بسم الله الرحمن الرحیم
بهداشت جسم؛ جلسه18
1398/04/19
بیت آیت الله مهدوی
مداومت انجام عمل صالح در سلامتی
کسی که در حال سلامتی عمل صالحی را مرتب انجام میداده، وقتی که مریض میشود خدای متعال همان اعمال صالح را برایش مرتب مینویسد یا اگر مسافرت رفت و در مسافرت نتوانست عمل صالحی را انجام دهد؛ اما در وطنش انجام میداده پروردگار مانع را از او میپذیرد و آن عمل صالح را... ثواب و حسنات به تعبیر ما همینطور دارد کنتور میاندازد. این جملهای که میگویند با کریمان کارها دشوار نیست، ما دید و نگاهمان به خدای خود باید با همان چیزی که الان نگاهمان است خیلی فرق بکند. الآن نگاهمان نگاه این است که مثلاً خدای متعال گاهی میخواهد اعمال زشت ما را تلافی بکند. در حالی که این چنین نیست. او مهربان به مخلوقاتش است. یا مثلاً فکر میکنیم توبۀ ما پذیرفته نشده، میگوییم نمیدانیم خدا با ما چه میکند. ما نگران از آیندهمان هستیم و ... دیگر حالا دهها چیز از این قبیل. این افکار با آن واقعیتها خیلی فاصله دارد. مثلاً یک کسی حالا من داستانش را میگویم شما ببینید.
داستانی دربارۀ زشتی کلام
دو نفر با هم دشمن بودند. یکی از آنها منتظر فرصت بود که این یکی را خوب بزند. یک بار به مسجد رفت دید این دارد نماز میخواند. در نماز دیگر او نمیتوانست از خودش دفاع بکند. همین که به سجده رفت آمد پایش را گذاشت روی گردن او و محکم فشار داد. خب ببینید هم اذیتش کرد و هم در حالت سجده و در حالت نماز بود. خیلی بدش آمد. نمازش که تمام شد گفت به خدا قسم خدا تو را نمیآمرزد. قسم هم خورد که خدا تو را نمیبخشد، گناهت خیلی بزرگ است، حالا هرچه هم توبه کنی. خبر به امام صادق(علیهالسلام) رسید. دقت کنید خب کار این خیلی زشت بود، زشتی این را دقت بکنید؛ اما زشتی کلام او بدتر از او است. امام از این ناراحت شدند که چرا داری از جانب خدا حرف میزنی و فرمودند یک عبارتی به این مضمون که خدا او را میبخشد و تو را به خاطر این گفتهات نمیبخشد. حالا اگر بخواهی ببینی خدا چه میکند این است. ما نگاهمان به خدا باید بیش از مهربانی مادر به خودمان باشد. چطور مادر را مهربان به خودمان میدانیم، او را بیش از صد برابر باید بدانیم. موجودی که همینطور منتظر است. لحظه به لحظه منتظر است که ما یک حرکت بکنیم تا صد تا حرکت برای ما بکند. اگر اینطوری نگاه کردیم این درست است. تازه ما روی عقل ناقص خودمان داریم اینها را میگوییم. باز هم نمیفهمیم چه است. فرمود: خدای متعال یک رحمت از صد رحمتش را در دنیا دارد و با ما یک رحمتش را اینجا بین همۀ مخلوقات تقسیم کرده است، این شده و در دنیا با یک رحمت، در آخرت با صد رحمتش میخواهد با ما برخورد بکند. حالا یک مطلب مهمش این بود که عرض کردم.
