بسم اللّه الرحمن الرحیم

    موضوع: شرح حکمت 131 نهج ‌البلاغه؛ بخش دوم: حج 

    تاریخ:18دی1393؛ 16ربیع‌الاول1436

    مکان: اصفهان، حسینیه جوادالائمه(علیه‌السلام)

    بیان حدیث

    امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در این حکمت، چهار مطلب می‌فرمایند:

    [اول] الصَّلَاةُ قُرْبَانُ کُلِّ تَقِی  [دوم] وَ الْحَجُّ جِهَادُ کُلِّ ضَعِیفٍ [سوم] وَ لِکُلِّ شَی‏ءٍ زَکَاةٌ وَ زَکَاةُ الْبَدَنِ الصِّیامُ [چهارم] وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ؛‏ (نهج البلاغه، صبحی صالح، ص494، [حکمت 136].)

    [اول] نماز سبب تقرب هر انسان متقی است و [دوم] حج جهاد هر انسان ضعیفی است و [سوم] برای هر چیزی زکاتی است و زکات بدن این است که انسان روزه بگیرد. و [چهارم]جهاد زن، نیکو‌شوهرداری‌کردن است.

    حج؛ بدلی برای جهاد 

    در ادامۀ حکمت 131، امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‏فرمایند: «وَ الْحَجُّ جِهَادُ کُلِّ ضَعِیفٍ» (حج، جهاد انسان‏های ضعیف است). کسانی که قدرت بدنی و قدرت مالی دارند، می‏روند و جهاد می‏کنند؛ اما گاهی در وجود بعضی، توانایی بر جهاد نیست. امام می‌‏فرمایند: جهاد آن‏هایی که ضعیف هستند، این است که به حج می‏روند. خدای متعال راه دومی را بدل از جهاد قرار داده تا افرادی که محروم از جهاد هستند، به‌طور کلی [کاملاً] محروم نشوند. بدل جهاد، حج می‏شود و این بحث نظیر بدل وضو است که اگر کسی نمی‏تواند وضو بگیرد و مریض است و آب نیست، به‌طور کلی از طهارت محروم نشود. خدای ‌متعال بدل وضو را تیمم قرار داده و می‏گوید: حالا که نمی‏توانید وضو بگیرید، تیمم کنید. این به‌خاطر این است که شخص مُضطَر، شخصی که مجبور است، شخصی که مانع دارد و نمی‏تواند وضو بگیرد، باز بتواند طهارت را به‌گونۀ دیگری تحصیل کند.

    ده نکته دربارۀ حج

    خُب ما دیگر صحبتی دربارۀ جملۀ «وَ الْحَجُّ جِهَادُ کُلِّ ضَعِیفٍ» نداریم؛ اما به‌مناسبت این جمله، ده‏ مطلب را دربارۀ حج می‌‏خواهم خدمتتان عرض کنم. بااینکه صحبت دربارۀ حج فراوان است، ولی ده‏ نکته‏ای که می‏خواهم عرض کنم کوتاه است و الّا مثلاً  سه جلد وسائل‌الشیعۀ شیخ‌حر عاملی‏ دربارۀ روایات حج است. از این‌ جهت می‏خواهم آنچه را که عرض می‏کنم، دورنمایی کلی در وجودمان دربارۀ بحث حج باشد.

    1. وجوب حج

    نکتۀ اول وجوب حج است. برای هر فرد مکلفی که مستطیع باشد، در تمام عمرش یک‌بار واجب است مناسک حج را انجام دهد:

    «لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمینَ‏ » (آل‌عمران، 97.)

    و حق خدا بر مردم است که قصد زیارت این خانه کنند، کسى‌که به آن راه تواند یافت و هرکه کافر شود [بداند که‌] قطعاً خدا از جهانیان بى‌نیاز است.

    از برای خداست بر گردن مردم، حج خانۀ خدا [؛ البته برای] «مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً» (کسانی‌که استطاعت دارند این راه را طی کنند). حالا اگر کسی مستطیع بود و گفت نمی‏روم، بداند که خداوند به حج او نیازی ندارد.

    وجوب حج؛ فهم دین

    به‌مناسبت این آیۀ شریفه، روایتی را عرض کنم از امام هشتم(علیه‌السلام) که [دربارۀ] وجوب حج فرمودند: «مَعَ مَا فِیهِ مِنَ التَّفَقُّهِ» (تفقه در آن است). مصلحت در حج، فهم دین است. کجای آن فهم دین است؟ فرمودند: «وَ نَقْلِ أَخْبَارِ الْأَئِمَّةِ(علیهم‌السلام) إِلَى کُلِّ صُقْعٍ وَ نَاحِیَةٍ»؛ [یعنی] افراد به حج می‏آیند، موفق می‏شوند خدمت ائمۀ اطهار(علیهم‌السلام) می‏رسند و از آن‏ها معارف دین را یاد می‌گیرند و بعد این را به تمام نواحی منتقل می‏کنند. حضرت به دنبال این، آیۀ نَفْر را تلاوت کردند، فرمودند:

     «ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ» (توبه، 122.)

    مؤمنان نباید همه با هم هجرت کنند، چرا از هر گروه دسته‏اى سفر نکنند تا در کار دین دانش بیاموزند و چون بازگشتند قوم خود را هشدار دهند شاید آنها بترسند.

    و یکی از مصدایق آیۀ نَفْر را این ذکر کردند که افراد باید کوچ کنند؛ البته نه همیشه برای جهاد.برای همین فرمود: « ما کانَ الْمُؤْمِنُونَ لِیَنْفِرُوا کَافَّةً» (همۀ مؤمنان حق ندارند برای جهاد حرکت کنند)، عده‏ای باید برای تفقه در دین حرکت کنند و این واجب است. کسی که استعداد و توانایی دارد، حج برایش واجب عینی می‏شود؛ یعنی برای او مثل نماز است، نمی‏تواند کوتاهی کند و در این آیۀ شریفه که در سورۀ توبه است، فرمود: عده‏ای باید کوچ کنند تا در دین فقیه شوند و بعد از آنکه فقیهِ شدند حرکت کنند و قوم خودشان را از معصیت خدا انذار کنند، شاید آن‌ها دست از معصیت بردارند.

     همچنین امام‌رضا(علیه‌السلام) آیۀ «وَ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ» (حج، 22.) را تلاوت کردند و فرمودند: فایدۀ حج این است که افراد به منافعی که برایشان هست، دسترسی پیدا می‌کنند.

    2. هدف اصلی حج، تشرف خدمت امام‏(علیه‌السلام) است

    مطلب شمارۀ دو با مطلب اول تناسب دارد و آن، این است که یکی از اهداف مهم حج، مشرف‌شدن خدمت امام(علیه‌السلام) است تا دین را یاد بگیرند. درواقع منظور [اصلی] این بوده و الا صِرف اینکه همۀ مسلمان‏ها در یک مکان و در یک زمان خاص جمع شوند، این مقصود آخر نبوده. حالا که همه جمع می‏شوند، می‏خواهند چه کار کنند؟ فرمود: تفقه در دین ملاک است، بروند خدمت امام(علیه‌السلام) .

    دو آیهای که هدف حج را بیان کردهاند

    خیلی جالب است. دو آیه در قرآن کریم در زمینۀ ابلاغ حج وجود دارد. یکی در سورۀ ابراهیم، سورۀ چهاردهم قرآن، آیۀ 37 است. وقتی به آیه دقت می‏کنید، می‌بینید اصلاً هدف این بوده:

    «رَبَّنا إِنِّی أَسْکَنْتُ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ بِوادٍ غَیْرِ ذی زَرْعٍ عِنْدَ بَیْتِکَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنا لِیُقیمُوا الصَّلاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ»

    پروردگارا، من برخى فرزندانم را در درّه‌اى بى‌آب و علف در جوار خانه مکرّم تو اسکان دادم، پروردگارا تا نماز را به‌پا دارند. پس دل‌هایى از مردم را به‌سوى آن‌ها مایل گردان.

