تلاش کند.
عجز شیطان از فریب دادن پنج گروه
دانستنی است که شیطان نمیتواند در پنج گروه نفوذ کند، امّا سائر مردم در مشت او هستند.امام صادق(علیهالسلام) این حقیقت را برای مان آشکار کردند و فرمودند:
قَالَ إِبْلِیسُ خَمْسَةُ أَشْیَاءَ لَیْسَ لِی فِیهِنَّ حِیلَةٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِی قَبْضَتِی مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ عَنْ نِیَّةٍ صَادِقَةٍ وَ اتَّکَلَ عَلَیْهِ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ وَ مَنْ کَثُرَ تَسْبِیحُهُ فِی لَیْلِهِ وَ نَهَارِهِ وَ مَنْ رَضِیَ لِأَخِیهِ الْمُؤْمِنِ مَا یَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ لَمْ یَجْزَعْ عَلَى الْمُصِیبَةِ حِینَ تُصِیبُهُ وَ مَنْ رَضِیَ بِمَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ وَ لَمْ یَهْتَمَّ لِرِزْقِهِ؛[6]
شیطان گفت: پنج چیز است که در آن هیچ حیلهای ندارم و بقیۀ مردم در دستان منند. 1. سی که با نیت صادق به دین خدا چنگ بزند و در همۀ کارهایش بر او تکیه نماید؛ 2. کسی که در شب و روزش تسبیح خدا را زیاد بگوید؛3. و کسی که راضی باشد برای بردار مؤمنش همان را که برای خود راضی است و میپسندد؛ 4. کسی که در مواجهه با مصیبت، بیتابی نکند؛ 5. و کسی که به آن چه پروردگار برای او تقسیم نموده راضی باشد و برای تحصیل رزق (از راه حرام) تلاش نکند.
تسویلات بی دلیل و راهکار مقابله
توجه داشته باشید که تسویلات شیطان همیشه بدون دلیل است؛ زیرا اگر دلیل آورده شود فکر باطل از بین میرود. بنابراین شیطان فکر باطل را بدون دلیل القاء میکند.
انسان در برابر این القائات دو راه دارد؛
1. اگر جواب آن شبهه را میداند، باید با خونسردی آن جواب را در ذهن خود مرور کند تا دسیسۀ شیطان نقش برآب گردد. مثلاً دلیل خداشناسی را حدیث نفس کند و بگوید: «من به این دلیل خدای خود را باور کردهام و به این دلیل میدانم که او واجدِ همۀ کمالات و ریشه و تولیدکننده همۀ کمالات است» و با این کار به نقشۀ شیطان هیچ توجهی نکند.
اگر هم پاسخ شبهه را نمیداند و دلیلی برای ابطال آن ندارد و القاء شیطان برای او شبهه ایجاد میکند، باید به شبهه توجه کرده و از طریق استدلال به فکر راه حل آن باشد و تا زمانی که جواب مستدَل آن فکر باطل را پیدا نکرده است از تلاش دست برندارد؛ زیرا تا جواب محکم به شیطان داده نشود او فرصت خوبی پیدا میکند که مرتّب آن شبهه را به ذهن انسان منتقل کند و آهسته آهسته او را سست نماید.
قرآن کریم در آیات متعددی به انسان یادآوری میکند تا مراقب زینت دادن شیطان به اعمال زشت باشد؛ آیاتی که پیش از این به نمونهای از آن اشاره نمودیم.[7]
احتجاج شیطان در قیامت
کسانی که در دنیا فریب شیطان را خورده و در قیامت از کردار خود پشیمانند، در قیامت به دنبال توجیهی برای گناه خود هستند. از این رو شیطان را مقصر دانسته و او را ملامت میکنند:
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیم؛[8]
شیطان هنگامى که کار از کار گذشت، گوید: در حقیقت خدا به شما وعدۀ راست داد و من هم به شما وعده دادم و با شما خلاف کردم و مرا بر شما هیچ تسلطى نبود جز اینکه شما را دعوت کردم و اجابتم نمودید. پس مرا ملامت نکنید و خود را ملامت کنید. نه من فریادرس شما هستم و نه شما فریادرس من هستید. پیشتر [هم] که مرا [در کار خدا] شریک مینمودید، منکر میشوم. همانا ستمکاران عذابی پردرد خواهند داشت.