کسی که در سلامتی بدن مثلاً در جوانی بدنش هم سالم بوده، یک عمل صالحی انجام میداده، مثلاً روزه میگرفته، سحرخیزی داشته، احیا میرفته، تلاوت قرآن میکرده، خدمت به پدر و مادر میکرده، حتی از نظر مالی کمک میکرده، بعد در یک شرایطی وضعش بد شد، بدنش مریض شد، دیگر توانایی ندارد، پروردگار تمام آن حسناتی که در زمان صحت انجام میداده هنوز هم برایش همینطور مینویسد. مثلاً حالا پیر شده یا حتی روی تخت بیمارستان افتاده و کاری هم نمیکند؛ اما آن ثوابها مرتب برای او هست. حدیث از پیامبر است: «أَنَّ الْعَبْدَ إِذَا ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِبَلَاءٍ فِی جَسَدِهِ» وقتی خدا یک مؤمنی را گرفتار میکند و در جسمش بیماری وارد میشود، «قَالَ لِلْمَلَکِ اکْتُبْ لَهُ صَالِحَ عَمَلِهِ الَّذِی کَانَ یَعْمَلُ» به ملائکه گفته میشود که آن عمل صالحی که مرتب انجام میداد را برایش بنویسید. «فَإِنْ شَفَاهُ غَسَلَهُ وَ طَهَّرَهُ» اگر خدا از آن بیماریاش شفایش بدهد، شستوشویش میدهد و از گناه پاکش میکند. «وَ إِنْ قَبَضَهُ غَفَرَ لَهُ وَ رَحِمَهُ»[1] اگر هم فوت بکند خداوند او را میآمرزد و مورد رحمت خودش قرارش میدهد. فرمودند کسی که مریض شود یا مسافرت بکند و نتواند در آن حالت عمل صالحی را انجام بدهد همان اجری را دارد که در حال صحت یا در حالی که در وطن بود آنها را خداوند برایش مینویسد.
آداب بیماری
چند تا ادب هم در بیماری داریم. یکی از آداب کتمان بیماری است. انسان بیماری خودش را مطرح نکند. دوم کتمان نکردن از پزشک است. از مردم کتمان، از پزشک نه. سوم، صدقهدادن، یکی از آداب بیماری این است. چهارم، صبر. پنجم، شکر. ششم، دعا. حالا هر کدام از اینها یک نکاتی دارد که باید توضیح داده بشود.
1.کتمان
اولیاش که کتمان است. خیلی حدیث داریم. در روایت دارد که از گنجهای بر و نیکی کتمان مصیبتها و بیماریهاست. مصیبتی به شما رسیده، اطرافیانتان مثلاً فوت شدند یا بیماری به بدن خودتان وارد شده است که اگر کتمان بکنید این گنجهای بر در آن نهفته است. معلوم است خیلی سود میکنید. خدای متعال میفرماید: زمانی که بندۀ من شکایت میکند، وقتی است که بیماری خودش را آشکار میکند. هرجا مینشیند میگوید من دچار بیماری شدم. اگر این شکایت بعد از سه روز باشد این زیاد ایراد ندارد اما دستور این است که تا سه روز انسان کتمان بکند. حالا اطبا و پزشکها آنها باید بیایند توضیح بدهند که اصلاً تا سه روز هنوز بیماری، بیماری مستقر در بدن نیست و قابلیت دفع شدن را دارد و گاهی شخص با آن روشی که قبلاً خدمتتان گفتم، فرمود بیماری تا وقتی با شما میسازد شما هم با آن بسازید. یعنی اینکه زود در خانه نخوابید. وقتی با شما میسازد و زیاد اذیتتان نمیکند شما هم حرکت کنید و کارتان را ادامه بدهید. این فعالیت بدنی سبب میشود بیماری زود دفع میشود و نمیماند. اگر سه روز گذشت و باز هم مانده است بدانید این کمکم دارد خانه پیدا میکند. لذا فرمود اگر کسی تا قبل از سه روز بیماری را مطرح کرد «شَکَا إِلَى اللَّهِ» خدای متعال میفرماید این مثل این است که از من شکایت کرده است. و اما اگر کسی تا سه روز کتمان کرد و شکایتش را به خدا برد و گفت، «کَانَ حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ یُعَافِیَهُ»[2] این حق به گردن خدا دارد که خداوند او را عافیتش بدهد. چون سه روز به احترام پروردگار هیچ چیز نگفت، حالا خدای متعال هم او را عافیتش میدهد.
