بسم اللّه الرحمن الرحیم
موضوع: احسان 1
تاریخ: 6اردیبهشت1393؛ 26جمادیالثانی1435
مکان: اصفهان، نمازخانه هلالاحمر
احسان از دیدگاه امیرالمؤمنین(علیهالسلام)
امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: «الْإِحْسَانُ غُنْمٌ»[1] (احسان [برای انسان] یک نوع غنیمت و سود است.) این تعبیر در قرآن هم آمده است: «إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکُمْ وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَها»[2] ([حال] اگر نیکی کنید، به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید به خود بد کرده اید.) کار خوب بکنید؛ چون قبل از اینکه به دیگری ایصال خیر کنید، به خودتان دارید وصول خیر میکنید. بدی هم بکنید، همین طور، به خودتان دارید بدی میکنید. این تعبیر در قرآن آمده. اینجا هم فرمود: احسان سود و غنیمت است. «الْمَعْرُوفُ کَنْزٌ»[3] (احسان کنز است.) کنز همان گنج را میگویند. وقتی کسی به یک مالی دسترسی دارد، میگویند یک گنج بزرگی پیدا کرده. حالا کسی هم که اهل احسان باشد، به گنج دسترسی پیدا کرده. «الْمَعْرُوفُ زَکَاةُ النِّعَمِ»[4] (احسان، زکات نعمتهایی است که خدا به انسان داده است.) بالأخره میگویند دستش به دهانش میرسد، زکات این نعمتی که خدا به ما داده این است که به دیگران احسان بکنیم. فرمود: «الْمَعْرُوفُ أَفْضَلُ الْمَغَانِمِ»[5] (احسان، ارزشمندترین غنیمتهاست.) و فرمود: «أَشْرَفُ سِیَادَةٍ»[6] هست. سیادت همان آقایی را گویند. با شرافتترین آقاگیها، باز احسان است و فرمود: «الْبِرُّ غَنِیمَةُ الْحَازِمِ»[7] انسان حازم یعنی انسانی که دور اندیش است، آدم با زکاوتی است، بصیرت دارد، احتیاط کار است نه وسواس، احتیاط کاری که بجا و عاقلانه احتیاط میکند. امام(علیهالسلام) فرمودند که نیکی کردن سود انسانهایی است که حازمند. فرمود: «الْکَرَمُ نَتِیجَةُ عُلُوِّ الْهِمَّةِ»[8] (نتیجۀ علو همّت که بزرگی تصمیمات انسان است، این کرم است.) و فرمودند: «الْمَعْرُوفُ کَنْزٌ فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُودِعُهُ»[9] (کار پسندیده و خوب یک گنج است. دقت کن که این گنج را نزد چه کسی به ودیعه میگذاری.) فرمود: «الْمَعْرُوفُ أَفْضَلُ الْکَنْزَیْنِ»[10] (ارزشمندترین دو گنج، معروف است)؛ یعنی یک گنج معمولی داریم، یک گنج هم داریم گنجی که دیده نمیشود، همین کار پسندیده. میفرماید کار پسندیده افضل این دو گنج است. فرمود: «الْإِحْسَانُ غَرِیزَةُ الْأَخْیَارِ وَ الْإِسَائَةُ غَرِیزَةُ الْأَشْرَارِ»[11] (احسان، غریزۀ انسانهای خوب است، [روحیۀ آدمهای خوب، اخیار، روحیۀ احسان است. درمقابلش] بدی روحیۀ انسانهای شرور است.)