3. از تو حرکت از خدا برکت
همیشه لازم است یک قدم در راه مستقیم برداریم، سپس انتظار لطف از خدای سبحان داشته باشیم. امّا بدون حرکت، انتظار برکت داشتن، صحیح و عاقلانه نیست.
مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَةِ فَلا یُجْزى إِلاَّ مِثْلَها وَ هُمْ لا یُظْلَمُون؛[9]
هر کس کار نیکى بیاورد، ده چندان آن پاداش دارد، و هر کس کار بدى بیاورد، جز مانند آن مجازات نشود، و بر آنها ستم نرود.
مرحوم والد قدسسره از کسانی که هیچ تلاش و عمل نمیکردند ولی از خدا توفیق میخواستند، خیلی بدشان میآمد. میفرمودند: «او توفیق میدهد اما به شرطی که ما هم به وظیفۀ خود به خوبی عمل کنیم.»
به راستی چگونه است که انسان در امور دنیایی تلاشی متعارف و گاهی فوق متعارف انجام میدهد؛ برای بهبود کسب و کارش دو شغل انتخاب میکند؛ هموراه در کار دنیایش با دیگران مشورت میکند، اما به کارهای آخرتی که میرسد دست بر روی دست گذاشته و از خداوند سبحان طلب توفیق میکند.
قرآن کریم میفرماید:
وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی*وَ أَنَّ سَعْیَهُ سَوْفَ یُرى؛ [10]
و این که براى انسان جز آنچه تلاش کرده نیست و حتما کوشش او به زودى دیده خواهد شد.
و پس انسان باید در ابتدای کار حرکت قلایی داشته باشد تا خداوند نیز درهای رحمتش را به روی او بگشاید و ببیند چطور با هر یک قدمی که برمیدارد، خداوند مهربان ده قدم او رابه جلو میآورد. اگر شخص قدمی برداشت؛ به نماز اول وقت اهمیت داد، با صدای بلند اذانگفت، با مسجد و اهل آن انس گرفت، و کارهای شایستهای را در برنامۀ معنوی خود گذاشت، آن وقت نتیجهاش را احساس کرده و خواهد دید که چگوه خداوند مهربان به او برکت عطا میکند.
4. نماز اول وقت، شاهکلید تقرّب
محافظت بر اوقات نماز، برای تقرب و نزدیکی به پروردگار تأثیر فراوانی دارد. مولایمان حضرت علی(علیهالسلام) میفرمایند:
لَیْسَ عَمَلٌ أَحَبَ إِلَى اللَّهِ مِنَ الصَّلَاةِ فَلَا یَشْغَلَنَّکُمْ عَنْ أَوْقَاتِهَا [شَیْءٌ مِنْ] أُمُورِ الدُّنْیَا فَإِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ ذَمَّ أَقْوَاماً فَقَالَ:
الَّذِینَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُون یَعْنِی أَنَّهُمْ غَافِلُونَ اسْتَهَانُوا بِأَوْقَاتِهَا[11]
هیچ عملی نزد خداوند سبحان محبوتتر از نماز نیست، پس به هیچ وجه نباید چیزی از کارهای دنیا شما را از وقتهای نماز غافل کند. زیرا خداوند عزّوجلّ مذمت کرده است گروهی را و فرموده است: «کسانی که در نماز خود سهلانگاری میکنند» یعنی اینکه ایشان غافلند و به اوقات نماز بی اهمیتند.