    حضرت ابراهیم(علیه‌السلام) می‏گوید: خدایا من فرزندانم را در اینجا گذاشتم. دنبالش می‏فرماید: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ.» این کلمۀ «الیهم»، ضمیر جمع مذکر، انسان را به سؤال می‌‏اندازد. فرمود: دل‏های انسان‏ها را عاشق خاندان من کن.

    حالا من ترجمۀ فارسی خودمانی«تهوی الیهم» را بخواهم بگویم، این می‌شود: «تهوی» در فارسی می‏گوییم: هوایی شده. گاهی هم به هم‌دیگر می‏گوییم: دلم هوای شما را کرده. این «هوای شما را کرده است»؛ یعنی خیلی مایل به زیارت شما بودم، مشتاق به دیدار شما بودم. این، برگرفته از عبارت همین آیه است: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوی إِلَیْهِمْ». درحالی‌که می‏‌توانست بگوید: «تهوی الی البیت» (مردم را عاشق خانۀ خدا کن)، گفت: عاشق اهل‌بیت(علیهم‌السلام)  کن.

     برای چه؟ دوباره که دقت می‏کنید، مشابه این آیه را هم در سورۀ حج داریم. در سورۀ حج آیۀ 27 است: «وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ» باز آنجا هم «یأتوها» نیست، «یأت البیت» نیست. «أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ»؛ یعنی اعلام کن مردم به حج بیایند. برای چه؟ «یَأْتُوکَ» (تا بیایند شما را ببینند، بیایند نزد شما)؛ یعنی هدف از اینکه همه در مکان خاصی جمع شوند، این بوده که بیایند نزد حجّت الهی، پیامبر خدا را ببینند، احکام را از او بپرسند، معارف را بپرسند و توحید را یاد بگیرند. هدف این بوده.

    به این روایت توجه کنید: امام باقر(علیه‌السلام) می‏فرمایند: «إِنَّمَا أُمِرَ النَّاسُ أَنْ یَأْتُوا هَذِهِ الْأَحْجَارَ فَیَطُوفُوا بِهَا ثُمَّ یَأْتُونَا فَیُخْبِرُونَا بِوَلَایَتِهِمْ وَ یَعْرِضُوا عَلَیْنَا نَصْرَهُمْ» (اصول کافی، ج4، الاسلامیة، ص549.) یعنی به مردم گفته شده بیایند نزد این سنگ‏ها، دور این سنگ‏ها طواف کنند، بعد بیایند نزد ما، به ما اطلاع دهند که این‏ها ولایت اهل بیت را دارند. نصرت دین‏شان را بر ما باید عرضه کنند، بیایند پیش ما بگویند: ما آماده هستیم تا پای جان که دین را یاری کنیم. هدف این بوده. حالا این روایت کیست؟ ببینید مربوط به امام باقر(علیه‌السلام) است. توجه کنید در چه زمانی این روایت صادر شد؟ زمانی که حدود یک‌قرن از اسلام گذشته بود.

    3. حاجی وَفدُالله است

    مطلب سوم این است که حاجی بر خدای متعال وارد می‏شود. این تعبیر «وافدالله» که در روایت آمده تعبیر بسیار بزرگی است. می‏‌گوید حاجی «وافدالله» است. «وافد» به کسی می‏گویند که بر شخص بسیار بزرگی وارد می‏شود و اگر [ورودش] بر شخصی معمولی باشد «وافد» نمی‏گویند، «ورود» می‏گویند. می‏گویند: «ورد علی فلانی»؛ اما وقتی می‏خواهند عظمت را بیان کنند و دارای قداست باشد، «وافد» گفته می‏شود. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‏فرماید:

    الْحَاجُّ وَ الْمُعْتَمِرُ وَفْدُ اللَّهِ وَ حَقٌّ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى أَنْ یُکْرِمَ وَفْدَهُ وَ یَحْبُوَهُ بِالْمَغْفِرَةِ؛ (بحار الأنوار، ج96، بیروت، ص8.)

    هم حاجی و هم کسی که عمرۀ مفرده انجام می‏‌دهد، این‏ها وفدالله هستند و حاجی و مُعتَمِر (عمره‌گزار) حق دارند به گردن خدا که خداوند آن‌ها را اکرامشان کند و خدا را به مغفرت دوست داشته باشند.

    تعبیر «حق» خیلی مهم است. می‏دانید ما هیچ‌وقت حق به گردن خدا نداریم؛ چون چیزی از خود نداریم که بگوییم حق به گردن خدا داریم. تمام هستی‏مان از خداست. می‏فرماید: حق دارد به گردن خدا که خداوند او را اکرامش کند و خدا را به مغفرت دوست داشته باشند. دوست داشته باشند؛ یعنی انتظار داشته باشند که خداوند آن‌ها را بیامرزد.

    4. ارتکاب گناه؛ مانع رفتن به حج

    مطلب چهارم این است که خیلی‏ها خودشان را آماده می‏کنند برای حج، اما موفق نمی‏شوند. آن کسی‌که از اول نمی‏رود، نه. بعضی‏‌ها همۀ شرایطش هم برایش فراهم می‏شود؛ اما آخر کار مشکلی برایش پیش می‏آید که نمی‏رود. روایت دارد که این به‌خاطر گناه است. به این‌ها باید دقت کنید.

    امام صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «مَنْ أَرَادَ الْحَجَّ فَتَهَیَّأَ لَهُ فَحُرِمَهُ فَبِذَنْبٍ حُرِمَهُ» (بحار الأنوار، ج96، بیروت، ص8.) یعنی کسی‌که مهیا شد حج برود، همۀ باروبنه‏اش را بست و هیچ مشکلی نداشت؛ اما یک‌مرتبه مشکلی پیدا شد و نتوانست برود، حضرت می‏فرمایند: به واسطۀ گناه محروم شده. یکی از آثار وضعی گناه این است که توفیق بزرگ الهی از دستش می‌رود.

    5. فواید حج

    در مطلب پنجم، ‏چهارده‏ فایده برای حج عرض می‌کنم. فواید حج خیلی زیاد است. مرحوم آیت‌الله صافی(رضوان‌الله‌تعالی‌علیه) ‌موقعی در بحث‏هایی که داشتند، می‏فرمودند که هر یک از اعمال عبادی اسراری برای انسان دارد که جایگزین هم ندارد؛ بنابراین حج فوایدی در تقرب به خدا برای شخص دارد که هیچ عمل دیگری ندارد. مثلاً اگر کسی تا آخر عمرش نماز بخواند، روزه بگیرد [اما حج نرود]، آخرش نقصی در پروندۀ او هست. عکسش هم هست؛  مثلاً اگر کسی [حج برود اما] معذور باشد، روزه نگیرد، بیمار است و نمی‏تواند روزه بگیرد، اشکالی ندارد، روزه‏اش را باید بخورد؛ اما بداند که از فوایدی محروم است. این نمی‏تواند مثل آن کسی باشد که روزه می‏گیرد و همین‌طور هر اعمال دیگری.

    به این چهارده‏تا نکته دقت کنید. فواید دیگری هم ممکن است، باشد. این فوایدی که می‏خواهم الان عرض کنم، روایتی از امام هشتم(علیه‌السلام) است. (عیون أخبار الرضا(علیه‌السلام) ، ج2، ص90.)

    5‌.1. فرصتی برای طلب زیادتی از خدا  

    «وَ عِلَّةُ الْحَجِّ الْوِفَادَةُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى وَ طَلَبُ الزِّیَادَةِ.» اول می‏فرمایند: «شخص بر خدای بزرگ وارد می‏شود و از او طلب زیادتی می‏‌کند»، از او می‏خواهد که به او لطف بیشتر کند. حالا این لطف همه‌چیز را شامل می‏شود. اگر بگویید لطفْ نزدیک‌شدن به خداست، حاوی کمالات‌شدن است، استجابت دعاست، هرچه بگویید، در «طَلَبُ الزِّیَادَةِ» همۀ این‏ها هست. دست آخر بگویید: خشنودی خدا از او.