فرمود: «الصَّنِیعَةُ إِذَا لَمْ تُرَبَّ أَخْلَقَتْ کَالثَّوْبِ الْبَالِی وَ الْأَبْنِیَةِ الْمُتَدَاعِیَةِ»[12] به کار خوب، نیکویی، هنر، کار زیبا، «صنیعه» میگویند. اگر رشد داده نشود، کهنه میشود. این نکتهای که عرض کردم، کلی است. وقتی انسان روحیۀ سخاوت داشته باشد، اما مدتی فقیری نباشد که بخواهد به او کمک کند، کمکم این روحیه به خمودی میرود. مثل رانندهای است که یک سالی رانندگی نکرده، کمکم رو به سستی میرود؛ اما هرچه این رانندگی را تکرار کند، تقویت میشود. فرمود: انسان باید روحیۀ کار خوب را با اعمالی که انجام میدهد، مدام تقویت کند. در تعبیر اینجا آمده که «الصَّنِیعَةُ إِذَا لَمْ تُرَبَّ أَخْلَقَتْ»، بعد حضرت مثال میزنند میگویند مثل لباس نو میماند. اگر از لباس نو هیچ استفادهای نشود، همین طور که زمان از آن میگذرد، آهسته آهسته کهنه میشود. ساختمان هم همین طور است. یک ساختمانی را میسازید، اصلاً از آن استفاده نمیکنید. پنجاه سال که از ساختش میگذرد، میبینید کهنه شده. حضرت میفرمایند روحیات انسان هم این طور است. کسی که محسن است، باید مرتب احسان کند تا این روحیۀ حَسَن او تقویت بشود.
فرمود: «افْعَلِ الْمَعْرُوفَ مَا أَمْکَنَ» (تا میتوانی کار خوب انجام بده.) بعد حضرت یک مصداق از کارهای خوب را میفرمایند: «وَ ازْجُرِ الْمُسِیءَ بِفِعْلِ الْمُحْسِنِ»[13] (وقتی میخواهی آدم بدکار را تنبیه کنی، زجرش بدهی، با عمل نیک زجرش بده)؛ یعنی کار خوب با او بکن تا این خوب شرمنده بشود، ناراحت بشود. به جای این که بگویند با زدنِ او زجرش بده، با توهین کردن به او، با تحقیر او، حضرت میفرمایند با کار خوب زجرش بده. اینها در بحثهای امداد رسانی خیلی مهم است که گاهی فرد آسیب دیده بالأخره ناراحت است، گاهی وقتها هم یک کوتاهیهایی شده، گاهی هم کوتاهی نشده، تصورش این است که کوتاهی شده، فکر میکند که مثلاً باید زودتر به دادش میرسیدند، اما کوتاهی کردند، بالأخره حالا دارد توهین میکند، داد میزند. در چنین جایی خیلی مهم است که انسان با بیان خوب جواب او را بدهد. این تعبیر قرآن هم هست. در سورۀ فصلت دارد: «وَ لا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَ لاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ»[14] (و نیکی با بدی یکسان نیست. [بدی را] با آنچه نیکوتر است دفع کن که ناگاه [خواهی دید] همان کسیکه میان تو و او دشمنی بود، چون دوستی صمیمی گشته است.) تا کسی به تو توهین کرد، شما بگو سلام علیکم و احوالش را بپرسید. البته خیلی سخت است؛ ولیکن اهل بیت(علیهمالسلام) این چنین بودند.
فرمود: «ابْذُلْ مَعْرُوفَکَ لِلنَّاسِ کَافَّةً». ما هرچه هم بخواهیم با پول به همه کمک کنیم، نمیتوانیم. بخواهیم به همه اطعام کنیم، به همه غذا بدهیم، نمیشود. به همه لباس بدهیم، نمیشود. اما اخلاق خوب را میتوانیم با همه داشته باشیم. «ابْذُلْ مَعْرُوفَکَ لِلنَّاسِ کَافَّةً» (کار خوب و پسندیدهات را به همۀ مردم پخش بکن.) «فَإِنَّ فَضِیلَةَ الْمَعْرُوفِ لَا یَعْدِلُهَا عِنْدَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ شَیْءٌ»[15] (کار خوبی که انجام میدهی، نزد خداوند، هیچ چیز معادلش نیست)، یعنی از نظر ارزش، نزد خدا هیچ چیز با آن برابری نمیکند.
