بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع: شرح حکمت 127؛ فنای دنیا
تاریخ: 20شهریور1393؛ 15ذیالقعده1435
مکان: اصفهان، حسینیه جوادالائمه(علیهالسلام)
بیان حدیث
امیرالمؤمنین)علیهالسلام) میفرمایند:
إِنَّ لِلَّهِ مَلَکاً یُنَادِی فِی کُلِّ یَوْمٍ لِدُوا لِلْمَوْتِ وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ؛[1]
خداوند ملکی دارد که در هر روز ندا میدهد: بزایید برای مُردن؛ اموال را جمع کنید برای فانیشدن؛ ساختمانها را بسازید برای خرابشدن.
این حکمت مرکب از سه جمله است که درواقع این جملات همان سیر طبیعی دنیا را بیان میکند:تقدیر الهی این است که دنیا به سمت جلو حرکت میکند و عمر انسانها تمام میشود و از دنیا میروند؛ اموالی که انسانها جمع میکنند ازبین میرود و فانی میشود؛ ساختمانهایی هم که افراد میسازند، درنهایت خراب میشود. در اینجا سه غایت گفته شده است و حرف «ل» نیز در کلمات «موت و فناء و خراب»، «لام غایت» است که گاهی هم به آن لام عاقبت میگویند؛ یعنی میگوید عاقبت این کار، این است. در فارسی لام عاقبت را «تا» میگوییم: بزایید تا بمیرد؛ یعنی نهایتش مُردن است. مال جمع بکنید تا فانی بشود. بناها را بسازید تا خراب شود.
نکتهها
دوازده نکته دربارۀ این روایت خدمتتان عرض میکنم:
1. تفاوتداشتن عاقبت با هدف
گفتیم که حرف «ل»، لام عاقبت است و عاقبت یک چیز غیر از هدف آن است. یک دانشآموز هدفش این است که با نمرۀ بیست، بهترین شاگرد باشد و موفق باشد. این هدف است؛ اما آیا در عاقبت و نهایت کار به این هدف میرسد یا نه؟ معلوم نیست و غالباً نمیرسند. حتی گاهی عاقبت کار به مردودی کشیده میشود؛ هرچند هدف دانشآموز مردودی نبود. بنابراین عاقبت کار غیر از این است که هدف شما چیست؟ اینها دو چیز است.
با فهم این فرق، میتوانیم آیۀ 179 اعراف را درست معنا کنیم: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ» (همانا بسیارى از جنیان و آدمیان را [گویى] براى دوزخ آفریدهایم.) «ذَرَأْنا» یعنی «خَلَقْنَا». «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ» یعنی «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا لِجَهَنَّمَ»؛ ما برای جهنم خلق کردیم. این «ل» لامِ عاقبت است نه لامِ هدف. کسانی که آن را لام هدف گرفتند، نتوانستهاند آیه را معنا کنند و به مشکل برخورد میکنند؛ زیرا معنایش این میشود: «ما انسانها را برای جهنم آفریدیم.» آنوقت این ایراد گرفته میشود:«خدایا تو مردم را برای جهنم خلق کردی؟» و این مطلب اشتباه است. پس این «ل» لام هدف نیست؛ بلکه لام عاقبت است؛ یعنی عاقبت بسیاری از انسانهایی که خلق کردیم، به جهنم ختم میشود؛ فکر نکنید کسی جهنم نمیرود.
بعضی میخواهند خدا را فقط «ارحمالراحمین» معرفی کنند و بگویند: چون ارحم الراحمین است، درنهایت، همه نجات پیدا میکنند؛ درحالیکه اینطور نیست و خود خداوند صریحاً میفرماید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ کَثیراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ»؛ هم عاقبت کار بسیاری از اجنه و هم فرجام بسیاری از انسانها جهنم است؛ اما هدف جهنمرفتن نبود بلکه هدف بهشترفتن بود. همانگونه که هدف دانشآموز مردودی نبود، قبولی بود آن هم با نمرۀ عالی. منتهی در عاقبت کار، بعضیها مردود میشوند.
اکنون دوباره به روایت توجه کنید. فرمودند: «فرزند بزایید برای مُردن.» حال میفهمیم که معنایش بیان هدف نیست. نمیگوید بچه را بزایید و هدفتان این باشد که بمیرد. هدف انسان که مُردن بچه نیست، زندهبودنش مقصود است و این روایت عاقبتش را بیان میکند. در جملۀ دوم فرمودند: «وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ» (اموال را برای فنا جمع کنید.) اما کسی مال را برای فنا جمع نمیکند، همه مال را برای استفادهکردن جمع میکنند. این روایت نیز میفرماید که عاقبتِ جمعکردن مال فانیشدن است. در جملۀ سوم نیز فرمودند:«وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ» (ساختمان را برای خرابی بسازید.) یعنی درنهایت، عاقبتش خرابشدن است.
