بسم اللّه الرحمن الرحیم

    موضوع: شرح حکمت 136 نهج  ‌البلاغه؛ صبر

    تاریخ: 13فروردین1394؛ 12جمادی الثانی1436

    مکان: اصفهان، حسینیه جوادالائمه(علیه‌السلام)

     

    بیان حدیث

    امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) در حکمت 136 نهج‌ البلاغه می‌فرمایند:

    یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِیبَةِ وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ‏» (نهج البلاغۀ صبحی صالح، ص495، حکمت144.)

    صبری که به انسان داده می‏شود، به اندازۀ مصیبتی است که به شخص وارد می‌شود (و هرقدر مصیبت سخت‏تر می‏شود، از طرف پروردگار صبر هم بیشتر به انسان نازل می‏شود.)  و اجر کسی‌که در مصیبتی بر زانوی خودش بزند، ازبین می‏رود.)

    صبر برابر با مصیبت؛ لطفی الهی

    در ابتدا، توضیحی راجع‌به فرمایش امام(علیه‌السلام) عرض می‌کنم: خدای متعال آن‌قدر بندگانش را دوست دارد که هرچه مصیبت شدت پیدا می‏کند، استعداد مقابله با مصیبت را هم به انسان عطا می‏کند و این استعداد، صبر است. درواقع راه مقابله و مبارزه با مصیبت، صبر است.

    خداوند سبحان هرچه انسان نیاز دارد، فراهم کرده است و این لطف الهی است، مثلاً این‌گونه نیست که انسان یک بیماری پیدا کند و دارویش در جهان نباشد. بله، خدای متعال دارویش را هم گذاشته است یا مثلاً به مَسکن نیاز است، ابزارش را گذاشته است یا به خوراک نیاز است، میوه‏ و سبزی و گوشت و...‌ را در طبیعت گذاشته است یا به تفریح نیاز است، در طبیعت فراهم است یا نیاز به ازدواج است، باز خدای متعال برایش فراهم کرده است. یکی دیگر از نیازهای انسان نیز این است که توانایی مقابله با بلاها را داشته باشد. سرمایه‌‏ای که باید در انسان باشد تا بتواند در برابر بلا مقابله کند، صبر است. این‌گونه نیست که مصیبت شدیدی به انسان وارد شود؛ اما توانایی صبر در وجود او نباشد. نه، هراندازه مصیبت سخت‏تر می‌‏شود، خدای متعال بیشتر سرمایۀ صبر را به انسان می‌دهد.

    مراد، بلاهایی است که انسان کوتاهی نکرده است

    بعضی مواقع ممکن است شخصی بلایی را برای خودش فراهم کند؛ مثلاً دستش را عمداً قطع کند یا چشمش را کور کند یا مثلاً برادر یا فرزندش را بکشد، ما این را نمی‏گوییم. منظور ما مصیبت‌های الهی است. وقتی خدای متعال بلایی را برای انسان مقدّر می‏کند، توانایی مقابله با آن را هم به او عطا می‏کند و این تناسب خیلی مهم است.

    لطف الهی ؛ متناسب با نیاز انسان

    در زمینۀ نیاز بدن انسان به میوه، امروزه پزشکان اقرار می‏کنند که متناسب با این نیاز، در طبیعت، در فصل‏های مختلف همان میوۀ مناسب به‌وجود می‏آید. دربارۀ این مبحث زمانی نکته‌ای گفتم، اخیراً دیدم دکترها هم آن را بیان می‌کنند. میوه‌ای که آب‌وهوای منطقه‌ای اقتضا می‌کند، برای مردم آن منطقه مناسب‏تر است تا اینکه میوه‏ای را از شهری دیگر به آنجا منتقل کنند. آب‌وهوای اصفهان میوه‏ای را اقتضا می‏کند که متناسب با آن است؛ منتهی بعضی‌ها طمع دارند و دنبال سودشان هستند و چون سود را می‏خواهند، سریع میوه‏ای را از استانی به استان دیگر می‏آورند. درنظر بگیرید جایی گرمسیر بوده، میوه‌ای در آنجا زودتر به‌وجود آمده است؛ اما به اصفهان می‏آورند. وقتی اینجا می‏آورند، هوا هنوز مقداری سرد است و آن میوه متناسب با حال ما نیست. درواقع زود است که جسم انسان آن میوه را استفاده کند، حتی مردم هم می‏گویند: با اینکه هوا سرد است، فلان میوه به بازار آمده است! مردم هم استفاده می‏کنند؛ ولیکن نیاز بدن انسان متناسب با هواست، متناسب با مکانی است که در آن زندگی می‏کند. این‏ها لطف خداست.

    نمونۀ دیگری که بزرگان خیلی آن را نقل می‏کنند، این است: غذای بچه‌ای که قرار است به دنیا بیاید، در سینۀ مادر فراهم می‏شود. اگر غذایش آماده نمی‏شد، مادر تا دو سال خیلی در زحمت بود تا غذای بچه را تهیه کند. بعد از دو سال هم خیلی برایش زحمت دارد؛ اما یقیناً در دو سال اول زحمتش بیشتر بود. خدای متعال متناسب با نیاز بدن طفل، غذایش را در وجود مادر فراهم کرده است. در حیوانات هم همین‌طور است. این‏ها لطف خداست به ما.

