بِسْمِ ٱللَّهِ ٱلرَّحْمَـٰنِ ٱلرَّحِیمِ
♦ فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ ٱلشَّیْطَـٰنُ قَالَ یَـٰٓـَٔادَمُ هَلْ أَدُلُّکَ عَلَىٰ شَجَرَةِ ٱلْخُلْدِ وَمُلْکٍ لَّا یَبْلَىٰ (120) فَأَکَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا یَخْصِفَانِ عَلَیْهِمَا مِن وَرَقِ ٱلْجَنَّةِ ۚ وَعَصَىٰٓ ءَادَمُ رَبَّهُۥ فَغَوَىٰ (121) ♦
پس شیطان او را وسوسه کرد، گفت: ای آدم، آیا تو را به درخت جاودانی و ملکی کهنه نشدنی راهنمایی کنم؟ [درختی که تا ابد میوه دهد و یا میوهاش حیات ابدی بخشد و سلطنتی که به هیچ حادثهای ضعیف یا زائل نگردد]. ❋ پس [آدم و حوّا] هر دو از [میوۀ] آن درخت خوردند پس [به ناگاه لباسهای خاص بهشتی آنها فرو ریخت و] عورتشان بر آنها نمایان شد و شروع کردند از برگ [درختان] بهشت بر خود چسباندن؛ و آدم پروردگار خود را [در نهی ارشادی که مخالفتش ضرر زندگی داشت نه عصیان تکلیفی] نافرمانی کرد پس به راه خطا افتاد.❋