معروف است که مرحوم آیتالحق حاج شیخ حسنعلی اصفهانی قدسسره، برای نورانیکردن روح و صفای دل، ریاضتهای شاقّی را انجام میداده است؛ کارهایی همچون چهل روز، روزی یک ختم قرآن، یا چهل روز روزه گرفتن و شبها تابه صبح احیاءداشتن؛ و یا روزی چهارده هزار صلواتفرستادن تا چهل روز و کارهایی از این دست. امّا گذراندن همۀ این کارها به این نتیجه رسیده بودند که هیچ عملی همچون نماز اول برای تحصیل کمالات اهمیت ندارد.
همچنین نقل است جوانی نزد شیخ(قدسسره) آمد و گفت: سه قفل در زندگیام وجود دارد و سه کلید از شما میخواهم! قفل اول این است که دوست دارم یک ازدواج سالم داشته باشم؛ قفل دوم اینکه دوست دارم کارم برکت داشته باشد؛ و قفل سوم اینکه دوست دارم عاقبت بخیر شوم. شیخ نخودکی(قدسسره) فرموده بودند: برای قفل اول نمازت را اول وقت بخوان؛ برای قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان؛ و برای قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان. جوان عرض کرد: سه قفل با یک کلید؟! ایشان فرمود: نماز اول وقت «شاه کلید» است.
امام رئوف حضرت علی بن موسی الرضا علیهماالسلام میفرمایند:
اعْلَمْ أَنَّ لِکُلِّ صَلَاةٍ وَقْتَیْنِ أَوَّلٌ وَ آخِرٌ فَأَوَّلُ الْوَقْتِ رِضْوَانُ اللَّهِ وَ آخِرُهُ عَفْوُ اللَّهِ... وَ أَوَّلُ الْوَقْتِ أَفْضَلُهُ وَ لَیْسَ لِأَحَدٍ أَنْ یَتَّخِذَ آخِرَ الْوَقْتِ وَقْتاً وَ إِنَّمَا جُعِلَ آخِرُ الْوَقْتِ لِلْمَرِیضِ وَ الْمُعْتَلِّ وَ لِلْمُسَافِرِ وَ قَالَ إِنَّ الرَّجُلَ قَدْ یُصَلِّی فِی وَقْتٍ وَ مَا فَاتَهُ مِنَ الْوَقْتِ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَهْلِهِ وَ مَالِه؛[12]
بدان که برای هر نمازی دو وقت وجود دارد؛ اول وقت که رضایت الهی در آن است و آخر وقت که بخشش الهی را در پی دارد... . اول وقت با فضیلتترین زمان آن است. و کسی حق ندارد برای نماز خود آخر وقت را انتخاب کند. همانا نماز آخر وقت برای بیمار و علیل و مسافر قرار داده شده است. همانا انسان گاهی مؤمن در غیر از اول وقت نماز میخواند و توجه ندارد چیزی را که از دست میدهد برای او بهتر از خانواده و اموال اوست.
مرحوم آیت الله میرجهانی(رحمةالله) میفرمودند: اینکه در آخر وقت عفو و بخشش است، کاشف از تقصیر و گناه انسان در تأخیر بدون عذر نماز است لکن با انجام دادن نماز، خداوند او را عفو مینماید.
مرحوم آیتالله حاجآقا رحیم ارباب(قدسسره) نیز بهترین توسل را برای رسیدن به حوائج و برطرفشدن مشکلات زندگی، نماز اول وقت میدانستند.
5. آثار شوم گناه
گناه و معصیت، آثار شومی را بر سلامت دل و چشم بصیرت انسان دارد و در زوال نعمتهای مادی و معنوی و نزول بلای روحی و جسمی و همچنین در نظم و سیر جهان هستی تأثیر بسزایی دارد.
در ادامه به برخی از آثار گناه اشاره میکنیم:
1. سیاهی قلب
از مهترین آثار گناه سیاهشدن دل و کوری چشم دل انسان است. قرآن کریم میفرماید: «کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِهِمْ ما کانُوا یَکْسِبُونَ»[13] (چنین نیست که آنها میپندارند؛ بلکه اعمالشان بر دلهایشان زنگار زده است.)