    مهم‌تر از غذا محبتی است که مادر به فرزندش دارد. اگر این محبت نبود، وقتی بچه دوبار خودش را نجس می‏کرد، مادر بچه را می‏زد و به گریه می‏انداخت و پرت می‏کرد آن‌طرف: «من حوصله‏اش را ندارم، چرا خودت را نجس می‏کنی؟» اما الان ببینید مادر چقدر به بچه‏اش علاقه دارد. هرچه هم بچه خودش را نجس می‏کند، تازه می‏گوید: «طلا و جواهراتت را بروم!» چه‌بسا زردی فضولاتش را  به چیزی باارزش تشبیه می‏کند و بچه را تنظیف می‏کند و به‌شدت هم به او علاقه دارد. چه کسی این علاقه را در دل مادر گذاشته است؟ خودش؟ هریک از ما با این علاقه بزرگ شده‌ایم. این‌ها نیازهایی است که خدای متعال شرایط برآورده‌شدنش را فراهم می‌کند و گاهی انسان‏ها و گاهی طبیعت را به خدمت ما درمی‌آورد.

    صبر؛ لطفی چشمگیر

     در زمینۀ الطاف الهی مثال خیلی هست؛ اما یکی از نکاتی که کمتر به آن اشاره می‏شود، بحث صبر است. هرچه مصیبتی که به انسان وارد می‏شود، شدیدتر باشد، خدا قدرت صبر را در وجود شخص قوی‏تر می‏کند تا بتواند تحمل کند. اگر ما این قانون، یعنی «یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِیبَةِ» را پذیرفتیم، دنبالش «وَ مَنْ ضَرَبَ یَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ عِنْدَ مُصِیبَتِهِ حَبِطَ أَجْرُهُ» نیز واضح می‏شود؛ چون خیال می‏کنیم جملۀ بعدی ربطی با جملۀ قبلی ندارد.

    چرایی حبط پاداش به سبب بی‌صبری

    امام(علیه‌السلام) دو جمله فرموده‌اند: 1. به انسان، به اندازۀ مصیبت صبر داده می‏شود؛ 2. اگر کسی در مصیبت به زانویش زد، اجرش حبط می‏شود و ازبین می‌رود. فکر می‏کنیم این‏ها ربطی با هم ندارد؛ درحالی‌که ربط دارد. ربطش این است که وقتی مصیبتی به من رسیده که توانایی مقابله با آن را دارم، اگر جزع کردم، فریاد زدم و از این صبر استفاده نکردم، حقم است که خدا از ثواب صبر بر مصیبت محرومم کند. خدای متعال می‏گوید: من سرمایۀ صبر را به تو داده بودم، چرا استفاده نکردی؟

     اگر خدای متعال صبر نداده بود و مصیبت فوق صبر ما بود، این ظلم بود که وقتی من به زانویم می‏زنم و جزع می‏کنم، خدای متعال از ثواب محرومم کند. می‏گفتم: خدایا، تقصیر من چیست، نتوانستم؛ ولی الان می‌فرمایند: «یَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِیبَةِ»؛ یعنی به اندازۀ مصیبت در وجود من صبر هست؛ پس من باید با اراده و اختیار خودم از آن استفاده کنم. اگر استفاده نکردم، آن‌وقت پاداش من حبط می‏شود.

    روی زانو زدن؛ کنایه از نابردباری

    «روی زانو زدن» در کلام امام(علیه‌السلام)، کنایه است و درواقع، ترجمه‏اش اراده نشده است. منظور خودِ «زدن» نیست؛ بلکه منظور تحمل‌نکردن است. وقتی کسی مصیبتی را تحمل نمی‏کند، ظاهرش را نگاه می‏کنم، می‏بینم که به زانویش می‏زند و زدن به‌ زانو، یکی از آثار تحمل‌نکردن است. وقتی زدن به زانو اثر تحمل‌نکردن شد، برای من بیننده جنبۀ کاشفیت پیدا می‏کند: وقتی می‏خواهم ببینم کسی در مصیبت صبر می‌کند یا نه، به رفتارش نگاه می‌کنم. صبر در دل است، من دل را نمی‏بینم. مُظهر و کاشفش چیست؟ ظاهرکننده‌اش رفتار ظاهری اوست. در رفتار ظاهری‏اش می‏بینم یک‌وقت به زانویش می‏زند، یک‌وقت هم نمی‏زند. نتیجه می‏گیریم که وقتی بحث کنایی شد، باید دنبال مُکَنا و سِرّ اصلی برویم، نه آن کنایه و لفظی که بیان کرده‌اند؛ یعنی دیگر روی زانو زدن معیار نیست. ممکن است کسی در مصیبت صبر نکند؛ اما روی زانویش هم نزند، به جایش فریاد می‏زند، توهین می‏کند و... ؛ حتی به خدای متعال جسارت می‌کند؛ اما روی زانویش هم نمی‏زند.