2. لزوم توجه به عاقبت کار پیش از شروع آن
نکتۀ دوم لزوم توجه به عاقبت کار، در اول یا حتی قبل از کار است. یعنی وقتی هنوز ساختمان را نساختهاید، باید توجه کنید که این ساختمان عاقبتش به کجا منتهی میشود؛ نه اینکه وسط ساختمانسازی یا در پایان کار به عاقبتش توجه کنید. همان ابتدا که میخواهید دست به ساختمانسازی بزنید، بدانید که این ساختمان پنجاه سال یا صد سال یا دویست سال دیگر، بالأخره خراب میشود. وقتی فرزندی پیدا میکنید بدانید نهایتش مرگ است. همان اول کار یا قبل از اینکه نطفۀ فرزند منعقد شود، بدانید که او روزی از دنیا میرود. وقتی میخواهید مال جمع کنید، قبل از جمعآوری توجه کنید که نابودشدنی است.
اهمیت وجود ذهنی غایت
بهعبارت دیگر آنچه مهم است، وجود ذهنیِ غایت است، نه وجود خارجی آن. وجود خارجی بعداً محقق میشود؛ مثلاً صد سال بعد ساختمان خراب میشود یا ممکن است بعد از هشتاد سال، بچه فوت کند یا ممکن است آن مال بعد از صد سال فانی شود. اینها مربوط به خارج از ذهن است؛ اما اکنون وجود ذهنیِ آن را میگوییم؛ یعنی آن تصوری را که در ذهن میآید بررسی میکنیم. توجه به عاقبت کار را قبل از عمل در ذهنتان حاضر کنید. مثل اینکه شما میخواهید به مشهد بروید. عاقبت سفرتان مشهد است و شما به مشهد توجه میکنید. اما کِیْ توجه میکنید؟ وسط راه یا آخر راه یا قبل از اینکه حرکت کنید؟ مهم این است که چه زمانی به عاقبت کارتان توجه میکنید. همین جا قبل از حرکت، در ذهنتان تصور میکنید که اگر به مشهد رسیدید، در آنجا به چه چیزی نیاز دارید. این را تصور ذهنی میگویند. هدف و نهایت را در ذهنتان تصور میکنید و متناسب با آن عمل میکنید.
راه تقویت اراده
نتیجۀ این نکته این است که اگر وجود ذهنی را قبل از اِعمال و انجام کاری، در ذهنتان تصور کردید، این تصور در جمعکردن مصلحتها و منفعتهایی که شما میخواهید دربارۀ آن تصمیم بگیرید، مؤثر است؛ زیرا تصمیمگیری انسان براساس منفعتی است که چیزی دارد. بعضی میگویند: «چه کنیم تا ارادۀ خود را قوی کنیم؟» این مسئله را در کتاب هدف خلقت توضیح دادهام. در اینجا هم اشارهای میکنم: راه تقویت اراده این است که انسان منافع یک عمل خوب را تصور کند، بعد آن منافع را تصدیق کند. معمولاً ما منافع را درست نمیشناسیم. مثلاً یک سیب را تصور میکنیم. بعد منفعتش را تصور میکنیم .وقتی هم میخواهیم تصدیق کنیم، میگوییم «خیلی خوب» است. کلمۀ خیلی را هم میگوییم تا خود را قانع کنیم؛ اما درواقع منفعتش را نمیدانیم. وقتی متخصصی به ما یاد میدهد که سیب مثلاً بیست خاصیت دارد و آنها را مفصلاً برای ما توضیح میدهد، آن را تصدیق میکنم؛ یعنی میگویم: «بله، درست میگویید. این منفعتها را دارد» و در دلم شوق و ارادۀ جدی پیدا میکنم برای اینکه وقتی بیرون رفتم، سیب را تهیه کنم و بخورم. اراده اینگونه تقویت میشود.
هر عملی را که انسان میخواهد انجام دهد، باید وجود ذهنی هدف و غایت و تصور و تصدیق آن را زودتر از شروع کار در ذهنش بیاورد و دربارۀ آن فکر کند. راه اینکه دانشآموزی خوب درس بخواند، این این است که امروز و فردا و سال آینده بلکه بیست سال آیندهاش را نگاه کند و ببیند بیستسی سال دیگر،درسخواندن چه فوایدی برایش دارد. حتی بعد از مُردنش را در نظر بگیرد. آنوقت علاقهای جدی پیدا میکند. الان آن منافع را در ذهنش تصور میکند؛ اما در خارج آن منافع بیستسی سال بعد بهدست میآید.
امام(علیهالسلام) سه مطلب را فرمودند: زاییدن فرزند و جمعکردن مال و ساختمانسازی. میفرمایند برای هر سه به آینده توجه کنید. تصور عاقبت و تصدیق آن و دانستن کمیت و کیفیت منافع باعث میشود که براساس کمیت و کیفیت منافع روی آن کار و سرمایه گذاری میکنیم.