2. خشکاندن اشک
گناه اشک چشم را نیز میخشکاند و توفیق بزرگ را از انسان سل میکند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند:«مَا جَفَّتِ الدُّمُوعُ إِلَّا لِقَسْوَةِ الْقُلُوبِ وَ مَا قَسَتِ الْقُلُوبُ إِلَّا لِکَثْرَةِ الذُّنُوبِ»[14] (اشک چشم خشک نمیشود مگر به خاطر قساوت دل و قساوت تنها به خاطر کثرت گناهان است.)
3. گرفتهشدن نعمت
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
مَا أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَى عَبْدٍ نِعْمَةً فَسَلَبَهَا إِیَّاهُ حَتَّى یُذْنِبَ ذَنْباً یَسْتَحِقُ بِذَلِکَ السَّلْبَ؛[15]
هیچگاه خداوند نعمتی را که به بندگانش ارزانی داشته نمیگیرد، تا وقتی که آنان گناهی انجام دهند و مستحق سلب آن نعمت شوند.
4. نزول بلا
خدای متعال در کتاب آسمانی خود میفرماید: «وَ ما أَصابَکُمْ مِنْ مُصیبَةٍ فَبِما کَسَبَتْ أَیْدیکُمْ وَ یَعْفُوا عَنْ کَثیرٍ»[16] (و هر مصیبتی که به شما میرسد نتیجۀ اعمال بد خود شماست و خداوند بسیاری از گناهان را میبخشاید.)
5. نباریدن باران
از دیگر آثار گناه، کم شدن نزولات آسمانی است. امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند:
إِنَّهُ مَا مِنْ سَنَةٍ أَقَلَ مَطَراً مِنْ سَنَةٍ وَ لَکِنَّ اللَّهَ یَضَعُهُ حَیْثُ یَشَاءُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَمِلَ قَوْمٌ بِالْمَعَاصِی صَرَفَ عَنْهُمْ مَا کَانَ قَدَّرَ لَهُمْ مِنَ الْمَطَرِ فِی تِلْکَ السَّنَةِ إِلَى غَیْرِهِمْ وَ إِلَى الْفَیَافِی وَ الْبِحَارِ وَ الْجِبَالِ؛[17]
هیچ سالى کم بارانتر از سال دیگر نیست، ولى خدا باران را به جائى که میخواهد میفرستد؛ وقتی مردم مرتکب گناه میشوند، خداى عزوجل بارانى را که در آن سال براى آنها مقدر فرموده، از آنها بگرداند و به سوى بیابانها و دریاها و کوهها میفرستد.
6. اثر بر خود و دیگران
آثار شوم گناه نه تنها گریبانگیر خود گناهکار میشود، بلکه دیگران را نیز آلوده میکند. پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
الذّنبُ شومّ عَلی غَیرِ فَاعِلِه إِن عَیَّرَهُ إبتَلی وَ إِن اغتابَهُ أَثِمَ وَ إِن رَضِیَ بِه شارَکَه؛[18]
گناه برای غیر از گناهکار نیز شوم است؛ اگر دیگری گناهکار را سرزنش کند، خودش به آن گناه مبتلی میشود؛ اگر پشت سر گناهکار بدگویی کند، به گناه غیبت دچار شده است و اگر به گناهکردن دیگران راضی باشد در گناهشان شریک است.
6. خدمت خالصانه به مؤمنین
در این ماجرا میبینیم که حضرت بدون هیچ چشم داشتی به راننده کمک کردند و فرمودند: «من به کمک تو نیاز ندارم.» خدمت گذاری خالصانه و بدون در نظر داشتن مزد و پاداش، به افراد جامعه به خصوص خدمت به انسانهای مؤمن، برکات فراوانی را نصیب انسان میکند.