    مراد امام(علیه‌السلام) همۀ این حالت‌هاست. نباید بگوییم: امام فقط روی زانوزدن را فرمودن. نه، این لفظ، معیار نیست؛ جنبۀ کاشفیت دارد، جنبۀ کنایی دارد. وقتی کنایه شد، می‏گوییم: زدن روی زانو کنایه از چیست؟ کنایه از صبرنکردن است. وقتی کنایه از آن شد، شخص هر عمل دیگری را هم انجام دهد که نشانۀ بی‌صبری باشد، مشمول این حدیث است و اجرش ازبین می‌رود؛ مثلاً فحاشی کند، داد بزند، نماز نخواند. بعضی‏ها را دیده‌اید تا مصیبتی به او می‏رسد، مثلاً دیگر مسجد نمی‏رود، با جلسات دعا قهر می‏کند، دیگر دعا نمی‏خواند و... . هرچیزی که اثر بی‏صبری باشد، پاداش صبر بر مصیبت را حبط می‏کند. این نکتۀ مهمی است. عزیزانی که در حوزه اصول می‏خوانند، می‏دانند تعبیر کاشفیت، گاهی علامت است و گاهی اماره. تعبیرات گوناگونی در اصول گفته می‏شود، خودتان بحث‏هایش را می‏دانید و متوجه می‌شوید که چه عرض می‏کنم.

    مراحل صبر

    نکتۀ دیگری که می‌خواهم عرض کنم، این است که صبر مراحلی دارد. شخصی صبر کرد؛ یعنی نه روی زانویش زد و نه اثر دیگری از او ظاهر شد، تازه اینجا آغاز کار است. کسانی که صبر می‏کنند، یکسان نیستند و چند دسته‌اند:

    1. تسلیم ظاهری

    دستۀ اول کسانی هستند که در مصیبت جزع‌و‌فزع نمی‏کنند. اسمش را می‏گذاریم: تسلیم، تسلیم ظاهری؛ یعنی نه زبانش ناشکری می‏کند، حرف زشتی نمی‏زند، نه دستش خطا می‏کند، نه رفتارش نسبت به سابق عوض می‏شود، نه روی زانویش می‏زند و... . به این می‏گوییم: تسلیم. این مرحلۀ اول است.

    2. تسلیم و رضایت درونی

    مرحلۀ دوم این است که انسان علاوه بر تسلیم، راضی هم باشد. بعضی‏ها تسلیم هستند؛ اما تهِ دلشان خشنود نیستند. در مصیبت نشسته است و حرف نمی‏زند؛ اما درواقع، می‏گوید: چه فایده‏ای دارد که حرف بزنم؟ وقتی از او سؤال می‏کنیم بالأخره خوشت آمد که این مصیبت به تو رسید، می‏گوید: نه، کاش نرسیده بود. ناراضی است؛ اما تسلیم است. در مصیبت‏ها، باید علاوه بر اینکه تسلیم باشیم، راضی هم باشیم.

    چطور راضی باشیم؟

    این موضوع بحث دقیقی است، اجازه دهید واردش نشوم. چطور می‏شود  به انسان بلا برسد و خشنود باشد؟ ممکن است بگوییم: عقلش را از دست داده است. آیا فقط وقتی به انسان نعمت می‏رسد، باید خشنود باشد؟ نه، این‌طور نیست. ما باید عقل پیدا کنیم، بحث عقل را هم بعداً مطرح می‏کنم. عقل ما اگر خدا را شناخت و دانست که خدا «حکیم» است و خدای حکیم «می‏داند» و تمام کارهایش «مصلحت‌دار» است، متوجه می‌شود که هر قضا و قدر الهی دارای منفعتی است: گاهی منفعت در نعمتی است که به من می‏رساند و گاهی در بلایی است که به من می‏رساند. بلا را به من می‏رساند؛ اما درواقع برای من نعمت است. من باید عاقل باشم و در برابر همۀ نعمت‏ها و نقمت‏ها تسلیم و راضی باشم.

    3. تسلیم و رضایت و شکرگزاری

    مرحلۀ عالی‌تر از تسلیم و رضایت، مرحلۀ سوم است. مراحل صبر عبارت‌اند از: 1. تسلیم بدون رضایت؛ 2. تسلیم و رضایت؛ 3. تسلیم و رضایت و شکر. این خیلی مهم است، کسانی هستند که هم تسلیم ظاهری هستند، هم دلشان از مصیبت خشنود است و هم شکر به‌جا می‏آورند.

    خیلی‏ها دربارۀ سجدۀ زیارت عاشورا سؤال می‏کنند که چرا فرموده است: «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ لَکش عَلَى مُصَابِهِمْ» نه «عَلَى نِعْمَتِهِمْ»؛ یعنی در این مصیبت، شکر به‌جا می‏آورم و این شکر وقتی است که بدانم حکمت الهی در این مصیبت بوده است. ده‏ها فایده در آن بود به‌خصوص قیام عاشورا که خیلی در آن فایده هست.  فایدۀ شهادت امام(علیه‌السلام) را نمی‏گویم، شهادت ایشان که برای ما مصیبت است؛ اما ده‏ها فایده در آن قیام هست که خدای متعال به این مصیبت راضی است. خود امام حسین(علیه‌السلام) هم راضی هستند و می‏گویند: «تَسْلِیماً عَلی بَلائِکَ وَ رِضًا بِقَضَائِکَ». به‌علت فوائدی است که مترتب می‏شود و ما نیز باید بدانیم که روی تمام این مصیبت‏ها فایده‏ای مترتب است. بی‏جواب نیست، بی‏فایده نیست، حتماً ثوابی روی آن خواهد آمد. این لطف بزرگ الهی است که باید به آن دقت کنیم.

    گاهی بی‏صبری کسی در مصیبت به جایی می‌رسد که نعوذبالله ایمانش را ازدست می‏دهد. کم‏کم می‏گوید: خدایا، قبولت ندارم، تو خدا نیستی. به این‏ها باید دقت کنیم. این دیگر خیلی خطرناک است.