3. کوتاهی برای آبادکردن دنیا ممنوع
معنای این حدیث اقدام نکردن برای فرزنددارشدن و خانه ساختن و بهدست آوردن مال نیست. اینکه حضرت میگویند «بزایید برای مُردن»، معنایش این نیست که «نزایید» چون عاقبت مُردن است. معنای «مال را برای فانیشدن جمع کنید» این نیست که پس مال جمع نکنید. وقتی میفرمایند «ساختمان را برای خرابشدن بسازید»، نمیخواهند بگویند: پس ساختمان نسازید چون در آینده خراب میشود. این معنا مراد نیست. به این هم توجه کنید؛ زیرا بعضی میخواهند روایت را تفریطی معنا کنند و کوتاهی میکنند: «حال که آیندهاش این است پس ما هیچ اقدامی نمیکنیم» و عزلت را انتخاب میکنند. درحالیکه مراد امام اینها نیست. خود امام هم فرزند داشتند، هم ساختمان داشتند، هم مال داشتند.
4. مراد حدیث: دلبریدن
فرمودند: «بزایید برای مُردن و جمع کنید مال را برای فانیشدن و بسازید بناها را برای خراب شدن.» فایدۀ این جملات انقطاع دل از اینهاست نه انقطاع جسم. نگفتند جسمتان اولاد نداشته باشد، مال نداشته باشد، ساختمان نداشته باشد. اتفاقاً جسم به هر سه نیاز دارد. بلکه میگویند به اینها دل نبندید. اسم این حالت را انقطاع میگذارند. وقتی انسان فهمید عاقبت این چیزها فنا است، دل نمیبندد. دلنبستن یعنی چه؟ دلنبستن معنایش لذتنبردن هم نیست. عزیزی میگفت: «چطور میشود ما غذا بخوریم اما لذت نبریم؟!» وقتی بزاق [حس چشایی] انسان سالم است، مگر میشود لذت نبَرد؟! اگر لذت نبُرد باید برود معالجه کند. جسم لذت میبرد؛ اما دل آن را کافی نمیداند.
مثالی دیگر: فرض کنید کسی ماشینی دارد. ماشینش را خوب آماده میکند؛ یعنی باد ماشین را تنظیم میکند، بنزین و روغنش را آماده میکند، شیشههایش را پاک میکند. با این کار ها لذتی ظاهری میبرد؛ زیرا ماشین تمیز شد؛ اما دل قانع به این نیست. میگوید: هدف این نبود که من همینطور یک ماشین داشته باشم و فقط بنشینم نگاهش کنم، بعد هم بروم بخوابم. میگوید: ماشین وسیلهای است برای رسیدن به مقصد. ما هم باید به جسممان برسیم. بالأخره جسم غذا میخواهد، لباس میخواهد، مسکن میخواهد، مال میخواهد، فرزند میخواهد. این درست است اما به اینها قانع نشویم. بدانیم که وقتی جسم سالم بود و نیاز جسم را برطرف کردیم، باید برای تقرب به خدا، از این جسم استفاده کنیم، باید به خدا نزدیک شویم. عمل صالح انجام دهیم. یعنی تازه اول حرکت است. کسانی که دین ندارند وقتی جسمشان را سالم میبینند، راحت میشوند؛ مثل یک گوسفند. آدمهایی که دین ندارند درست مثل حیوان زندگی میکنند. اما آدم مؤمن وقتی خوب به جسمش رسید، میگوید: «تازه اول کار است: باید نماز بخوانم، روزه بگیرم، به دیگران خدمت کنم، حج انجام بدهم، زیارت بروم، ذکر بگویم، نمازشب بخوانم و پیوسته اعمال صالح انجام دهم.»
5. رسم دنیاداری
داشتن فرزند و مال و ساختمان، دو قاعده دارد: یکی اینکه انسان باید از راه حلال بهدست بیاورد و مواظب باشد که از راه حرام نباشد؛ دوم اینکه وقتی مال یا ساختمان یا فرزندی دارد، آن را در مسیر حرام بهکار نگیرد. به فرزندش دستور کار حرام ندهد، مالش را اسراف و تبذیر نکند، ساختمان را بهجا استفاده کند و در آن تجمع گناه نشود. همچنین زیادهروی نکند؛ مثلاً نیاید دهتا ساختمان تهیه کند. مال را از راه حلال بهدست بیاورید و در راه حلال مصرف کنید و با قناعت و کفاف هم مصرف کنید. اما ضمن اینکه اینها انجام میگیرد، نکتۀ قبلی (انقطاع) یادتان نرود.
6. مراحل انقطاع
انقطاع دو مرحله دارد:
1. مرحلۀ ضعیف آن موازیبودن [دل با دنیا] است؛ عدم تلاقی خودش یک نوع انقطاع است. دو خط یا دو جادۀ موازی هیچوقت به هم نمیخورند. درواقع این جاده منقطع از آن جاده است، یعنی از آن بریده است. اگر دنیا باشد من هم کنار دنیا باشم اما به دنیا دل نبندم، مثل دو خط موازی هستیم. جسمم از دنیا استفاده میکند و با آن ارتباط دارد؛ اما اگر دل نبندم، میشود انقطاع.