حبیب خدا و فرستادۀ او حضرت محمد مصطفی(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) فرمودند:
أَیُّمَا مُسْلِمٍ خَدَمَ قَوْماً مِنَ الْمُسْلِمِینَ إِلَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ مِثْلَ عَدَدِهِمْ خُدَّاماً فِی الْجَنَّةِ؛[19]
هر مسلمانی که به عدهای از مسلمانان خدمت کند، خداوند به تعداد کسانیکه خدمتگذاری کرده است، در بهشت برای او خادم قرار میدهد.
چون انسان ذاتاً فقیر است، هر خدمتی که به کسی انجام دهد، پاداش آن را ولو در آخرت خواهد گرفت. در ضرب المثل است که سلام بعضیها بیطمع نیست. فقط خداوند است که ذاتاً بینیاز است و اگر لطفی به انسانها میکند، بدون هیچ احتیاج و نیازی است. اما انسانها اگر به یکدیگر هم اظهار علاقه میکنند، نیازی در روح خود دارند که با این کار به آن نیاز پاسخ میدهند. قربان خداوند ب نیاز شویم که وقتی اظهار محبّت و علاقه هم به بندگانش میکند، نمیخواهد کمبود خود را برطرف کند.
حضرت سید الساجدین، زین العابدین امام سجاد(علیهالسلام) در دعای ابو حمزه ، اینگونه با خداوند سبحان مناجات میکنند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی تَحَبَّبَ إِلَیَّ وَ هُوَ غَنِیٌ عَنِّی» (سپاس شایستۀ خدایی است که به من ابراز علاقه میکند در حالی که از من بی نیاز است.)
البته انسان میتواند پاداش خدمت خود را انجام یک عمل صالح یا ترک گناه و اخلاق زشتی در طرف مقابل قرار دهد؛ چنانچه در این داستان ملاحظه کردیم که چگونه امام(علیهالسلام) پاداش خدمت خود را نماز اول وقت و ترک همۀ گناهان تا آخر عمر قرار دادند و این کارها را خدمت به خودشان دانستند.
در آیات زیادی از قرآن کریم به این نکته اشاره شده است که رسول گرامی اسلام(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) از مردم پاداشی برای رسالت خود نمیخواستند مگر اظهار محبت به ذوی القربی و میفرمودند: «قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبى»[20] (بگو از شما هیچ پاداشی نمیخواهم مگر اظهرا محبت به ذوی القربی.)
در جای دیگری نیز سود این اظهار محبت را به نفع مردم دانسته و میفرمودند:«قُل ما سَأَلْتُکُمْ مِنْ أَجْرٍ فَهُوَ لَکُمْ»[21] (بگو آنچه به عنوان اجر و مزد از شما خواستم، سودش به نفع شما خواهد بود.)
همچنین در سورۀ نمل میفرماید: «وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَریمٌ»[22] (و کسی که تشکر میکند در واقع سود آن به خودش برمیگردد و کسی که کفران میکند پس خداوند بی نیاز و کریم است.)
بنابراین ما باید به دور از هیچ انتظاری، حتی انتظار تشکر طرف مقابل، به آنها خدمت کنیم و هیچ خدمتی را با هیچ پاداشی معاوضه نکنیم مگر با پاداش الهی.
7. جبران خوبیهای دیگران
سعی کنیم اگر مورد احسان دیگران واقع شدیم، محبّت آنها را به نیکی جبران کنیم و به تعبیر این راننده، جوانمرد باشیم. نه اینکه خدمت او را از سر وظیفهاش بدانیم.
فراموش نشود همانطور که خدمتکردن وظیفۀ اخلاقی و گاه شرعی انسان است، وظیفۀ خدمت شونده هم تشکرکردن از خدمتگزار است. مثلاً اگر وظیفه شرعی و اخلاقی فرزند خدمت به والدین است وظیفۀ اخلاقی پدرومادر نیز تشکر از فرزند است؛ زیرا همان تشکرنکردن از مخلوق، تشکر نکردن از خالق محسوب میشود.