    شخصی در حال احتضار بود. نعوذبالله، می‏گفت: «خدایا تو ظالمی. ظالم‏ترین افراد نسبت به من خداست. خدا بیشترین ظلم را به من کرده است، هیچ‌کس این اندازه به من ظلم نکرده است.» وقتی از او پرسیدند چرا این حرف را می‌زنی؟ ‏گفت: «من بچه‏هایم را بزرگ کردم که در سن پیری مددکارم باشند. اکنون این‏ها بزرگ شده‌اند؛ اما مرگ من فرا رسیده است و این ظلمی است که خدا به من کرده است.»

    لحظه‏ای که مرگ انسان فرا می‌رسد، دیگر فرصتی برای یادگیری نیست که بتواند مثلاً در جلسۀ درس نهج ‌البلاغه یا غیر آن شرکت کند؛ بنابراین اگر انسان خودش را تربیت نکرد، فکر نکند که مرتب ضرر می‏کند.  انسان لحظۀ مرگ می‏فهمد که اگر یک شب در جلسۀ درس نهج‌ البلاغه شرکت کرده بود، باایمان از دنیا می‏رفت. آن موقع، اگر دنیا را هم به او می‏دادند و می‏گفتند: شب جمعه نمی‏خواهد بروی صحبت امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) را بشنوی، گوش نمی‏کرد. می‏گفت: نه، آن مهم‏تر است.

    ما سرمایۀ این عبارت‏ها را نمی‏فهمیم چیست. نمی‌دانیم که این عبارت‏ها چقدر ارزشمند است و این‏هاست که ما را تربیت‏ می‏کند. گاهی تسلیم‌نبودن، از بی‌ایمانی انسان است، گاهی هم این‌گونه نیست، تسلیم‌نبودن از نبود ایمان نیست، فقط ملتفت نیست خدا به او لطف دارد که غالباً همین است. اگر این باشد، خطرش کمتر است؛ اما اگر به بی‌‏ایمانی و کفر برسد، خطرش خیلی بزرگ است.

    نکته‌ها

    من ده‏ نکتۀ کوتاه هم راجع‌به صبر عرض می‏کنم:

    1. صبر در روایات

    «الصَّبْرُ رَأْسُ الْإِیمَانِ» (تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، ص280.) (صبر رأس الایمان است.)

    «الصَّبْرُ أَقْوَى لِبَاسٍ» (تصنیف غرر الحکم، ص280.) (صبر قوی‌ترین لباس است.) قوی‏ترین لباس تقوا، صبر است. صبر به‌معنای پوششی قوی  است که من اسمش را لباس ضد گلوله می‏گذارم.

    «الصَّبْرُ خَیْرُ جُنُودِ الْمُؤْمِنِ» (تصنیف غرر الحکم، ص280.) (بهترین لشکری که در اختیار مؤمن است، صبر است.) 

    «الصَّبْرُ أَحَدُ الظَّفَرَیْنِ»  (تصنیف غرر الحکم، ص281.) (صبر یکی از دو پیروزی است.) همیشه پیروزی به این نیست که مثلاً در مذاکرات هسته‏ای به مطلوب برسیم، یکی از آن‏ها هم صبر است. همین‌که چند روز پای مذاکرات صبر می‏کند و گاهی چند سال، خود این یکی از دو پیروزی است. یک قدمِ پیروزی همین است. پیروزی دوم هم آن است که انسان به نتیجه برسد.

    «الصَّبْرُ أَفْضَلُ سَجِیَّةٍ» (تصنیف غرر الحکم، ص281.) (صبر از ارزشمندترین روحیات اخلاقی است.)

    «عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ فَإِنَّهُ حِصْنٌ حَصِینٌ وَ عِبَادَةُ الْمُوقِنِینَ.» (تصنیف غرر الحکم، ص281.) صبر «حِصْنٌ حَصِینٌ» است؛ یعنی صبر قلعۀ محکمی است که هیچ‌وقت نمی‏گذارد چیزی به ایمان شخص ضربه بزند.

    صبر «عِبَادَةُ الْمُوقِنِینَ» است. آن‏هایی که به خدا یقین دارند، خدا را با صبر عبادت می‏کنند.

    «ثَوَابُ الصَّبْرِ یُذْهِبُ مَضَضَ الْمُصِیبَةِ» (تصنیف غرر الحکم، ص284.)  (ثواب صبر، سختی مصیبت را از بین می‏برد.)

    «مَنْ تَجَرَّعَ الْغُصَصَ أَدْرَکَ الْفُرَصَ»؛ (تصنیف غرر الحکم، ص284.) یعنی انسان به‌واسطۀ صبر فرصت‏ها را درک می‏کند.

    «الصَّبْرُ یُرْغِمُ الْأَعْدَاءَ» (تصنیف غرر الحکم، ص284.) (صبر بینی دشمنان را به زمین می‏مالد.)

    «الصَّبْرُ أَفْضَلُ الْعُدَدِ» (تصنیف غرر الحکم، ص280.) (صبر بهترین سرمایه و عُده برای شخص است.)