2. مرحلۀ شدید: در مناجات شعبانیه میگوییم: «إِلَهِی هَبْ لِی کَمَالَ الِانْقِطَاعِ إِلَیْکَ»[2] (خدایا بریدن کاملی از خلق بهسوی خود به من عنایت کن.) یک «کمال» اضافه میکنیم که نشان میدهد این انقطاع کمال دارد. کمال انقطاع چیست؟ این است که انسان و دنیا به جای دو خط موازی، دو خط پشت به هم باشند و انسان برخلاف دنیا حرکت کند. اسم کمال انقطاع «بغض» است. به جای اینکه انسان همینطور کنار یک خیابان راه برود، به آن پشت کند و به آن نگاه نکند و از آن خشم و نفرت داشته باشد. لذا گاهی در دعاها آمده است که انسان از دنیا انقطاع پیدا کند؛ مثلاً میگوید: کمال انقطاع. من فکر میکنم کمال انقطاع همان بغض باشد. این بحث را هنوز کسی مطرح نکرده است و خودم هم برای اولین بار، این را مطرح میکنم. قبلاً میگفتم یک انقطاع از دنیا داریم و یک بغض دنیا. اما در تحقیق مجدد،به این نکتۀ جدید رسیدم که انقطاع یک مرحلۀ ضعیف دارد و در آن دل انسان موازی با دنیا جلو میرود و یک مرحلۀ شدید دارد که «کمال انقطاع» است؛ یعنی اگر دنیا به سمتی برود، او پشت به دنیا میرود، اصلاً از آن نفرت دارد.
رسیدن به بغض دنیا راهکار هم دارد: باید روی ضررهایی که دنیا به ما میزند، فکر کنیم؛ مانند: ما را از محبوبمان جدا میکند، از خدا، از لقاء الهی جدا میکند، از رسیدن به امام زمانمأیوسمان میکند. برای راهکار دستیابی به بغض دنیا به نکتۀ هفتم دقت کنید.
7. دنیا؛ پیچیدهشده با زحمت
شاید همین الان بتوانیم از این روایت استفاده کنیم. روایت میفرماید:
إِنَّ الدُّنْیَا دَارٌ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ؛[3]
«إِنَّ الدُّنْیَا دَارٌ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ» (دنیا اولش زحمت است و آخرش فناست.) تا حالا خیال میکردیم فقط آخرش فناست؛ اما امام میفرمایند: «اولش هم زحمت است.» آن ساختمانی که میخواهد بسازد، بچهای که میخواهد ایجاد کند، پولی که میخواهد جمع کند، آخرش نابودی است؛ اما اولش چیست؟ اولش هم زحمت است. بهعلاوه «فِی حَلَالِهَا حِسَابٌ وَ فِی حَرَامِهَا عِقَابٌ» (حلالش حساب دارد و حرامش هم عقاب دارد.)
فکر میکنید کسی هم خودش را از دنیا بینیاز کند، از دست دنیا راحت است؟ حضرت میفرمایند: چه بینیاز از دنیا باشید، چه محتاج به دنیا، در هر دو صورت دنیا به شما ضرر میزند: «مَنِ اسْتَغْنَى فِیهَا فُتِنَ»؛ کسی که در دنیا بینیاز باشد، آخرش گرفتار دنیاست؛ آزموده میشود؛ آزمایش میشود. «وَ مَنِ افْتَقَرَ فِیهَا حَزِنَ»؛ کسانی که محتاج به دنیا باشند، غمناک و محزون میشوند.
8. راه رهایی از آرزوهای طولانی
زاییدن و جمعکردن مال و ساختمانسازی همهاش میشود دنیا. یکی از نتایج مهم اینکه بدانیم عاقبت دنیا فناء است نداشتن آرزوهای طولانی است. مفاسد آرزوهای طولانی عجیب است و ضرر بسیاری به انسان میزند: آرزوهای طولانی قساوت دل میآورد،[4] غفلت میآورد و انسان را از قیامت غافل میکند.[5] آرزوهای طولانی انسان را شیفتۀ دنیا میکند و او را به لهو و لعب وا میدارد. آرزوهای طولانی انسان را از عمل صالح باز میدارد. آرزوهای طولانی مشغولیت فراوان دنیایی و شیفتگی شدید به دنیا برای انسان میآورد. ازاینرو در روایتها تأکید زیادی میکند که آرزوهای طولانیتان را قطع کنید.
