بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
♦ قالُوا یا أَبانا ما لَکَ لا تَأْمَنَّا عَلى یُوسُفَ وَ إِنَّا لَهُ لَناصِحُونَ (11) أَرْسِلْهُ مَعَنا غَداً یَرْتَعْ وَ یَلْعَبْ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ (12) ♦
گفتند: ای پدر، تو را چه شده است که ما را بر یوسف امین نمیدانی؛ درحالیکه ما خیرخواه او هستیم؟! فردا او را با ما بفرست تا [در صحرا] بخورد و بازی کند و ما بهخوبی نگهبان او خواهیم بود.