    5‌.2. پاک‌شدن از همۀ گناهان

    دوم فرمود: «وَ الْخُرُوجُ مِنْ کُلِّ مَا اقْتَرَفَ»؛ یعنی فایدۀ حج این است که «انسان از همۀ گناهانی که کسب کرده، از همه فارغ می‌شود.» حتی در پایان حج، منادی به او خطاب می‌کند، ملکی به او می‌گوید که تمام اعمالت را از سر بگیر؛ چون مثل روزی که از مادر متولد شدی از گناه پاک شدی:

    [عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) قَالَ: إِنَّ الْعَبْدَ الْمُؤْمِنَ حِینَ یَخْرُجُ مِنْ بَیْتِهِ حَاجّاً لَا یَخْطُو خُطْوَةً وَ لَا تَخْطُو بِهِ رَاحِلَتُهُ إِلَّا کَتَبَ اللَّهُ لَهُ بِهَا حَسَنَةً وَ مَحَا عَنْهُ سَیِّئَةً وَ رَفَعَ لَهُ بِهَا دَرَجَةً فَإِذَا وَقَفَ بِعَرَفَاتٍ فَلَوْ کَانَتْ لَهُ ذُنُوبٌ عَدَدَ الثَّرَى رَجَعَ کَمَا وَلَدَتْهُ أُمُّهُ فَقَالَ لَهُ اسْتَأْنِفِ الْعَمَلَ یَقُولُ اللَّهُ فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ وَ مَنْ تَأَخَّرَ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ لِمَنِ اتَّقى‏.I

    خدای متعال این‌طوری از مهمان‌های خودش پذیرایی بزرگ می‌کند. «وَ لِیَکُونَ تَائِباً مِمَّا مَضَى مُسْتَأْنِفاً لِمَا یَسْتَقْبِلُ»؛ یعنی اصلاً فایدۀ‌ حج این بوده که تائب از گذشته باشد؛ یعنی پشیمان [شود] از تمام تقصیرات، گناهان عمدی یا سهوی، هرچه انجام داده. خطا یا معصیت، از همه پاک می‌شود. بعد فرمودند: «از سر می‌گیرد اعمال آینده‌اش را.» حتی در بعضی جاها دارد که اگر تا چهار ماه تعمد به گناه نکند [یعنی عمداً گناه نکند]، بعد از حج هم خداوند گناه برای او نمی‌نویسد، مگر اینکه جسارت بخواهد بکند و بگوید: «چون من حاجی هستم دوباره گناه می‌کنم»، آن گناه را خداوند می‌نویسد.

    5‌.3. خرج‌کردن اموال

    «وَ مَا فِیهِ مِنِ اسْتِخْرَاجِ الْأَمْوَالِ»، فرمودند: مصلحت دیگر حج این است که «این مال‌هایشان را بیرون می‌آورند.» بعضی‌ها ذخیره کردند. برای کِی؟ خودش هم نمی‌فهمد. می‌گوید: مالت را خرج کن. فایدۀ رفتن به حج، خرج‌کردن مال است.

    5‌.4. تحمل سختی‌ها؛ برطرف‌شده آلودگی‌ها

    «وَ تَعَبِ الْأَبْدَانِ»، یکی از فواید حج این است که «بدن را به زحمت می اندازد»، نه اینکه خدا اشتیاق دارد که ما در زحمت باشیم، نه؛ بلکه رشد معنوی ما در این است که بدن در زحمت باشد. بالأخره اگر بخواهند سنگ معدن را خالصش کنند، خلوصش در این است که آتش و حرارت ببیند. وقتی خوب حرارت می‌بیند، اجزائش تجزیه می‌شود، آن سنگ معدنش، آهنش مثلاً تفکیک می‌شود، آن چیزی که به درد می‌خورد را برمی‌دارند و بقیۀ زوائدش را کنار می‌ریزند.

    انسان این‌طوری است: تا زحمت نبیند، ناخالصی‌هایش از بدنش بیرون نمی‌آید. گاهی تکبر دارد، گاهی نقص‌های دیگر دارد، گاهی آلوده به گناه می‌شود، فکر گناه دارد و... . تا آلوده می‌شود به گناه، محروم هم می‌شود. بستگی به معرفتش هم دارد، هرقدر معرفتش بیشتر است، می‌فهمد و گناه می‌کند، محرومیتش بیشتر است. یک‌مرتبه می‌بیند از یک‌سری عبادت‌ها محروم می‌‌شود، توفیقاتی از او گرفته می‌شود.

    5‌.5. جداشدن از لذات نفسانی

    «وَ حَظْرِهَا عَنِ الشَّهَوَاتِ وَ اللَّذَّاتِ»، فایدۀ حج این بوده که شخص «از خواسته‌های نفس و از لذات نفسانی جدا شود». چون وقتی حاجی مکه می‌رود، 24 چیز برایش حرام است. با لبیکی که می‌گوید، 24 چیز از لذات دنیا، دیگر برایش حرام است. حالا [این] لذت‌ها شامل خیلی چیزهاست: می‌خواهد به خودش ضرر بزند، حرام است. بخواهد از بدنش خون دربیاورد، حرام است. بخواهد از بدن دیگری خون دربیاورد، حرام است. بخواهد به کسی توهین کند، حرام است. بخواهد دروغ بگوید، حرام است. بخواهد [در آینه] به خودش نگاه کند، حرام است. بخواهد اسلحه بِکِشد، حرام است. حتی بخواهد گیاه حرم یا غیر حرم را، حتی یک برگ از درخت را، اذیت کند، در حال احرام نمی‌تواند. بخواهد پرنده‌ای را صید کند، نمی‌تواند. لذت‌های جنسی، برایش حرام است. نگاه حرام برایش [حرام می‌شود؛ البته] مواقع دیگر [که مُحرِم نیست هم] این‌ها [برایش حرام است؛ اما در حال احرام گناه و عذابش] مدام مضاعف می‌شود؛ چون مواقع دیگر هم حرام است. به‌هر‌حال 24 چیز برایش حرام است؛ حتی دیگر نمی‌‌تواند زیر سایه برود؛ البته سایه‌ای که متحرک است، نه مثلِ سایۀ پُل. مثلاً اگر انسان از زیرش رد می‌شود، یا تونل [اشکال ندارد]. آن‌ها سایۀ ثابت است. سایۀ متحرک ممنوع است؛ یعنی مثلاً سوار ماشین شود و بخواهد سرش را از زیر آفتاب حفظ کند یا مثلاً سرش را زیر دیوار اتوبوس کند یا زیر سقف ماشین باشد که این را هم نمی‌تواند. مرد روی پایش را بخواهد بپوشاند، نمی‌تواند. کفشی که می‌پوشد نباید روی پایش را کاملاً بپوشاند. سر مرد باید برهنه باشد.

    این شخص خیلی افتاده می‌شود؛ چون نه به خودش اذیت می‌کند نه به کسی. حتی نمی‌تواند قسم بخورد، ولو قسم راست. یعنی این‌طور نگاه و زبان او محدود می‌شود. حق ندارد بوی عطر استشمام کند. نمی‌تواند به حیوان، به درخت یا  به انسان اذیت کند. آن‌وقت ببینید چقدر نورانی می‌شود. حج تمرینی این‌طوری است.

    امنیت کامل؛ حتی برای حیوانات

    حاجی چند روز که در لباس احرام است، آن‌چنان سبک می‌شود و آرامش پیدا می‌کند که دیگر حیوانات هم می‌فهمند. در مکه، می‌بینید کبوترها بین حاجی‌ها دارند راه می‌روند؛ چون آن‌ها هم می‌دانند کسی با آن‌ها کاری ندارد؛ مگر اینکه بچه‌ای به سمت کبوتر بدود. گاهی بچه‌هایی که می‌آیند، خوششان می‌آید، می‌روند به‌سمت کبوتر، کبوتر می‌پرد و می‌رود آن جلو می‌‌نشیند؛ اما در بین انسان‌های بزرگ، نه. حاجی‌ها، جمعیت دارند می‌روند و می‌آیند؛ اما کبوتران اصلاً نگران نیستند، حیوانات دیگر همین‌طور، گربه که اینجا حالا از روی پشت بام ساختمان فرار می‌کند، آنجا نه، فرار نمی‌کنند.

    من این را یک‌بار به‌عینه خودم دیدم: از دری که از صفا و مروه وارد مسجدالحرام می‌شویم، عزیزانی که رفته‌اند می‌دانند، جمعیت مرتب می‌روند و می‌آیند. من در یکی از هفت دوری که باید بین صفا و مروه می‌رفتم، چشمم افتاد، دیدم گربه‌ای وسط در گرفته خوابیده و اصلاً آن کنار هم نرفته بود بخوابد، آن وسط خوابیده بود و خواب هم بود. چون من رفتم یک‌دور زدم، رفتم صفا و برگشتم مروه، دوباره برگشتم و دیدم هنوز خوابیده بود و جمعیت داشتند می‌رفتند. فقط مردم جلوی پایشان را نگاه می‌کردند که پایشان را روی این نگذارند، از کنارش رد می‌شدند. می‌دانید این چیست؟ یعنی گربه وقتی احساس آرامش نکند اصلاً خوابش نمی‌‌برد که چشم‌هایش را هم روی هم بگذارد، چشم‌هایش باز است. این‌هایی که اینجا هستند اگر امتحان کرده باشید، دیده‌اید چشمش را روی هم می‌گذارد؛ اما آرامش ندارد. همین‌که می‌روید نزدیکش بلند می‌شود و فرار می‌کند، این معلوم است هنوز بیدار است. آنجا این‌طوری نیست، راحت خوابیده بود. کجا؟! نرفته بود کناری هم پیدا کند کسی پایش را روی او نگذارد. این احساس آرامشی است که حیوان و موجودات دیگر دارند.

    تربیت روح در مناسک حج

    توجه کنید ما انسان‌ها این حالت‌ها را اینجا تمرین نکردیم. اینجا ازبس به هم‌دیگر اذیت می‌کنیم و گاهی توهین می‌کنیم، تحقیر می‌کنیم همسرمان را، برادرمان را، خواهرمان را، یا با پدر و مادرمان، بد رفتار می‌کنیم؛ اما آنجا حاجی اصلاً مثل اینکه حبس شده، تمام بدی‌ها در او قفل زده شده و نه فقط خودش، بلکه جمع دوسه میلیونی، همه همین‌طور هستند.

    فقط این وهابی‌‌ها هستند که خیلی کثافت‌کاری می‌کنند. متأسفانه هنوز اذیت می‌کنند. این‌ها هنوز آداب را رعایت نمی‌کنند. در آن کشتار مکه هم چهارصد نفر شهید را، آنجا داشتیم. اصلاً این‌ها کنار مسجدالحرام با گلوله زدند انسان‌ها را کشتند که خدا به عذاب دنیا و آخرت گرفتارشان کند. دنیایش را گرفتارشان کرد؛ اما ما ذلت شدیدترش را هم از خدا می‌خواهیم که در همین دنیا ببینیم و آخرتش هم که سر جایش است. در مدینه هم همین‌طور، رعایت نمی‌کنند. مرتب اذیت می‌کنند، توهین می‌‌کنند، گاهی فحاشی می‌کنند و کاری‌های دیگر می‌کنند که نمی‌خواهم بگویم چه غلط‌کاری‌هایی می‌کنند. دل انسان می‌گیرد.

    ولیکن منهای بحث وهابی‌هایی که حرمت مکه را رعایت نمی‌کنند، مسلمان‌ها آنجا این‌طوری هستند. آن‌وقت انسان آنجا آرامش را احساس می‌کند که مدتی حتی فکر گناه هم در سرش نمی‌آید. حالا ممکن است یک‌وقت هم بیاید؛ اما اصلاً اسباب گناه دور و بَرَش نیست. آن‌قدر شخص سبک می‌شود و لذت می‌برد که تازه می‌فهمد زحمت در راه خدا یعنی چه. به چه علت بود که اهل‌بیت(علیهم‌السلام) از مدینه پیاده راه می‌افتادند و می‌رفتند مکه. (برای نمونه، نک: بحار الأنوار، ج43، بیروت، ص357.)  حدود 420 کیلومتر راه است، حیوان هم کنارشان بود نه اینکه نباشد، شتر بود، می‌توانستند سوار شوند؛ اما نه، عمداً پیاده می‌رفتند. می‌فرماید: یکی از منافع این است که انسان از شهوات و لذات، خودش را محروم  و ممنوع می‌‌‌کند.

    5‌.6. کسب منافع مادی

    «وَ مَنْفَعَةُ مَنْ فِی شَرْقِ الْأَرْضِ وَ غَرْبِهَا»؛ یعنی در حج، منافع مادی هم هست برای کسانی که در شرق و غرب عالم هستند. بالأخره می‌آیند آنجا جمعیت فراوانی را می‌بینند. مدام دارد معامله انجام می‌گیرد. «وَ مَنْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ» (چه آن‌هایی که در دریا و چه آن‌هایی که در خشکی هستند)، همه منافعی را از حج می‌برند. «مِمَّنْ یَحُجُّ وَ مِمَّنْ لَا یَحُجُّ» (هم کسانی که حج انجام می‌دهند و هم آن‌هایی که انجام نمی‌دهند)، همه دارند منافعی را می‌برند. «مِنْ تَاجِرٍ وَ جَالِبٍ وَ بَائِعٍ وَ مُشْتَرٍ وَ کَاسِبٍ وَ مِسْکِینٍ»؛ حالا کسی می‌آید آنجا تجارت می‌کند، یکی کالا می‌آورد، یکی فروشنده است، یکی خریدار است، یکی نویسنده است [و سند معملات را] می‌نویسد، حتی یکی مسکین است، آمده آنجا و جمعیت زیاد است، مسکین دستش را دراز می‌‌کند و مرتب مردم به او کمک می‌کنند. آنجا وقتی نگاه می‌کنید انواع منافع هست.

     از آبِ خوردنی گرفته تا چیزهای دیگر. آب خنک آورده است، دارد می‌فروشد. یکی نان می‌آورد، بیسکویت می‌آورند، شیر می‌فروشند. حتی دیده‌ام بعضی از این حاجی‌هایی که از بعضی کشورها آمده بودند، حالا آمده بودند حج انجام دهند، حج که تمام شد بعد از آن دیدم که دیگ گذاشتند و دارند غذا می‌فروشند. به‌نظرم می‌خواستند پول حج‌شان را دربیاورند! غذا را گذاشته بودند کنار جاده و می‌‌فروختند. این‌ها، دیگر منافعی است که حضرت بیان می‌کنند.

    5‌.7. برآورده‌شدن حوائج مسلمان‌ها

    «وَ قَضَاءِ حَوَائِجِ أَهْلِ الْأَطْرَافِ» (حاجت‌های مسلمان‌هایی که اطراف دنیا زندگی می‌کنند، این‌ها هم در مکه برآورده می‌شود.) حاجی‌‌ها وقتی می‌آیند آنجا، چه‌بسا می‌توانند به مسلمان دیگری کمک کنند. « وَ الْمَوَاضِعِ الْمُمْکِنِ لَهُمُ الِاجْتِمَاعُ فِیهَا» (و آن مکان‌‌هایی که در آن امکان اجتماع وجود دارد)، آنجا قضاء حوائج هست. هم‌چنین حضرت فرمودند: بله این چنین است: «وَ لِیَشْهَدُوا مَنافِعَ لَهُمْ»

    این هفت‌‌ علت را امام رضا(علیه‌السلام) بیان کردند. (عیون أخبار الرضا(علیه‌السلام) ، ج2، ص90.)

    5‌.8. ذلت متکبران و جباران در مَسعا

    منفعت هشتم را از امام صادق(علیه‌السلام) عرض می‌کنم. (البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص318.) حضرت میگویند: یکی از منافع حج، ذلت جباران در مَسعا یعنی مکان سعی صفا و مروه است. انسان‌های متکبر و جبار که زورگو هستند و با حالتی تکبرآمیز راه می‌روند و سر‌ها و قامتشان را کشیده می‌گیرند که مبادا یک‌سانت، دو‌سانت قدشان کوتاه باشد، در اینجا ذلیل می‌شوند.

    یک [مسئول] فرانسوی قدش کوتاه بود، چقدر حسرت می‌خورد، ناراحت بود؛ چون کنار هر مسئولی که می‌رفت، قدش کوتاه‌تر بود. مرتب کفش سفارش می‌داد که مثلاً این کفش، چهارپنج سانتی‌متر پاشنه‌اش بلند باشد که این با مسئولان دنیا که سر و کله می‌زند، مبادا مقداری قدش پایین باشد. خوب آدم‌های کثیف این‌طوری هستند، اصلاً تربیت ندارند. حالا دیدید افراد متکبر همین‌طور سرهایشان را بالا می‌گیرند و پاهایشان را محکم به زمین می‌زنند که مثلاً بخواهند بگویند ما زورگو هستیم و همه مطیع ما هستند. آدم‌های این‌طوری همین‌که می‌آیند در مکه، در مسعا که می‌رسند، می‌رسند به مکانی که می‌خواهند هَروَله کنند، ناگهان می‌بینید راه می‌افتند و مدام سرشان دارد تکان می‌‌خورد و حالتی نیمه‌دویدن به خود می‌‌‌گیرند. این اشخاص خیلی ذلیل می‌شوند. آن‌هایی که تکبر دارند، اصلاً با این حالت در تضاد هستند.

    آن‌هایی که تکبر ندارند شیرینی اینجا را درست متوجه نمی‌شوند؛ چون اصلاً تواضع همیشه در وجودشان بوده، آنجا هم همین کار را می‌‌کنند. گاهی انسان علما را می‌بیند، بزرگان را می‌بیند که همه دارند آنجا هروله می‌کنند و با خدا عشق می‌کنند؛ چراکه دارند فرمان خدا را اطاعت می‌‌کنند. آن‌ها نه؛ اما جباران، آن‌هایی که عمری با تکبر راه رفتند، یک‌مرتبه اینجا به او می‌گویند: بدو! حالت دویدنش هم تند نیست که حالت وقار عبادت از آن گرفته شود، نه. فقط می‌خواهند این، درِ خانۀ خدا ذلیل شود. آن‌وقت اطرافیان، مأمورهایی که دور و بَر این‌ها هستند، ناگهان این صحنه را می‌بینند. می‌بینند مثلاً او پادشاه کجاست، رئیس‌جمهور کجاست، این‌هایی که می‌آیند مکه خیلی خنده‌دار است. دور خانۀ خدا گاهی انسان می‌بیند که مثلاً هفت‌هشت‌ده‌تا مأمور دور یکی را گرفتند، معلوم است که این رئیس‌جمهور فلان‌جاست. خوب این‌ها با حالت خاصی هم می‌‌روند. نوعاً شیعه هم نیستند. تکبر سرتاپای وجودشان را گرفته؛ یعنی ادب ندارند، آداب دین را نمی‌فهمند. آن‌وقت در مسعا که می‌‌آیند، ناگهان این مأمورها می‌بینند که رئیس‌شان می‌دود، دیگر آنجا نمی‌تواند کاری کند. بعضی از آن‌ها آن‌قدر متکبر هستند که همان‌جا هم هروله نمی‌کنند؛ البته هروله هم واجب نیست.

     «مَا مِنْ بُقْعَةٍ أَحَبَّ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْمَسْعَى لِأَنَّهُ یُذِلُّ فِیهَا کُلَّ جَبَّارٍ» (اصول کافی، ج4،  الاسلامیة، ص434.) ( هیچ بقعه‌ای محبوب‌تر از مسعا نزد خدا نیست؛ چون تمام زورگوهایی که می‌آیند مکه، اینجا همه‌شان را ذلیل می‌کند.)

    5‌.9. دفع سختی‌های دنیا

     در روایت دیگر دارد، از فواید حج این است که اگر بر حج مداومت داشته باشید، سختی‌های دنیا برای شما از بین می‌رود. «عَلَیْکُمْ بِحَجِّ هَذَا الْبَیْتِ فَأَدْمِنُوهُ». «ادمان» به عملی تکراری می‌گویند که انسان به آن عادت کند. در فارسی هم مداومت می‌گوییم، این مدوامت کلمه‌ای عربی است. «فَأَدْمِنُوهُ فَإِنَّ فِی إِدْمَانِکُمُ الْحَجَّ»، فرمودند: آن‌وقت که بر حج مداومت می‌کنید، که این مداومت حداقل سه‌بار است، فرمود فایدۀ این مداومت این است: «دَفْعَ مَکَارِهِ الدُّنْیَا عَنْکُمْ». فشارها را، سختی‌های زندگی دنیا که به شما وارد آمده را، غصه‌ها را، این‌ها را از بین می‌برد.

    5‌.10. دوری سختی‌های قیامت

    «وَ أَهْوَالِ یَوْمِ الْقِیَامَةِ» (سختی‌ها و نگرانی‌های قیامت هم از شما دور می‌شود.) [ تا اینجا در حدیث امام‌صادق(علیه‌السلام) بود.] (البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص318.)

    5‌.11. آرامش قلب

    امام‌باقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «الْحَجُّ تَسْکِینُ الْقُلُوبِ» (بحار الأنوار، ج75، بیروت، ص183.) یکی از فواید حج این است که دل را سکونت می‌دهد. آرامشی پیدا می‌کند که اشاره کردم.

    5‌.12. سلامت جسم

    امام‌چهارم؛ امام‌زین‌العابدین(علیه‌السلام) فرمودند: «حُجُّوا وَ اعْتَمِرُوا تَصِحَّ أَجْسَامُکُمْ» ( بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏59، ص: 267)(حج و عمره انجام دهید، جسم‌تان صحت پیدا می‌‌کند).

    5‌.13. وسعت رزق

    در ادامه فرمودند: «وَ تَتَّسِعْ أَرْزَاقُکُمْ» (رزق‌تان هم توسعه پیدا می‌کند).

    5‌.14. اصلاح ایمان

    چهاردهم نیز فرمودند: «وَ یَصْلُحْ إِیمَانُکُمْ»، ایمان‌تان هم اصلاح می‌شود، ایمان‌تان قوی‌تر می‌شود.

    این چهارده نکته از منافع حج بود و کل این منافع از مطلب پنجم بود.

    6. مداومت بر حج؛ مایۀ فقرزدایی

    امام‌صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «مَنْ حَجَّ حَجَّتَیْنِ لَمْ یَزَلْ فِی خَیْرٍ حَتَّى یَمُوتَ» (کسی که دو حج انجام دهد، دائماً خیر به او می‌رسد تا لحظۀ مردن.) اصلاً در خیر است و دیگر در شر نیست و اگر سه‌ حج انجام داد، فرمود: «مَنْ حَجَّ ثَلَاثَ حِجَجٍ لَمْ یُصِبْهُ فَقْرٌ أَبَداً» (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص216.) (اگر کسی سه حج انجام داد، دیگر فقر به هیچ‌وجه به او نمی‌رسد.)

    امام‌صادق(علیه‌السلام) فرمودند: «مَا رَأَیْتُ شَیْئاً أَسْرَعَ غِنًى وَ لَا أَنْفَى لِلْفَقْرِ مِنْ إِدْمَانِ حَجِّ هَذَا الْبَیْتِ» (بحار الأنوار، ج66، بیروت، ص406.) (من ندیدم چیزی را که سریع‌تر باشد برای ثروتمندی انسان، نفی فقر کند از انسان، از تکرار حج.) «مِنْ إِدْمَانِ حَجِّ»؛ یعنی سریع‌ترین چیزی که فوری فقر را می‌برد، مداومت بر حج است؛ یعنی حتی بیشتر از اینکه کسی بیاید گنجی پیدا کند که ثروتمند شود. حضرت می‌‌فرمایند: اگر مداومت بر حج شد، خیلی سریع فقر را از او می‌برد و او را ثروتمندش می‌کند.

    7. معانی «اتمام حج»

    در آیۀ شریفه، در سورۀ بقره دارد: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ» (بقره، 196.) (حج و عمره را برای خدا تمام کنید). این آیه‌ یک معنای ظاهری دارد و آن این است: کسی که حجی را شروع کرد، واجب است آن را تمام کند؛ ولو شروع حج برایش واجب نباشد؛ یعنی برای بار اول، حج واجبش را انجام داده و حج دوم را تا زمانی که شروع نکرده، مستحب است، اما زمانی که لبیک را گفت و مُحرم شد، واجب است تمام کند. مثل نماز مستحبی نیست. در نافله، شما الله‌اکبر را هم بگویید و وارد نافله شوید، بازهم ادامه‌اش هنوز مستحب است، واجب نیست تمام کنید. انسان می‌تواند نافله را بشکند؛ ولیکن خوب نیست. برای حج و عمرۀ مستحبی هم همین‌جور است:ولو ده‌بار هم انجام دهد، با شروع حج و عمره، اتمامش واجب است. این یک‌معنای این آیه است: «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ».

    معنای دیگر آیه نیز نیت را دارد می‌گوید. می‌گوید: حج‌تان را «لله» تمام کنید؛ یعنی قصدتان خدایی باشد. این هم یک‌معنا.

    ‌معنای دیگری هم در روایات دارد که امام‌باقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «تَمَامُ الْحَجِّ لِقَاءُ الْإِمَامِ(علیه‌السلام) ‏» (اصول کافی، ج4، الاسلامیة، ص549.) فرمودند:«اینکه می‌گویند حج را تمام کنید، یعنی بروید به ملاقات امام نائل شوید»، ببینید امامتان کجا هستند، بروید خدمتشان.

    چون به این آیه [که در ادامه می‌آید،] کمتر توجه می‌کنید، روایت دیگری هم در ذیل آن عرض می‌کنم. امام صادق(علیه‌السلام) این آیه را خواندند: «ثُمَّ لْیَقْضُوا تَفَثَهُمْ» (حج، 29.) آیۀ شریفه می‌گوید: سپس زائل می‌کنند، باید زائل کنند (از خودشان دور کنند) چرکی‌ها را. منظور از چرکی‌ها این است که ناخن‌هایشان را می‌گیرند یا سرشان را می‌تراشند یا تقصیر می‌کنند یا شارب خودشان را کوتاه می‌کنند و... . معنای ظاهر آیه این است که بعد از رَمیِ جمرات و بعد از اینکه گوسفند را ذبح کرد، باید چرکی‌ها را از خودشان دور کنند.

    امام‌صادق(علیه‌السلام) آیه را این‌گونه معنا کردند: «لیَقْضُوا تَفَثَهُمْ لِقَاءُ الْإِمَامِ(علیه‌السلام)» (اصول کافی، ج4، الاسلامیة، ص549.) (معنای اینکه چرکی‌ها را از خودش دور کند، این است که به ملاقات امام برود.) من بعید می‌دانم خیلی از بزرگان هم حتی این روایت را دیده باشند. خیلی دور به ذهن می‌رسد و ظاهر آیه اصلاً ربطی به لقاء امام هم ندارد. به تفسیر صافی مراجعه کردم، ببینم چیست، چه ربطی دارد، دیدم مرحوم فیض می‌گویند که زائل‌کردن چرکی و وَسَخ دو رقم است: یکی زائل‌کردن وسخ (چرک) جسمانی است؛ مثل همین که موها را از بدنش دور می‌کند، ناخنش را می‌گیرد. نوع دیگر هم تطهیر قلب و روح است و آن با لقاء امام(علیه‌السلام) است. همین‌که این را نگاه می‌کنیم تازه روح حج برایمان آشکار می‌شود که چیست. می‌خواستند آلودگی‌ها از ما دور شود. (تفسیر الصافی، ج3، ص376.) گفتند: بروید به ملاقات امام، مجالست کنید، چند دقیقه در محضر امام باشید که روحتان از چرکی‌ها برطرف می‌شود.

    مطالبی که در ادامه می‌گویم، در این روایت نیست، بنده اضافه می‌کنم که آیۀ تطهیر می‌فرماید: «إِنَّما یُریدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ» (احزاب، 33.) (جز این نیست که خدا مى‌خواهد آلودگى را از شما اهل‌بیت بِزداید). خدا «رجس» را از اهل‌بیت دور کرده. اگر کسی با این خاندان بنشیند، او هم این حالت برایش ایجاد می‌شود.

    8. حاجیان واقعی

    مطلب بعدی ما این است که سروصدا در مکه خیلی زیاد است؛ اما حاجی واقعی، شیعه است. غیر شیعه حجش به هیچ‌وجه قبول نمی‌شود. [حتی] به این فکر نکنید من حالا، اینجا دارم پشت بلندگو این را می‌گویم. اهل‌تسنن اگر در جلسۀ ما باشند باید گوش کنند، بدانند که خودشان هم این را نقل می‌کنند. روایت داریم، اهل‌تسنن هم ذکر می‌کنند که حج این‌ها قبول نیست. بعضی‌ها دلشان می‌سوزد، می‌گویند: آخر نمی‌شود! چطور باید این سُنی جهنم برود؟! خوب همین که صد سال عبادت کرده. هم شیعه، هم سنی روایتی را از پیغمبر نقل می‌کنند که پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: اگر کسی هزار سال عمر کند و در این هزار سال هرروز، روزه بگیرد و شب‌ها هم تا صبح نخوابد، احیا بگیرد و بین صفا و مروه هم کشته شود (یعنی حج خانۀ خدا را انجام داده، در این حد)؛ ولی «و لَمْ یُوَالِکَ یَا عَلِیُّ» (ولایت شما را قبول نداشته باشند)، «لَسَلَکَهُ اللّهُ فِی سَقَر» (خداوند او را در سقر می‌اندازد.)

    [در این روایت] پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کلمۀ «سقر» را می‌فرمایند. نمی‌گویند: «جهنم». سقر اشاره به آیۀ 40 سورۀ مدثر دارد. فرمودند: خدا او را در سقر می‌اندازد؛ این آیه مربوط به اهل‌تسنن است:

    «فی‏ جَنَّاتٍ یَتَساءَلُونَ *‏عَنِ الْمُجْرِمینَ *‏ ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ» (مدثر، 40تا42.)

    که در بهشت‌ها از هم دربارۀ مجرمان مى‌پرسند [که] چه چیز شما را به «سقر» کشانید؟

    یک‌بار دیگر خدمتتان گفتم این آیات مربوط به اهل‌تسنن است. شیعه‌ها یک‌مرتبه می‌بینند وای! این سنی این همه عبادت کرد، رفته در جهنم! می‌گویند: «ما سَلَکَکُمْ فی‏ سَقَرَ»؛ شما که نباید جهنم می‌رفتید! شما که نماز می‌خواندید! روزه می‌گرفتید! اولین چیزی که در پاسخ می‌گوید، می‌گوید من ولایت نداشتم: «قالُوا لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»‏ (مدثر، 43.) (گویند: ما از نمازگزاران نبودیم)؛ منتهی سنی‌ها «مصلین» را نمازگزار معنا می‌کنند؛ اما خبر ندارند که واقعش چیست.