    2. صبر؛ میوۀ یقین

    «الصَّبْرُ ثَمَرَةُ الْیَقِینِ»(تصنیف غرر الحکم، ص280.) (صبر ثمرۀ یقین است.) مطلب دوم من این است که صبر معلول یقین است. «الصَّبْرُ أَوَّلُ لَوَازِمِ الْإِیقَانِ‏» (تصنیف غرر الحکم، ص281.) درواقع  وقتی کسی به خدا یقین پیدا کرد، اولین لازمه‌اش صبر است. چرا؟ چون یقین دارد خدا حکیم است و بی‏دلیل به او مصیبت وارد نکرده است. این می‏شود یقین. یکی هم یقین دارد به ثوابی که خدا به او وعده داده، این هم یک یقین است.

    لذا فرمودند: «لَا یَصْبِرُ عَلَى مُرِّ الْحَقِّ إِلَّا مَنْ أَیْقَنَ بِحَلَاوَةِ عَاقِبَتِهِ»؛ (تصنیف غرر الحکم، ص284.) صبر خودش یک تلخی دارد. «لَا یَصْبِرُ عَلَى مُرِّ الْحَقِّ» (بر تلخی حق صبر نمی‏کند)، «إِلَّا مَنْ أَیْقَنَ بِحَلَاوَةِ عَاقِبَتِهِ» (مگر کسی‌که به شیرینی عاقبتش یقین دارد)؛ یعنی یقین، او را به صبر واداشته است. یقین به چه چیزی؟ به اینکه اگر صبر کردم، عاقبت شیرینی را خواهم چشید. این، یعنی به درجات بالایی می‏رسد. امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) می‏فرمایند: «أَصْلُ الصَّبْرِ حُسْنُ الْیَقِینِ بِاللَّهِ» (تصنیف غرر الحکم، ص281.) ([اصلاً] ریشۀ صبر در حسن یقین به خداست.)

    3. صبر؛ بهترین حامی

    «الصَّبْرُ عَوْنٌ عَلَى کُلِّ أَمْرٍ» (تصنیف غرر الحکم، ص280.) ([بهترین] حامی [انسان] برای هرکاری صبر است.) منظور زمانی نیست که انسان برای رسیدن به گناه صبر می‏کند، نه، متعلَّق صبر باید حق باشد. باید به این دقت کنیم. مثلاً آدمی که دزدی می‏کند، به او هم خیلی بلاها می‏رسد یا آدمی که مواد مخدر حمل می‏کند، او هم خیلی مشکلات دارد. او هم صبر می‏کند؛ اما این صبر ارزش ندارد.

    برای «مر حق» خیلی مثال هست، نباید مدام یک نمونه‌اش را بیرون بکشیم. «مُرّ حق» (تلخی حق) این است که خیلی جاها باید برخلاف نفس عمل کرد؛ مثل وقتی که می‏گویند: موسیقی گوش نکن یا از شهوت جنسی صرف‌نظر کن. برای واضح‌ترشدن لفظ «مر حق» به این مثال‌ها توجه کنید:

    پدری که می‏بیند دخترش از شوهرش جدا شده و به خانه‌اش آمده است، می‌داند که حق هم با دامادش است، عوض اینکه دخترش را از خانه بیرون کند و بگوید: «بلند شو برو، حق با شوهرت است»، طرف دخترش را می‌گیرد. غالباً هم در جامعه این را می‏بینم، خلافش را ندیده‌ام یا خیلی کم دیده‌ام. یک نمونه دیدم که آن هم خیلی ضعیف بود. همیشه این است که پدران، حرف دختران خودشان را قبول می‏کنند. اصلاً دامادشان را صدا نمی‏زنند که از او بپرسند: مشکل سر چیست؟ یک‌طرفه قضاوت می‏کنند و طرف دخترشان را می‏گیرند. بعد هم می‏گویند: این آقا چه آدم خوبی است! یک کسی می‏گفت: «این کار ظلم است، این خلاف عدالت است.» انسان باید به این‌ها دقت کند، حتی اگر دختر یا پسرش باشد. به این می‏گویند: «مُر حق». اینکه می‏گویند: حق تلخ است، این است.

    یا مثلاً وقتی می‌فهمم این غذا مال من نیست، باید جلوی کس دیگر بگذارم یا در ارث وقتی می‏بینم که این حق من نیست، حق برادرها و خواهرای من است، باید برخلاف نفسم حرف بزنم و بگویم: این، حق من نیست، حق شماست. به این می‏گویند: «مر حق». در این مواقع باید دقت کنیم. الان خیلی جاها می‏بینم که طرف ارث را برداشته است و تقسیم نمی‏کند و به خواهرها و برادرهایش ظلم می‏کند. حتی اختلاف انداخته است، برای چه؟ برای اینکه چشم‌داشت دارد به اینکه مثلاً این زمین را بردارد. این‏ها را می‏گویم؛ چون عامل تربیت ماست. صبر کمک است، حامی است؛ اما نه حامی برای باطل. داعشی‏ها هم الان خیلی مصیبت می‏بینند؛ اما صبرشان ارزش ندارد.

    دقت کنید که صبر روی حق است؛ لذا فرمودند: «اصْبِرْ عَلَى مَرَارَةِ الْحَقِّ وَ إِیَّاکَ أَنْ تَنْخَدِعَ لِحَلَاوَةِ الْبَاطِلِ» (تصنیف غرر الحکم، ص70.)  (بر تلخی حق صبر کن و مواظب باش فریب شیرینی باطل را نخوری.)