مروّت
همچنین فرمودند: این کتمان بیماری اسمش مروت است. مروت صفات انسانی را میگویند. صفاتی که ما را از حیوانیت بالاتر میآورد. میفرماید سه چیز از مروت است: یکی اینکه فقر خودتان را مخفی کنید؛ یکی هم بیماری است و یکی هم نعمتهایی که خداوند به شما داده اینها را علنیاش نکنید. بعضی تنگنظرند. اینکه تنگ نظرند چشم میکنند و بعضیها حسودند. این را هم مواظب باشید. بعضیها خودشان که حسود نیستند همه را به کیش خود میپندارند؛ اما اینطور نیست، نمیتواند ببیند. لذا کار خیر میکنید، خدمت میکنید، خوبی هرچه هست اینها را مخفیانه انجام بدهید مگر چیزی را که دیگر نشود و علنی باشد، این را دیگر شما مقصر نیستید. مثلاً حضور در مسجد را دیگر انسان نمیتواند مخفی بکند. در جنگ مثلاً رفته میگوید مخفیانه میخواهم به جنگ بروم. میخواهد اذان بگوید، بگوید من مخفیانه میخواهم اذان بگویم. اصلاً شعار اذان دادزدن است و باید داد بزند. لذا یک چیزهایی هست که نمیشود؛ اما صدقه را میتوانید علنی بدهید، میتوانید هم مخفی بدهید، ذکر را انسان میتواند مخفی بگوید و هم میتواند علنی بگوید، خدمتکردنها همینطور. لذا تا میشود تا میتوانید کتمان بکنید.
2.کتماننکردن بیماری از پزشکان
نکتۀ بعدی گفتیم نکتۀ اول کتمان بیماری بود نکتۀ دوم عکس این است و آن این است که از اطبا کتمان نکنید. اگر به طبیب مراجعه کردید دیگر آنجا باید دقیق بگویید؛ چون اگر کتمان کردید «خَانَ بَدَنَهُ»[3] این درواقع به بدن خودش خیانت کرده است. یا اگر کسی کتمان کرد «مَنْ کَتَمَ مَکْنُونَ دَائِهِ» مکنون داع، یعنی بیماریهای نهفته، چون بیماریهای علنی را پزشک میفهمد؛ اما بیماریهای نهفته را اگر کسی کتمان کرد «عَجَزَ طَبِیبُهُ عَنْ شِفَائِهِ»[4] طبیب نمیتواند او را شفایش بدهد. لذا باید آنجا صریح بگوید مشکل من این است تا او بررسی کند و ببیند چه به ذهنش میآید. مشابه این صحبت در مسائل معنوی و روحی هم هست. آنجا هم وقتی شخص پیش عالم میرود باید صریح بگوید که مثلاً من این روحیۀ زشت را دارم. اگر نگوید خب آن عالم نمیتواند او را معالجهاش بکند.
3.صبر در بیماری
مطلب سوم صبر در بیماری است. بیماری بالاخره سراغ انسان میآید؛ اما دستور این است که صبور باشید. برای این هم خیلی روایت دارد من یکی دوتایش را خدمتتان میگویم. پیامبر میفرمایند: نالۀ مریض هم نوشته میشود. آنوقت اگر صابر باشد حسنات را برایش مینویسند و اگر جزع بکند مینویسند که این آقا هلوع است. هلوع یعنی کم صبر یا بیصبر. «إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»[5] جزوغ و هلوع تقریباً معنایش نزدیک به هم است. «کُتِبَ هَلُوعاً لَا أَجْرَ لَهُ»[6] آنوقت یک چنین انسانی اجر هم ندارد. حالا صبر به چه معنایی است. این تعریفش را هم دقت بکنید.