از احسان تعبیر افضل الایمان شده. فرمود: «أَفْضَلُ الْإِیمَانِ الْإِحْسَانُ»[16] (ارزشمندترین ایمانها این است که انسان به موجودات احسان بکند.) نکتهای که در این احسان وجود دارد، این است که مواظب باشید مرز شرع را از بین نبرد. بنا نیست حالا که میخواهیم کمک بکنیم، مثلاً زنی آسیب دیده، حالا مردی میخواهد به او کمک کند، در حالی که زن داوطلب هم هست، او میتواند کمک کند. اینجا نباید مرز شرع را قاطی بکنیم، مخلوط بکنیم. لذا یکی از معیارهای احسان، رعایت حدود شرع است. این روایت را دقت کنید: «أَحْسَنُ الصَّنَائِعِ مَا وَافَقَ الشَّرَائِعَ»[17] (بهترین کارهای خوب آن است که موافق با شریعتها باشد)، یعنی همان احکام الهی را رعایت بکند.
فرمود: «أَفْضَلُ الْمَعْرُوفِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ»[18] (بهترین کار پسندیده این است که به داد یک آدم ستمدیده برسید.) به او ظلم شده، دارد داد میزند به فریادم برسید. به این میگویند ملهوف، آدم ستمدیده، داغ دیده. میفرماید افضل کارهای خوب این است که به فریاد چنین انسانی برسید.
فرمود: «أَفْضَلُ الشَّرَفِ بَذْلُ الْإِحْسَانِ»[19] (ارزشمندترین شرافتها، بذل احسان است.)
انسانهایی که دارای قدرت هستند، زور دارند، معمولاً از زورشان بجا استفاده نمیکنند. این قدرت برای انسان مستی میآورد، حواسش را پرت میکند. خیال میکند چون حالا قدرت دستش است، «فعّال ما یشاء» است. هرچه دلش میخواهد، باید انجام دهد. نان یک کسی را قطع میکند، پشت سر یکی حرف میزند، یک کسی را زندان میاندازد. مدام کارهای مختلف میکند. میفرماید: «أَجْمَلُ أَفْعَالِ ذَوِی الْقُدْرَةِ الْإِنْعَامُ»[20] (زیباترین عملی که انسانهای صاحب قدرت انجام میدهند، اِنعام است.) اِنعام یعنی آن وقت که قدرت دارد ،کمک بکند نعمتی را به کسی برساند.
فرمود: «إِنَّ مَکْرُمَةً صَنَعْتَهَا إِلَى أَحَدٍ مِنَ النَّاسِ إِنَّمَا أَکْرَمْتَ بِهَا نَفْسَکَ وَ زَیَّنْتَ بِهَا عِرْضَکَ فَلَا تَطْلُبْ مِنْ غَیْرِکَ شُکْرَ مَا صَنَعْتَ إِلَى نَفْسِکَ»[21] حقیقتاً تا انسان میآید جملات را ترجمه کند، مبهوت میماند! معلوم است این جملات امکان ندارد از بشر معمولی صادر شود. تعبیرها خیلی زیباست. اینها باید در خیریهها که میخواهند کار خیر بکنند، در هلال احمر تابلو شود. اگر بگویم با طلا هم نوشته بشود، باز انسان ارزش این جملات را نمیتواند بفهمد چیست. میفرماید: یک تکریم، یک نوع تعظیم، یک کمک به کسی از مردمی که انجام دادی، در واقع به خودت اکرام کردهای، خودت را بزرگ کردهای، آبروی خودت را زینت دادهای. حالا که به خودت کمک کردی، پس از غیر خودت شکر عملی را که به خودت انجام دادی، طلب نکن. چرا انتظار داری دیگران از تو تشکر کنند؟ شما به خودت کمک کردی، بنابراین انتظار تشکر از غیر خودت نداشته باش، چون روحیۀ خودت را تقویت کردی. مگر محسن نبودی؟ با احسانی که به دیگری کردی، این احسان را در وجودت تقویت کردی.
فرمود: «إِنَّکُمْ إِلَى اصْطِنَاعِ الرِّجَالِ أَحْوَجُ مِنْکُمْ إِلَى جَمْعِ الْأَمْوَالِ»[22] (شما به ساختن مردان بیشتر نیاز دارید تا به جمع کردن اموال.) اینکه خودتان را بسازید تا یک فرد نیکوکاری باشید یا دیگری را بسازید، به این بیشتر احتیاج دارید تا اینکه بخواهید مال جمع کنید.