هارون و پیرمرد
هارون گفت دلم میخواهد کسی را بیاورید که آنقدر عمر کرده باشد که زمان پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) را دیده باشد و با گوش خود حدیثی را از پیغمبر(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) شنیده باشد و برای من تعریف کند. پیرمردی را آوردند که نمیتوانست راه برود. او را درون سبدی گذاشتند و آوردند. هارون گفت: پیغمبر را دیدی؟ گفت: بله. از پیغمبر حدیث شنیدی؟ گفت: بله. گفت: بخوان ببینم. گفت: من از پیغمبر شنیدم که فرمودند: «یَشِیبُ ابْنُ آدَمَ وَ یَشُبُّ فِیهِ َخَصْلَتَانِ الْحِرْصُ وَ طُولُ الْأَمَلِ»[6] (جسم انسان پیر میشود؛ اما دو خصلت در او جوان میشود: حرص و آرزوهای طولانی.) هارون بسیار خوشحال شد که مستقیم از شخصی که پیغمبر را دیده بود، حدیثی شنیده است و گفت بهخاطر زحمتی که او کشیده، پول زیادی به او بدهند. سپس گفت: «او را به منزلش ببرید.» وقتی داشتند سبد را میبردند، پیرمرد به حاملین گفت:«مرا برگردانید با هارون کار دیگری دارم.» وقتی او پیش هارون آوردند، هارون گفت: «چه کار داری؟» گفت: «اینکه امروز از من خواستی حدیث بگویم، فقط برای امروز است یا سالهای آینده هم مجدداً مرا احضار میکنی و حدیث از من میخواهی؟ تا خودم را آماده کنم. من حدیثهای دیگری هم از پیغمبر شنیدم.» هارون نگاهی به قیافۀ پیرمرد کرد که پایش لب گور است و دید حدیث پیغمبر در خود این شخص صادق درآمد. گفت: «صدق رسول الله(صلیاللهعلیهوآلهوسلم)؛ پیغمبر راست گفتند که انسان هرچه پیرتر میشود، حریصتر میشود و آرزوهایش طولانیتر.»
روایاتی در توصیف اثر دنیا
به این روایت را دقت کنید: «الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ وَ یُجَدِّدُ الْآمَالَ وَ یُدْنِی الْمَنِیَّةَ وَ یُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّةَ.»[7] « الدَّهْرُ یُخْلِقُ الْأَبْدَانَ» (دنیا جسمها را پیر میکند.) «وَ یُجَدِّدُ الْآمَالَ» (و پیوسته آرزوها را تجدید میکند.) کار دنیا این است: هرچه آرزو تمام میشود و به آن میرسم، دوباره آرزوی جدیدی جلو میآورد. یا اگر از آرزویی ناامید میشوم، دنیا دست از سرم برنمیدارد و میگوید: حالا که از این ناامید شدی، آن یکی که هست. «وَ یُدْنِی الْمَنِیَّةَ وَ یُبَاعِدُ الْأُمْنِیَّةَ» (دنیا مرگ را به انسان نزدیک میکند و مرتب آرزوها را عقب میبرد.)
امیرالمؤمنین)علیهالسلام) در روایتی دیگر فرمودهاند: دنیا «مضمار» است.[8] به میدانگاه مسابقه مضمار میگویند که آن را برای اسبدوانی بسیار وسیع میکردند تا جلوی اسبها باز باشد بتوانند بهراحتی چند کیلومتر بدوند مسابقه دهند. به آن میدان مسابقهای که وسیع است، مضمار میگویند. امیرالمؤمنین)علیهالسلام) میفرمایند کل دنیا میدان مسابقه است.
آن حضرت در روایتی دیگر فرمودهاند:
«إِنَّ الدُّنْیَا عَیْشُهَا قَصِیرٌ وَ خَیْرُهَا یَسِیرٌ وَ إِقْبَالُهَا خَدِیعَةٌ وَ إِدْبَارُهَا فَجِیعَةٌ وَ لَذَّاتُهَا فَانِیَةٌ وَ تَبِعَاتُهَا بَاقِیَةٌ.»[9]
عیش دنیا کوتاه است و خیر دنیا کم است. اگر دنیا به انسان رو کند، او را فریب میدهد و اگر به انسان پشت کند، برای انسان فاجعه است (و فریاد انسان را بالا میبرد.) لذات دنیا فانی میشود؛ اما نتیجههایش در قیامت باقی است. (یعنی حلالش حساب دارد و حرامش عقاب.)
9. بیتأثیری فکر انسان بر واقعیت
اگر انسان فکر کرد این نعمتی که دارد، مثلاً ساختمانی که میسازد یا پولی که جمع میکند یا فرزندش برایش باقی است، آیا فکر او مُغَیِّر [تغییردهندۀ] واقع است؟ خیر. دقت کنید که فکر شخص، واقع را عوض نمیکند. من الان که واقعاً شب است، فکر کنم روز است. آیا فکر من شب را روز میکند؟ فکر من در واقع مؤثر نیست. وقتی در واقع مؤثر نبود، معنایش این است که واقع امر ثابتی است و فکر من باید تابع واقع باشد. وقتی واقع امری ثابت بود، معنایش این است که گاهی فکر من مطابق با واقع است و گاهی با واقع مطابق نیست؛ معنایش این است که همه نمیتوانند بگویند دین ما صحیح است.
نقدی کوتاه و گویا بر پلورالیسم دینی
آقای سروش میگفت: «سنی میگوید من درست میگویم، شیعه میگوید من درست میگویم، مسیحی هم میگوید من درست میگویم و... . همه خودشان را حق میدانند.» البته ایشان در ادامهاش میگفت: «کسی حق ندارد کسی را ناحق بداند.»
جوابش این است که واقع، امری ثابت است. اگر کسی گفت الان ساعت هشت است، کسی گفت نُه است، دیگری گفت ده است و... . آیا هرکس هر عقیدهای دارد، آن عقیده و فکر او واقع را عوض میکند؟ و چون افراد عقاید مختلفی دارند، عقربههای ساعت مرتب میچرخد؟! کسی میگوید خدا یکی است، کسی میگوید دوتاست و آن مسیحی هم میگوید سه تاست. آیا این معنای این اختلاف عقیده این است که چون من عقیده دارم خدا یکی است، یکی میشود؟ و چون مسیحی میگوید سه تاست، خدا سه تا میشود؟! قطعاً چنین نیست. فکر انسان تأثیرگذار در واقع نیست. درنتیجه، همه حق ندارند خودشان را مُحِق (برحق) بدانند. اینطور نیست که هرکس مجاز باشد که خودش را حق بداند. کسی حق ندارد خودش را حق بداند؛ همه باید پیرو حق باشند، همه باید جستجوگر حق باشند. همه باید حرکت کنند و از فضای این حسینیه بیرون بروند تا ببینند بالأخره شب است یا روز. ببینند که واقع چیست و فکرشان را با واقع تطبیق دهند.
بیتأثیری نیت دوام نعمت در پایداری آن
امیرالمؤمنین)علیهالسلام) میفرمایند: «إِنَّکَ إِنْ أَقْبَلْتَ عَلَى الدُّنْیَا أَدْبَرَتْ»[10] (بدان هرچه تو به دنیا رو کنی، دنیا [به تو] پشت میکند.) میخواهم از این روایت این نکته را برداشت کنم:اگر کسی فکر کرد که این ساختمان برایش باقی است، آیا فکرش واقع را عوض میکند؟ یعنی آن ساختمان برایش دائمی میشود؟ هرگز. لذا میگوییم: نیتِ دوامِ نعمت، در باقیگذاردننعمت مؤثر نیست. درنتیجه باید فکر را با واقع مطابق کنیم. در این روایت میفرمایند: بنا نیست که وقتی شما به دنیا رو میآوری، واقع را عوض کنی و دنیا هم آغوش باز کند و به سمت شما بیاید. چنانکه فرمودند: «وَ اجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ»؛ هرچه ذخیره کنید آخرش فانی میشود.
10. بیاعتمادی به دنیا؛ اثر فهم فنای دنیا
یکی از فوائد مهم اینکه فهمیدیم دنیا فانی میشود، این است: عدم اعتماد به دنیا. کسی که به یک ستون تکیه میدهد، بهخاطر این است که اعتماد دارد به اینکه آن ستون محکم است و تکان نمیخورد. اما چرا به پرده تکیه نمیدهد؟ زیرا پرده مرتب تکان میخورد و اگر تکیه دهد، عقب میرود. تا وقتی فنای هواپیما را احتمال ندهند، به آن اعتماد میکنند و سوارش میشوند. همینکه احتمال دادند که عمر مفیدش را سپری کرده است و اگر سوارش شوند، ممکن است سقوط کند،دیگر به آن اعتماد نمیکنند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به ما میگویند:به فرزنددار بودنت اعتماد نکن، زیرا فرزندانت فانی میشوند. به مالت اعتماد نکن؛ زیرا از بین میرود. به این ساختمان اعتماد نکن؛ زیرا خرابشدنی است. فایدۀ این راهنمایی این است که انسان اعتماد نمیکند.
اعتماد از عمد به معنای ستون است. اعتماد یعنی ستونگرفتن. انسان به چیزی تکیه میدهد که آن را ستون بداند. ستون ما توحید است. چرا؟ زیرا خداوند سبحان فرمود: «کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ * وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ»[11] (هرکس که بر روى زمین است، فناپذیر است و تنها ذات با شکوه و ارجمند پروردگارت باقى مىماند.) همه چیز فانی میشود. اگر میخواهید اعتماد کنید، باید عمد و ستونتان خدا باشد؛ همان که «وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ» است؛ باقی میماند و هیچ وقت از بین نمیرود. ستونتان امامزمان باشد، به آن حضرت تکیه کنید. در دعای ندبه میخوانیم: «أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذِی إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ» امامزمان وجهالله هستند. قرآن هم میگوید: وجه الله باقی است؛ «وَ یَبْقى وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ»[12] اما همهچیز فانی میشود.
به این روایت نیز دقت کنید: «کَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِالدُّنْیَا قَدْ فَجَعَتْهُ»[13] (چه بسیار انسانهایی که به دنیا اعتماد کردند؛ اما دنیا برایشان فاجعه درست کرد [آنها را از بین بُرد].)