     «مصلین» یک‌معنای نمازگزار دارد؛ ولیکن امام فرمودند: «مصلین» معنای دومی هم دارد که در لغت هم وجود دارد. به اسب شمارۀ دو مسابقه «مصلی» می‌گویند. (المصباح المنیر فی شرح الغریب الکبیر، ج2، ص708.) [براین اساس،] سنی‌ها می‌گویند: ما در مسابقه، تابع اسب اول  نبودیم. ما آن اسب اول [جلودار و پیروز مسابقه] را چهارده‌معصوم(علیهم‌السلام) می‌گوییم. بقیه باید تابع آن‌ها باشند؛ یعنی در این سیر الی‌الله باید همراه امام حرکت کنند، نکردند. می‌گوید: «لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلِّینَ»‏ یعنی «لَمْ نَکُ مِنْ أَتْبَاعِ الْأَئِمَّةِ(علیهم‌السلام) » (تفسیر القمی، ج2، ص395.) (ما از تابعین اهل بیت(علیهم‌السلام)  نبودیم.) این عین روایت است که می‌خوانم.

    کمبودن «حاجی»، باوجود کثرت جمعیت

    حالا به این روایت دقت کنید امام‌صادق(علیه‌السلام) چه می‌فرمایند: «مَا أَکْثَرَ الضَّجِیجَ وَ أَقَلَّ الْحَجِیجَ.» (البرهان فی تفسیر القرآن، ج3، ص379.) فرمودند: «در حج خیلی ضجه هست، خیلی سروصدا می‌کنند، جمعیت آمده؛ اما خیلی حاجی کم است.» در روایتی آمده که ابابصیر خدمت امام بود، از امام‌صادق(علیه‌السلام) پرسید: خدا این‌ حاجی‌ها را می‌بخشد؟ همین بحثی که الان داریم. حضرت فرمودند: نه، این‌ها که شیعه نیستند نه، خدا آن‌ها را نمی‌بخشد. نه تنها بخشش [بلکه] تمام فواید حج فقط منحصر به شیعه هست. این را باید بدانید. مرز اعتقادات را خوب بدانید، این را بارها عرض کردم. مواظب باشید ازنظر اعتقادی فریب نخورید، قاطی نکنید. این‌ها صریح در روایت آمده.

     فرمودند: «یَا أَبَا بَصِیرٍ إِنَّ أَکْثَرَ مَنْ تَرَى قِرَدَةٌ وَ خَنَازِیرُ» (ای ابابصیر، بسیاری از این جمعیتی که می‌بینی [در مسجدالحرام و عرفات و منی هستند،] اکثرشان میمون و خوک هستند). «قَالَ: قُلْتُ لَهُ: أَرِنِیهِمْ»؛ به حضرت گفتم می‌شود نشانم دهید؟ «قَالَ: فَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ ثُمَّ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَى بَصَرِی» (حضرت سخنی به زبان جاری کردند و بعد دست مبارکشان را روی چشمان من کشیدند.) «فَرَأَیْتُهُمْ قِرَدَةً وَ خَنَازِیرَ» (ناگهان دیدم جمعیت میمون است و خوک!) «فَهَالَنِی ذَلِکَ» ابابصیر می‌گوید: ترس من را فرا گرفت. دیدم میمون و خوک دارند طواف می‌کنند «ثُمَّ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَى بَصَرِی فَرَأَیْتُهُمْ کَمَا کَانُوا» (و دوباره حضرت دست مبارکشان را به چشمان من کشیدند، دوباره به آن حالت قبلی برگشت.)

    [عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: «حَجَجْتُ مَعَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه‌السلام) فَلَمَّا کُنَّا فِی الطَّوَافِ قُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاکَ یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ یَغْفِرُ اللَّهُ لِهَذَا الْخَلْقِ فَقَالَ یَا أَبَا بَصِیرٍ إِنَّ أَکْثَرَ مَنْ تَرَى قِرَدَةٌ وَ خَنَازِیرُ قَالَ قُلْتُ لَهُ أَرِنِیهِمْ قَالَ فَتَکَلَّمَ بِکَلِمَاتٍ ثُمَّ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَى بَصَرِی فَرَأَیْتُهُمْ قِرَدَةً وَ خَنَازِیرَ فَهَالَنِی ذَلِکَ ثُمَّ أَمَرَّ یَدَهُ عَلَى بَصَرِی فَرَأَیْتُهُمْ کَمَا کَانُوا فِی الْمَرَّةِ الْأُولَى ثُمَّ قَالَ یَا أَبَا مُحَمَّدٍ أَنْتُمْ فِی الْجَنَّةِ تُحْبَرُونَ وَ بَیْنَ أَطْبَاقِ النَّارِ تُطْلَبُونَ فَلَا تُوجَدُونَ وَ اللَّهِ لَا یَجْتَمِعُ فِی النَّارِ مِنْکُمْ ثَلَاثَةٌ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا اثْنَانِ لَا وَ اللَّهِ وَ لَا وَاحِدٌ.» (بحار الأنوار، ج65، بیروت، ص118.)]

    میمون؛ نماد بنی‌امیه

    نماد میمون را می‌دانید که به‌خاطر بنی‌امیه است. این‌ها دین را ملعبۀ (بازیچۀ)  خودشان قرار دادند و غصب خلافت کردند و مرتب خندیدند و گفتند حالا ما تلاشمان را می‌کنیم، هرکس بخواهد بیاید جلویمان بایستد. پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) می‌فرمایند: «من خواب دیدم» و محزون شدند. پیغمبر قبل از رحلتشان خواب دیدند که این میمون‌ها مدام از روی منبرشان  می‌دویدند، می‌رفتند بالا و پایین می‌آمدند. از خواب که بیدار شدند، خیلی ناراحت شدند. فرمودند: این بنی‌امیه آخرش همه‌چیز را به بازی می‌گیرند. پیغمبر محزون شدند. خدای متعال نمی‌خواست پیغمبرش محزون باشد؛ اما پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) هم واقعیت را دیدند. دیگر نمی‌شد این‌ها را به اجبار در کلۀ غاصبین کنند و بگویند بروید کنار. بالأخره این‌ها به زور می‌خواستند این کار را بکنند. خدای متعال فوری حزن پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) را جبران کرد. جبرئیل نازل شد، پیغمبر چرا ناراحتی؟ فرمودند: آخر ما این همه زحمت کشیدیم، ببینید این‌ها اسلام را چه‌ کار می‌کنند؟ این‌ها از شیعه کنار می‌کشند.

    الان جمعیت دارد حج می‌رود، خوب اکثراً سنی هستند. پیغمبر محزون این بودند. آن‌وقت فوری سورۀ قدر نازل شد و پیغمبر خوش‌حال شدند. خطاب شد که اگر بنی‌امیه هشتاد و چند سال غصب خلافت می‌کنند، شب قدر ما از هشتاد و چند سال غصب خلافت این‌ها مهم‌تر است: «لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ» (قدر، 3.) (شب قدر از هزار ماه بهتر است.)

    دو داستان دربارۀ چشم برزخی

    خدا رحمت کند حاج‌محمدعلی فشندی را که می‌گفتند ایشان بیش از چهل تشرف خدمت امام‌زمان(علیه‌السلام) داشته‌اند. ایشان هم در سفری که با مرحوم پدر ما عمره رفته بود، برای پدر ما نقل کرده بود. گفته بود من در مسجدالحرام دیدم که اکثر مردم به صورت حیوان بودند و دیگر توضیح نداده بود که چی.