داستان خودسازی مرد انفاقکننده
نقل کردهاند یک کسی یک شمش بزرگ طلا، یک سنگ بزرگ طلا در اختیارش بود. حالا من مثال میزنم مثلاً پنجاه کیلو طلا. سنگ بزرگی که همهاش طلا بود. به یک فقیری رسید. فقیر گفت: «کمک کن.» یک پولی درآورد، یک کمک حسابی به او کرد. فقیر چشمش به این سنگ افتاد، احتیاطاً گفت: «میشود این طلا را به من بدهی؟» حالا بعضیها میگویند سنگ مفت و گنجشک مفت، حالا میگوییم ببینیم چه میشود. فقیر گفت: «میشود این سنگ را به من بدهی؟» این آدم هم فوری شمش طلا را به او داد. فقیر فکر کرد مسخرهاش میکند. یک نگاهی به قیافۀ او کرد ببیند جدی به او داد یا شوخی کرد. دید مثل این که جدی به او داده. علامت شوخی در چهرهاش پیدا نبود. چون گاهی از روی تمسخر این کار را میکنند دیگر. شمش را فوری میدهد، میگوید بیا، یعنی چقدر تو پر رو هستی، من که مثلاً دیگر کمکت کردم، دیگر چه میخواهی از من؟! اما دید نه، این ثروتمند است، انفاق کننده، علامت مسخره و شوخی در وجودش نیست. سنگ را برداشت و یک مقدار رفت. باز پشت سرش را نگاه کرد ببینید که آیا این آقا دنبالش میآید شمش را از او بگیرد یا نه. دید نه انگار نمیآید. باز یک چند قدم دیگر رفت، پشت سرش را نگاه کرد، کمکم باورش شد که نه، شمش را به خودش داده. فقیر با این شمش میتوانست دهها خانه تهیه کند، دهها زندگی تهیه بکند، اصلاً زندگیاش را عوض بکند. شمش را به منزلش برد. شب تا صبح خوابش نمیبُرد، همین طور فکر میکرد. فردا دنبال انفاق کننده رفت و شمش را برد تا به او پس دهد. یک حرفی به او زد، گفت: «دیروز وقتی من به تو گفتم شمش طلا را بده، یک ذره هم احتمال نمیدادم شما کمکم کنی، اما بعد دیدم راحت و بدون تأمل، زود دادی. بعد هم که دادی، باز هم باورم نمیشد. تا ساعتها فکر میکردم جدی دادی یا شوخی کردی تا این که مطمئن شدم که واقعاً شمش طلا را به خودم دادهای. من دیشب تا صبح خیلی فکر برای این شمش کردم، اما الآن دنبال یک چیز دیگر هستم. آمدهام شمش طلا را به شما بازگردانم، من یک چیز دیگر از شما میخواهم بالاتر از این شمش و آن این است که آن روحیهای که در وجودت است که سبب شد تا به شما گفتم کمکم کن، این شمش را به من بده، فوری دادی، آن روحیه را از کجا به دست آوردهای؟ آن طلای وجودت را میخواهم. من دیشب تا حالا در این فکر رفتهام. میخواهم ببینم آن طلایی که در روحت است، ارزشی که در باطنت است که فوق این انفاق است، آن را از کجا به دست آوردهای؟ تا یک زمانی هم اگر کسی به من گفت، من هم راحت بتوانم یک چنین شمش طلایی را راحت رد کنم. این را به من بگو چطوری به دست آوردهای؟»
نمونهای از خودسازی اهلبیت(علیهمالسلام)
عزیزان خیلی سخت است؛ اما میشود. اهلبیت(علیهمالسلام) هم این چنین هستند. آنها یک خاندان این طوری هستند که به راحتی همه چیزشان را رد میکنند و انفاق میکنند و به افراد میدهند. هیچ چیز را هم برای خودشان نگه نمیدارند. خیلی راحت انفاق میکنند. این آیات سورۀ دهر (انسان) را که میخوانید، به آن آیات 8 تا 11 که میرسید، آیات دربارۀ اهلبیت(علیهمالسلام) است که اینها اطعام کردند. نذر کرده بودند سه روز روزه بگیرند. در این سه روز، موقع افطارشان داستان عجیبی اتفاق افتاد. داستانی که در دنیا نظیر ندارد و قرآن کریم این را به رخ ما میکشاند و میگوید این خاندانی که به آنها عشق میورزید، اینها این چنین هستند.
خب طبق نذرشان روزه گرفتند، اما چیزی برای سحری و افطارشان نداشتند. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) رفتند مقداری جو تهیه کردند و به حضرت فاطمۀ زهرا(سلاماللهعلیها) دادند و ایشان آرد کردند. موقع افطار فقط پنج قطعه نان جو بود. چیز دیگری نبود. خورشت و اینها همراهش نبود که حالا بگویید که همراهش یک پنیری بود، ماستی بود. نه، هیچ چیز دیگری نبود. افطارشان همین بود: نان جو با آب! موقع افطار کسی در زد و گفت: «مسکینم.» نیامدند از این پنج نان، یکی را به او بدهند و چهارتا را بین خودشان تقسیم کنند یا مثلاً دوتایش را به فقیر بدهند، نه. فقیر محتاج بود، به پنج تا نان نیاز داشت. هر پنج تا نان را به او دادند، حتی به او نگفتند ما روزه بودیم و الآن در خانه هیچ نداریم و الآن باید با آب افطار کنیم. این حرف را نزدند. این کمال است و الا گاهی انسان به رخ میکشد. هیچ نگفتند، همین طور این پنج تا نان را به این مسکین دادند. مسکین هم رفت و خبر نداشت که قضیه چیست.
اینها طبق نذری که داشتند فردا دوباره روزه گرفتند، منتهی سحری چیزی نخوردند، فقط آب خوردند. روز دوم باز همین آردها را نان کردند و باز پنج تا قطعه نان جو بود. روز دوم دقت کنید جریان دوباره تکرار میشود. خدای متعال در اوج اقتدار، در اوج کریم بودن گاهی بندگانش را این گونه معرفی میکند که ببینید چیست، ببینید این خصلتها چطور در وجود یک بشر میتواند ظاهر بشود. دوباره کسی آمد در زد، گفت: «من یتیم هستم و نیاز به نان دارم. پدر و مادر هم ندارم.» باز اینها چیزی نگفتند، حتی نگفتند ما دو روز است روزه هستیم و در خانه هیچ چیز دیگری نداریم. نگفتند همۀ ما محتاج هستیم. چیزی نگفتند. فقط تا دیدند او نیاز دارد، تمام پنج تا نان را به او دادند و خودشان آب خوردند.
روز سوم الله اکبر چه شد! میدانید هر چه نیاز انسان شدیدتر میشود، انگیزهاش برای انفاق کمتر میشود، چون نیازش شدیدتر است. از آن طرف، کسی هم که میآید تقاضا میکند، هرچه آدم بیدینی باشد، آدم بیخودی باشد، آدم فاسقی باشد، انگیزۀ انسان برای کمک کردن کمتر میشود. شیرینی این داستان این است که روز سوم اسیر آمد. اسیری بود که اصلاً مسلمان نبود، یعنی در آن نگاه اول تا انسان میبیند میگوید برو دنبال کارت، تو اصلاً کی هستی آمدی؟ دو روز است ما به دیگران کمک کردهایم. شما هم میگویید ای کاش روز اول اسیر آمده بود. روز اول خب اینها زیاد گرسنه نبودند، تازه یک روز بود که روزه گرفته بودند. امتحانات الهی این است. «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَةً»[23] (و شما را با خیر و شر می آزماییم.) خدای متعال این گونه آزمایشتان میکند. اتفاقاً روز سوم این اسیر آمد که از این طرف انگیزه برای کمک کردن به او کمتر است، از طرف دیگر کمک دهندهها سه روز روزه گرفتهاند، بدنشان کاملاً ضعیف شده، به شدت نیاز دارند. حالا ببینید چطوری کمک میکنند، آیا باز میآیند یک دانهاش را به او بدهند یا حداقل تنصیف بکنند بگویند نصف نانها را به او میدهیم و نصفش را برای خودمان نگه میداریم یا نه؟ این کار را هم نکردند. شما اوج احسان را در این آیات مشاهده میکنید. فقط عمل نیست، کیفیت مهمتر است که پشت این صحنه میگوید وقتی که اطعام میکردند: «وَ یُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ»[24]، یعنی «علی حبّ الطّعام»[25]، یعنی به شدت به این طعام نیاز داشتند، چون دیگر هیچ غذایی نبود، بعد در آیۀ بعد دارد: «لا نُریدُ مِنْکُمْ»[26]. «لا نُریدُ» غیر از «لَا نَقُولُ» است که یکی از مفسرین میگوید نمیدانیم این «لا نُریدُ» زبان حال است یا زبان قال! چطور نمیدانید؟ اولاً روایت داریم که زبان حال است. چون اگر زبان قال باشد، معنایش این است که امیرالمؤمنین(علیهالسلام) به مسکین گفتهاند ما از شما نه جزاء میخواهیم، نه تشکر و گفتن همین جمله، خودش نوعی منّت است. زبان قال نیست. حتماً روایت باید بیاید به ما بگوید؟! حالا روایت هم گفت. روایت دارد که واللّه اینها زبان حال بود، نه زبان قال. «لا نُریدُ»، یعنی در ذهنمان اراده نداریم، در فکرمان هم این نیست. چون گاهی انسان در فکرش هست؛ ولی هیچ حرفی نمیزند. در فکرش این است که فرد مقابل بالأخره یک تشکر از او بکند. میگوید این چه بیانصاف است، نانها را گرفت، سرش را پائین انداخت و رفت. اما در این عبارتها دارد: «لا نُریدُ مِنْکُمْ جَزاءً وَ لا شُکُوراً» ما اصلاً اراده نداریم، فکرمان این نیست، نه جزاء و نه تشکر. «إِنَّما نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ» ما فقط برای خدا اطعام میکنیم. اوج احسان، اینهاست. این خاندان چنین خاندانی هستند که تا یک نیازی از کسی میبینند، به او کمک کنند.
آن وقت ما باید این طوری امام رضا(علیهالسلام) را بشناسیم یا اینکه برویم مدام اصرار کنیم که آقا به جان مادرتان؟! گاهی هم به مصیبتهای مادرشان قسم میدهند! مثل این که میخواهند امام رضا(علیهالسلام) را تحریک کنند به اینکه کمک بکنند. معلوم است ما آقا را نشناختهایم. این خاندان این طوری هستند که اگر مسکین هم درِ خانهشان برود و خودشان هم به شدت نیاز داشته باشند، فوری کمکش میکنند. ما که نشناختیم، روی معرفت نداشتنمان مدام قسمشان میدهیم. بعد هم میخواهیم آبرو داری کنیم، میگوییم: «ما رو سیاهیم. چون رو سیاهیم، آقا به ما کمک نمیکنند.» اما حواسمان نیست همین که میگوییم کمکمان نمیکنند، دوباره داریم یک توهین به امام(علیهالسلام) میکنیم. آنها را نشناختهایم. آنها «عَادَتُکُمُ الْإِحْسَانُ وَ سَجِیَّتُکُمُ الْکَرَمُ»[27] هستند. اصلاً استثناء هستند. نیاز به اینها نیست.
بله ما یک وظیفۀ گدایی هم داریم. بنا نیست که همین طور بنشینیم، گدایی نکنیم. گدایی بکنیم، درِ خانهشان برویم، اما اگر هم گدایی نکردیم و در خرابه نشستیم، آنها نصف شب سراغمان میآیند. تنبلی نکنیم. تنبلی نه، اما بودند کسانیکه در خرابهها زندگی میکردند، امیرالمؤمنین(علیهالسلام) نصف شب میرفتند کمکشان میکردند، امام صادق(علیهالسلام) میرفتند کمکشان میکردند. اصلاً راوی تعجب کرده بود، فکر میکرد آقا اینها را نمیشناسند. به حضرت گفت: «آقا بعضی از اینها شیعه نیستند، سنّیاند.» حضرت فرمودند: «میدانم. اگر شیعه بودند، آنها را در غذای مخصوص خودم شریک میکردم و میآوردمشان پهلوی خودم کنار سفره مینشاندم و میگفتم بنشینید غذا بخورید!» این خاندان این طوری هستند.
توصیهای برای زیارت امام رضا(علیهالسلام)
چون ماه رجب است یک جمله اینجا میگویم، اما جایی نقل نکنید، چون شما متوجه میشوید که میخواهم چه بگویم. اگر جایی نقل کنید، فرد ذهنش خالی است، میگوید فلانی این را گفته؟! لذا این را برای خودتان میگویم. اگر رفتید خدمت امام رضا(علیهالسلام)، بگویید: «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ سَأَلَهُ»[28] (ای آقایی که هرکس از شما چیزی میخواهد، به او میدهید.) البته این دعا خطاب به خداست، اما ما به امام(علیهالسلام) هم میتوانیم خطاب کنیم، به این عنوان که مظهر صفات پروردگار هستند. بگویید: «یَا مَنْ یُعْطِی مَنْ لَمْ یَسْأَلْهُ»[29] (ای آقایی که هرکس از شما چیزی هم نخواست، شما به او دادید.) بعد بگویید: «وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْهُ»[30] (و هرکس شما را نشناخت.) کسیکه اصلاً شما را قبول ندارد، باز هم شما به او لطف میکنید، چرا؟ «تُحَنُّناً مِنْهُ وَ رَحْمَةً»[31] (به خاطر حَنین بودن و رحمت.) نمیدانم معنای حَنین چیست، اما مرحوم پدر ما یک تعریفی میکردند که من هرچه در لغت جستجو کردم، معنایش را پیدا نکردم. ایشان میگفتند: «حنّان که در مورد خدا گفته میشود، معنایش این است: کسی که همین طور در کوچهها و خیابانها دنبال میگردد تا نیازمندی پیدا کند، به او کمک کند. نه این که نشسته تا افراد به او مراجعه کنند. نه، همین طور راه افتاده و مدام دنبال نیازمند میگردد.» پس چون خدا «حنّان» است، امام معصوم(علیهالسلام) هم همین طور هستند. حالا در دعا میگوییم چون شما حنّان هستید، به کسی هم که از شما درخواست نکرده و حتی به کسی که اصلاً شما را قبول ندارد، کمک میکنید.
«الحمدلله رب العالمین»
[1] . غرر الحکم و درر الکلم، ص38.
[2] . اسراء، 7.
[3]. غرر الحکم و درر الکلم، ص23.
[4]. غرر الحکم و درر الکلم، ص35.
[5] . غرر الحکم و درر الکلم، ص36.
[6]. غرر الحکم و درر الکلم، ص49.
[7] . غرر الحکم و درر الکلم، ص54.
[8] . غرر الحکم و درر الکلم، ص79.
[9] . غرر الحکم و درر الکلم، ص82.
[10] . غرر الحکم و درر الکلم، ص90.
[11] . غرر الحکم و درر الکلم، ص113.
[12] . غرر الحکم و درر الکلم، ص127.
[13] . غرر الحکم و درر الکلم، ص134.
[14] . فصلت، 34.
[15] . غرر الحکم و درر الکلم، ص149.
[16] . غرر الحکم و درر الکلم، ص186.
[17] . غرر الحکم و درر الکلم، ص190.
[18] . غرر الحکم و درر الکلم، ص191.
[19] . غرر الحکم و درر الکلم، ص193.
[20]. غرر الحکم و درر الکلم، ص193.
[21] . غرر الحکم و درر الکلم، ص232.
[22] . غرر الحکم و درر الکلم، ص269.
[23] . انبیاء، 35.
[24] . انسان، 8.
[25] . تفسیر نور الثقلین، ج5، ص478.
[26] . انسان، 9.
[27] . مفاتیح الجنان، فرازی از زیارت جامعه کبیره.
[28] . مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ماه رجب المرجب.
[29] . مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ماه رجب المرجب.
[30] . مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ماه رجب المرجب.
[31] . مفاتیح الجنان، فرازی از دعای ماه رجب المرجب.