11. قطع حرص به دنیا؛ اثر فهم فنای دنیا
یکی از فوائد اینکه بدانیم دنیا فانی میشود، این است که به دنیا حرص نمیورزیم. حرص یعنی شدت علاقه. حرص در امور آخرتی خوب است؛ مثلاً آیۀ 128 توبه راجعبه پیامبر اکرم(صلیاللهعلیهوآلهوسلم) میفرماید: «لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ»[14] (همانا شما را پیامبرى از خودتان آمد که رنج و زیانتان بر او گران است، به [هدایت] شما اصرار دارد.) «حَریصٌ عَلَیْکُمْ» یعنی پیغمبر بر شما حریصاند؛ یعنی بر هدایت شما حریص هستند تا شما را با خدا آشنا کنند، حریص هستند که شما را مسلمان کنند و شما را با قرآن آشنا کنند. این حرص، حرص خوبی است. ما هم باید نسبت به جامعۀ خودمان حریص باشیم. حریص برای امور آخرتی خوب است؛ زیرا باقی میماند. حال اگر فهمیدیم دنیا فانی میشود، حریص به دنیا نمیشویم.
غفلت؛ عامل حرص به دنیا
به این روایت توجه کنید: «لَا تَکُنْ غَافِلًا عَنْ دِینِکَ حَرِیصاً عَلَى دُنْیَاکَ مُسْتَکْثِراً مِمَّا لَا یَبْقَى عَلَیْکَ مُسْتَقِلًّا مِمَّا یَبْقَى لَکَ فَیُورِدَکَ ذَلِکَ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ.»[15] جملۀ «لَا تَکُنْ غَافِلًا عَنْ دِینِکَ» (از دینت غافل نباش) و «حَرِیصاً عَلَى دُنْیَاکَ» ( به دنیایت حریص نباش) دنبال هم است؛ پس من اینگونه معنا میکنم: اگر از دین غافل شدی، حریص به دنیا میشوی. کسی که به آسمان نگاه نمیکند، به زمین نگاه میکند. والا اگر سرش را بالا کرد و به آسمان نگاه کرد، دیگر به پایین نگاه نمیکند. کسی که به آخرت توجه کرد، دیگر به دنیا توجه نمیکند، به گناه نگاه نمیکند؛ بلکه به امامزمانش نگاه میکند. لذا فرمود: از دینت غافل و به دنیایت حریص نباش.
اثر حرص؛ پرکاری برای دنیا و کمکاری برای آخرت
در ادامه فرمودند: «مُسْتَکْثِراً مِمَّا لَا یَبْقَى عَلَیْکَ» (از کسانی نباش که مدام اموالی را جمع میکنند که برایشان باقی نمیماند.) «مُسْتَقِلًّا مِمَّا یَبْقَى لَکَ» ([اما] کم انجام میدهند چیزهایی را که برایشان باقی میماند.) همین که به اعمال آخرتی میرسند، کم انجام میدهند. مرتب میگویند: «خدا کریم است»؛ اما نوبت که به امور دنیایی میرسد، نمیگویند خدا کریم است؛ بلکه بهشدت تلاش میکنند. صبح زود در مغازه را باز میکند و حریص است. اذان ظهر هم که میشود، مشتری را رها نمیکند. میگوید: اگر مسجد بروم، ممکن است دوتا مشتری از دستم برود. اینجا نمیگوید: خدا کریم است؛ اما هرچه به او میگویند: نماز را اول وقت بخوان، مقداری قرآن بخوان، مسجد برو، دعای کمیلی برو و...، میگوید: خدا کریم است. این حالتها غرور است. غرور به معنای تکبر نیست. غرور یعنی فریب. انسانی که مغرور است یعنی دنیا فریبش داده است و از آخرتش کم میگذارد. حضرت میفرمایند: «مُسْتَکْثِراً مِمَّا لَا یَبْقَى عَلَیْکَ مُسْتَقِلًّا مِمَّا یَبْقَى لَکَ»؛ آدمی که فریب میخورد، اینگونه است: اموالی را که برایش باقی نمیماند، زیاد میکند؛ اما اعمالی صالحی را که برایش باقی میماند، کم انجام میدهد. «فَیُورِدَکَ ذَلِکَ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ» (درنتیجه، شما را وارد عذاب شدید میکند.)
12. لزوم عبرتگیری از دنیا
دربارۀ فنای دنیا نکات بسیاری هست؛ اما آخرین نکتهای که در این فرصت میخواهم عرض کنم، این است: دنیا فانی است؛ پس انسان باید از دنیا عبرت بگیرد. خود دنیا در حال گذر است؛ اما قوانینی که بر دنیا حاکم است، ثابت است. اگر پانصد سال پیش، کسی ظلم کرد و خدا مجازاتش کرد، الان هم همین است؛ هرچند چهل سال مهلت دهد. این درس عبرت است. عبرت یعنی از آن واقعۀ گذشته عبور کن و برای وضعیت فعلیات درس بگیر. فکر نکن قانون خدا عوض شده است که «لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْویلاً»[16] (هرگز براى سنّت خدا دگرگونى نخواهى یافت.) سنت الهی این است که خدا ظالم را مجازات میکند.