    به این مثال توجه کنید: بعضی‌ بین زن و شوهر با سحر و جادو اختلاف می‏اندازند، برای اینکه با این مرد یا با این زن می‏خواهند ازدواج کنند. یعنی چه؟! چرا؟! اصلاً چرا وقتی نعمتی مال من نیست به نعمت دیگری چشم‌داشت دارم؟! این مشکل متأسفانه الان زیاد شده است. نمونۀ دیگر، این معاملات‌ملکی‏ها هستند که وقتی خانۀ خوبی می‏بینند، آن‌قدر بر سر خانه می‏زنند که آن را از دست صاحبش بیرون بکشند و بفروشند. بعد هم که می‏خواهند بفروشند، فیلم عوض می‌شود: آن‌قدر از این خانه تعریف می‏کنند تا در این معامله چند میلیون ‌تومان سود کنند.

    مثلاً گاهی در خیابان پول زیادی پیدا می‌کند، اگر بخواهد بردارد،می‌تواند. کسی هم نیست که به او حرفی بزند. این «مر حق» است که پول را به دست صاحبش برساند یا وقتی به او پولی می‏دهند که حقش نیست، باید اعلام کند. باز مثلاً می‏خواهد سخنرانی کند، می‏بیند وقت اذان است، «مر حق» این است: باید از مردم عذرخواهی کند، بگوید: برادران، خواهران، ببخشید، مثل اینکه وقت نماز است، اجازه دهید نماز را بخوانیم. نه اینکه بایستد، سخنرانی‏ کند! «مر حق» خیلی جاها هست. ده‏ها مثال وجود دارد. می‏ترسم این مثال‌ها را که می‌زنم، ذهن‏تان روی نکتۀ خاصی متمرکز شود. این‌گونه نباشد. فقط این عبارات در ذهن‏تان باشد و ببینید در شبانه‌روز انسان دائماً به باطلی برخورد می‏کند که مرتب نفسش او را به آن تحریک می‏کند. می‏گوید: برو جلو، نگاه کن، گوش بده، بخور، تماس بگیر و... . درحالی‌که این‏ها باطل است. حق من نیست.

    4. محرومیت عزتمندانه؛ صبری زیبا و ارزشمند

    همه می‏گویند: ثروت خوب است؛ اما ثروت اگر با عزت باشد، خوب است. ثروت همراه ذلت بهتر است یا فقر همراه عزت؟ کدام بهتر است؟ ما منها می‏کنیم تا در منهاکردن مشخص ‏شود. فقیر باشد به‌اضافۀ عزت یا غنی باشد منهای عزت؟ یعنی ثروت داشته باشد؛ اما ذلیل باشد و همه او را حقیر بشمارند. کدام بهتر است؟ به این‏ها باید دقت کنیم. ثروت همیشه به‌خودی‌خود نعمت نیست. ما باید ثروت را در خدمت عزت قرار دهیم.

    عبارت دیگری در حکمت‏های نهج البلاغه هست که امام(علیه‌السلام) می‏فرمایند: «الْمَنِیَّةُ وَ لَا الدَّنِیَّةُ وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّلُ» (نهج البلاغه، صبحی صالح، ص546، حکمت394.)  (مرگ را می‏پذیرم، ذلت را نه. کمبود را می‏پذیرم، توسل را نه.)  «تقلُّل» از «قلّت» است. کمبود را می‌پذیریم؛ اما توسل به دشمن، به آمریکا را به‌هیچ‌وجه. زیر بار ارتباط نمی‏رویم که از دشمن چیزی بخواهم. این عبارت‏ها را امیرالمؤمنین(علیه‌السلام) یاد ما می‏دهند: «التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّلُ». همان‌طورکه الان هم می‏بینید، ملت ایران سال‏هاست که در تحریم تقلُّل را پذیرفته است؛ اما توسل را نه. این است که رهبر انقلاب می‏گویند: آمریکا بیشتر به نتیجۀ مذاکرات نیاز دارد، ما نیاز نداریم. فرض کنید ده سال دیگر تحریم اضافه شود، هرجور که این 35 سال را گذاراندیم، ده سال، پنج سال دیگر را هم سرش می‏کنیم. باید به این‏ها دقت کنیم و فکر نکنیم به هر قیمتی باید به نتیجه برسیم.

    فرمودند: «الصَّبْرُ عَلَى الْفَقْرِ مَعَ الْعِزِّ أَجْمَلُ مِنَ الْغِنَى مَعَ الذُّلِّ.» (تصنیف غرر الحکم، ص366.) (صبر در فقر به همراه عزت بهتر است از ثروت با ذلت.) این عبارت‏ها را اگر صدمیلیون هم بگویید، می‏ارزد. من می‏گویم: حتی بیشتر. الان تیم مذاکره باید به این‏ها دقت کنند. همین یک روایت خیلی برای ما پیام دارد. هرچه نگاه می‏کنیم، می‏بینیم قرن‏ها می‏گذرد؛ اما این عبارت‏ها هنوز می‏درخشد. راه را یاد ما می‏دهد، مثل چراغ است.

    5. بی‌صبری؛ بزرگ‌ترین مصیبت

    هرچه بگندد نمکش می‏زنند، وای به وقتی که بگندد نمک. در مصیبت، به صبر نیاز داریم. مصیبتِ بدتر از هر مصیبتی این است که مصیبت‌دیده صبر هم نداشته باشد. نداشتن صبر مصیبتش بیشتر است. این عبارت امام(علیه‌السلام) است: «الْمُصِیبَةُ بِالصَّبْرِ أَعْظَمُ الْمَصَائِبِ»؛ (تصنیف غرر الحکم، ص280.) یعنی اگر کسی مصیبت بی‌صبری پیدا کرد؛ و در سختی‌ها صبر نداشت؛ این از بزرگ‌ترین مصائب است.

    6. صبر؛ وسیلۀ نیل به آرزوها

    إن‏شاءالله با صبر به ظهور امام زمان(علیه‌السلام) دسترسی پیدا می‏کنیم. امام زمان(علیه‌السلام) هم دوران غیبت را با صبر طی می‏کنند. اگر صبور نبودند که نمی‏شد. کافی بود بگویند: خدایا دیگر نمی‏توانم تحمل کنم. تو می‏خواهی مصلحت بدانی که مثلاً صد سال دیگر قیام کنم؛ اما من نمی‏توانم تحمل کنم. همین کافی است که بگویند: من نمی‏توانم تحمل کنم. همه چیز به هم می‏ریزد.

    دوران غیبت برای انسان اضطرار شدید می‏آورد. خدای متعال از اول می‏داند که آن امر را روی دوش چه کسی قرار دهد؟ روی دوش کسی قرار داده که وجودشان پر از صبر است. در زیارت جامعه می‏گوییم: «ِوَ مُنْتَهَى الْحِلْمِ» ([شما] مُنتَهای حلم را دارید.) آن‏ها این‌گونه هستند. ما هم با صبر می‏توانیم دوران غیبت را بگذرانیم.

    فرمودند: «أَوَّلُ الْعِبَادَةِ انْتِظَارُ الْفَرَجِ بِالصَّبْرِ»؛ (تصنیف غرر الحکم، ص280.) یعنی اولِ عبادت این است که انسان انتظار فرج را با صبر جلو برود و الا اگر نتواند صبر کند، ممکن است نتواند تحمل کند و چه‌بسا بخواهد تقدیر الهی را مذمت کند. این خیلی بد می‏شود.

    «بِالصَّبْرِ تُدْرَکُ الرَّغَائِبُ.» (تصنیف غرر الحکم، ص284.) انسان چطور به رغبت‏هایش می‏رسد؟ با صبر. صبر وسیلۀ‏ «تُدْرَکُ الرَّغَائِبُ» است؛ یعنی هرچه به آن رغبت می‌کنید، از معنویات و مادیات، با صبر به‌دست می‌آورید. صبور باشید، به آن می‏رسید، نباشید، نه. لیله‌الرغائب [اولین شب جمعه در ماه رجب] که در پیش است نیز همین است.

    7. بهترین عاقبت در سایۀ صبر

     بهترین عاقبت، مال صبر است: «إِنَّ أَحْمَدَ الْأُمُورِ عَاقِبَةُ الصَّبْرِ»؛ (تصنیف غرر الحکم، ص281.)یعنی شیواترین، زیباترین و ستایشمندترین عاقبت‏ها در همۀ کارها، مربوط به صبر است. صبر است که عاقبت خیلی شیرینی دارد. برتر از آن نداریم.

    8. صبر؛ ویژگی‌ افراد عاقل و هشیار

     فرمودند: عاقل سراغ صبر می‏رود. درواقع علاوه بر ایمان و یقینی که بحثش را بیان کردیم، عقل نیز انسان را به سمت صبر می‏برد. کسی که اصلاً دین ندارد، عقلش می‏گوید: در شدت‏ها صبور باش. لذا فرمودند: عاقل با اختیار خودش سراغ صبر می‏رود؛ اما نادان سراغ صبر نمی‏رود تا اینکه بالأخره مجبور می‌شود که سراغ صبر برود، وادارش می‏کنند.

    این مثل مرگ اختیاری و مرگ جبری است. کسانی که موت اختیاری دارند، انقطاع برایشان ارزشمند است؛ اما کسانی که ندارند، خدا جانشان را با زور می‏گیرد و به زیر خاک می‏فرستد. حال اگر عاقل بودیم، با اختیار خودمان سراغ صبر می‏رویم، اگر عاقل نبودیم، ناچار می‏شویم، مجبور می‏شویم به صبر پناهنده شویم.

    فرمودند: «عَلَیْکَ بِالصَّبْرِ فَبِهِ یَأْخُذُ الْعَاقِلُ وَ إِلَیْهِ یَرْجِعُ الْجَاهِلُ»؛ (تصنیف غرر الحکم، ص281.) یعنی عاقل اختیاراً به صبر تمسک می‏کند؛ اما جاهل «إِلَیْهِ یَرْجِعُ»؛ یعنی ناچار است که به سوی صبر برگردد. جاهل به سمت صبر نرفته بود، به سمت بی‏صبری رفته بود؛ اما آخرش ناچار است دوباره دور بزند: «إِلَیْهِ یَرْجِعُ الْجَاهِلُ.»

    بازهم مشابه این روایت را داریم که می‌فرمایند: «عَلَیْکَ بِلُزُومِ الصَّبْرِ فَبِهِ یَأْخُذُ الْحَازِمُ وَ إِلَیْهِ یَئُولُ الْجَازِعُ.» (تصنیف غرر الحکم، ص281.) آدم تیزهوش سراغ صبر می‏رود. در اصل آن‏هایی که هشیار و حازم هستند، صبر می‌کنند. در تعبیر عربی «حازم» یعنی آدم هشیار. «حازم» یعنی کسی که احتیاز می‏کند. عرب به کمربند ایمنی هم به‌علت اینکه برای احتیاط استفاده می‏کند، «حزام» می‏گوید. به محتاط هم «حازم» می‏گویند؛ اما معنای مستقیمش محتاط نیست، همان هشیار است. در لغت‌شناسی این کلمه را معنا کرده‌اند، می‏گویند: «حزم» هم به‌معنای احتیاط است، هم به‌معنای تیزهوشی است؛ بااین‌وجود، معنای مستقیمش همان تیزهوشی است. آدم تیزهوش در کارهای خطرناک احتیاط می‏کند؛ ازجمله: کمربند ایمنی را می‏بندد، اگر موتور سوار است، کلاه سرش می‏گذارد و... . یکی دیگر از کارهایی هم که می‌کند، این است که صبر می‏کند.

    فرمودند: «عَلَیْکَ بِلُزُومِ الصَّبْرِ فَبِهِ یَأْخُذُ الْحَازِمُ وَ إِلَیْهِ یَئُولُ الْجَازِعُ.» (تصنیف غرر الحکم، ص281.) «فَبِهِ یَأْخُذُ الْحَازِمُ»؛ یعنی انسان تیزهوش سراغ صبر می‏رود. «وَ إِلَیْهِ یَئُولُ الْجَازِعُ»؛ آدم جازع، یعنی آن‏که جزع می‌کند، مدتی صبر نمی‌کند، فریاد می‌زند و جزع می‏کند؛ ولی آخر ناچار است دوباره دور بزند و سراغ صبر بیاید. می‏بیند هیچ فایده‌ای نداشت. جزع کرد؛ اما خدا مرده‌اش را زنده نکرد. جزع کرد؛ اما بیماری خوب نشد. جزع کرد؛ اما زلزله برنگشت. خلاصه هرچه جزع می‏کند، بعد کم‏کم می‏بیند فایده‌ای ندارد، ناچار می‏شود که سراغ صبر بیاید؛ لذا فرمودند: «إِلَیْهِ یَئُولُ الْجَازِعُ»؛ آخر به‌سمت صبر برمی‏گردد؛ اما این صبر ارزشش را از دست می‌دهد. ارزشش این بود که از اول صبر می‌کرد.

    9. بی‌صبری؛ مایۀ هلاکت

     «مَنْ لَمْ یُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَکَهُ الْجَزَعُ» (تصنیف غرر الحکم، ص281.) (کسی‌که صبر او را نجات ندهد، جزع او را هلاک می‏کند.)

    10. ارزش صبر

     گاهی می‏شود انسان در معصیت لذت می‏برد. امام(علیه‌السلام) می‏فرمایند: اگر صبر کنی، ارزش و شیرینی‌اش بیش‌از لذتی است که ترک کردی. خیال می‏کنی که محروم شده‌ای؛ اما نه، ارزش موفقیت بیشتر است. «مَا صَبَرْتَ عَنْهُ». کلمۀ «عن» به‌معنای اعراض است و کلمۀ اعراض در معصیت‌ها می‏آید، در گناه می‏آید؛ یعنی موقعیت گناهی که به انسان رسیده است و او رویش را از آن برمی‏گرداندی

    مصیبتی را فرض کنید؛ مثلاً زلزله‏ای آمده است و همه چیز را ازبین برده است، حال من رویم را برگردانم. برگرداندن ندارد! دیگر این مصیبت رسید؛ لذا کلمۀ «عن» که در اینجا به‌معنا اعراض است و در مواجهه با گناه به کار می‌رود.

    «مَا صَبَرْتَ عَنْهُ خَیْرٌ مِمَّا الْتَذَذْتَ بِهِ»(تصنیف غرر الحکم، ص281.) (آن چیزی که از آن صبر کردی [یعنی نفست را از آن منصرف کردی] بهتر از آن چیزی است که با آن لذت بردی) 

     اقسام صبر

    1. صبر در بلا

    صبر روی بلا داریم که در بلاها باید صبر کنیم.

    2. صبر در اطاعت

    وقتی می‏خواهیم در ماه رمضان روزه بگیریم که  هوا گرم است، تابستان است و روزها بلند است، این‏ها به صبر نیاز دارد یا مثلاً هوا سرد باشد و بخواهد عبادت خدا را انجام دهد، این به صبر نیاز دارد. صبر این است. انسان در اطاعت خدا باید صبور باشد، مگر آن‏هایی که از عبادت‌کردن لذت می‏برند. آن‏ها نه، آن‏ها اصلاً صبر نمی‏خواهند.

    3. صبر در معصیت

    به این روایت دقت کنید:

    «الصَّبْرُ عَنِ الشَّهْوَةِ عِفَّةٌ وَ عَنِ الْغَضَبِ نَجْدَةٌ وَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ وَرَعٌ» (تصنیف غرر الحکم، ص284.)

    هریک از این صبرها پاداشی مجزا دارد: «الصَّبْرُ عَنِ الشَّهْوَةِ عِفَّةٌ» (صبر در شهوت، عفت است، «وَ عَنِ الْغَضَبِ نَجْدَةٌ» (صبر در غضب بزرگواری است)، «وَ عَنِ الْمَعْصِیَةِ وَرَعٌ»؛ یعنی اگر انسان در معصیت صبر کرد، پاداشش ورعی است که به او داده می‏شود.

     

    «الحمد‌لله رب العالمین»

    گروه بندی
    کانال تلگرام - دروس کانال تلگرام - بیانات و اخبار