برخی نیز در برابر خدمت دیگران از آنها تشکر نمیکنند و خدا را شکر میکنند. غافل از اینکه خداوند این تشکر را از آنها نمیپذیرد.
امام زین العابدین(علیهالسلام) میفرمایند:
یُحِبُّ کُلَّ عَبْدٍ شَکُورٍ یَقُولُ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لِعَبْدٍ مِنْ عَبِیدِهِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَ شَکَرْتَ فُلَاناً فَیَقُولُ بَلْ شَکَرْتُکَ یَا رَبِّ فَیَقُولُ لَمْ تَشْکُرْنِی إِذْ لَمْ تَشْکُرْهُ ثُمَّ قَالَ أَشْکَرُکُمْ لِلَّهِ أَشْکَرُکُمْ لِلنَّاسِ؛[23]
خداوند متعال هر بندۀ شکرکزاری را دوست دارد. در روز قیامت به بندهای از بندگانش خطاب میکند: «آیا از فلانی تشکر کردی؟» او پاسخ میدهد: «خدایا، من از تو تشکر کردم!» خداوند خطاب میکند: «از من نیز تشکر نکردهای چون از بندۀ من تشکر نکردهای.» سپس فرمودند: «شاکرترین شما در پیشگاه خدا، شاکرترین آنها در برابر مردم است.»
بنابراین انسان مؤمن، در همان حالی که از بندۀ خدا تشکر میکند، چون سرمایۀ مردم را از خدا میداند و آگاه است که هیچ کس بدون اذن و ارادۀ الهی توان کوچکترین کاری را ندارد، ناخودآگاه از خداوند هم سپاسگزاری میکند.
محفل شکر
شایسته است در زمانی مناسب با فراغت کامل، نعمتهای خدای سبحان را یکییکی یاد کند و برای هریک «الحمدلله» بگوید. متأسفانه صفت شکر در بسیاری از انسانها کم است و آنجا هم که تشکر میکنند از همنوعان خود است؛ چون با چشم خود، کمک کننده را میبینند و از او تشکر میکنند. آنها کمتر تفکر کرده تا از سرچشمه همۀ هستی تشکر کنند و خدای عزوجل از این جهت از انسانها گله دارد: «وَ قَلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّکُورُ»[24] (و اندکی از بندگانم شکرگزارند.)
درحالیکه امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند:
وَ لَوْ لَمْ یُخَوِّفِ اللَّهُ النَّاسَ بِجَنَّةٍ وَ نَارٍ لَکَانَ الْوَاجِبَ أَنْ یُطِیعُوهُ وَ لَا یَعْصُوهُ لِتَفَضُّلِهِ عَلَیْهِمْ وَ إِحْسَانِهِ إِلَیْهِمْ وَ مَا بَدَأَهُمْ بِهِ مِنْ إِنْعَامِهِ الَّذِی مَا اسْتَحَقُّوهُ؛[25]
اگر خدای متعال مردم با به واسطۀ بهشت و جهنمش نترسانده بود، هرآینه باز هم واجب بود که بندگانش مطیعش باشند و او را معصیت نکنند به خاطر فضل و احسانی که خداوند به بندگاتنش دارد و با خاطر نعمتهایی که ابتدائاً به آنها عط نمود در حالی که هیچ استحقاق آن را نداشتند.
اهل بیت(علیهمالسلام)؛ نیکیکنندگان به محبین
خدای متعال و امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) نیز از شدت و ضعف تصمیم ما بر ایستادگی به عهد و پیمانی که با آنها میبندیم، مطلعند، و به تناسب تصمیم ما، ما را مورد لطف خویش قرار میدهند.
از همین رو بود که در این داستان در مرتبۀ اول که راننده عهد ضعیفی را اظهار کرد، لطفی هم به او نشد؛ اما همین که قول مردانه داد که در صورت نجات از این هلاکت، تا آخر عمر تمام نمازهایش را اول بخواند و تمام گناهان را نیز ترک کند، و واقعاً هم به عهد خویش پایبند بود، مورد عنایت و لطف امام(علیهالسلام) واقع شد.
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) در بیان روش جبران خوبی دیگران میفرمایند:
حَقٌّ عَلَى مَنْ أُنْعِمَ عَلَیْهِ أَنْ یُحْسِنَ مُکَافَاةَ الْمُنْعِمِ فَإِنْ قَصُرَ عَنْ ذَلِکَ وُسْعُهُ فَعَلَیْهِ أَنْ یُحْسِنَ الثَّنَاءَ فَإِنْ کَلَّ عَنْ ذَلِکَ لِسَانُهُ فَعَلَیْهِ مَعْرِفَةُ النِّعْمَةِ وَ مَحَبَّةُ الْمُنْعِمِ بِهَا فَإِنْ قَصُرَ عَنْ ذَلِکَ فَلَیْسَ لِلنِّعْمَةِ بِأَهْلٍ؛[26]
حق بر گردن کسی که مورد اکرام واقع شده است این است که در ابتدا به خوبی به او پاداش بدهد؛ اگر در توانش نبود که که پداش خوبی به اکرام کننده بدهد، باید زبان به ثناگویی او بگشاید. اگر زبانش از همین کار نیز کوتاه بود، باید نعمت را بشناسد و نعمتدهنده را دوست بدارد. اگر از این کار هم ناتوان بود پیداست اهلیتی برای این نعمت نداشته است.
8. امامان(علیهمالسلام) آگاهان از همه چیز
امام(علیهالسلام) نه تنها از همۀ عهد و پیمانهای انسانها با خداوند با خبرند، حتّی از تصمیم قلبی آنها و اینکه آیا جدّی و با ارادۀ صددرصد پیمان بستهایم یا خیر نیز آگاهند. از اینرو اگر عهدی با امام زمان(عجلاللهتعالیفرجهالشریف) بستیم به آن پایبند باشیم تا مبادا در محضر مولایمان شرمنده شویم.
در دعای عهد میخوانیم :
اللَّهُمَّ إِنِّی أُجَدِّدُ لَهُ فِی صَبِیحَةِ یَوْمِی هَذَا وَ مَا عِشْتُ مِنْ أَیَّامِی عَهْداً وَ عَقْداً وَ بَیْعَةً لَهُ فِی عُنُقِی لَا أَحُولُ عَنْهَا وَ لَا أَزُولُ أَبَداً؛
خداوندا، من در صبح امروز و در هر روزی که زنده هستم با مولایم تجدید بیعت میکنم، آنچنان عهدی با او میبندم که هیچگاه شکسته نشود.
و حاجی نیز در مسجدالحرام با لمس کردن حجرالاسود که دست راست خدای عزوجل در زمین محسوب میشود، اینگونه بیعت بندگی میبندد:«أَمَانَتِی أَدَّیْتُهَا وَ مِیثَاقِی تَعَاهَدْتُهُ لِتَشْهَدَ لِی بِالْمُوَافَاةِ.» (خدایا! من بار امانتم را به منزل رساندم و در طول راه پیمان خود را نگه داشتم تا خودت گواه باشى که به وعدۀ خود وفا کردم.)
سنگزدن به شیطان نیز نوعی عهدبستن با خدا در فاصله گرفتن از شیطان است. ولی متأسفانه باید اعتراف کنیم که در بیشتر عهدهای که با خداوند میبندیم ضعیف هستیم و وقتی به مانعی برخورد میکند به راحتی عهد را میشکنیم.