بدانید که اگر کسی آه کشید، آهش شما را میگیرد. روایت دارد که اگر پدرتان از شما ناراضی بود، در آینده به نکبت فقر دچار میشوید. کسی پیش من آمده بود و وضعیت مالیاش خیلی بد بود. میگفت: «بچه که بودم، پدرم را خیلی اذیت میکردم و او مرا نفرین میکرد. حالا پدرم هم فوت شده است، چه کنم؟» ماجرای «دعای مشلول» هم همینطور بود: پدرش را اذیت میکرد، دچار فقر و نکبت شد. بعد امیرالمؤمنین به او تعلیم دادند که دعای مشلول را کنار مسجدالحرام بخواند تا از آن وضع نجات پیدا بکند.[17]
حالا عرضم این است: اگر فهمیدیم که دنیا در حال گذر است، بصیرت پیدا میکنیم. انسان بصیر عمیقنگر است، نه حالنگر. عمقنگر است، نه ظاهرنگر. آیندهنگر است، نه حالنگر. کسی که بصیر است، همۀ زوایا را با هم میبیند، نه اینکه فقط به یک زاویه نگاه کند. همه چیز را با هم میبیند. حال و آینده را با هم نگاه میکند.
نشانههای بصیرت و کوردلی
در این روایت دقت کنید: امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند:«إِنَّ الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَا یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً وَ الْبَصِیرُ ینقذها [یَنْفُذُهَا] بَصَرُهُ وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَیْهَا شَاخِصٌ وَ الْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ.»[18] «إِنَّ الدُّنْیَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى» (نهایتِ نگاه انسان کور، دنیاست.) عُرضهاش بیشتر از این نیست. البته این کور، نابینای ظاهری نیست. آدم کور در مقابل آدم بصیر است که بعداً میگویم کیست. آدمی که کور است، آخرت را نمیبیند، خدا را نمیبیند، امامزمانش را نمیبیند، نهایت نگاهش دنیایش است و از بیش از این، عاجز است. «لَا یُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَیْئاً» (دیگر بعد از دنیا و در ماورای آن، چیزی را نمیبیند.)
اما بصیر چطور نگاه میکند؟ «وَ الْبَصِیرُ یَنْقُذُهَا بَصَرُهُ » (بصیر نگاه خودش را در دنیا فرو میبرد)؛ یعنی عمیقنگر است. «وَ یَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا» (او میداند که خانه، بعد از این دنیاست)؛ یعنی آنجا که باید در آن سکونت کند، خانۀ بهشت است. انسان بصیر این را خوب میفهمد. درنتیجه چه کار میکند؟ «فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ وَ الْأَعْمَى إِلَیْهَا شَاخِصٌ.» «شاخص» در این روایت به معنای شاخص در فارسی نیست. این شاخص به معنای مسافر است. میفرماید: «انسان بصیر از دنیا مسافرت میکند و آدم کور بهسوی دنیا مسافرت میکند.) «مِنْهَا» در «فَالْبَصِیرُ مِنْهَا شَاخِصٌ» یعنی مبدأ شروع بصیر دنیاست، از دنیا حرکت میکند به سمت آخرت؛ اما «الْأَعْمَى إِلَیْهَا شَاخِصٌ» به سمت دنیا (الیها) مسافرت میکند. «وَ الْبَصِیرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ» یعنی هر دو ذخیرهسازی میکنند؛ اما انسان بصیر از دنیا [برای آخرت] ذخیرهسازی میکند و انسان کوردل برای دنیا ذخیرهسازی میکند. این عبارتها بسیار بیدار کننده است.
«الحمدلله رب العالمین»
[1]. نهج البلاغۀ صبحی صالح، ص493.
[2]. مفاتیح الجنان.
[3]. غرر الحکم، ص247.
[4]. فِیمَا نَاجَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِهِ مُوسَى علیهالسلام: «یَا مُوسَى لَا تُطَوِّلْ فِی الدُّنْیَا أَمَلَکَ فَیَقْسُوَ قَلْبُکَ وَ الْقَاسِی الْقَلْبِ مِنِّی بَعِیدٌ» (در آنچه خداوند عزوجل با موسى علیهالسلام مناجات کرد این بود که فرمود: موسى! در دنیا آرزوى خود را دراز مکن تا دلت سخت شود که سختدل از من دور است.) الکافی، ج2، الاسلامیة، ص329.
[5].قال علی(علیهالسلام): «... وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْأَمَلَ یُذْهِبُ الْعَقْلَ وَ یُکَذِّبُ الْوَعْدَ وَ یَحُثُّ عَلَى الْغَفْلَةِ...» (آرزو عقل انسان را می برد و وعدۀ آخرت را دروغ میشمرد و انسان را به غفلت وامیدارد)، بحار الأنوار، ج74، بیروت، ص293. بحار الأنوار، ج70، بیروت، ص163.
[6]. بحار الأنوار، ج70، بیروت، ص22.
[7]. غرر الحکم، ص97.
[8]. نک: الکافی، ج2، الاسلامیة، ص50.
[9] غرر الحکم و درر الکلم، ص247.
[10]. غرر الحکم، ص266.
[11]. الرحمن، 26و27.
[12]. الرحمن، 27.
[13]. غرر الحکم، ص513.
[14]. توبه، 128.
[15]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص130.
[16]. فاطر، 43.
[17]. نک: بحار الأنوار، ج92، بیروت، ص394تا402.
[18]. تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص132.