امام صادق(علیهالسلام) میفرمایند: اگر کسی تب کرد و به رفیقش گفت من امروز تب داشتم، گفت: «حُمِمْتُ الْیَوْمَ» یا گفت «سَهِرْتُ الْبَارِحَةَ» گفت دیشب من تا صبح خوابم نبرد «وَ قَدْ صَدَقَ وَ لَیْسَ هَذَا شِکَایَةً» میفرمایند: اگر راست بگوید یعنی واقعاً تب کرده و شب قبلش نخوابیده، اگر راست بگوید و این جمله را گفت این جمله شکایت نیست. کدام جمله؟ اینکه فقط خبر میدهد، فقط دروغ نگوید. فقط خبر میدهد میگوید دیشب از شدت بیماری خوابم نبرد یا امروز تب داشتم، امروز صبح تا شب. این را شکایت انسان میگویند. شکایت چه است؟ «وَ إِنَّمَا الشَّکْوَى أَنْ یَقُولَ قَدِ ابْتُلِیتُ بِمَا لَمْ یُبْتَلَ بِهِ أَحَدٌ وَ یَقُولَ لَقَدْ أَصَابَنِی مَا لَمْ یُصِبْ أَحَداً»[7] شکایت این است که بگوید من دچار یک بیماری شدم که هیچکس یک چنین بیماری ندیده است. یک بلایی به من رسیده که به هیچکس نرسیده است. این شکایت است. این دارد بدگویی خدا را میکند. این را مواظب باشیم!
4.شکرکردن
و اما بحث بعدی علاوه بر صبر گفتیم یکی از آداب شکر است. ما نمیتوانیم خودمان را مریض بکنیم تا ثواب ببریم. تازه اگر یک کسی خودش را مریض کرد مسئولیت هم دارد و مجازات میشود؛ اما اگر خدا او را بیمارش کرد و انسان مقصر نباشد این بیماری خیلی برایش لطف است. قبلاً گفتیم درجات دارد، تکفیر گناهان است،حسنات به او میدهند، استجابت دعا دارد که به مریض بگویید تا دعایتان بکند. قبلاً اینها را خواندیم. خیلی برکات دارد. لذا شخص وقتی که از بیماری در میآید باید بگوید الحمدلله، خدایا شکرت را به جای میآورم چون از گناهان پاک شدم. به او گفته میشود پاک شدی، مثل اینکه متولد شدی. اینطوری است، پاک میشود. حالا اگر توبه میکرد میتوانست خودش را پاک بکند؟! امام صادق(علیهالسلام) فرمودند: «مَنِ اشْتَکَى لَیْلَةً فَقَبِلَهَا بِقَبُولِهَا» کسی که یک شب دچار مشکلی بشود و او را با تمام وجودش قبول بکند، ما در فارسی بخواهیم ترجمه کنیم میگوییم با جانش بخرد، نه با زور و بی میلی، نه، با رغبت این بیماری را بخرد. «وَ أَدَّى إِلَى اللَّهِ شُکْرَهَا کَانَتْ کَعِبَادَةِ سِتِّینَ سَنَةً» بعد شکر این مشکلی که برایش پیش آمده است را به جا بیاورد، این مثل این است که شصت سال عبادت خدا را کرده است. معادل شصت سال عبادت است. راوی پرسید که اینکه گفتید با جانش قبول بکند، این یعنی چه؟ حضرت فرمودند: «یَصْبِرُ عَلَیْهَا وَ لَا یُخْبِرُ بِمَا کَانَ فِیهَا» اینکه با تمام وجودش قبول کند یعنی صبر بکند و خبر به کسی ندهد. «فَإِذَا أَصْبَحَ حَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا کَانَ.»[8] بعد که خوب شد بعد میگوید الحمدلله به کسی هم نگفته است. این را میگویند: شکر مصیبت را به جا آورده است. الآن در زیارت عاشورا خواندید، در سجدهاش «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْد» خدایا حمدت را به جا میآورم، حمد برای چه؟ نمیگویم برای نعمتی که به من دادی «اللَّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ حَمْدَ الشَّاکِرِینَ عَلَى مُصَابِهِمْ» به خاطر مصیبت، چون این مصیبت خیلی آثار و فواید دارد و شکر خدا را به جای میآورد.
5.صدقهدادن
و اما ادب پنجم، صدقه است. یادمان باشد در بیماری صدقه بدهیم و فقط فکر نکنیم که با دارو معالجه میشویم. اتفاقاً روایت میگوید فوق دارو، فوق نظر پزشک صدقه است. فوقیتش را دقت کنید. پیامبر میفرمایند: «ما عولج مریض بأفضل من الصدقة»[9] مریض به چیزی بالاتر از صدقه معالجه نمیشود. قویترین چیزی که بیماری را دفع میکند صدقه است. حتی فرمودند: مستحب است برای مریض «أَنْ یُعْطِیَ السَّائِلَ بِیَدِهِ» با دست خودش به دست فقیر بدهد. کسی صدقه را به واسطه ندهد، مستحب است خودش این کار را بکند «وَ یَأْمُرَ السَّائِلَ أَنْ یَدْعُوَ لَهُ»[10] بعد از فقیر درخواست بکند بگوید التماس دعا دارم، یک دعا در حقمان بکنید. آنوقت آن دعا خیلی اثر میگذارد، حال او را زود خوب میکند.
6.دعاکردن
و آخرین بحثی که داریم دعاست. در بیماری دعا بکنید. من هفت هشت ده تا دعا در این زمینه دیدم. متن دعایی که در بیماری انسان باید بخواند تا حالش خوب بشود. منتها نیاز نیست، من هفت هشت تایش را برایتان بگویم. ائمه(علیهمالسلام) هر کدامشان یک کدام از این دعاها را خواندند و نتیجه گرفتند و من هم یکیاش را حالا خدمتتان میگویم. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میفرمایند: من مریض شدم، پیامبر به عیادت من آمدند و فرمودند بگو: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ تَعْجِیلَ عَافِیَتِکَ وَ صَبْراً عَلَى بَلِیَّتِکَ وَ خُرُوجاً إِلَى رَحْمَتِکَ.»[11] همین سه تا جمله. آنوقت یعنی خدایا من از تو عجلۀ عافیتت را میخواهم؛ یعنی عافیتی که زود به من برسد، یکی هم صبر بر بلای تو را میخواهم، ناصبری نکنم. یکی هم «خُرُوجاً إِلَى رَحْمَتِکَ» من را به سوی رحمت خودت ببری، این را از تو تقاضا میکنم. امیرالمؤمنین(علیهالسلام) میگویند: تا این سه تا جمله را گفتم همان موقع بلند شدم. آنچنان نشاط پیدا کرده بودم که گویا از یک بندی درآمده باشم، ما را گرفتار کرده باشند یک مرتبه آزاد بکنند اینطوری یک مرتبه حالم خوب شد و نتیجه گرفتم. آن دعای نور هم الآن باز به ذهنم رسید که در حاشیۀ مفاتیح عجیب است که حضرت فاطمه(سلاماللهعلیها) یاد سلمان دادند؛ البته آن برای تب است و سلمان میگوید من بیش از صد نفر را با آن معالجه کردم. هر کسی تب داشت به او میخواندم و فوری خوب میشد. «بسم الله النور» است در حاشیۀ مفاتیح که خیلی دعای عظیمی است. مضامینش هم خیلی بلند است. این سه جمله را هم داشته باشید یک وقت در بیماری اینها را بخوانید و تأسی بکنید به پیامبر و اهل بیتشان(علیهمالسلام). خداوند ان شاء الله به همۀ شما سلامتی بدهد.
«و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین»
[1] . عوالی اللئالی، ج1، ص100.
[2] . الخصال، ج2، ص630.
[3] . غرر الحکم و درر الکلم، ص622.
[4] . غرر الحکم و درر الکلم، ص626
[5] . معارج، 20.
[6] . بحار الانوار، ج78، ص211.
[7] . الکافی، ج3، ص116.
[8] . الکافی، ج3، ص116.
[9] . کنزالعمّال، ج10، ص24، ح28184.
[10] . بحار الانوار، ج78، ص209.
[11] . الکافی، ج2، ص567.