9. ضرورت ارتباط با عالم
خوب است همۀ مؤمنین در صدد ترویج دین و احکام آن در میان اهل خانه باشند؛ زیرا یکی از حقوقی که همسران بر گردن شوهران خویش دارند، رساندن آنها به کمال انسانیت است. البتّه اگر مرد مستقیماً از عهدۀ این کار برنمیآید، باید واسطۀ این کار شود و زمینه رشد معنوی همسر و فرزندان خویش را از طریق جلسات مذهبی، ارتباط با روحانی، کتب دینی و ... فراهم آورد. بالاخره همانگونه که به فکر جسم همسر و فرزندانمان هستیم باید به فکر روح آنها هم باشیم که ریشۀ انسانیت انسان، در فکر و تفکر اوست. معنای به فکر آنها بودن نیز این است که به فکر اعتقادات صحیح آنها که مهمترینش ایمان در حدّ یقین است باشیم. برای این کار بهتر است از دوران کودکی فرزندانمان و به خصوص از سن 7 سالگی به بعد آنها را آهسته آهسته و با تشویق به همۀ اعمال صالح آشنا کنیم و از همۀ بدیها و گناهان دور کنیم تا زمانیکه به سن تکلیف رسیدند عادت به عمل صالح و ترک گناه داشته باشند.
10. توبۀ حقیقی، ادای حقالناس و حق الله
برای توبۀ حقیقی تنها پشیمانی از گناهان گذشته و تصمیم برای ترک آن در آینده کافی نیست. بلکه اگر حقالناسی از کسی ضایع شده است، تا رضایت او فراهم نگردد توبه پذیرفته نمیشود. بنابراین ادای حقالناس و حقالله مثل نماز و روزه برای تکمیل توبه ضروری است.
البته بعد از آنکه توبه محقق شد باید به آمرزیده شدنمان مطمئن باشیم؛ زیرا توبه کننده برگردن خدای خود حق دارد که او را ببخشد و این حقی است که خود خدای متعال آن را به نفع توبه کننده بر ذمۀ خود قرارداده است:
إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذینَ یَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهالَةٍ ثُمَّ یَتُوبُونَ مِنْ قَریبٍ فَأُولئِکَ یَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ کانَ اللَّهُ عَلیماً حَکیماً؛ [27]
جز این نیست که پذیرش توبه از جانب خدا فقط براى کسانى است که از روى نادانى بدى مىکنند سپس بىدرنگ توبه مىکنند اینانند که خداوند توبهشان را مىپذیرد و خدا داناى حکیم است.
همچنین پس از آنکه توبه کردیم سعی کنیم با نصیحت کردن دائمی خود، حالت توبه و رجوع به خدای عزوجل را در روحیه خود استمرار بخشیم تا توبه ما توبه نصوح گردد.
قرآن کریم میفرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَةً نَصُوحا»[28] (اى کسانىکه ایمان آوردهاید! به درگاه خدا توبه کنید، توبهاى راستین و خالص).
«الحمدلله رب العالمین»
[1] . یونسیان.
[2]. عنکبوت، 65.
[3]. الکافی، ج2، ص472.
[4]. حجر، 82 و 83.
[5]. نساء، 118تا 120.
[6] . بحارالانوار، ج60، ص248.
[7] . نساء، 118تا 120؛ نک:انعام، 42.
[8]. ابراهیم، 22.
[9]. انعام، 160.
[10]. نجم، 39و40.
[11] . بحارالانوار، ج10،ص100.
[12]. بحار الأنوار، ج79، ص340.
[13] . مطففین، 14.
[14] . بحارالانوار، ج73،ص354.
[15]. بحارالانوار، ج73، ص339.
[16] . شوری، 30.
[17] . بحارالانوار، ج73، (بیروت)، ص329.
[18] . نهج الفصاحة، ص: 493.
[19] . الکافی ج2، ص207.
[20] . شوری، 23.
[21] . سبأ، 47.
[22] . نمل، 40.
[23] . الکافی، ج2، ص99.
[24] . سبأ، 13.
[25] . عیون أخبار الرضا علیهالسلام، ج2، ص180.
[26] . بحارالانوار، ج71، ص50.
[27] . نساء، 17.
[28] . تحریم، 8.