    شب مبعث بود و ما مشهد بودیم. با یکی از دوستانمان حرم رفتیم. بعد که آمدیم در منزل می‌خواستیم بخوابیم، این رفیقمان چراغ‌ها را تازه خاموش کرده بود. می‌خواستیم استراحت کنیم. پنهانی به من می‌گفت. رفقای دیگر هم بودند که می‌خواست آن‌ها نشنوند. گفت: امشب حرم چه وضعی بود؟ گفتم: چه بود؟ گفت: هیچی، یک‌دفعه چشمم باز شد،  خیلی‌ها را به صورت‌های دیگر دیدم. این‌هایی که خودشان را نمی‌سازند، به صورت‌های خاصی دیدم. تعدادشان هم داخل حرم زیاد بود؛ اما خیلی‌ها هم به صورت انسان بودند. ایشان می‌گفت من خیلی ناراحت شدم و بلافاصله به خودم ناسزا گفتم تا آن حالت از من گرفته شود و نتوانم این حالت را ببینم.

    9. کسب تقوا و محاسن اخلاقی

    کسی که حج انجام می‌دهد دیگر باید خیلی مواظب رفتار خودش باشد. در این زمینه روایات زیادی داریم. من یکی از آن‌ها را فقط می‌خواهم بخوانم که امام‌باقر(علیه‌السلام) فرمودند: «مَا یُعْبَأُ بِمَنْ یَؤُمُّ هَذَا الْبَیْتَ إِذَا لَمْ یَکُنْ فِیهِ ثَلَاثُ خِصَالٍ». «مَا یُعْبَأُ» یعنی چه ارزشی دارد که کسی بیاید خانۀ خدا را غصب کند، بیاید اعمال را انجام دهد؛ اما سه خصلت در او نباشد؟ چه فایده‌ای؟ این [تعبیر] شبیه «مَا یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی» است که در آخر سورۀ فرقان آمده. آنجا هم همین است: «قُلْ ما یَعْبَؤُا بِکُمْ رَبِّی لَوْ لا دُعاؤُکُمْ» (فرقان، 77.) (بگو: اگر دعا و عبادت شما نباشد، پروردگارم هیچ اعتنایى به شما نمى‌کند.) چون آنجا هم می‌گوید اگر اهل دعا نباشید، خدا چه اهمیتی به شما می‌دهد؟ یعنی تمام ارزش شما به این دعایی است که می‌کنید و الا فکر نکنید پیش خدا جایگاهی دارید.

     امام‌باقر(علیه‌السلام) می‌فرمایند اگر کسی مکه بیاید؛ اما سه ویژگی در او نباشد، فایده‌ای ندارد. اول فرمودند: «وَرَعٌ یَحْجُزُهُ عَنْ مَعَاصِی اللَّهِ» (باید تقوایی، قوۀ بازدارنده‌ای در وجودش باشد که او را از معصیت خدا باز دارد.) دوم:«وَ حِلْمٌ یَمْلِکُ بِهِ غَضَبَهُ» (باید حلمی در وجودش باشد که مالک غضبش باشد) و سوم: «وَ حُسْنُ الصِّحَابَةِ لِمَنْ صَحِبَهُ»  (خوش‌رفتاری کند با کسانی که با او همراه هستند.) (الخصال، ج1، ص148.)

    10. پذیرفته‌نشدن حج

    مطلب آخر را هم فرمودند: عده‌ای لبیک می‌گویند که به آن‌ها خطاب می‌شود «لا لبیک و لا سعدیک»؛ چون مُحرِم می‌آید آنجا لبیک می‌گوید، انتظار این است که خدا او را بپذیردش؛ اما عده‌ای هستند که به آن‌ها گفته می‌شود «لا لبیک و لا سعدیک». در این زمینه هم خیلی روایت داریم. پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) فرمودند: «مَن حَجَّ بِمالِ الحَرام»، اگر کسی با مال حرام رفت حج انجام داد، اموالش مال دیگران بود، خمس مالش را مثلاً نداده بود، تا در میقات می‌گوید: «فقال لبیک اللهم لبیک»، «قال الله له» (خداوند به او می‌گوید) «لا لبیک و لا سعدیک حجک مردود علیک»؛ یعنی برای تو حج نیست و حجت توی سرت بخورد. [روایات مشابه:

    إذَا حَجَّ الرَّجُلُ بِمالٍ مِنْ غَیْرِ حِلِّهِ فَقَالَ لَبَّیْکَ اللَّهُمَّ لَبَّیْکَ قَالَ اللَّهُ لا لَبَّیْکَ وَ لا سَعْدُیْکَ هَذَا مَرْدودٌ عَلَیْکَ. (نهج الفصاحه، ص192.)

    رُوِیَ عَنِ الْأَئِمَّةِ(علیهم‌السلام) أَنَّهُمْ قَالُوا: «مَنْ حَجَّ بِمَالٍ حَرَامٍ نُودِیَ عِنْدَ التَّلْبِیَةِ لَا لَبَّیْکَ عَبْدِی وَ لَا سَعْدَیْکَ.»‏ (من لا یحضره الفقیه، ج2، ص317.)]

    حضور امام‌زمان(علیه‌السلام) در حج 

    جمله‌ای هم عرض کنم راجع‌به امام‌زمان(علیه‌السلام)‌. حالا این‌هایی که گفتیم مربوط به دوران حضور بود. در دوران غیبت امام‌زمان(علیه‌السلام) مصلحت نیست که مردم آقا را بشناسند و بروند معارف دین را از ایشان یاد بگیرند؛ ولیکن بدانید امام در موسم، حج حضور پیدا می‌کنند. یکی از نوّاب‌اربعه قسم می‌خورد، می‌گوید: «والله حضرت در موسم حج حضور پیدا می‌کنند»؛

    [حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْیَرِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عُثْمَانَ الْعَمْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «وَ اللَّهِ إِنَّ صَاحِبَ هَذَا الْأَمْرِ لَیَحْضُرُ الْمَوْسِمَ کُلَّ سَنَةٍ فَیَرَى النَّاسَ وَ یَعْرِفُهُمْ وَ یَرَوْنَهُ وَ لَا یَعْرِفُونَهُ»(کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص440.))

    این روایتی که اینجا یادداشت کردم از امام صادق(علیه‌السلام) است: «یَفْقِدُ النَّاسُ إِمَامَهُمْ» (زمانی فرا می‌رسد که مردم دیگر امامشان را نمی‌بینند.) «فَیَشْهَدُهُمُ الْمَوْسِمَ فَیَرَاهُمْ وَ لَا یَرَوْنَهُ» (بحار الأنوار، ج52، بیروت، ص151.) (اما امام در موسم حج حضور پیدا می‌کنند، پس حضرت مردم را می‌بینند؛ اما مردم ایشان را نمی‌بینند.) این نمی‌بینند نه اینکه با چشم نمی‌بینند، یعنی نمی‌شناسند و الا اگر بروند در جایی که حضرت حضور دارند، چرا، آقا را می‌بینند. دیدن هست؛ اما معرفت [شناسایی] نیست.

    در روایت دیگری هم دارد که این ندیدن، مربوط به علامات ظهور آقاست، این مربوط به زمان ماست. امام‌صادق(علیه‌السلام) می‌گویند: از نشانه‌های ظهور حضرت این است که «رَأَیْتَ طَلَبَ الْحَجِّ وَ الْجِهَادِ لِغَیْرِ اللَّهِ» (اصول کافی، ج8، بیروت، ص40.) (می‌بینید که حج و جهاد انجام می‌دهند؛ اما قصدشان خدایی نیست). آن «وَ أَتِمُّوا الْحَجَّ وَ الْعُمْرَةَ لِلَّهِ» (بقره، 196.)  که در قرآن بود، می‌فرماید: یکی از علامات ظهور این است که در آخرالزمان،[حج و جهاد و عبادات دیگر را] به قصد خدا انجام نمی‌دهند.

    «الحمد‌لله رب العالمین»

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار