بسم اللّه الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حکمت 133 نهج ‌البلاغه؛‌رزق

تاریخ: 16بهمن1393؛ 15ربیع‌الثانی1436

مکان: اصفهان، حسینیه جوادالائمه(علیه‌السلام)

 

بیان حدیث

امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‌فرمایند: «تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَئُونَةِ» (نهج البلاغه، صبحی صالح، ص494، حکمت شمارۀ 139.)  (کمک الهی به‌اندازۀ نیاز انسان نازل می‌شود.)

در عربی، «معونه» و «مؤونه» بههم شبیهاند و این خیلی زیباست. کلمۀ معونه از «اعانت» به‌معنای کمک است؛ اما مؤونه از ریشۀ «أَینَ» است و أین هم اسم مکان است. در اینجا مؤونه مَفعَلۀ از همان کلمۀ «أین»، به‌معنای شدت و سنگینی است. مخارج زن و فرزند بر عهدۀ مرد است که تأمین این مخارج برای انسان شدید و سنگین است؛ لذا خدای متعال به انسان کمک می‌کند و رزق اهل و عیال را می‌دهد تا شخص برای تأمین آن‌ها سختی نبیند.

نکتهها

هفتۀ گذشته مقداری دربارۀ رزق‌ صحبت کردم. به ذهنم رسیدم که امشب دربارۀ لطف الهی در رساندن رزق به انسان ده آیه عرض کنم:

1. انفاق؛ خوی پارسایان

اولین آیه را از ابتدای قرآن بیان می‌کنم. خدای متعال در آیۀ 3 از سورۀ بقره صفاتی را برای متقین بیان کرده است. پس از اینکه فرمود: «هُدىً لِلْمُتَّقینَ‏» در معرفی آن‌ها می‌فرماید: «الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ»‏ (بقره، 3.)  (آنان‌که به غیب ایمان می‌آورند و نماز برپا می‌دارند و از آنچه روزیشان کرده‌ایم، انفاق می‌کنند.) این آیۀ شریفه ضمن اشاره به صفات متقین، این نکات را هم بیان می‌کند:

انفاق از روزیِ خداداد

یکی‌ از نکات این است: نمی‌فرماید از اموالشان انفاق می‌کنند؛ بلکه خدای متعال می‌فرماید: «از اموالی انفاق می‌کنند که ما به آن‌ها داده‌ایم.» می‌فرماید: این رزقی که در اختیارتان است، مال شما نیست، شما فقط واسطه‌اید. شما تولیدکنندۀ رزق نیستید، شما مالک رزق نیستید که در اعطای آن به دیگران، بخیل هستید؛ ما به شما داده‌ایم، از ما گرفته‌اید، خودتان اکثرش را  مصرف می‌کنید و بخشی از آن را هم به دیگران می‌دهید.

انفاق بیتوقف

نکتۀ دیگر هم این است: «یُنفِقُون» فعل مضارع است و دلالت بر استمرار دارد؛ بنابراین شخص متقی مستمراً انفاق می‌کند. در کلمۀ «مِمَّا»، هریک از «مِن» و «ما» مضمونی دارد. «مِن» به‌معنای بعض است؛ بنابراین نمی‌فرماید: همۀ آنچه را که داری، انفاق کن؛ بلکه می‌فرماید: بخشی‌ از آنچه داری، انفاق کن و بخش دیگرش را هم صرف خودت کن. کلمۀ «ما» در عربی چند معنا دارد. اینجا کلمۀ «ما»، مای موصوله و به‌معنای «آنچه» است. در ادبیات عرب، موصول و صله و عائد صله جزو معرفههاست. بله، این‌ها معرفه هستند؛ اما معرفه‌ با اسم‌ عَلَم خیلی تفاوت می‌کند. کلمۀ «ما» را در جایی می‌آوریم که خارج از احاطۀ علمی ما باشد؛ اما وقتی احاطۀ علمی داشته باشیم، به‌جای «ما»، «هذا» یا «ذا» می‌آوریم.

مثلاً کسی یک زمین دارد. اگر زمین محدود باشد، می‌گوییم مقداری از «این» زمینت‌ انفاق کن؛ مثلاً هزار متر زمین داری، صد مترش را به دیگری بده. دقت کنید در جمله چه گفتم. گفتم: از «این» زمین. کلمۀ «این» اسم اشاره است و اسم اشاره هم جزو معارف است. حال چرا «این» می‌گوییم؟ برای اینکه توانستیم علت پیدا کنیم؛ یعنی فهمیدیم زمین چقدر است و اطراف آن را می‌بینیم. به این می‌گوییم: احاطۀ علمی؛ اما وقتی احاطۀ علمی نداشته باشیم، دیگر نمی‌توانیم بگوییم مقداری از این زمینت را بده، می‌گوییم: مقداری از آنچه مالکی را بده. آنچه مالک است نیز معرفه است؛ اما معرفه‌ای است که نکتۀ خاصی در آن است: مقدار زمین معلوم است؛ اما ازبس زیاد است، مقدارش را من نمیدانم. مثلاً کسی هزار هکتار زمین دارد که اگر اولش بایستیم، اصلاً انتهایش را نمی‌بینیم. باید یک شبانه‌روز پیاده برویم یا باید ساعت‌ها با ماشین برویم تا به آخر زمینش برسیم.

اگر به این توضیحات دقت کرده باشید، می‌بینید در این آیۀ شریفه نیز فرمود:«ممّا»؛ یعنی از آنچه به آن‌ها دادیم، انفاق می‌کنند. شاید در اینجا به این نکته اشاره می‌کند که خدا به انسان خیلی زیاد رزق می‌دهد. می‌گوید: این همه به تو رزق دادم، ‌مقداری از آن را هم انفاق کن.

2. معنای روزیِ بیحساب

در قرآن، آیات زیادی داریم که در آن «بغیر حساب» آمده است؛ منتهی من یک نمونه‌اش را عرض می‌کنم؛ چون می‌خواهم یک نکتۀ تفسیری بگویم. ان‌شاءالله با بیان این تفسیر با هرچه آیه در این زمینه هست، آشنا می‌شوید. در آیۀ 37 آلعمران می‌فرماید: «إِنَّ اللَّهَ یَرْزُقُ مَنْ یَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ‏» (خداوند به هرکه بخواهد، بی‌حساب رزق می‌دهد.)

 یک معنای بغیرحساب این است: بی‌اندازه. اگر تعبیر بغیرحساب، بی‌اندازه باشد؛ یعنی خداوند بدون کِش‌و‌پیمان می‌دهد. کارش خارج از حساب است؛ اما منظور از بغیرحساب در اینجا بی‌اندازهبودن نیست. وقتی می‌گوییم خارج از حساب است، فوری باید بگوییم که یقیناً در حساب پروردگار هست، نمی‌شود بگوییم از حساب خدا خارج شده است. درواقع، این نظیر شمارش ثواب نماز جماعت است که دربارهاش فرمودهاند:

اگر تعداد اقامه‌کنندگان نماز جماعت از ده نفر بیشتر شد، کسی نمی‌تواند ثواب این نماز را مشخص کند... . اگر همۀ جن و ملک‌ نویسنده شوند که میلیاردها جن و ملک هم هست و شاخه‌های درخت‌ها قلم شود و آب‌ دریاها مرکب شود و اقدام کنند و بخواهند ثواب یک رکعت از این نماز جماعت را بنویسند، نمی‌توانند؛(نک:مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج6، ص443و444.)

حال سؤال من این است: آیا معنای «نمی‌توانند» این است که آن‌ها عاجزند حساب کنند؟ آیا خداوند قادر نیست حساب کند؟ آیا از حساب خداوند خارج شده است؟ خیر، بغیرحساب یعنی «بغیر حسابٍ تَحسَبون» (بیحسابی که شما بخواهید حساب کنید؛ از توان شما خارج است، نه پروردگار قادر متعال.

«وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ» (حجر، 21) (و آن را نازل نکردیم، مگر به میزانی معلوم.) گاهی باران آن‌قدر زیاد می‌آید که عوام‌الناس می‌گویند: بی‌‌کِش‌و‌پیمان باران می‌آید، از حساب خدا خارج شده است. این‌گونه نیست، از حساب خدا درنمی‌رود، از حساب من و شما درمی‌رود. گاهی عدد به جایی می‌رسد که می‌گوییم: دیگر نمی‌توانیم حساب کنیم، حتی ملائکه و جنیان هم با همۀ قدرتشان دیگر نمی‌توانند حساب کنند؛ اما اندازۀ همهچیز نزد پروردگار مشخص است. همۀ امور مادیِ خارج از ذهن ما جزئی است و همۀ جزئی‌ها محدود و حساب شده‌اند.

مصلحت؛ مبنای رزقرسانی

در آیۀ 37 آل عمران فرمود: «یرزق من یشاء»؛ یعنی خدا به هرکه بخواهد، «بغیرحساب» (بیاندازه) رزق می‌دهد. کلمۀ «من یشاء» به‌معنای دل‌خواهی نیست؛ بلکه در اینجا به‌معنای مصلحت الهی است. روایت داریم که قدرت الهی با حکمت الهی همراه است. نگویید: «خدایا، تو که می‌توانی به من رزق بدهی، چرا نمی‌دهی؟» «می‌توانی» یعنی دارا هستی. اما باید بدانید حکمت الهی فوق قدرت اوست و بیحکمت کاری نمیکند، هرچند توانا باشد. درواقع باید بگویید: خدایا تو که حکیمی، چرا به من رزق نمی‌دهی؟ جوابش هم این است: چون مصلحت نیست. در اینجا، جواب در خود سؤال نهفته است. جواب اینکه می‌گویید: «ای خدایی که حکیم هستی، چرا به من رزق نمی‌دهی»، این است:به‌خاطر اینکه حکمت این‌‌گونه است.

این، نظیر «یا أَیُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّکَ بِرَبِّکَ الْکَریمِ‏» (انفطار، 6.) است که درضمن سؤال، جوابش هست. می‌گوید:«ای انسان، چهچیز تو را به خدای کریم مغرور کرده است؟» شما هم می‌گویید: همان کریم‌بودن خدا مرا مغرور کرده است، فریبم داده است. ازبس خدا کریم است، دیگر کم‌کم کار خوب نکردم و انتظار داشتم که خدا بدون تلاش به من لطف کند؛ درحالی‌که کریمیّت خدا نباید ما را مغرور کند، فریب دهد، نباید به ما جرأت گناه‌کردن دهد یا جرأت دهد که ترک اطاعت کنیم.

3. گشایش رزق بعد از تنگی

انسان در زندگی دچار تنگی‌ رزق می‌شود؛ اما دوام ندارد. گاهی مصلحت این است که پنج سال ده سال را با فشار رزق طی کند، در مضیقه باشد؛ اما بعد خوب می‌شود. گاهی هم نه، مصلحت نبوده؛ بلکه ممکن است انسان، پدرش را اذیت کرده باشد و تنگی رزق نتیجۀ این آزار باشد. روایت دارد: کسی‌که پدرش را اذیت می‌کند، بعد که بزرگ می‌شود، خیلی مشکلات پیدا می‌کند، یکی از این مشکلات تنگی رزق است. می‌خواهم بگویم گاهی هم علتش این است.

آیه‌ای می‌خوانم که کسی فکر نکند اگر رزق او تنگ است، دیگر مادام‌العمر همین است. خیر، گاهی یک دهه این‌گونه رد می‌شود؛ اما ناگهان دهۀ بعد ورق برمی‌گردد. به آیۀ 26 انفال دقت کنید:

«وَ اذْکُرُوا إِذْ أَنْتُمْ قَلیلٌ مُسْتَضْعَفُونَ فِی الْأَرْضِ تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ فَآواکُمْ وَ أَیَّدَکُمْ بِنَصْرِهِ وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ»‏

و [یاد کنید] هنگامى را که در [این‌] سرزمین گروهى اندک و مستضعف بودید و بیم آن داشتید که مردم شما را از میان بردارند ولى او شما را پناه داد و به نصرت خویش یاریتان کرد و از نعمت‌هاى پاکیزه به شما روزى داد، باشد که شاکر باشید.

این آیه اشاره به این است که مؤمنان زمانی در مکه مشکلاتی داشتند؛ اما بعد به مدینه آمدند و خدای متعال هم از طیبات به آن‌ها رزق داد.

مراحل رزقگیری انسان

لقمان به فرزندش گفت: در رسیدن روزی‌ به انسان، چهار مرحله وجود دارد. سه مرحله‌اش بدون اختیار است؛ یعنی خداوند رزق را برایش آماده کرده است، به چهارمی‌اش که می‌رسد دست‌وپایش را گم کرده و مرتب به خدا سوءظن دارد!

مرحلۀ اول مربوط به وقتی است که انسان در شکم مادر است، خدای متعال رزقش را فراهم می‌کند؛ انسان در آنجا هیچ حرصی هم ندارد. مرحلۀ دوم نیز مربوط به دوران شیرخوارگی است که باز خدای متعال رزق انسان را در سینۀ مادرش گذاشته است، راحت می‌خورد. مرحلۀ سوم به دورانی برمی‌گردد که طفل از شیر گرفته می‌شود، در این مرحله پدرومادر سرپرستش هستند و مدام رزقش می‌دهند تا بزرگ شود. مرحلۀ چهارم ‌وقتی است که کم‌کم عقل انسان رشد می‌کند و می‌خواهد کاروکاسبی کند. به اینجا که می‌رسد، می‌گوید: خیر، خدا به من رزق نمی‌دهد. بدگمان‌ می‌شود و شروع می‌کند، به تهمت‌زدن به خدا.

قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه‌السلام) : کَانَ فِیمَا وَعَظَ بِهِ لُقْمَانُ ابْنَهُ أَنْ قَالَ لَهُ: یَا بُنَیَّ لِیَعْتَبِرْ مَنْ قَصُرَ یَقِینُهُ وَ ضَعُفَتْ نِیَّتُهُ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خَلَقَهُ فِی ثَلَاثَةِ أَحْوَالٍ مِنْ أَمْرِهِ وَ آتَاهُ رِزْقَهُ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ فِی وَاحِدَةٍ مِنْهَا کَسْبٌ وَ لَا حِیلَةٌ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى سَیَرْزُقُهُ فِی الْحَالِ الرَّابِعَةِ أَمَّا أَوَّلُ ذَلِکَ فَإِنَّهُ کَانَ فِی رَحِمِ أُمِّهِ یَرْزُقُهُ هُنَاکَ فِی قَرارٍ مَکِینٍ حَیْثُ لَا یُؤْذِیهِ حَرٌّ وَ لَا بَرْدٌ ثُمَّ أَخْرَجَهُ مِنْ ذَلِکَ وَ أَجْرَى لَهُ رِزْقاً مِنْ لَبَنِ أُمِّهِ یَکْفِیهِ بِهِ وَ یُرَبِّیهِ وَ یَنْعَشُهُ مِنْ غَیْرِ حَوْلٍ بِهِ وَ لَا قُوَّةٍ ثُمَّ فُطِمَ مِنْ ذَلِکَ فَأَجْرَى لَهُ رِزْقاً مِنْ کَسْبِ أَبَوَیْهِ بِرَأْفَةٍ وَ رَحْمَةٍ لَهُ مِنْ قُلُوبِهِمَا لَا یَمْلِکَانِ غَیْرَ ذَلِکَ حَتَّى إِنَّهُمَا یُؤْثِرَانِهِ عَلَى أَنْفُسِهِمَا فِی أَحْوَالٍ کَثِیرَةٍ حَتَّى إِذَا کَبِرَ وَ عَقَلَ وَ اکْتَسَبَ لِنَفْسِهِ ضَاقَ بِهِ أَمْرُهُ وَ ظَنَّ الظُّنُونَ بِرَبِّه‏ وَ جَحَدَ الْحُقُوقَ فِی مَالِهِ وَ قَتَّرَ عَلَى نَفْسِهِ وَ عِیَالِهِ مَخَافَةَ إِقْتَارِ رِزْقٍ وَ سُوءِ یَقِینٍ بِالْخَلَفِ مِنَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى فِی الْعَاجِلِ وَ الْآجِلِ فَبِئْسَ الْعَبْدُ هَذَا یَا بُنَیَّ. (الخصال، ج1، ص122و123.)

 در سه مرحلۀ اول که رزقش مدام و به‌طور کامل می‌رسید، این‌ها را نمی‌گفت. به مرحلۀ چهارم که می‌‌رسد، ناگهان به خدا بدگمان می‌شود. چقدر بد است. بدی‌اش وقتی زیاد می‌شود که می‌گوییم در آن سه مرحله عقل نداشت، بنابراین سوءظن هم نداشت و حال در مرحلۀ چهارم که عقل پیدا کرد، به‌جای اینکه به خدا بیشتر حسن‌ظن داشته باشد، متأسفانه از عقلش درست استفاده نمی‌کند و به‌عکس، سوءظن دارد. می‌گوییم در مرحلۀ چهارم بیشتر باید به خدا اعتماد داشته باشد.

4. انفاق؛ ویژگی صاحبان خِرد ناب

قرآن می‌فرماید: کسانی‌که انفاق می‌کنند «اولوا الألباب» (صاحبان عقل خالص) هستند. ألباب جمع لُبّ است و لبّ به‌معنای عقل خالص است. به این مثال توجه کنید: وقتی‌که پوست سبز روی گردو را می‌کنند، پوست سفت دیگری زیرش هست که اگر آن را هم باز ‌کنند، به گردو می‌رسند؛ اما روی خود این قسمت از گردو هم لایۀ نازکی وجود دارد. برای رسیدن به مغز گردو، این لایۀ نازک را هم کنار می‌زنند.

گاهی لایه‌ای از نفس در عقل انسان هست. عقل داریم؛ اما با هواها آمیخته شده است. وقتی سر سفرۀ غذا می‌نشینیم، عقل می‌گوید: باید نیازت را برطرف کنی؛ ولی ما می‌‌خواهیم غذا خوش‌طعم هم باشد؛ چرا که عقلمان با هوای نفسمان قاطی است. گاهی کم‌کم خودمان را به حرام هم آلوده می‌کنیم؛ مثلاً غذایی را می‌خوریم که حرام است و خمسش را نداده‌ایم. این عقل، خالص نیست. گاهی در جاده چراغ ماشین را روشن می‌کنیم؛ اما چون هوا مه‌آلود و گَردآلود است، نورِ مطلق نیست؛ بنابراین نمی‌توانیم جاده را درست ببینیم. با این نور، فضا زیاد روشن نمی‌شود. فضای ذهن انسان نیز این‌گونه است. اگر عقل با نفس مخلوط شد، درست نمی‌فهمد. زور می‌زند، می‌‌‌خواهد بفهمد؛ اما آخرش اشتباه می‌کند.

انفاق‌کردن یکی از چیزهایی است که به عقل خالص نیاز دارد. آن‌وقت‌که عقل انسان هیچ ناخالصی نداشته باشد، می‌فهمد که باید بخشی از مالش را رد کند؛ اما وقتی‌که عقل، خالص نیست و با هوای نفس آمیخته است، می‌گوید: برای چه انفاق کنم؟! خودم نیاز دارم یا ممکن است مشکلی پیدا کنم.

 خداوند صفات انسان‌هایی را که لُبّ دارند و عقلشان با نفس قاطی نیست، در آیات 19 تا 22 سورۀ رعد، دنبال هم بیان کرده است. در این آیات بعد از ذکر «إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الْأَلْبابِ» (رعد، 19.) (فقط خردمندان متذکر مى‌شوند) یکی‌ از صفاتی که برای اولوا الالباب برمی‌شمارد این است: «وَ أَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِیَةً» (رعد، 22.)  (از آنچه ما به آن‌ها رزق دادیم، مخفیانه و علنی انفاق کردند.)

5. مصلحت وجود اختلاف در مادیات

 درحالحاضر، در جهان دو اختلاف وجود دارد:1. تفاوت در مادیات مردم؛ یعنی سطح زندگی افراد مثل هم نیست؛ 2. تفاوت در دین مردم؛ یعنی همه شیعه نیستند.

اختلاف اول مربوط به سطح معیشت مردم است که مصلحت هم هست که این اختلاف باشد. در مادیات، مصلحت نیست همه در یک سطح باشند؛ منتهی دقت داشته باشید من تبعیضی را نمی‌گویم که در اثر ظلم پدید آمده است. بعضی‌ها ظلم می‌کنند و حق بعضی دیگر را سرقت می‌کنند، نتیجه این می‌شود که مال یکی زیاد و مال دیگری کم می‌شود. اختلاف دوم هم مربوط به دین مردم است که مصلحت است این اختلاف نباشد و همه شیعه باشند. بالأخره گروه‌های مختلفی آمده‌اند و از خودشان دین ساخته‌اند. گاهی مسلمان هم هستند؛ اما در دین بدعت گذاشته‌اند و کموزیادش کرده‌اند. حال، همه باید دین حق را شناسایی کنند و بپذیرند.

خیانتهای غربی‌ها در کشورهای اسلامی

دزدی

 الآن در دزدی و خباثت، آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها ید طولایی دارند. به‌طور مثال، یکی‌ از دزدی‌های آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها، همین اموالی است که از ما حبس کرده‌اند و می‌خورند و آبی هم به‌رویش. ما هم می‌توانستیم اموال آن‌ها را که در بانک‌هایمان بود، برداریم؛ اما هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنیم. ما اجازه نداریم، حق نداریم مال کسی را برداریم؛ ولو آن‌ها این کار را انجام دهند. این‌ها در دزدی دستشان باز شده است. انگلیسی‌ها از حدود 300 سال پیش سابقۀ خرابی دارند؛ یعنی این‌ها در کشورشان نخست‌وزیر یا رئیس‌جمهوری که سالم باشد، ندارند. تمام گذشتگانشان نیز مثل الان دزد بوده‌اند. دزدی‌شان هم این بوده که جاسوس‌هایی به کشورهای مختلف می‌فرستادند و اموال مردم را سرقت می‌کردند و با آن‌ها کشور خودشان را آباد می‌کردند. همان‌طور که می‌دانید، این‌ کشورها از خودشان چیزی نداشتند، کشورهای کوچکی بودند؛ اما با مال دزدی کشورشان را آباد کردند.

ایجاد فرقهای ضالّه

 از دیگر خبائث این کشورها، ایجاد اختلافات دینی است. فرقه‌های ضالۀ بهایی‌ها در کشور ما یا وهابی‌های در عربستان را همین انگلیسی‌ها راه‌اندازی کردند. ما هم بلد هستیم با ایجاد دین جدید در کشورهایشان اختلاف بیندازیم. مبادا کسی فکر کند که ما عاجز بوده‌ایم یا سَرِمان نمی‌شده است یا خیلی مظلوم بوده‌ایم، خیر.

چند روز پیش به یکی از مسئولان ایتالیا گفتم که اتحاد کشورهای اروپایی و غربی نتیجۀ آقایی ماست؛ چون ما اختلاف نینداختیم، بینشان اتحاد هست. این نتیجۀ خوبی ماست. ما خیلی راحت بلد هستیم که به کشورشان مأمور بفرستیم و حقوق هم بدهیم و بگوییم آنجا راه بیفت و دین جدیدی راه‌اندازی کن. بعد هم تا پنجاه سال، صد سال درگیرش باشند. اتفاقاً در آن کشورها هم چون دین حق را نمی‌شناسند، اگر کسی برود دینی را تبلیغ کند، فوری ‌عده‌ای دنبالش می‌روند. کسی‌که دین حق را پیدا نکرده و گمشده دارد، وقتی کسی صدایش می‌زند، فوری به‌سمت او می‌رود؛ اما اینجا چون افراد شیعه هستند و دین حق را می‌شناسند، بهاینزودی فریب نمی‌خورند.

پرورش گروههای‌ تروریستی

 فکر می‌کنید گروه داعشی که اکنون درست کرده‌اند، به این زودی سفرهاش جمع می‌شود؟! نه، مگر خدا بخواهد و الا یک‌وقت می‌بینید تا پنجاه سال، صد سال دیگر مرتب گروه‌های مختلف مخفیانه به این‌ها کمک می‌کنند و مدام کشورهای اسلامی را با آن‌ها درگیر می‌کنند. این چیزی است که اخیراً همه‌ دیده‌اید. داعش پنج‌شش سال است راه افتاده است. تشکیل گروه طالبان و دیگر گروه‌ها نیز مثل همین گروه داعش است. این از خباثت آن‌هاست که در کشورهای ما راحت نفوذ می‌کنند و اختلاف می‌اندازند. اختلافی که ما داریم، نتیجۀ خباثت انگلیسی‌ها و آمریکایی‌هاست و اتحادی که آن‌ها دارند، نتیجۀ خوبی دین ماست. دین ما اجازه نمی‌دهد و الا ما هم بلد بودیم بینشان اختلاف بیندازیم.

ایجاد شبکه‌های ماهوارهای و مجازی

ما هم وارد هستیم شبیه همین شبکه‌ای که الآن در انگلستان به‌نام «شبکۀ امامحسین(علیه‌السلام) » راه انداخته‌اند و بین شیعه و سنی اختلاف می‌اندازد، سایت یا شبکه‌ای را به‌عهدۀ گروهی از مسیحی‌ها بگذاریم، پولش را هم بدهیم و بگوییم: مرتب گروهی از مسیحی‌ها را تأیید کن و به گروه دیگرشان فحش بده. نتیجه‌اش چه می‌شود؟ بینشان اختلاف می‌افتد. ما اصلاً مسیحیت را قبول نداریم؛ اما بلد هستیم بینشان اختلاف بیندازیم. این برای ما کاری ندارد، خیلی کار آسانی است. حال می‌گویید چرا این کار را نمی‌کنیم؟ جواب این است که قدرت، همراه حکمت است. اهل‌بیت(علیهم‌السلام) این را یاد ما داده‌اند، گفته‌اند: نباید هرکاری را که می‌توانی، انجام دهی. باید ببینی آیا مصلحت هست یا نه.

نایکسانی در دنیاداری؛ عامل چرخیدن چرخ زندگی

روزی را درنظر می‌گیریم که هیچ ظلمی نشود، نه انگلیس باشد و نه اسرائیل؛ یعنی اصلاً بی‌دین‌ها نباشند، زمان ظهور را ‌می‌گویم. به این دقت کنید و ذهنتان را از ظلم‌های فعلی خالی کنید. آن‌وقت که همه‌جا عدالت اجرا می‌شود، آیا همۀ مردم یکسان پول دارند؟ خیر.

مثلاً زمانی است که همه تلاششان را می‌کنند و هیچ‌کس هم حق کسی را پایمال نمی‌کند؛ اما باز کسی را می‌بینید که توانایی‌ مالی‌اش کم است؛ مثلاً یکی در باغچۀ کوچکی زراعت می‌کند و درآمدی دارد؛ اما دیگری توانایی‌اش بیشتر است و در یک جریب زمین زراعت می‌کند. یکی اینجا زمین دارد و آبوهوایش یک‌جور است، دیگری جایی دیگر زمین دارد و آبوهوایش هم جور دیگر است. خلاصه روزی‌ها یکسان نیست. مصلحت در این نیست که همه یکسان داشته باشند.

 اگر همه، روزیِ یکسانی داشتند، دیگر کسی برای کسی کار نمی‌کرد.‌‌ اگر همۀ راننده‌ها سراغ کار خودشان می‌رفتند، آن‌وقت شما چه کار می‌کردید؟ راننده‌ای که الآن اجیر شما می‌شود، شما را سوار می‌کند و به مقصد می‌رساند، محتاج شماست. خیاطی که به‌راحتی فرمان شما را اطاعت می‌کند و لباستان را می‌دوزد، محتاج شماست. نانوا یا قصابی که برایتان کار می‌کنند نیز همینگونه است و شما هم در مقابل، خدمت دیگری به آن‌ها می‌کنید. درواقع، وقتی کسی سطح زندگی‌اش پایین‌تر است، می‌ایستد و برای کسی‌که سطح زندگی‌اش بالاتر است، کارگری می‌کند. اگر برای زندگی هزار نوع نیاز وجود داشته باشد، ما با انتخاب یک شغل، گوشه‌ای از کار را گرفته و یک نیاز جامعه را برطرف می‌کنیم و در مقابل از کمک 999 نفر دیگر برای رفع نیازهایمان بهره‌مند می‌شویم. استخدام‌کردن کارگر، بنا و... همه برای این است که آن‌ها محتاج هستند. این صریح آیۀ قرآن است: آیۀ 32 زخرف را خدمتتان می‌خوانم. آیات دیگری هم در این زمینه در قرآن وجود دارد؛ منتهی این آیه خیلی صریح است و ازجهت صراحتش، در قرآن بی‌نظیر است.

«أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ نَحْنُ قَسَمْنا بَیْنَهُمْ مَعیشَتَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ رَفَعْنا بَعْضَهُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُهُمْ بَعْضاً سُخْرِیًّا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ‏»

 آیا مردم رحمت خدا را تقیسم می‌کنند؟ ما بین مردم تقسیم می‌کنیم آنچه در زندگی‌شان خرج دارند و ما بعضی از مردم را [ازنظر مادیات] بالاتر از بعضی دیگر قرار می‌دهیم تا اینکه بعضی از آن‌ها بعضی دیگر از مردم را به‌خدمت بگیرند [بگویند بایست این کار را بکن] و رحمت پروردگارت خیلی بهتر است از [مالی] که جمع می‌کنند [؛ نمی‌خواهد زیاد دلت به مادیات خوش باشد.]

این هم آیۀ 71 نحل است: «وَ اللَّهُ فَضَّلَ بَعْضَکُمْ عَلى‏ بَعْضٍ فِی الرِّزْقِ» (خداوند در رزق، بعضی از شما را بر بعضی دیگر برتری داد.)

پس مصلحت است که در رزق تفاوت باشد تا چرخهای اقتصاد به‌راحتی درهم بیفتد. این برای آن کار کند، آن برای دیگری کار کند و... . ازهمین طریق است که چرخ زندگی می‌چرخد؛ ولیکن اختلاف در دین مصلحت نیست. مصلحت این است که یک دین حق باشد و همه بروند دین را بشناسند. متأسفانه الآن مردم هم در مادیات و هم در دین اختلاف دارند.

6. ضرورت استفاده از رزق حلال

خداوند در آیۀ 81 سورۀ طه می‌فرماید:

«کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ لا تَطْغَوْا فیهِ فَیَحِلَّ عَلَیْکُمْ غَضَبی وَ مَنْ یَحْلِلْ عَلَیْهِ غَضَبی فَقَدْ هَوى»‏ (طه، 81.)

از طیبات میل کنید و در رزق الهی طغیان نکنید. [اگر طغیان کردید،] پس غضب من بر شما حلال می‌شود [؛ یعنی وارد می‌شود]... .

باز در سورۀ مؤمنون است که فرمود: «یا أَیُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّیِّباتِ وَ اعْمَلُوا صالِحاً». (مؤمنون، 51.) خداوند در این آیه به رسولانش می‌گوید که غذای حلال بخورید و عمل صالح انجام دهید. علت اینکه اول «غذای حلال بخورید» را آورده و بعد «عمل صالح» را گفته، این است که نشان می‌دهد رزق حلال در عمل صالح مؤثر است و این چیزی است که بزرگان هم خیلی روی آن تأکید می‌کنند. وقتی غذای حلال به جسم انسان داده می‌شود، توفیقاتی نصیب او می‌شود. روایت دارد: اگر کسی غذای حرام بخورد، ولو یک لقمه، این لقمۀ حرام باعث می‌شود تا چهل روز دعای انسان مستجاب نشود: عَنِ النَّبِیِّ(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) قَالَ: «مَنْ أَکَلَ لُقْمَةَ حَرَامٍ لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلَاةٌ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً وَ لَمْ تُسْتَجَبْ لَهُ دَعْوَةٌ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً.» (بحار الأنوار، ج63، بیروت، ص314.)

7. بهمصلحت‌بودن فقر برای بعضی

 گاهی به ذهن می‌رسد که چه اشکالی داشت خدا به همه رزق فراوان می‌داد؟ گنجینۀ خدای متعال تمام‌شدنی نیست؛ پس چرا رزق بعضی را این‌قدر تنگ گرفته است؟ یکی از مصلحت‌هایش طغیان انسان است. اگر بعضی‌ها، نه همه، رزقشان وسیع شود، طغیان می‌کنند، گناه می‌کنند؛ لذا مصلحت در این است که رزقشان تنگ باشد. این آیۀ قرآن است:

«وَ لَوْ بَسَطَ اللَّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِی الْأَرْضِ وَ لکِنْ یُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما یَشاءُ إِنَّهُ بِعِبادِهِ خَبیرٌ بَصیرٌ» (شوری، 27.)

 و اگر خدا روزى را براى بندگانش وسعت مى‌داد، مسلماً در زمین سر به عصیان بر مى‌داشتند؛ ولی به اندازه‌اى نازل مى‌کند که مى‌خواهد. به‌راستى او به [حال‌] بندگانش آگاه و بیناست.

لذا وقتی آقاشیخحسین آل‌رحیم خدمت امام‌زمان(علیه‌السلام) رسید، حضرت بیماری‌اش را شفا دادند و اسباب ازدواجش با دختری را که می‌خواست، فراهم کردند؛ اما دربارۀ مشکل سومش که فقر بود، فرمودند: فقرت به مصلحت توست؛ البته نفرمودند این مصلحت چیست. گاهی فقر مصلحت انسان است و اگر غنی شود، فساد می‌کند.

8. خدا؛ روزی‌رسان همۀ موجودات

در جهان، موجودات زیادی هستند که رزق همۀ آن‌ها را خدا می‌دهد:

«وَ کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ وَ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ»‏ (عنکبوت، 60.)

و چهبسیار جاندارانى که [نمى‌توانند] روزیشان را حمل [یا ذخیره‌] کنند. خداست که آنها و شما را روزى مى‌دهد و او شنواى داناست.

ظاهراً «لا تَحْمِلُ» مفرد مؤنث مغایب است و باید این‌گونه معنا کنیم: «بسیاری از جنبده‌ها هستند که توانایی ندارند که رزق خودشان را حمل کنند»؛ مفرد مذکر مخاطب نیست، پس این‌گونه معنا نکنیم: جنبنده‌هایی هستند که شما نمی‌توانید رزقشان را حمل کنید. کاری به انسان ندارد. می‌گوید: خود آن جنبنده توانایی ندارد رزقش را بیاورد. «اللَّهُ یَرْزُقُها وَ إِیَّاکُمْ»؛ یعنی خداوند هم رزق شما و هم دابّه را می‌دهد.

مأموریت مورچه

داستان مربوط به حضرت سلیمان(علیه‌السلام) است. می‌دانید که حیوانات و جنها در محضر حضرت سلیمان(علیه‌السلام) بودند. وقتی این‌ها با هم حرف‌هایی می‌زدند، باد فوراً حرف آن‌ها را به حضرت سلیمان(علیه‌السلام) می‌رساند و حضرت می‌شنیدند که آن‌ها چه می‌گویند. روزی حضرت سلیمان(علیه‌السلام) مورچه‌ای را مشاهده کردند که یک دانۀ گندم در دهانش گذاشت و کنار دریا رفت و قورباغه‌ای آمد و دهانش را باز کرد و این مورچه، خودش را با دانه‌ای که در دهانش بود، در دهان قورباغه انداخت. بعد قورباغه دهانش را بست و در آب پایین رفت. مدتی طول کشید، دوباره قورباغه لب آب آمد و دهانش را باز کرد و مورچه را روی خشکی گذاشت. حضرت تعجب کردند و به مورچه گفتند بیا اینجا و بگو جریان چیست. مورچه گفت: زیر دریا کرمی در شکاف سنگی گیر کرده است. من مأموریت داشتم و دارم که رزق این کرم را از خشکی تأمین کنم و به آن برسانم. آن کرم نمی‌توانست بیرون بیاید، من هم نمی‌توانستم در آب بروم؛ ازاین‌جهت این قورباغه می‌آید، دهانش را باز می‌کند و من در دهانش می‌روم، بعد دهانش را می‌بندد و من در دهانش تنفس می‌کنم. این قورباغه من را کنار همان سنگ می‌بَرد، دهانش را روی سوراخ سنگ می‌گذارد و من از شکاف آن پایین می‌روم و خودم را به دهان آن کرم می‌رسانم و رزقش را به او می‌دهم و برمی‌گردم.‌

حضرت سلیمان پرسیدند که این کرم تسبیحی هم می‌کند؟ گفت: بله، تسبیح می‌کند. عبارت‌های این‌ها خیلی زیباست. مضمون تسبیحش این است: گفت تسبیح می‌کنم، خدایی را که ذرۀ کوچکی همچون من را در زیر سنگی در کف آب دریا فراموش نمی‌کند، بعد می‌گوید: ای خدایی که مرا فراموش نمی‌کنی، به بندگانت هم ترحم کن، آن‌ها را نیز فراموششان نکن. (نک: بحار الأنوار، ج14، بیروت، ص97و98.)

9. مقدّربودن رزق

درحالی‌که باید عاقلانه تلاش کنیم؛ اما باید این را هم بدانیم که رزق از بالا تقدیر می‌شود.

«وَ فِی السَّماءِ رِزْقُکُمْ وَ ما تُوعَدُونَ * فَوَ رَبِّ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مِثْلَ ما أَنَّکُمْ تَنْطِقُونَ» (ذاریات، 22و23.)

و در آسمان است رزق شما و آنچه به شما وعده داده شده [یعنی بهشت و جهنم در آسمان است]؛ پس قسم به خدای آسمان و زمین که این [چیزی که می‌گویم] حق است؛ مثل همین سخنی که می‌گویید.

 شما چطور حرف می‌زنید، هیچ شکی در حرف‌زدنتان نیست. اینکه گفتیم رزقتان در آسمان است نیز این‌چنین است.

اشتباهات ما دربارۀ روزی و درمانش

به این روایت هم دقت کنید. ما راجع‌به رزق سه اشتباه داریم: 1. عمل بیش از حد؛ 2. حرص زیاد؛ 3. جمع بیجا. اولی‌ مربوط به عمل است، دومی‌ مربوط به روحیه و اخلاق است و سومی‌ ذخیره است که اصلاً مربوط به آینده است. حال برای اینکه از این سه اشتباه دربیاییم، امام صادق(علیه‌السلام) ما را متوجه سه نکته کرده‌اند:

إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا وَ إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا؛( بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج‏75، ص: 190)

1. اگر می‌‌خواهی بیشاز حد برای تحصیل رزق اهتمام نکنی، راهش این است: توجه کنی که خدا مُتَکَفِّل رزق توست؛ «إِنْ کَانَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى قَدْ تَکَفَّلَ بِالرِّزْقِ فَاهْتِمَامُکَ لِمَا ذَا.» چرا بیشاز حد تلاش می‌کنی؟ تلاشی متعارف بکن. تلاشی که مردم در عرف بگویند: در این‌ حد خوب است؛ اما بیشترش برای چه؟ مگر تو خدا را کفیل در رزقت نمی‌دانی؟!

2. گاهی انسان حرص دارد. حضرت برای ازبین‌بردن حرص فرمودند: اگر توجه کنی که رزق، الهی تقسیم شده است، حرص تو از بین می‌رود؛ «وَ إِنْ کَانَ الرِّزْقُ مَقْسُوماً فَالْحِرْصُ لِمَا ذَا». حرص مربوط به روحیه و دل است. حرص کاری به تلاش بیرونی هم ندارد، ممکن است بیرون همان چهارپنج ساعت تلاش کند؛ اما خیلی هم حرص بورزد.

3. فرمودند: اگر می‌خواهی برای آیندگان مال جمع نکنی، به این توجه کن که همۀ این‌ها را حساب می‌کنند: «إِنْ کَانَ الْحِسَابُ حَقّاً فَالْجَمْعُ لِمَا ذَا.» می‌گویند این‌ها را برای چه جمع کردی؟ همین‌که بدانیم حساب می‌شود، زود ردش می‌کنیم. می‌گوییم حوصلۀ حساب نداریم.

پند حکیمانۀ بهلول

داستان بهلول را شنیده‌اید که گفت: بهلول و خرقه، نون جو و سرکه. بهلول می‌خواست به هارون‌الرشید نکته‌ای یاد دهد، به هارون گفت: پایت را روی این سنگ بگذار. حال زیر سنگ آتش روشن کرده بود و سنگ هم داغ شده بود. گفت: اینجا بایست و اموالت را یکی‌یکی شمارش کن و بگو که هرمالی را از کجا به‌دست آوردی و در چه راهی خرج کردی. هارون دید لحظه‌ای هم نمی‌تواند پایش را روی این سنگ بگذارد! پایش را اینجا بگذارد و بخواهد بایستد، می‌سوزد و تاول می‌زند. هارون گفت: من نمی‌توانم.

بعد به بهلول گفت: خودت این کار را بکن ببینم. بهلول هم لحظه‌ای پایش را گذاشت و گفت: بهلول و خرقه، نون جو و سرکه و پرید آن‌طرف. البته این برای هارون درس بود. می‌خواست بگوید هرچه مالت کمتر باشد، آن‌طرف معطل نمی‌شوی، زود به بهشت می‌روی.

 می‌گویند وقتی حضرت سلمان(رحمه‌الله) می‌خواست از دنیا برود، گریه می‌کرد. به او گفتند: سلمان، چرا گریه می‌کنی؟ گفت: پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) از ما قول گرفتند که زیاد ذخیره نکنیم و من می‌ترسم به عهدی که با ایشان بستم، عمل نکرده باشم. آن‌وقت آن بیننده می‌گوید: نگاه کردم ببینم چه چیز جمع کرده است. دیدم اطرافش وسیلۀ خاصی هم نداشت: یک پوست گوسفند بود که رویش نشسته بود، یک آفتابه بود که با آن دستشویی می‌رفت و یک کاسۀ گلی بود، همین. می‌گوید: اصلاً در اتاق، چیزی نبود؛ اما ‌‌سلمان ناراحت بود و گریه می‌کرد و می‌گفت: می‌ترسم به قولی که به پیغمبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دادم، وفا نکرده باشیم. (نک: بحار الأنوار، ج22، بیروت، ص381.) خیلی سخت است. نمی‌دانم این‌ها را امروزه چگونه معنا کنم.

10. کفایت روزی در سایۀ تقوا و توکل

بارها آیۀ 2 و 3 سورۀ طلاق را خدمتتان خوانده‌ام که فرمود:

«وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً * وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدْراً»

و هرکه از خدا پروا کند، برای او راه خروجی پدید می‌آورد و او را از جایى روزى مى‌دهد که گمان نمى‌بَرد و هرکس بر خدا توکل کند، خدا برایش کافى است. همانا خدا [بهثمر] رسانندۀ امر خویش است. بى‌تردید خدا براى هر چیزى اندازه‌اى نهاده است.

نمی‌گوید: از راهی که فکرش را می‌کند، نه؛ چون اگر از راهی که فکرش را می‌کند، رزق پیدا کند، می‌گوید: خودم تلاش کردم. قرآن می‌فرماید: خدا رسانندۀ کار اوست؛ یعنی به نهایت می‌رساند.

چهار توصیۀ خداوند به حضرت موسی(علیه‌السلام)

اصبغ‌بن‌نُباته که از اصحاب امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) است، می‌گوید که امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) فرمودند: خدای متعال به حضرت موسی(علیه‌السلام) فرمود: «احفظ وصیتی لک باربعه اشیاء»؛ یعنی ای موسی، من چهار توصیه به تو می‌کنم، این‌ها را حفظ کن. یکی از این‌ها بحث رزق است؛ اما هر چهار توصیه‌اش خیلی مهم است. خداوند فرمود:

مَا دُمْتَ لَا تَرَى ذُنُوبَکَ تُغْفَرُ فَلَا تَشْتَغِلْ بِعُیُوبِ غَیْرِکَ وَ الثَّانِیَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى کُنُوزِی قَدْ نَفِدَتْ فَلَا تَغْتَمَّ بِسَبَبِ رِزْقِکَ وَ الثَّالِثَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى زَوَالَ مُلْکِی فَلَا تَرْجُ أَحَداً غَیْرِی وَ الرَّابِعَةُ مَا دُمْتَ لَا تَرَى الشَّیْطَانَ مَیِّتاً فَلَا تَأْمَنْ مَکْرَهُ؛ (الخصال، ج1، ص217.)

1. تا وقتی‌که ندیدی که گناهانت بخشیده شده باشد، مشغول به عیوب دیگران نشو؛ 2. تا وقتی ندیدی گنج‌های من تمام شود، غصۀ رزق و روزی‌ات را نخور؛ 3. تا وقتی‌که ندیدی که ملک من از بین رفته باشد، امید به هیچ‌کس غیر از من نداشته باش [چون من هنوز مالکم.] 4. تا وقتی‌که ندیدی شیطان بمیرد، در امان از نقشۀ او نباش.

در رابطه با بخش سوم این روایت در آیۀ 26 سورۀ اعراف می‌فرماید:«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ» (آلعمران، 26.) (بگو: بارالها، [اى‌] صاحب فرمانروایى، به هرکه خواهى حکومت مى‌دهى و از هرکه خواهى باز مى‌ستانى.)

 

«الحمد‌لله رب العالمین»

گروه بندی
کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار